سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

د. اخلاق جدید
تا پیش از سال 1789، در اروپا و مدّت‏ها پس از آن در جهان اسلام، یهودیان به هیچ وجه مجاز به شرکت در کارهاى فرهنگى و تهذیب جوامع خویش نبودند. پس از آن سال‏ها، هنگامى که انجام این امور براى یهودیان ممکن گردید، آنان با شیفتگى زیاد از آن استقبال کردند. این فضاى باز فرهنگى و مشارکت بیشتر مردم در امور فرهنگى یکى از مهم‏ترین ویژگى‏هایى است که یهودیت معاصر را از یهودیت قرون وسطى متمایز مى‏کند. دیگر ویژگى متمایز کننده یهودیتِ این دوران، شیوه‏اى است که براساس آن، این آیین به جنبش‏ها، گرایش‏ها و حتى فرقه‏هاى رقیب متعدد تبدیل شده است. از این رو، آنچه یهودیت معاصر را از یهودیت قرون وسطى مجزا مى‏کند، ویژگى این آیین در استقبال از کلیه مشکلات نوگرایى و تجدد، و پاسخ‏گویى مناسب به آن است؛ پاسخ‏گویى‏اى که دیگر اثرى از یک‏صدایى در آن وجود ندارد (آن‏گونه که در قرون وسطى اعمال مى‏گردید و اگر هم در مواردى نظرات گوناگون وجود داشت، ذاتا در راستاى یک نظر و عقیده قرار مى‏گرفت؛ البته این نظر خلاف عقیده‏اى است که یهودیت را از ابتدا آیینى وفادار به پلورالیزم مى‏داند.(این وضعیت به‏ویژه در مورد اخلاق بیشتر جلوه مى‏کند. عده‏اى از متفکران یهودى عقیده دارند که اخلاق یهودى اساسا از اخلاق و منطق کانت مستقل و مجزاست. در حالى‏که عده دیگرى بر این واقعیت که اخلاق یهودى کاملاً دنباله‏رو اخلاق کانتى بوده، هست و باید باشد، مباهات مى‏کنند.(43) هر گونه دیدگاه ممکن درباره مسئله رابطه میان اخلاق و هلاخا در اعتقاد متفکران گوناگون یهودى، کاملاً جزء نظرات معتبر و رسمى سنت یهودى به شمار مى‏آید. نمونه دیگرى که به گونه‏اى ملموس‏تر قابل استناد است، موردى است که به حاخام‏هایى مربوط مى‏شود. که بر جایگاه خویش به عنوان کارشناسان موثق، معتبر و مؤثر در شریعت و اخلاق یهودى افتخار مى‏کنند و آن موردى است که آنان در برابر کمیته پارلمانى یهودیت که مسئول بررسى حکم سقط جنین بود، مطالبى را ارائه کردند که کاملاً با عقاید و نظرات این آیین درباره آن مسئله در تضاد بود.(44) البته نظرات یهودیان و آیین یهودى در این زمینه منحصر به خود نیست، بلکه کم و بیش شبیه سایر ملل و عقایدشان است. واکنش شکننده یهودیت به مسائل پیش‏آمده در دنیاى متجدد امروز، به همان اندازه که بازتاب دهنده ماهیت یهودیت است، منعکس کننده طبیعت و خاصیت تجددگرایى نیز هست.







      

فیلسوفان یهودى قرون وسطى،(35) نویسندگانى که عمیقا و غالبا به سنت‏ها و آموزه‏هاى حاخامى آشنا و وفادار بودند ـ شاید در واکنش به آثار و کتاب‏هاى اخلاقى براى اثبات این عقیده که متون میشنا و تلمود تأمین کننده همه نیازهاى فرد جهت رسیدن به یک نظام اخلاقى کامل است ـ دست به خلق آثار و مقالات اخلاقىِ متعددى زدند که کاملاً براساس متون میشنا و تلمود تنظیم شده بود. آنان که توصیه و فرمان حاخام‏ها را، در جهت تحقیق و جست‏وجو کردن، تنها در تورات ـ به این دلیل که هر گونه مطلبى در آن وجود دارد(36) ـ نپذیرفته بودند، اعتقاد داشتند که نیازى به مراجعه به ارسطو و فلسفه او در تدوین اخلاق، نه در شکل و نه در محتوا، نیست. به جاى آن لازم است که شخص تنها به مطالعه و تحقیق در تورات و نوشته‏هاى حاخامى پرداخته، از این طریق اصول اخلاق را تدوین کند. اخلاق حاخامى پدیده‏اى منحصرا قرون وسطایى نیست، بلکه نوشته‏ها و آثار متعدد دیگرى از این نوع و در این چارچوب تا به امروز نوشته شده و در حال نوشته شدن است. جنبش همه جانبه‏اى که در قرن گذشته آغاز گردید و در آن عناصر قابل توجهى از نوگرایى به چشم مى‏خورد و به جنبش مُوسَر(37) معروف است(38)، شاید بهترین نمونه اخلاق حاخامى قرون وسطایى در زمان حاضر باشد.نوشته‏هاى اخلاق زهدگرا به گروهى از صوفیان و پرهیزکاران یهودى، که به حاسیدهاى اشکناز(39) معروف بودند و در قرون دوازدهم و سیزدهم {میلادى} در کشور آلمان فعالیت داشتند، مربوط مى‏شود. همه این نوشته‏ها درباره مشکلات خاص و جزئى و موقعیت‏هاى حقیقى و خارجى تدوین شده‏اند و در آنها خبرى از بحث و تحقیق درباره اصول و قوانین کلى اخلاق نیست. ویژگى خاص این نوع اخلاق توجه عمیق به پرهیزگارى، اعتقاد به عناصر خرافاتى، آن‏گونه که ویژگى قوم یهود و در عین حال، مباین با یک دین ممتاز است، و تأکید بر تلاش و کوشش بیشتر در انجام رفتارهاى اخلاقى یا مذهبى است. به اعتقاد آنان، هر اندازه که شخص در انجام یک تکلیف رنج و زحمت بیشترى ببرد، شایسته ستایش بیشترى است. این اعتقاد و عقیده مشابه دیگرى که براساس آن، بر شخص پرهیزگار (یا حاسید) واجب است از شریعت آسمانى(40) که قانونى به مراتب سخت‏گیرتر و دشوارتر از قانون تورات(41) است تبعیت کند، (تبعیت از قانون تورات بر دیگران لازم است) هر چند که در آیین یهود جدید و بى‏سابقه نیست، یقینا توسط گروه حاسیدهاى اشکناز مورد تأکید مجدد واقع شد و به طور گسترده‏اى مطرح گردید. به هر حال، دعوت این مکتب اخلاقى به روى آوردن به رفتارهاى اخلاقىِ مستحب تأثیرزیادى بر تحولات بعدى یهودیت در اروپا داشت.یکى از برجسته‏ترین تحولات عقلانى در تاریخ یهودیت قرون وسطایى، پیدایش و گسترش جنبش صوفى‏گرایانه یهودى به نام "قباله" بود.(42) یکى از عقاید قباله‏اى که تأثیر مهمى بر اخلاق یهودى گذاشت، این بود که اعمال مذهبى مى‏تواند اثر عمیقى بر نفس ساختار و بناى عالم گذارد.البته این نظریه طبق مفاهیم نوعى جهان‏بینى معنادار است که تمامى مظاهر مادى و معنوى عالم را در حال تأثیرگذارى متقابل فعال و همیشگى بر یکدیگر مى‏داند. طبق این نگرش، اعتقاد به وجود نوعى رابطه علّى میان کردار آدمیان و تحولات عالم، منطقى به نظر مى‏رسد.







      

ج. اخلاق قرون وسطایى
نوشته‏هاى این دوره را تیشبى و دَن به چهار دسته تقسیم کرده‏اند: فلسفى، حاخامى، زهدگرایانه و قبالایى. از نظر ادبى، مى‏بینیم که اخلاق در این دوره در متون فلسفى و عرفانى، مواعظ و خطابه‏ها، وصیت‏ها و نامه‏ها، قصه‏ها و حکایات، متون شعرى، تفاسیر کتاب مقدس، میشنا و رساله‏هاى مربوط به رفتارهاى اخلاقى، آموزش داده شده است.با نگاهى به اولین دسته از گروه‏هاى چهارگانه کتاب‏هاى اخلاقى یهودیت در قرون وسطى، یعنى نوشته‏هاى فلسفى، به نظر مى‏رسد که موضوع اصلى و شالوده اساسى مباحث اخلاقى در میان فیلسوفان یهودى آن دوران، در پیرامون ذات و ماهیت خداوند بوده است. بدین‏سان که به عقیده آنان، میزانِ اهمیت قائل شدن افراد نسبت به رفتارهاى اخلاقى، بستگى به میزان ارزشگذارى آنان بر ماهیت و ذات انسانى دارد.(30) و از آن‏جا که در آیین یهود، عقیده بر این است که انسان بر صورت الهى خلق شده است، کیفیت قضاوت و ارزیابى‏ما از ذات انسان به مقدار زیادى بسته به نحوه قضاوت ما نسبت به ذات الهى است؛ اگر خداوند را ذاتا فعّال دانستیم، بر ما لازم است که تکامل و سعادت خویش را در فعالیت و رفتار خود بیابیم و از این رو، علم اخلاق در این جهت داراى نقش و سهم مهمى مى‏گردد؛ از طرف دیگر، اگر در نظر ما خداوند ذاتا فکور و اندیشمند باشد، تکامل و سعادت ما تنها در گرو تأمل و تعمق است و بنابراین، علم اخلاق نقش کم اهمیت‏ترى در زندگى ما خواهد داشت و تنها، وسیله‏اى مقدماتى در جهت رسیدن به تکامل عقلانى و فکرى شمرده خواهد شد. این موضوع در آثار مهم‏ترین فیلسوف یهودى این دوران، موسى بن میمون،(31) مورد توجه ویژه قرار گرفته است. او در یکى از کتاب‏هاى نسبتا مشهور خویش تحت عنوان اصول خصلت‏هاى شخصیتى،(32) گونه‏اى نسبتا اصلاح شده از نظریه ارسطو را که به "نظریه اعتدال"(33) مشهور است، مطرح و آن را مظهر آموزه‏هاى اخلاقى یهودیت قلمداد مى‏کند. ولى چنین به نظر مى‏رسد که او در کتاب فلسفى خویش، دلالة الحائرین،(34) تفسیرى کاملاً عقلانى و فکرى از یهودیت ارائه مى‏دهد و تکامل اخلاقى (و به دنبال آن، تکامل هلاخایى) را تا حد مقدمه‏اى ضرورى جهت دست‏یابى به تکامل فکرى پایین آورده، کم اهمیت جلوه مى‏دهد. هر چند که در اواخر کتابش، جهت‏گیرى اخلاقى و عملى یهودیت را مورد تأکید قرر داده، مى‏گوید: پس از این‏که تشخص به بالاترین حد تکامل فکرى قابل دست‏یابى‏رسید، صحیح‏ترین و کامل‏ترین تکامل او در گرو تقلید کردن از محبت، عدالت و نیکوکارى خداوند قرار دارد. ممکن است گفته شود که منظور ابن میمونِ فیلسوف در دعوت کردن به تقلید از خداوند، بیشتر جنبه عقلانى و ماوراى طبیعى دارد و از ما مى‏خواهد که با تعمق و تفکر ماوراى طبیعى به این مطلوب دست یابیم. ولى توجه به حاخام بودن وى این احتمال را رد مى‏کند. زیرا خود او بارها بر تأثیر گذارى عملى این تقلید بر زندگى افراد در درون جامعه، اصرار ورزیده است.







      

آنچه در این مجادله وجود دارد و به بحث ما مربوط مى‏شود، این است که در حقیقت، هیچ نزاع و اختلاف واقعى‏اى میان این دو نفر وجود ندارد. زیرا هر دو دانشمند یهودى بر این‏که اصل خلق انسان به صورت خدا، مهم‏ترین و اصلى‏ترین آموزه تورات است، توافق دارند؛ با این تفاوت که بن‏عزّاى آیه‏اى را که عینِ آن اصل را بیان نموده ذکر کرده، ولى عقیوا آیه‏اى را که دربرگیرنده روشن‏ترین نتیجه اخلاقى آن است، بیان داشته است. با توجه به سنت یهودى در ترجیح دادن عمل بر نصیحت و موعظه، جاى تعجب ندارد که عقیوا، دست‏کم در نزد عامه مردم، برنده مجادله یادشده باشد. تأکید آیین یهود بر احترام به هم‏نوع که ریشه در اصلِ آفرینش انسان به صورت خداوند دارد، در یکى از شناخته شده‏ترین آموزه‏هاى اخلاقى حاخامى با عنوان فرمان طلایى، که توسل هیلِل(29) تدوین شد، بیان شده است. هیلل در پاسخ به فردى غیریهودى که از وى مصرانه خواسته بود تا تمام تورات را به وى آموزش دهد، مى‏گوید: "آنچه را که خود دوست ندارى براى دیگران دوست نداشته باش. این پیام کلى تورات است، و بقیه تورات در واقع تفسیر این جمله است. برو و بیاموز." این شاید طرز فکر شخصى من باشد (دوست ندارم به من ایراد گرفته شود)؛ ولى گمان مى‏کنم که نوع بیان هیلل از این اصل نسبت به بیان یکى از معاصرین مشهور او که سعى در ارائه همان عقیده در قالب عبارتى اثباتى نموده، بهتر و برتر باشد: "با بقیه آن‏گونه رفتار کن که دوست دارى با تو رفتار کنند." زیرا من فکر مى‏کنم که هیچ لطفى به هم‏نوع، بالاتر و بهتر از این نیست که انسان آنان را به حال خود رها کند، اگر رفتار آنان موجب اذیت و آزار کسى نمى‏شود.در مجموع، على‏رغم اهمیت آموزه‏هاى اخلاقى در کتاب مقدس و تلمود، این متون از هرگونه نظام اخلاقى‏اى که به صورت آگاهانه و تحت این عنوان طراحى شده باشد، خالى‏اند. در دیدگاه این متون، اخلاق، حتى به عنوان مقوله و موضوع دینى، فکرى و انسانى مجزا و مستقلى نیز مطرح نیست. تنها در قرون میانه و در نتیجه تأثیرات آشکار شیوه یونانى در دسته‏بندى علوم، که توسط مسلمانان منتقل گردید، با اولین مجموعه آثار مستقل یهودیت که آگاهانه و آشکارا، صرفا درباره موضوعات اخلاقى نگاشته شده، برخورد مى‏کنیم. این مجموعه‏ها ممکن است در اصل و بنیاد، یونانى به نظر رسد و بررسى رفتارهاى اخلاقى و صحیح در آنها قدیمى باشد، ولى آنچه جدید و تازه است ترکیب و تدوین این متون است که پیرامون رفتارهاى اخلاقىِ خارج از متن و سیاق خشک و دقیق تورات و هلاخا نگاشته شده‏اند.







      

ب. اخلاق خاخامى
پیش از این گفته شد که کتاب مقدس عبرى اخلاقیات را مقوله دینى یا فکرى کاملاً مجزایى قرار نداده است. همین نکته در مورد مجموعه آثار حاخامى‏اى که در میشنا(18) و متون دیگر نوشته شده و درباره آن گرد آمده‏اند، صادق است. در این‏جا نیز هیچ متن مستقل و مجزایى که به صورت صریح و آشکار، موضوعات اخلاقى را مورد بررسى قرار داده باشد، وجود ندارد و اخلاق به عنوان بخش خاصى از اندیشه و تفکر که باید مستقل از موضوعات دیگر به آن نگریسته شود، به رسمیت شناخته نشده است. این موضوع حتى در مورد رساله معروف میشنایى به نام آووت(19) نیز که مجموعه‏اى از پندها و نصایحى است که ما بسیارى از آنها را آموزه‏هاى اخلاقى مى‏دانیم، صدق مى‏کند. به گفته هرفورد(20) موضوع اصلى این رساله وصف و تبیین هویت مطلوب و دلخواه میشنا است، و از این رو، مطالب آن بیشتر مربوط به پرهیزگارى است تا اصول اخلاق.مجموعه گسترده‏اى ازآثار حاخامى، اساسا درپیرامون یک موضوع نگاشته شده‏اند، که حتى در مقایسه با کتاب مقدس حجم وسیع‏ترى را دربرمى‏گیرد. این موضوع عبارت است از این‏که چگونه بر انسان لازم است تا با انجام فرامین الهى، خویشتن را پاک گرداند و در راه خداوند قدم گذارد؟ حاخام‏ها با وضع مجموعه‏اى وسیع و مفصل از قوانین براى مهار تمام جنبه‏هاى رفتارهاى آدمى، به این پرسش پاسخ دادند و نام آن را که دربرگیرنده موضوعات اخلاقى است، هر چند تنها محدود به آنها نمى‏شود، هلاخا(21) گذاردند.به‏هر حال، حاخام‏هاى میشنا و تلمود که از ناکافى‏بودن وضع قوانین خاص براى پاسخ‏گویى به همه مشکلات اخلاقى به خوبى‏آگاه بودند، به سراغ طیف گسترده‏اى از قوانین و احکام کتاب مقدس نیز رفتند؛ احکامى نظیر: "و بر شما لازم است رعایت نیکوکارى"(22) و "آنچه را که در نزد پروردگار خوب و صحیح است، انجام دهید."(23) آنان هم‏چنین، براساس تدبیرى که خود اندیشیدند، انجام اعمال دشوارتر از آنچه را که در شریعت آمده است، در جهت تحقق اراده الهى، لازم و ضرورى دانستند. هدف آنان این بود که یهودیان را به انجام رفتارهاى اخلاقى مستحب وادار کنند و توجیه‏شان این بود که انسان هیچ‏گاه نمى‏تواند تکلیف خویش در تقلید از خداوند را به طور کامل انجام دهد. اهمیت این اصل که انسان به صورت خداوند آفریده شده (که همان‏گونه که پیش‏تر گفته شد، مبناى فرمان خداوند در تقلید از خود را تشکیل مى‏دهد)، در مجادله معروف میان دو حاخام میشنایى، بیش از پیش آشکار گردیده است. این دو دانشمند یهودى به نام‏هاى عقیوا(24) و بن‏عَزّاى(25) در بحث خویش، این سؤال را که مهم‏ترین پند و اندرز تورات چیست، مورد بررسى قرار داده‏اند. به عقیده عقیوا، مهمترین پند تورات این است که: "بر شما لازم است به هم‏نوع خود، چون خویشتن عشق ورزید."(26) در مقابل، به عقیده بن‏عزّاى، آیه "این کتاب از آنِ تمام نسل‏هاى بشر است؛ نسلى که خداوند به صورت خود آفرید"(27)(28) داراى اهمیت ویژه‏اى است.







      

مقایسه شیوه آیین یهود در تقلید از خداوند با شیوه‏هاى افلاطون و مسیحیت، نکته‏اى را که به آن اشاره شد، واضح‏تر مى‏کند. در تئاتتوس (176) سقراط چنین مى‏گوید: "بر ما لازم است که هر چه سریع‏تر به آسمان پرواز کنیم و در نتیجه، تا آن‏جا که ممکن است، شبیه خدا شویم. و شبیه خداشدن یعنى پاک‏گردیدن، عادل‏شدن و خردمندگشتن." در تورات از یهودیان خواسته شده است تا در همین زمین، و در نه آسمان‏ها، با انجام دستورات خداوند، خداگونه گردند. پس طبق دستور تورات کسى شبیه خداوند نمى‏شود، بلکه انسان شیوه‏هاى خدایى را دنبال مى‏کند و رفتارهاى خداگونه را تا آن‏جا که براى بشر امکان دارد، انجام مى‏دهد. در مسیحیت، ما با تفسیرى واقعى‏تر و عینى‏تر و در نتیجه، ماوراءالطبیعى‏تر از مضمون تقلید از خدا روبه‏رو مى‏شویم. در این دین، خداوند با مجسم‏نمودن خویش در کالبد جسمِ زنده و مادى بشر، نقش تقلید از بشر را ایفا مى‏کند و بدین ترتیب، تقلید از خدا از طریق واسطه و به صورت غیرمستقیم و تحت عنوان تقلید از مسیح، محقق مى‏شود؛ تقلیدى که نه با انجام‏دادن ششصد و سیزده فرمان موجود در تورات، بلکه با ابراز وفادارى و ایمان و با پیروى از رنج وعذابى که عیسى هنگام جان‏نثارى خویش براى خلق تحمل کرد، میسر مى‏شود.(17)مضمون اخلاقىِ خلق انسان به صورت خدا، دو موضوع را پدید آورده است: یکى قوانین اخلاقى خاص (نظیر این‏که "هم‏نوعت را مانند خودت دوست دار" (لاویان 19/18)؛ زیرا او نیز مانند خودِ تو به صورت خدا آفریده شده است) و دیگرى، محتواى عام و فراگیر تورات؛ چیزى که به ویژه در مورد پیامبران باستانى (نظیر اشعیا، ارمیا و حزقیل) کاملاً روشن است. این اصل هم‏چنین، شالوده بحث‏هاى حاخامى را درباره آنچه ما موضوعات اخلاقى مى‏نامیم، تشکیل مى‏دهد.







      

در آیاتى چند از تورات، به اصل اخلاقى فوق اشاره شده است که براى نمونه، برخى از آنها را مى‏آوریم: "شما همگى مقدس هستید؛ زیرا من به عنوان پروردگار شما، مقدّسم."(14) و "اینک اى بنى‏اسرائیل، خداوند از شما مى‏خواهد که از او بترسید، در مسیر او گام بردارید، به او عشق بورزید، و پروردگار خویش را با تمام وجود عبادت کنید."(15) و"پروردگار تو را براى انسان‏هایى مبعوث کرد که در نزدش مقدس هستند؛ به شرط این‏که همان‏گونه که به‏تو سوگند یاد کرد، فرمان‏هاى اورا اجرا کنند ودرمسیر اوگام بردارند."(16) در این آیات، درباره موضوع بحث ما، دودستور صریح و روشن وجود دارد:  یکى مقدس و پاک‏شدن انسان به‏دلیل مقدس‏بودن خداوند است، ودیگرى ضرورت قدم‏گذاشتن در راه خدا و پیروى‏کردن از او. حال، این سؤال مطرح است که چگونه انسان مى‏تواند خویشتن را پاک و منزه گرداند و در نتیجه خداگونه شود؟ در کتاب مقدس، به گونه‏اى روشن به این پرسش پاسخ داده شده است. در سفر لاویان (2/19) فهرستى از فرمان‏هاى مختلف خداوند ارائه‏شده است. این‏فرمان‏ها درباره موضوعات‏اخلاقى (شامل احترام به والدین، کمک‏کردن به‏فقرا، رعایت عدل وصداقت، ولطف وعطوفت به‏محرومان، ومانند آن فقهى (مثل آداب روزشنبه، قربانى ومانند آن) وکلامى (ازقبیل به‏بیهودگى نام پروردگار را برزبان نیاوردن) است. ازاین‏رو، انسان مى‏تواند با پیروى ازاین احکام یا، بنابر آنچه درکتاب تثنیه آمده، با گام‏نهادن در مسیر خداوند، به تقدس و پاکى مورد نظر دست یابد. از آن‏جا که تأکید آیین یهود بیشتر بر عمل و کردار است، تا مباحث عقلى و ماوراءالطبیعه، مایه شگفتى نیست که این آیین، اصول و تعالیمى را ارائه دهد که در نگاه اول، محتاج تفسیرهاى نظرى است، ولى بلافاصله بر تبیین آنها از طریق عناصر عملى پافشارى کند. از این رو، تقلیدکردن از خدا، در این مذهب، موضوعى ماوراءالطبیعى نیست، بلکه جزء مسائل عملى و اخلاقى آن به شمار مى‏آید. یهودیان مکلف نشده‏اند که از لحاظ عینى و واقعى فراتر از ماهیت معمول خویش حرکت کنند و از نظر جهانى شبیه خداوند شوند (و البته گفتنى است که موضوع تقلید از خدا، آن‏گونه که آیات ذکرشده به خوبى‏نشان مى‏دهد، فرمان و حکم تورات است و همین نکته بعدها به‏وسیله بیشتر صاحب‏نظران تأیید گردید)، بلکه از آنان خواسته شده است تا شیوه‏هاى خاصى رفتار نموده، اعمال مشخصى را انجام دهند. بنابراین، تقلیدکردن یهودیان از خداوند و دست‏یافتن آنان به سرنوشتى که پروردگار با آفریدن آنان به صورت خویش، برایشان مقدر ساخت، در واقع وسیله رسیدن به تکامل عملى و اخلاقى آنان است.







      

الف. اخلاق توراتى
برخى از دانشمندان معاصر (نظیر اسرائیل افروس و شوبرت سپِرو)(9) بر این عقیده‏اند که در کتاب مقدس (عبرى) حوزه مجزا و خاصى از کردارهاى انسانى، نظیر آنچه ما به آن اخلاقیات مى‏گوییم، کاملاً مورد توجه بوده است. من با این عده موافق نیستم؛ زیرا کتاب مقدس در حالى که از موضوعات و مطالب اخلاقى سرشار است، هیچ‏گاه قوانین کنترل‏کننده رفتارهاى اخلاقى را بخش مجزا و مستقلى از قوانین مربوط به موضوعات مدنى، جنایى و عبادى موجود در آن نمى‏داند: "همه آنها از یک شبان داده شده است."(10) در کتاب مقدس عبرى هیچ کلمه‏اى تحت عنوان "اخلاق" به معناى مورد نظر ما وجود ندارد؛ بنابراین، آموزش مطالب اخلاقى در کتاب مقدس به صورت آگاهانه و تحت این عنوان خاص انجام نمى‏شود، بلکه مى‏توان گفت که تورات یکى از منابع اخلاق یهودى است که هیچ‏گاه به عنوان متن کتاب اخلاقى شناخته نشده است.(11) با این سخن، این اشکال و پرسش مطرح مى‏شود که آموزه‏هاى اخلاقى کتاب مقدس چیستند. این پرسش در حقیقت، به منزله این است که کتاب مقدس، دست‏کم در مناسبات اخلاقى و کلامى، کتابى واحد و یکپارچه فرض شود. این فرضیه هر چند ممکن است، مخالفت مورخان کتاب مقدس را به دنبال داشته باشد، به‏هر حال، انعکاس‏دهنده نگرش سنتى یهودیت نسبت به این کتاب است و در این‏جا مورد پذیرش قرار مى‏گیرد.شاید شناخته‏شده‏ترین آموزه‏هاى اخلاقى کتاب مقدس مجموعه‏اى به نام "ده فرمان" باشد. (البته این مجموعه به نام ده‏فرمان مشهور شده، وگرنه تعداد احکام آن بسیار بیش از ده عدد است.) این مجموعه در سفر خروج، باب 20، ذکر شده است. از این ده جمله مجزا، دست‏کم شش مورد آن مستقیما داراى محتوا و اهمیت اخلاقى هستند. (الف) به پدر و مادرت احترام گزار؛ (ب) قتل نکن؛ (ج) زنا نکن؛ (د) دزدى نکن؛ (5) علیه هم‏نوعت شهادت دروغ نده؛ (و) به اموال نزدیکانت طمع نداشته باش (اموال در این فقره، همسران را نیز دربر مى‏گیرد، که خود نشان‏دهنده این است که ده فرمان سندِ احساسات فمینیستىِ تورات نیست). چهارفرمان باقى‏مانده (من پروردگار و خداى شما هستم...، تنها خداى یگانه باید پرستیده شود، هیچ‏گاه نام خدا را بیهوده و عبث به کار نبرید، و مراسم روز شنبه را به‏پادارید) بیشتر به موضوعات کلامى و عبادى مربوط است. این تقسیم بندىِ موضوعىِ ده فرمان، چیزى است که بعدها حاخام‏هاى یهودى از متن کتاب مقدس نیز برداشت کردند؛ یعنى قوانین مربوط به روابط میان تک‏تک افراد آدمى و اصول مربوط به رابطه انسان‏ها با خداوند.بسیارى از قوانین تورات در گروه اول قرار مى‏گیرند و همین موضوع یکى از مهم‏ترین و اساسى‏ترین عوامل سهیم‏شدن یهودیت در سنت دینى غرب دانسته شده است؛ سنتى که براساس آن، عبادت خداوند در گرو داشتن روابط محترمانه، انسانى و اخلاقى با هم‏نوعان است. (همان‏گونه که بعدها حاخام‏ها نوشتند، عبادتِ شایسته خداوند در انجام سه کار است: مطالعه تورات، انجام قربانى و نماز، و مهربانى و عطوفت.) به عبارت دیگر، اخلاق هر چه باشد، پایه‏هاى آن در اراده خداوند قرار دارد. از این رو، اراده او به همان اندازه که در دین و اصول آن سهم دارد، نسبت به اصول اخلاقى نیز داراى نقش است. اساس این عقیده که خداوند از آفریدگان و بندگانش خواسته است که رفتارى معقول و مهربانانه با یکدیگر داشته باشند، در آموزه‏هاى کتاب مقدس است؛ آن‏جا که مى‏گوید، انسان به صورت خدا خلق شده است.(12)از آن‏جا که انسان به صورت خداوند، آفریده شده، کسب والاترین درجه ممکن از کمال و خودشناسى در این است که خود را تا حد امکان، شبیه به خداوند گرداند. این سخن را مى‏توان پایه و شالوده مهم‏ترین و منحصر به فردترین اصل اخلاقى تورات، یعنى تقلیدکردن از خدا (13)(imitatioDei) دانست.







      

براساس شیوه آیزایا تیشبى(6) و جوزف دن(7)، ما آثار مکتوبى را که به طور معمول، اخلاق یهودى نامیده شده‏اند، به چهار گروه اصلى تقسیم مى‏کنیم: توراتى(8)، خاخامى، قرون وسطایى و مدرن.







      

آیا چیزى به عنوان هنجارهاى اخلاقى خاص یهودیت که در هلاخا ذکر نشده باشد، وجود دارد؟این موضوع، به مسئله پردردسرى تبدیل شده است. اگر یهودیتْ موجودیت دو قلمرو حقیقتا یهودى و در عین حال مستقل، یعنى حوزه هلاخا و حوزه اخلاق را به رسمیت بشناسد، ارتباط آنها با یکدیگر چگونه خواهد بود؟ آیا مى‏توان هلاخا را بر اساس مطالب اخلاقى یهودیت اصلاح کرد؟ این احتمال در نزد یهودیانى که هلاخا را نماد اراده خداوند در زمین مى‏دانند، کاملاً مردود است. آیا اصول اخلاقى را مى‏توان با توجه به قوانین هلاخا اصلاح و تعدیل کرد؟ این احتمال نیز در نزد آن دسته از یهودیانى که هلاخا را تنها نمایشگر مرحله اولیه و آغازین وحى پویا و در حال تحولِ الهى مى‏دانند، غیرقابل قبول است. به عبارت دیگر، مسئله این است که اگر هلاخا و اخلاق یهودى، هر دو اصیل و معتبرند، آیا مى‏توان یکى از آنها را مقدم بر دیگرى دانست؟ و اگر این گونه نیست، در هنگام تعارض این دو، تکلیف چه خواهد بود؟ و اگر مى‏گویید که آنها هیچ‏گاه در تعارض با یکدیگر واقع نمى‏شوند، سؤال این است که پس تفاوتشان در چیست؟مشکل دیگر این است که اگر اخلاقِ دینىِ خاصى فراتر و بالاتر از هلاخا وجود دارد، پس رابطه این نوع اخلاق با قانون مدنىِ غیردینىِ یهودیت چگونه است؟ وظیفه یهودیان در مورد تحمیل یا ارائه این اخلاق به غیریهودیان چیست؟اشکالات دیگرى نیز مطرح مى‏گردد؛ مثل این‏که اگر قرار باشد اخلاقیات را همه مردم جهان بپذیرند، در این صورت بر اخلاق یهودى است که نه تنها اصولى جامع و دربرگیرنده همه مردم جهان داشته باشد، بلکه براى همگان نیز دردسترس و قابل استفاده باشد. حال، اگر اخلاق خاصى فراتر از هلاخا وجود داشته باشد، آیا واقعا در دسترس همه مردم جهان قرار داشته، براى همه سودمند است؟ و اگر چنین است، چه عنصرى آن اخلاق را یهودى کرده است؟اشکالات عمومى مطرح‏شده در پیرامون اخلاق یهودى، بسیار زیاد است. اگر این سخن که یهودیان کم و بیش همانند سایر افراد و اقوام‏اند، صحیح باشد، باید مشکلات و مسائل اخلاق یهودى نیز کم و بیش به اندازه و شبیه مشکلات مکاتب دیگر اخلاق دینى باشد. البته همان‏طور که در ضرب‏المثل‏هاى زبان بودایى(5) آمده است، هیچ‏گاه کسى به خاطر داشتن اشکالات فلسفىِ حل نشده نمرده است. از این رو، ما این اشکالات را بدون پاسخ رها مى‏کنیم و به سراغ قسمت دوم بحث مى‏رویم. در این بخش سعى خواهد شد که آنچه در حقیقت، در طول سال‏هاى متمادى به عنوان اخلاق یهودى مطرح بوده است، مورد بررسى قرار گیرد.







      
   1   2      >