سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

پس از اینکه یهودیان در جهان پراکنده شدند، حاخام ها برای منافع خود و بهره برداری بیشتر از یهودیان سراسر جهان، نهاد رش گلوتا (پادشاهی در تبعید داوودی برای مهاجران یهودی) را راه اندازی کردند، که توانست آرام رهبری واحد برای یهودیان پراکنده باشد و یکپارچگی دوباره به آن‌ها ببخشد و از پراکندگی آن‌ها بهره ببرد تا بتواند با واسطه گری و جاسوسی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی در میان ملت‌های گوناگون، هم نژادان خود تقویت کنند. در قرن‌های اخیر، اندیشه? ملت اندام وار و واحد یهود، در باروری صهیونیست سیاسی به رهبری تئودور هرتزل سهیم بوده است.در گسترش این اندیشه، کسانی چون اسحاق نیوتن، ژان ژاک روسو و زیگموند فروید سهم ویژه ای دارند و در نوشته های کانت و فیخته هم یهودیان به عنوان ملتی اندام وار تصویر شده‌اند.

گسترش آموزش زبان عبری در کشورهای گوناگون در میان یهودیان و پدید آوردن اسطوره‌ها، دشمن مشترک(اسلام شیعی) و سرزمین مشترک(فلسطین)،راه را برای تثبیت ملی گرایی یهود می‌گشاید.اساساً ناسیونالیسم (ملی گرایی) پدیده ای کاملاً غربی است که پس از انقلاب فرانسه در میان اقلیت‌ها رشد یافت.در واقع، میهن پرستی و آرمان خواهی مشترک میان افراد گوناگون یک قوم را، ناسیونالیسم می‌نامند.آلبرت اینشتین، از گسترش ناسیونالیسم یهودی بیمناک بود و همین حرکت، سبب تشکیل دولتی صهیونیستی شد.(با حمایت‌های حاکمان دولت اسرائیل)در پژوهش‌های تاریخی به این نکته بر می‌خوریم که یهودیان همواره در پی اثبات هویت و ملیتی واحد در طول تاریخ بوده‌اند که اساساً یک ایده صهیونیستی است و نکته قابل توجه این است که در خود اسرائیل هم، یهودیان با وجود فرهنگ‌های گوناگون، مشکلات بسیاری دارند و این مسئله سبب جدایی و اختلافات میان آن‌ها شده است.

در فیلم‌های گوناگونی، بعد از این تغییر و تحولات در اندیشه های صهیونیست، این وحدت در آرزوها و آرمان‌ها، اسطوره‌ها و زبان، میان یهودیان سراسر جهان دیده می‌شود که سرانجام نیز به مهاجرت به فلسطین اشغالی می‌انجامد.برای نمونه در فیلم لینا، زنی به تصویر کشیده می‌شود که برای آزادی همسرش از زندان‌های روسیه می‌کوشد، ولی دیری نمی‌پاید که به فلسطین اشغالی باز می‌گردد و با یک یهودی ازدواج و همسر زندانی گذشته‌اش را فراموش می‌کند.

ساختن فیلم هایی به زبان عبری نیز در همین راستا می توند ارزیابی شود. توسعه و ترویج زبان عبری از سیاست های اصلی دولت اسرائیل و صهیونیست های سایر مجامع به شمار می رود تا هویت یهودی را انسجام بیشتری بخشند و یهودیان سراسر دنیا را به ملی گرایی صهیونیستی وادار کنند.برخی از کارشناسان فیلم مصائب مسیح را ضد یهودی ندانسته و آن را به سود صهیونیست ارزیابی کردند، زبان عبری مردم بنی اسرائیل جامعه ی فلسطینی در سال 33 میلادی بود.

در فیلم فهرست شیلندر نیز اسپیلبرگ از زبان عبری در مجامع داخلی یهود بهره برده این فیلم توسط شرکت یهودی - صهیونیستی (یونیور سال) ساخته شد.این فیلم نامزد 12 جایزه اسکار بود و برنده هفت جایزه بهترین کارگردانی، بهترین تدوین و موسیقی.این فیلم فرهنگ آنها را ناسازگار با فرهنگ جامعه هایی دانسته است که در آنها زندگی می کند. این فیلم در راستای تفکر و اندیشه هرتزل است.اسپیلبرگ بر این باور است که :«یهودیان، غیر قابل جذب و ادغام در ملت هایی هستند که بین آنها زندگی می کنند و دربین آنها تحلیل نمی روند».







      

اگر به تاریخچه نفوذ و افزایش قدرت سیاسی یهودیان در آمریکا نگاهی بیندازیم، رد پای یک نفر بسیار مشهود است. فرانکلین روزولت رئیس جمهوری آمریکا که در خلال جنگ جهانی دوم برگزیده شد. روزولت که خود یک یهودی الاصل بود، تمامی اطرافیانش از همسر تا مشاوران و معاونانش نیز یهودی بودند. در این دوره یهودیان علاوه بر اینکه بر اقتصاد آمریکا مسلط شدند پایشان به عرصه سیاست هم بیش از پیش باز شد.مهمترین اقدام روزولت که تحول عمیقی در سرنوشت یهودیان ایجاد کرد، تلاش های او معاونانش برای انتخاب و مهاجرت یهودیان به فلسطین به عنوان کشور جدید بنی اسرائیل بود.این روند در دوره ترومن –دیگر رئیس جمهور آمریکا- نیز ادامه یافت.در این دوره ترومن به شدت متاثر از یهودیان بود تا جایی که خود اذعان داشت که رجال و بزرگان یهود در ایالات متحده او را به انواع مختلف تحت فشار قرار داده اند و از او خواسته اند که ایالات متحده درباره اسرائیل مواضعی شایسته و مناسب یهودیان اتخاذ کند.در یک تقسیم بندی برای روشن شدن نفوذ صهیونیست ها در ایالات متحده آمریکا می توان این چنین گفت که لابی یهودیان و صهیونیست ها در ایالات متحده به دو صورت است: لابی رسمی و لابی غیر رسمی
لابی رسمی
منظورمان از لابی رسمی همان سازمانها و گروه های سازمان یافته و منظم و دارای تشکیلات یهودی و صهیونیستی است که درصددند به شیوه های مختلف در تصمیم گیری های مجالس قانون گذاری، دستگاه حاکمه ایالات متحده و ... به طور مستقیم اعمال فشار کنند تا بتوانند مواضع این سازمانها را درباره یهودیان به خصوص اسرائیل، به طور کامل همراه و هماهنگ سازند.یکی از مهمترین این سازمانها که در اصل مهمترین سازمان طرفدار و حامی اسرائیل در ایالات متحده به شمار می رود، ایپاک(ایپاک (A.I.P.A.C) که عبارت مخفف «کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل» است، قدرت برتر را در میان گروه های نفوذ آمریکا داراست) نامیده می شود.این سازمان و حدود 30 سازمان دیگر که گاهی در قالب مراکز مخصوص جوانان، یا جوامع و آژانس های ارتباطی یا موسسات جمع آوری کننده کمک مالی و... فعالیت می کنند، تحت عنوان لابی رسمی قرارمی گیرند و از این سازمان ها به عنوان طرفداران دارای نفوذ صهیونیسم و به خصوص اسرائیل یاد می شود.
لابی غیر رسمی
منظور از لابی غیر رسمی همان رفتار جمعیت رای دهنده یهودیان آمریکا و نیز گرایش ها و تمایلات انتخاباتی ایشان، همراه چگونگی شکل گرفتن افکار عمومی ایالات متحده درباره یهودیان است که به صورت غیرمستقیم موجب نفوذ یهودیان اقلیت در صحنه سیاسی داخلی و خارجی ایالات متحده می گردد.دولت اسرائیل همواره در جهت حفظ وحدت یهودیان ایالات متحده تلاش بسیاری می کند، به همین جهت یهودیان ایالات متحده نیز خود را موظف به حمایت از اسرائیل می دانند و برایشان انتقاد علنی از سیاست های اسرائیل مسئله ای غیر قابل قبول است، چرا که آنها فقط به بقای خودشان فکر می کنند. بقای صهیونیسم و یهودیت. از همین رو در انتخابات تمامی تلاش خود را می کنند که از رای دادن به کاندیدای ضد صهیونیستی خودداری کنند و حتی هزینه هایی را نیز برای یارکشی و همراه کردن گروه های غیر یهودی با خود، صرف می کنند.یکی دیگر از عوامل شکل دهنده لابی غیر رسمی، حضور یهودیان و طرفداران اسرائیل در دستگاه سیاسی ایالات متحده است که باعث می شود اهداف اسرائیل آسانتر محقق شود. بررسی گرایش های نمایندگان سنا و نمایندگان مجلس آمریکا به خوبی بیانگر این نفوذ و تاثیر گذاری در تصمیم گیری های این کشور است.قدرت لابی صهیونیسم در ایالات متحده موضوعی بسیار پیچیده است و حتی برخی آنرا خارج از تصور توصیف کرده اند و گردانندگان سیاست خارجی آمریکا را صهیونیست نامیده اند.به هر حال این نکته که نفوذ لابی صهیونیسم در سیاست خارجی اسالات متحده آمریکا و درباره اسرائیل بسیار اهمیت دارد، امری غیر قابل انکار است.
منبع: لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت؛ صص 108-120







      

در مقالات قبلی به پیدایش لابی صهیونیست و انواع رسمی و غیر رسمی آن اشاره کردیم. همچنین گفتیم که این لابی ها نفوذ و قدرت بالایی نیز دارند تا جایی که بسیاری گردانندگان سیاست خارجی آمریکا را صهیونیست ها می دانند. در این مقاله در پی آن هستیم تا به این سوال جواب دهیم که لابی های صهیونیست قدرت خود را از کجا کسب می کنند؟ برای پاسخ به سوال فوق می توان به 5 موضوع عمده اشاره کرد:
1-خصوصیات جامعه یهودی
جامعه یهود با توجه به علاقه ای که به فعالیت های سیاسی، حمایت از اسرائیل و مسائل مربوط به آن دارد، معمولا به شیوه ای سازمان یافته اقدام می کند. یک نمونه از این فعالیت که در مقاله قبل نیز به آن اشاره شد، حضور گسترده در انتخابات آمریکاست. میزان حضور در انتخابات سنا، کنگره و ریاست جمهوری آمریکا به خوبی بیانگر این نکته است. به طور معمول درصد رأی دهندگان در ایالات متحده بین 40 تا 55 درصد است، در حالی کهه یهودیان 89درصد حضور فعال در انتخابات را دارند، حضوری که هم خود حق رأی دارند و هم دیگران را با خود همراه می کنند.هم حضور در عرصه انتخابات و هم کمک های مالی یهودیان به کاندیداهای مورد نظرشان در انتخابات باعث تقویت است این فرض که «یهودیان مهم هستند» در بین سیاستمداران شود.
2- حمایت آمریکا از اسرائیل
در اکثر دوره های ریاست جمهوری آمریکا شاهد این امر بوده ایم که به نحوی امنیت و اهمیت اسرائیل برای آمریکا مهم و حیاتی تلقی شده است. تا جایی که حمایت از اسرائیل بخشی از استراتژی آمریکا معرفی می شود که خود این نکته یکی از مهمترین منابع قدرت لابی ها در اسرائیل است.اسرائیل از یک سو در یکی از استراتژیک ترین نقاط جهان استقرار پیدا کرده است از سوی دیگر با توجه به اعتقادات مذهبی مشترک یهودیان و پروتستانها که اکثریت آمریکا را تشکیل می دهند، می تواند دست آویزی برای برنامه هایی بلند مدت آمریکا همچون پروژه آرمگدون باشد.(برای مطالعه بیشتر به مقالات آرمگدون در سایتها مراجعه کنید.)چنان که پیداست و افرادی چون بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا نیز به آن اشاره کرده است آمریکا و ایرائیل ارزشها و نقاط مشترک فراوانی با یکدیگر دارند. اعطای وام و تجهیزان نظامی، صادرات گسترده کالا به اسرائیل و... به خوبی نشانگر حمایتهای آمریکا از اسرائیل است.
3- دسترسی به منابع قدرت ایالات متحده آمریکا
نشانه دیگر نفوذ و قدرت لابی یهودیان در آمریکا، دسترسی آسان آنها به افراد صاحب قدرت است. البته این دسترسی صرفا مختص به گروه های فعال سیاسی در سنا یا کنگره آمریکا نیست، بلکه تمام سازمانهای طرفدار اسرائیل این فرصت را دارند که به راحتی با سران کاخ سفید ملاقات داشته باشند.این حضور گسترده یهودیان در دستگاه های سیاست گذاری ایالات متحده به آنها امکان ایجاد ارتباط با منابع قدرت را می دهد. این موضوع رابطه بسیار نزدیکی به موضوع اول یعنی توجه به یهودیان به عنوان کسانی که می توانند باعث پیروزی یک کاندیدا شوند حائز اهمیت است.این ارتباط پس از برگزیده شدن در انتخابات همچنان برقرار می ماند و قدرت لابی صهیونیست را بیشتر و بیشتر می کند.
4- وجود افراد و سازمانهای موثر
در اقلیت بودن یهودیان باعث شده که از تمامی امکاناتی که به دستشان می رسد نایت استفاده را بکنند. افراد قدرتمند با گرایشات صهیونیستی و همچنین داشتن موسسات و سازمانهای محلی، خیریه، اقتصادی و سیاسی در آمریکا به عنوان یکی دیگر از منابع قدرت لابی ها مطرح است.همانطور که مقاله قبل به لابی های رسمی و نقش آنها در به کرسی نشاندن خواسته های یهودیان اشاره کردیم، می توان در اینجا به لابی ایپاک به عنوان قدرتمندترین و اصلی ترین سازمان فشار در آمریکا یاد کرد. در مورد امکانات و توانایی های این بنیاد سخنان فراوانی وجود دارد تا جایی که از آن به عنوان مهمترین سازمان در آمریکا و حتی یک ایالت در میان ایالات آمریکا یاد شده است! در حقیقت از این سازمان صهیونیستی به عنوان دولتی در داخل دولت آمریکا یاد شده است.
تبلیغات گسترده
تبلیغات پر از اغراق که از سوی لابی یهود صورت می گیرد در سالهای اخیر به شدت مورد توجه بوده است. در گذشته یهودیان برای جلوگیری انگیحتن احساسات ضد یهودی، قدرت و نفوذ خود را کتمان می کردند و بیشتر پشت پرده بودند اما امروز یهودیان نه تنها حضور خود را در عرصه دارند بلکه در زمینه های سیاسی و اقتصادی و میزان نفوذ خود غلو نیز می کنند.این نمایش افزایش قدرت لابی یهودیان در آمریکا و همچنین اغراق در مظلومیت این قوم در طول تاریخ، خود یکی از استراتژی های قدرت بخشی به لابی های یهود محسوب می شود.عوامل ذکر شده می توانند هر گروه یا سازمانی را در کانون توجه قرار دهند و لابی یهویدان ایالات متحده نیز هم اکنون در این جایگاه و با افزایش قدرت روز افزون منتظر انتخاب رئیس جمهوری دیگر در انتخابات جاری هستند.
منبع:لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت







      

احتمالا شما هم این جمله معروف را شنیده اید که « آمریکاست که اسرائیل را زیر سلطه خود دارد یا اسرائیل است که قدرت را در آمریکا در دست دارد؟» جواب این سوال خیلی از روابط و اتفاقات بین الملل را به خوبی روشن می کند. برای همین تصمیم گرفتیم تا در مقالاتی با عنوان «لابی صهیونیست» به بررسی تاثیر لابی صهیونیست، در سیاست ها، انتخابات و بازیگری بین المللی آمریکا بپردازیم.در هر کشوری از جهان که نگاه کنی سیستم و سیاست های خاص خود را برای اداره جامعه دارد و ایالات متحده امریکا نیز ازین قاعده مستثنی نیست. اگر نگاهی به تصمیم گیری نهایی در سیاست خارجی امریکا داشته باشیم، نقش نظام رسمی که شامل قوه مجریه، مقننه و بوروکراسی نمایان می شود. اما آیا به واقع تمام تصمیمات مستقیما توسط این نظام گرفته می شود؟
عوامل غیر رسمی موثر در سیاست خارجی ایالات متحده
در جواب به سوال فوق باید بگوییم خیر، سایر عناصر غیر رسمی ای نیز وجود دارند که از طریق راهکارهایی، بر تصمیماتی که نظام رسمی یا دولتی  می گیرند اثر می‌گذارند.این نهادهای غیر رسمی، که اغلب با عنوان گروه‌های ذی‌نفوذ شناخته می‌شوند، بر روند تصمیم گیری تأثیر بسیاری می گذارند. پس از جنگ سرد و با تضعیف بیشتر دولت نسبت به جامعه، اهمیت گروه‌های ذی‌نفوذ بیشتر شد. عده ای عقیده دارند این افزایش بسیار شدید بوده و نتایج منفی داشته است، زیرا گروه‌های صاحب نفوذ توان این را دارند که به افکار شکل دهند و سیاست‌های خود را به جلو برند و گاهی مواقع سیاست ملی را قالب ریزی ‌کنند، و حتی منافع خود را جایگزین منافع ملی ‌نمایند.(1)
این خانواده‌های ثروتمند و شرکت‌های بزرگ؛ نهادها و دانشگاه‌ها را از نظر مالی حمایت و کنترل می‌کنند و با هدایت سیاست‌ برنامه ریزان سیاسی، در روند عمومی تصمیم گیری ایالات متحده رسماً پذیرفته شده اند. گروه‌های برنامه ریز سیاسی نقش عمده را در فراهم آوردن منابع مالی تحقیقات، تصمیم گیری بر مبنای آنها، کمک به مردم در راه پذیرش تصمیمات از راه رسانه‌ها، و در نهایت تصویب آنها در کنگره به کمک لابی‌ها و کمیته‌ها ایفا می‌نمایند.نیروهای متعددی گروه‌های ذی‌نفوذ را تشکیل می‌دهند: انجمن‌های تجاری و مالی، قومیت‌ها، گروه‌های مذهبی، شرکت‌ها و دولت‌های خارجی، و مجتمع نظامی- صنعتی از این جمله اند. آنها از طریق لابی‌ها، کالج‌ها و دانشگاه‌ها، اتاق های فکر (Think Tank)، کلیسا و رسانه‌ها منافع خود را به پیش می‌برند. در اینجا ما قصد داریم به لابی ها که پرنفوذ ترین گروه های غیر رسمی در نظام آمریکا هستند اشاره کنیم.
گروه‌های لابی
احتمالاً این واژه –یعنی لابی- به گوشتان آشنا بیاید. چرا که چندی است در کشور ما هم هر از گاهی ازین اصطلاح برای شور و مشورت های در گوشی سیاسی، اجتماعی، ورزشی و... استفاده می شود. اما در اصل، لابی‌ها گروه‌های فعال سیاسی هستند که از منافع خاصی دفاع می‌نمایند. این واژه در دهه 1830 در آمریکا بوجود آمد. آن زمان اصطلاح لابی همراه با بار منفی بود، چرا که معمولا افرادی که با یکدیگر به لابی می کردند به دنبال سود و رشوه خواری و فساد بودند.طوری که یک مورخ در خصوص آن دوره اینگونه می نویسد: «در آن روزها واشنگتن پر بود از خانه های قمار که این مراکز با لابیست ها ارتباط داشتند. هنگامی که یک نماینده یا سناتور به بدهکاری و مشکل مالی برمی خورد، مدیران سالن های قمار او را تحت لوای خویش می گرفتند و از این طریق بود که در جهت تحقق اهداف خود سوء استفاده می نمودند و او را با قانون گذاری در جهت حمایت از آنان و به آن سمت که می خواستند سوق می دادند.»مشهورترین لابیست در آن دوره فردی به نام «سام وارد» بود که به پادشاه لابی شهرت داشت. کسی که شعار مروفی داشت: «برای راضی کردن یک شخص باید از طریق شکم وارد عمل شد.» او به همین دلیل پارتی های شبانه و مهمانی های مجللی برای اعضای کنگره و به نفع افراد مرتبط با خودش برگزار می کرد.البته این فساد صرفا فساد مالی نبود، ادوارد دبیلیو مارتین، در کتاب «پشت صحنه واشنگتن» در سال 1873 به لابی زنان اشاره می کند و آنرا اهرمی برای اغوای مردان و استفاده از عنصر شهوت برای تحقق خواسته های گروه ها  معرفی می کند.این روند ادامه داشت تا اینکه کنگره فعالیت هایی تحقیقاتی برای بررسی این شرایط انجام داد و از سوءاستفاده های مالی بسیاری پرده برداری کرد. و در سال 1876 مجلس نمایندگان قطعنامه ای را به تصویب رساندند که در آن از تمامی لابیست ها برای ثبت نام در دفتر پذیرش مجلس دعوت شده بود که البته عمر کوتاهی داشت و در کنگره بعد اجرا نشد.اما نخستین بررسی جامع از طرف کنگره در خصوص لابی ها به وسیله سنا در سال 1913 انجام شد و قانون مشخص و روشن لابی توسط سناتور کنین معرفی و اعلان شد.و بعد از بالا و پایین های بسیار مقوله لابی گری در سال 1946 به صورت روشن در قانون مشخص شد و لابیست ها با معرفی کارمندان خود موظف شدند که هر فصل به دو مجلس سنا و نمایندگان گزارش ارائه دهند و مخارج و هزینه های خود را مشخص کنند.

پی نوشت:

1- Smith, Tony, (2000), "Foreign Attachments; The power of ethnic groups in the making of American foreign policy", Harvard University Press, P. 94
2- لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا، محسن اسلامی، نشر فقاهت، 1384،ص 32-39







      

یهودیان از زمان ورود به ایالات متحده تلاش بسیاری کردند که در زمینه های اقتصادی وارد شوند. قسمتی از این یهودیان به سبب امرار معاش و تامین نیاز مادی، خود را در صنایع و مجموعه های کارخانه ای ایالات متحده وارد کردند. اما عده ای دیگر با سرمایه خود به جمع سرمایه داران ایالات متحده پیوستند.چیزی که ما امروز به عنوان بانکداری مدرن می شناسیم و از قرن نوزدهم نظام بانکداری کل دنیا را شکل داده است، ناشی از  تلاشهای فردی به نام «بارون ادموند روچیلد» بود. اگر نام این فرد برایتان آشناست به این خاطر است که روچیلد یکی از پایه گذاران اصلی اسرائیل است که با خرید زمینهای بسیاری در فلسطین زمینه مهاجرت یهودیان را فراهم کرد تا جایی که اعلامیه بالفور با عبارت «لرد روچیلد عزیزم!» آغاز می شود! او را پدر اسکان یهودیان در فلسطین می دانند و هم اکنون نیز خانواده اش به سلاطین مالی دنیا معروف اند.بانکداری ای که روچیلد پایه گذاری کرد نه تنها در آمریکا بلکه در اروپا و سایر نقاط نیز گسترش پیدا کرد. بدین صورت که پنج فرزند روچیلد در یک زمان در پنج نقطه کلیدی دنیا به سرمایه گذاری مشغول شدند و در شهرهای مهمی چون فرانکفورت، لندن، پاریس، وین و ناپل سرمایه گذاری نمودند.به هر حال بعد از جنگ جهانی اول، نیویورک مملو از یهودیان ثروتمند بود و به کانون اقتصاد جهانی تبدیل شده بود و در نتیجه نیز ایالات متحده خواه ناخواه تحت تاثیر نفوذ یهودیان قرار گرفت و قدرت اقتصادی اروپا به ایالات متحده منتقل گردید.در قرن هیجدهم که یهودیان رشد بسیاری در چرخه اقتصادی آمریکا داشتند اعتراضهایی از سوی دولتمردان این کشور بیان شد اما فایده ای نداشت. برای مثال بنجامین فرانکلین از آینده تاریک مردمش تحت نفوذ یهود خبرداد که محقق نیز شده است.از دیگر مبادی ورودی یهودیان به چرخه اقتصادی ایالات متحده، تاسیس بانک آمریکا بود که این کار را «روبرت موریس» با همکاری « الکساندر هامیلتون» انجام دادند. هامیلتون که بعد از مرگ فرانکلین به منصب وزارت اقتصاد رسیده بود توانست اجازه صدور پول نقد را برای بانک آمریکا به دست آورد و از این طریق زمینه های تاثیر گذاری بیشتر یهودیان در آمریکا را رقم بزند.سرمایه داران عمده در آن زمان نیز عموما یهودیان بودند تا جایی که هنری فورد که کتابی نیز در مخالفت سلطه اقتصادی یهودیان نوشته است می گوید: در طول نیمه اول قرن بیستم، یهودیان ثروتمند ایالات متحده توانستند که سیطره خود را بر صنایع متعدد چون سینما، شکر و تنباکو استحکام بخشند و نیز بر پنجاه درصد از صنایع بسته بندی، و 60 درصد از صنایع کفش و بر غالب صنایع مثل آلات موسیقی و پنبه، روغن، فولاد، جواهرات و مشروبات الکلی سیطره پیدا کنند. صدور روزنامه و مجله، اخذ بهره های زیاد در قبال وامها از دیگر موارد نفوذ یهودیان در آمریکاست.سرمایه داران بسیاری این تسلط را تکمیل نمودند و توانستند نه تنها منابع مالی را به دست بگیرند بلکه به مناصب مهم دولتی و نظامی نیز دست پیدا کنند.. برنارد ام.باروچ یکی از این افراد بود که در مورد خودش می گوید: من قدرت بی نهایت دارد. محدوده اقتدار من به سرمایه گذاری هنگفت در زمینه تجارت در آمریکا، سیطره بر مواد خام، سیطره بر صنایع کلیدی و مهم و سیطره بر نیروهای نظامی و نیروی کار معطوف است. باروچ در ایالات متحده قدرت بسیاری داشت تا جایی که یکی از معاونان رئیس جمهور روزولت شد.







      

اندیشه اسطوره ای در بین غربیان حتی پس از گذار از قرون وسطا و رسیدن به خردمدرنیته وجود داشت و دارد. از اولین روزهای کشف قاره امریکا کریستف کلمب معتقد بود سفرهای او بخشی از سناریوی هزاره مسیحایی است که به آزادی قدس از دست مسلمانان و بازسازی معبد خواهد انجامید. امروزه نیز نظم نوین جهانی و جهانی سازی همین اندیشه را مطرح می کند. با جریان شناسی و مفهوم شناسی صهیونیسم و انواع فرهنگی و سیاسی آن، فضا برای ورود به تحلیلی دقیق از واقعیت فراهم می شود. در ادامه جریان شناسی، به پیوندی اسطوره ای میان مسیحیت و یهودیت می رسیم که امروزه با واسطه سازیهای فراوان، شناخت صحیح ماهیت آن را مشکل می سازد.پشتیبانی بیش از اندازه قدرتهای بزرگ از رژیم اشغالگر اسرائیل، این ایده را در اذهان زنده می کند که فراتر از روابط دینی بین مسیحیان و یهودیان، بویژه در مورد انگاره آخرالزمان و منجی گرایی باید ساختارهای قدرت زیرین در میان ایشان وجود داشته باشد. واسطه سازی اعتقاد مشترک به پایان تاریخ با آمدن مسیح، مسیحیان و یهودیان را در جبهه واحدی قرار داده است که در آینده نزدیک باید با دشمن مشترک و ضد مسیح وارد جنگ شوند که به تعبیر ایشان، کمونیسم و اسلام همان دشمن مفروض در جنگ آرماگدون خواهند بود. پس این چهره اسطوره ای مشاهده پذیر از این جنبش را باید کنار زد تا لایه های زیرین کشف شود.موضوع «اسطوره صهیونیسم مسیحی»(1) در نگاه اول، معماگونه(2) بنظر می رسد، ولی واقعیت شاهدی است که در چارچوب واقع گرایی انتقادی، به تایید این مقاله می شتابد. بسیاری براین باورند که براساس تقسیم بندی ادوار تاریخی به اسطوره، فلسفه و علم، عصر اساطیر به دوران قبل از فلسفه مربوط می شود که بشر همواره در دست اوهام و ایده پردازیهای ذهنی خویش اسیر بود و تعریفی وهم آمیز از واقعیت زندگی بیان می کرد. انسان اسطوره ای با اعتقاد به خدایان و رب النوعهای متعدد، بدون کاربست علم و عقل، همه چیز را بگونه ای با آسمان مرتبط می کرد. اکنون این پرسش وجود دارد که آیا ممکن است تاریخ حرکت قهقرایی به خود گیرد و انسان قرن بیست و یکم در اوج توسعه و مدنیت خویش به دوران اساطیر برگردد؟ اگر نه، پس اسطوره صهیونیسم مسیحی به چه معناست؟به باور ما، آنگونه که با استدلال بیان خواهد شد، صهیونیسم مسیحی، جنبشی است که با انحراف مسیحیت از مسیر راستین خویش و پیدایش پروتستانتیسم متولد شد و با استفاده ابزاری و واسطه سازی از مفاهیم دینی نظیر«منجی گرایی» و دخالت انگیزه های سیاسی و گسترش امپراطوری فرانوی ابرقدرتی چون آمریکا بارور گردید. اسطوره، چیزی جز ترکیب ذهنی اعضای چند موجود با همدیگر و خلق موجودی جدید و در نهایت، باور بدان نیست. این جنبش نیز معجونی از آموزه هایمسیحیت، یهودیت و صهیونیسم است که واقعیت جدیدی را بنام صهیونیسم مسیحی ساخته و برای رسیدن به اهداف اسطوره ای خویش، واقعیت را به نفع خود تغییر داده است. اسطوره های قرن بیستم و بیست ویکم، با واقعیت آمیخته شده اند و برای ناب سازی آنها جهت رسیدن به حقیقتشان، ناگزیر هستیم نگاهی انتقادی داشته باشیم. جنبش صهیونیسم مسیحیی با مشتبه کردن واقعیت با آموزه های دینی، توانست منشا اثر باشد؛ جهان را به آشوب کشد و خود بر سریر قدرت بنشیند و در اندیشه تقویت نیروی فزاینده خود باشد. بیان تعریفی دقیق از اسطوره، کاری بس دشوار است، بگونه ای که می توان گفت تاکنون بین اندیشمندان در این زمینه، اجماعی حاصل نشده است. تعریف ویلیام دوتی در کتاب اسطوره نگاری، مطالعه اساطیر و آیینها(3) هفده ویژگی را برای اسطوره برشمرده که تا اندازه ای جامع است:
مجموعه اساطیری:
1. شبکه ای درهم پیچیده از اساطیر است که2. از لحاظ فرهنگی واجد اهمیت بوده و3. دارای صور خیالی گوناگون و4. قصه ها و حکایات5. استعاری و نمادین متعدد است و6. تصویرهای تجسمی متنوعی را بکار می گیرد تا 7. باورهای عاطفی و انبازی آدمیان را میسر سازد. این اساطیر اغلب 8. مشتمل است بر روایات آفرینش و پیدایش عالم و آدم و از اینرو9. جنبه هایی از عالم واقعیت و تجربه را مجسم می سازد و10. نقش و منزلت آدمیان را در این عالم معلوم دارد.
اسطوره ها بطور کلی ممکن است:
11. ارزشهای سیاسی و اخلاقی یک فرهنگ را متبلور ساخته و12. در سایه نظامی از تاویلها، 13. تجارب فردی را در چارچوبی کلی تبلور دهند که در پاره ای موارد، مداخله نیروهای مینوی و فراطبیعی 15. بعضی از نظامهای فرهنگی و طبیعی را مجسم می سازد. اسطوره ها ممکن است 16. مراسم و مناسک و نمایشهای خاص به معرض اجرا درآیند. 17. بطور کلی، اسطوره ها در پاره ای موارد، مواد و مصالحی را برای بسط و تفصیل رویدادها و تجارب فراهم می آورند که البته همین اسطوره ها اغلب در شرح و توضیح مفاهیم ادبی، تاریخی، حماسی و یا رویدادهای روزمره بکار می روند».(4)در اینجا قصد داریم بر یک ویژگی عصر جدید تاکید کنیم که آن را «اساطیر معطوف به قدرت و منعطف از قدرت» می نامیم. به آن دلیل، معطوف به قدرت گفته می شود که همواره هدف اصلی فعالیتهای این نوع گروهها، رسیدن به قدرت بیشتر بوده و هست. منعطف از قدرت هم از آن رو نامیده می شود که قدرتها برای اعمال هژمونی(5) خویش بر دهکده جهانی(6) و توجیه آن در اذهان عمومی، به خلق اسطوره یا همان واسطه بین ذهن مخاطب و عمل سیاسی دست می زنند. در این فصل، اسطوره های برجسته سالهای اخیر را معرفی می کنیم که هر دو صفت معطوف و منعطف بودن از قدرت را در خود دارند و در چارچوب واقع گرایی بین الملل قابل درک هستند.اسطوره «پایان تاریخ» فوکویاما، «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگون، «نظم نوین جهانی» و «جهان سازی» بوش پدر، «مبارزه با تروریسم» بوش پسر و اسطوره جنبش صهیونیسم مسیحی از آن جمله اند. در این فصل، به بررسی ابعاد مختلف این جنبش و استفاده ابزاری از مفاهیم دینی چون موعودگرایی، رستگاری، امت برگزیده، جنگ خیر و شر آرماگدون و آزادی جهان از ظلم و فساد و زمینه سازی برای آمدن دوباره مسیح خواهیم پرداخت. آنگونه که رهیافت واقع گرایی اشارت دارد، کسب قدرت فزاینده و توسعه آن در بخشهای مختلف سیاسی، فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی بصورت یک اصل برای بازیگران عرصه بین الملل تعریف می شود. لازمه کسب قدرت، گاه خلق واسطه ای است که بوسیله آن، اعمال قدرت و توسعه آن، در نظر عامه، توجیه پذیرتر و مقبول تر خواهد بود.یکی از جنبشهایی که ساخته و پرداخته قدرتهای بزرگ است و حلقه ی واسط آنها در اعمال قدرت بشمار می آید، جنبش صهیونیسم مسیحی است. خود این جنبش نیز کارکردی قدرت محور دارد و حلقه واسط رسیدن به قدرت را مفاهیمی قرار می دهد که نزد افکار عمومی قابل پذیرش باشد. موعود گرایی، آموزه نجات، جنگ جهانی خیر وشر در پایان دوران و آزادسازی جهان از یوغ خشونت و استبداد، همه از مفاهیمی هستند که صهیونیسم مسیحی با توسل به آنها، رسیدن به اهداف و منافع خویش را تسهیل می کند.پیش از ورود به بحث پیدایش و کارکرد این جنبش، لازم است سه واژه کلیدی «بنیادگرایی»، «پروتستانتیسم» و«اسطوره گرایی» که در فهم جنبش صهیونیسم مسیحی اثرگذار است، توضیح داده شود.
1. مفهومهای بهم پیوسته
الف) بنیاد گرایی
«بنیادگرایی» از ریشه لاتین Fundamentalism گرفته شده است و از نظر واژگانی، به پیروی سخت از هر ایده یا اصول بنیادی گفته می شود. در اصطلاح نیز به جنبشی در پروتستانتیسم امریکایی اشاره دارد که در اوایل قرن بیستم(1920-1925م.) در واکنش به مدرنیسم آشکار شد. پروتستانها تاکید داشتند که ظاهر کتاب مقدس نه تنها در امور مربوط به ایمان و اخلاقیات حجت است، بلکه عبارتهای تاریخی دقیق آن نیز که اساس باور دینی مسیحی در چنین آموزه هایی نظیر خلقت گیتی، بکرزایی، معاد جسمانی، کفاره بوسیله مرگ فدیه وار مسیح و بازگشت دوباره او نهفته است، قابلیت استناد دارد.(7) پروتستانهای امریکایی برای نخستین بار خود را بنیادگرا خواندند. «مسیحیت انجیلی» که عنوان دیگری برای بنیادگرایان است، در دهه دوم قرن بیستم به جریان سیاسی و دینی در برابر اصول و آموزه های مدرنیسم تبدیل گشت. مهمترین آموزه های بنیادگرایی دینی مسیحی در امریکا به این شرح بودند:
1. باور به اینکه متن و الفاظ کتاب مقدس به همان صورتی است که خداوند فرستاده است؛(8)
2- مبارزه با الهیات مدرن و هرگونه اقدام برای سکولاریزه کردن جامعه مسیحی؛
3- زندگی تحول یافته معنوی با شاخصه رفتار اخلاقی و تعهد شخصی، مثل خواندن کتاب مقدس، دعا و نیایش، تعصب داشتن به مسیحیت و ماموریتهای دینی.(9)
بنیادگرایی که در مقابله با مدرنیسم شکل گرفت، همه مظاهر مدرن را طرد کرد و کوشید بر ظاهر تحریف شده کتاب مقدس، داشته باشد. به عبارت دیگر، بنیادگرایان گروهی قشرگرا هستند که مخالف پیشرفت علوم مادی بظاهر متضاد با کتاب مقدس هستند. با اینکه بنیادگرایان امروز با بنیادگرایان اولیه تفاوت اساسی دارند، ولی در تفسیر ظاهری رخدادهای بین المللی و پیش گویی حوادث آینده با تاکید برکتاب مقدس، با بنیادگرایان نخستین اشتراک نظر دارند. برخی خاورشناسان و به پیروی از آنها، روشنفکران مسلمان غرب زده، این واژه ارتجاعی را درباره گروههای اسلامی بکار می برند که برای مبارزه با غرب به اوج بیداری رسیده و به قیام و مقاومت در برابر مظاهر تمدنی غرب دست زده اند. امروزه اسلام گرایانی که زیر پرچم اسلام سیاسی، با امپریالیسم فرانو مبارزه می کنند، بنیادگرا و مرتجع شمرده می شوند.
ویژگیهای بنیادگرایی
نویسندگانی چون ساگال و دیویس تلاش کرده اند با بهره گیری از بنیادگرایی به مثابه مقوله تحلیلی، سه ویژگی زیر برای آن برشمارند تا همه اقسام بنیادگرایی از جمله بنیادگرایی اسلامی را شامل شود:
1. طرحی برای کنترل بدن زنان است؛
2. شیوه کار سیاسی است که کثرت گرایی را رد می کند؛
3. نهضتی است که بطور قاطع، از ادغام دین و سیاست به مثابه ابزاری برای پیشبرد اهداف خود حمایت می کند.(10)
بابی سعید پس از نقل این ویژگیها از زبان این نویسندگان به بررسی و نقد آنها می پردازد و در نهایت به این جمع بندی می رسد که آنها را نمی توان ویژگیهای اختصاصی بنیادگرایی دانست، بلکه این ویژگیها، عام کلی هستند.درباره ویژگی اول باید گفت حکومتهای مختلفی همچون رضاخان در ایران و آتاتورک در ترکیه به کشف حجاب زنان دست زدند. در مقابل، برخی کشورهای مدعی دموکراسی و آزادی مانند فرانسه بر اجرای قوانین منع حجاب و جلوگیری از ورود زنان با حجاب به مدارس و اداره ها پافشاری می کنند. همه این تلاشها، نوع کنترل داشتن بر بدن زنان است و از اینرو، این مورد را نباید از ویژگیهای انحصاری بنیادگرایی دانست. ویژگی دوم، یعنی جزم اندیشی و قبول نداشتن کثرت گرایی نیز تنها ویژگی مختص بنیادگرایان نیست. به تعبیر بابی سعید، واقعیت این است که جزم اندیشی را در زندگی امروز و بسیاری از مکتبها می توان مشاهده کرد. اساسا نگاه مغرورانه و خودشیفته غرب از برتری تکنولوژیکی، اقتصادی و نظامی خود به شرق، بویژه کشورهای اسلامی، در همین راستا قابل توجیه است. امریکا تلاش می کند با اجرای پروژه های مختلفی همچون جهانی شدن و طرح «خاورمیانه بزرگ»، مطلق اندیشی خود را در عرصه های سیاسی(دموکراسی سازی امریکایی)، اقتصادی(سرمایه داری غربی) و اجتماعی- فرهنگی در تمام دنیا از جمله کشورهای مسلمان نشین خاورمیانه اعمال کند. درباره ویژگی سوم نیز باید دانست روند سکولاریزاسیون و جدایی دین از سیاست و به تعبیر دیگر، جدایی حوزه عمومی از حوزه خصوصی، ره آورد دوره مدرن غرب است. غرب با این قرائت توانست جایگاه دین را به حوزه فردی تقلیل دهد و ترک تازی در عرصه سیاست را با آزادی لجام گسیخته و رها از هر قید دینی و اخلاقی در پیش گرفت. به یقین، اینگونه جداسازی با آموزه های راستین کلیسا در قرون وسطا و حاکمیت کلیسا بر غرب و شاخصهای پسامدرن سازگار نیست.(11) بنابراین، ویژگیهای برشمرده شده برای بنیادگرایی شامل گروههای دیگر، دولتها و ادیان مختلف می شود. به همین دلیل، در عرف سیاست، بنیادگرا به کسانی گفته می شود که به ظاهر کتاب مقدس بدون کاربست عقل و دانش باور دارند و تفسیر قشری از آن بیان می کنند. مسیحیان صهیونیست از مصداقهای اصلی این تفکر شمرده می شوند. واژه مناسب برای جنبشهای اسلامی نیز که از اصول و بنیان های دینی خود دفاع می کنند، «اصول گرایی» است که بمعنای پایبندی به مسلمات دین اسلام و استفاده از مظاهر تمدنی دنیوی تا جایی است که به اصول و ارزشهای دینی آسیبی نرساند.
ب) پروتستانتیسم
همزمان با پدیدار شدن جنبش اصلاح دینی مارتین لوتر در قرن شانزدهم میلادی، نطفه اولیه صهیونیسم مسیحی منعقد شد. واژه پروتستانتیسم از ابتکارهای مجمع دوم اشپایر(12) در فوریه سال 1529م. است. در این مجمع تصمیم گرفته شد به مدارا و تساهل با پیروان لوتر در آلمان پایان داده شود. در ‌آوریل همان سال، شش تن از شاهزادگان آلمان به همراه مردم چهارده شهر با دفاع از آزادی اندیشه و حقوق اقلیتهای دینی به این تصمیم سرکوب گرانه اعتراض کردند. اصطلاح پروتستانتیسم از همین اعتراض گرفته شد. از اینرو، کاربرد اصطلاح پروتستان(معترض) درمورد افراد یا حوادث پیش از آوریل سال 1529م. به عنوان پدیدآورندگان نهضت اصلاح گرایی پروتستانی، تا اندازه ای نادرست است. هرچند خود نهضت اصلاح دینی هم از عوامل متعددی متاثر بوده است. آلیستر مک گراث(13) در کتاب درآمدی براندیشه اصلاح دینی استدلال می کند که دو جریان فلسفه مدرسی(14) قرون وسطا و اوج گیری اومانیسم همگام با عصر نوزایی غرب، بیشترین تاثیر را در پیدایش نهضت اصلاح دینی داشته اند.(15)از این جنبش معمولا به «رستاخیز عبری» یا یهودی تعبیر می شود بگونه ای که نگرشهای جدید به گذشته و حال و آینده یهودیان از آن سرچشمه می گیرد. امروزه دیگر کسی یهودیان را مستوجب لعن نمی داند و آنان را یاغی و سرکش و قاتلان عیسی مسیح تلقی نمی کند.پس از قرن شانزدهم و اصلاح دینی، اختلاف عمیق فکری بین دو شاخه مسیحیت سنتی(کاتولیک) و مسیحیت جدید(پروتستان) پدیدار شد. پروتستانیزم در اروپا، سرآغاز بزرگترین انحراف در دین مسیحیت بود. مارتین لوتر،(16) رهبر جنبش اصلاح دینی در زندگی خود بسیارتحت تاثیر کتاب عهد قدیم(تورات) بود. وی تلاش می کرد تفسیری از کتاب عهد جدید(انجیل) ارائه کند که با نظر تورات هماهنگ باشد. این در حالی است که انجیل باید مفسر تورات می بود، نه برعکس. این مسئله در زمان خود لوتر نیز سروصدای بسیاری برپا کرد. لوتر در کتاب خود با نام مسیح یک یهودی، زاده شد(1523م.) نوشت: «یهودیان، خویشاوندان خداوند ما(عیسی مسیح) هستند، برادران و پسرعموهای اویند. روی سخنم با کاتولیکهاست. اگر از اینکه مرا کافر بنامید، خسته شده اید، بهتراست مرا یهودی بنامید».(17) یکی از اساسی ترین اختلافات بین کاتولیکها و پروتستانها در برداشت آنها از عملکرد یهودیان هویدا شد. به این بیان که کلیسای کاتولیک باور داشت آنچه به عنوان «امت یهود» از آن یاد میشود، به پایان رسیده است و پروردگار برای مجازات یهودیان بخاطر کشتن مسیح، آنان را از فلسطین به بابل تبعید کرد. کلیسای کاتولیک پیشگویی های مرتبط به بازگشت یهود را بازگشت از بابل می دانست که در عمل به دست کوروش، پادشاه ایران تحقق یافت. در مقابل، جنبش پروتستان با مطرح کردن آیین«خودکشیشی» و طرد قرائت واحد کلیسا از متون دینی مقدس، نوعی پلورالیسم دینی را پذیرفت که یهودیان در کنار مسیحیان رسمیت یافتند و قدرت مانور فراوانی پیدا کردند. پروتستانها، یهودیان را قوم برگزیده و عهد قدیم را مرجع اصلی اعتقادات خویش دانستند.(18) هدف لوتر، هدایت یهودیان به آیین پروتستان بود ولی در عمل، مسیحیان جذب یهودیان شدند و روز به روز بر جمع حامیان یهود افزوده شد. به همین دلیل، لوتر بعدها در کتاب دیگرش به نام دروغگویی های یهود(1544م.) با بیان نفرت خود از یهودیان، درخواست کرد که آنان را از آلمان اخراج کنند.
ج) اسطوره گرایی غرب
اندیشه اسطوره ای در بین غربیان حتی پس از گذار از قرون وسطا و رسیدن به خردمدرنیته وجود داشت و دارد. از اولین روزهای کشف قاره امریکا کریستف کلمب معتقد بود سفرهای او بخشی از سناریوی هزاره مسیحایی است که به آزادی قدس از دست مسلمانان و بازسازی معبد خواهد انجامید. امروزه نیز نظم نوین جهانی و جهانی سازی همین اندیشه را مطرح می کند. بدین ترتیب امریکا در اندیشه اسطوره ای و غیرواقع بینانه خویش گرفتار است و جهان را به سمت آینده ای مجازی پیش می برد که کنترل آن در دستان توانمند ایالات متحده باشد. کلمب در یکی از آثار خود بنام پیش گوییها می نویسد که او به ملکه ایزابل گفته است طلاهایی را که در سرزمین جدید می یابد، برای بازسازی هیکل سلیمان اختصاص خواهد داد تا این معبد به کانون کره زمین تبدیل شود.(19)در واقع خاستگاه اسطوره گرایی مسیحی را به اصل الهیات تثلیثی مسیحیت می توان نسبت داد. نگاه اسطوره ای به عیسی که او را تا مقام الوهیت بالا می بردند و پسر خداوند می خوانند، به عقیده بیشتر مومنان مسیحی، درست بنظر می رسد. کسانی مثل آرچیبالد رابرتسون(20) در کتاب عیسی؛ اسطوره یا واقعیت(21) تلاش کرده اند با استناد با اناجیل اربعه و دیگر متون صدر مسیحیت، اجماعی بودن الوهیت عیسی را زیر سوال ببرند و دلایلی برای تاریخی بودن عیسی- که بعدها پسرخدا خوانده شد- گرد آورند که بر انسان بودن وی دلالت می کند. با این حال، بیشتر مسیحیان بر باور شخصیت اسطوره ای عیسی پای می فشارند.در دوران نوزایی و از همان ابتدای شکل گیری پروتستانتیسم، شاهد نوعی نگاه اسطوره ای به لوتر، رهبر جنبش اصلاح دینی در آلمان بودیم که او را منجی مردم از تسلط کلیسا معرفی می کردند. همچنین اومانیست ها که تاثیر فزاینده ای بر نهضت اصلاح دینی داشتند، این نهضت را برخوردار از الهام و هدایت الهی می دانستند.(22) صهیونیسم مسیحی نیز با شناسایی کانونهای قدرت در جهان و نفوذ در آنها تلاش دارد برای کسب قدرت و اعمال هژمونی بر جهان، طرح ها و ایده هایی را ارائه دهد که منافع مشترک قدرتهای بزرگ و اسرائیل را برآورده سازد.
2. زمینه تاریخی
از قرن اول تا سوم میلادی، همواره از دریچه یهود به مسیحیت نگریسته میشد و یهودیان به مسیحیان به عنوان پیروان دین جدید اجازه عرض اندام نمی دادند. در قرن سوم، فعالیتهای ضد یهودی پولس به ثمر نشست و در رهایی مسیحیت از چنگال یهودیان نقش بسزایی داشت. پیروزی آیین مسیحیت پولسی روحیه جدیدی را در قرن سوم و چهارم پدید آورد و کلیسا را برآن داشت تا خود را «اسرائیل جدید» بنامد و جانشینی قوم برگزیده خداوند را مطرح کند. کلیسا، سقوط اورشلیم و فروپاشی دولت یهودی را مجازات خداوند برای یهودیان می دانست که مسیح را به صلیب کشید و به دلیل بی ایمانی و خیانت مستوجب لعن و نفرین الهی بودند. به این ترتیب کلیسا همه فضایل و برکاتی را که پیش از این به قوم اسرائیل تعلق داشت به نفع خود مصادره کرد.در سال 339م. بازگشت به آیین یهود، جرمی سنگین تلقی شد و مجرم تحت تعقیب قانون قرار می گرفت. قرون وسطا، تلخترین دوره تاریخی یهود است که هرگز از ذهن آنها پاک نخواهد شد، زیرا آنان بیشترین فشار را از سوی مسیحیان تحمل کردند. مسیحیان، یهودیان را وادار ساختند بصورت گروهای منزوی و محاصره شده در شهرها زندگی کنند و لباسهایی متفاوت از مسیحیان بپوشند و کلاه خاصی بر سر بگذارند. اینکار برای آن بود که همگان آنها را بشناسند و در تعامل اجتماعی با آنها دقت کنند. یهودیان را «شیاطین» و «قاتلان مسیح»می نامیدند و متهم می کردند کودکان مسیحی را می کشند تا خون آنان را به جای شراب در مراسم «عید فصح» بنوشند. در سال 1095م. هنگامی که پاپ اریان دوم، آغاز حمله صلیبی را اعلام کرد تا صلیبیها قدس را از دست مسلمانان برهانند، هزاران یهودی به دلیل آنکه از پذیرفتن غسل تعمید سرباز زدند، کشته شدند. خانم باربرا توچمان، تاریخ نگار یهودی در کتاب مقدس و شمشیر به دشمنی وسیع با یهودیان در اروپا اشاره می کند که در طول جنگهای صلیبی به اوج خود رسید.(23) در پایان قرن یازدهم، تشکلهای یهودی در اروپا متلاشی شدند. یهودیان در سال 1290م. از انگلستان طرد شدند. در نیمه قرن سیزدهم تلمود در پاریس سوزانده شد و در پایان قرن چهاردهم همه یهودیان از فرانسه اخراج شدند. در شبه جزیره ایبری، یهودیانی که از پذیرش مسیحیت خودداری کردند در سال 1492م. از اسپانیا و در سال 1497م. از پرتغال اخراج شدند. در ‌آلمان و ایتالیا نیز یهودیان را در اردوگاههایی جایی دادند تا نتوانند با مسیحیان ارتباط برقرار کنند و بسیاری از فعالیتهای آنان ممنوع شد.(24) نوزایی علمی و صنعتی اروپا و پیدایش پروتستانیسم زمینه فعال شدن دوباره یهودیان را فراهم آورد.
الف) عصر نوزایی یهودیان مسیحی
پراکندگی یهودیان در جهان و تلاش پیگرشان برای گسترش آموزه های یهودیت و همزمانی این تلاشها با دوره اصلاحات در اروپا سبب شد اقداماتی نظیر ترجمه و شرح کتاب مقدس از زبان اصلی عبری و گسترش یافتن عرفان و فلسفه یهودی و تبلیغ آیین یهود شتاب بیشتری بخود گیرد. شاید بتوان ادعا کرد نقش یهودیان در بوجود آمدن رنسانس بسیار برجسته است. حتی «برخی از مسیحیان جدید همچون جان لوئیس فیف تاثیر زیادی در نهضت رنسانس اروپا در بین اندیشمندان لیبرال اروپایی داشتند».(25) در واقع، پیوندهای اولیه مسیحیان با یهودیان که هسته اولیه جنبش صهیونیسم مسیحی را شکل می دهد در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم رخ داد.نقش تاریخی یهودیانی که با آغاز عصر نوزایی فرصت عرض اندام بیشتری یافتند و خود را «مسیحیان جدید» نامیدند، در ابتدای قرن شانزدهم نمود فزاینده ای یافت. آنان این باور را مطرح کردند که با آمدن مسیح در آغاز هزاره خوشبختی، تاریخ الهی نیز بزودی آغاز خواهد شد. به همین دلیل در بین الهیون و اندیشمندان مذهبی تفسیرهای جدیدی از کتاب دانیال(عهد عتیق) و مکاشفه یوحنا (عهد جدید) صورت گرفت. به تصور مسیحیان جدید، روی آوردن یهودیان به مسیحیت و ظهور مجدد قبایل ناپدید شده اسرائیل، آخرین گامهای پایان تاریخ بشریت است و حوادث بزرگی نظیر بازگشت یهود به سرزمین صهیون، بازسازی معبد و تاسیس دوباره حکومت خداوند بر زمین دراورشلیم به این امر مرتبط می شود. به این ترتیب، مسیحیان یهودی که اعتقاد داشتند فرارسیدن هزاره نزدیک است، یهودیان را شریکانی پنداشتند که برای پدید آوردن حوادث بزرگ پیش از آمدن عیسی مسیح از آنان بی نیاز نیستند. همکاری و همگرایی هرچه بیشتر این دو آیین، ریشه دینی عمیقی یافت و برداشت تحریف شده از تورات و انجیل به شدت تبلیغ شد.
پی نوشت ها :
1- Christian Zionism Myth.
2- Paradoxical.
3. William Doty, Mythography; the study of myth and rithals, Alabama, the university of Alabama press,1986.
4- محمد ضمیران، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، ص39.
5- Hegemony.
6- Global Village.
7-See:Fundamentalism,RandomHouseWebster’s Unabridged Dicionary.
8- روشن است که این عقیده با باورهای رایج و رسمی مسیحیان امروز که کتاب مقدس را نوشته حواریون و رسولان پس از به صلیب کشیده شدن عیسی می دانند تعارض دارد.
9- غلامرضا بهروز لک، «درنگی در مفهوم شناسی بنیادگرایی اسلامی». کتاب نقد، سال هفتم، ش2و 3، ص85.
10- بابی سعید، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام گرایی، ترجمه غلامرضا جمشیدی نیا و موسی عنبری، ص10.
11- برای مطالعه بیشتر، ر.ک: همان، ص11-13؛ غلامرضا بهروز لک، «درنگی در مفهوم شناسی بنیادگرایی اسلامی».
12- Speyer، شهری در جنوب غربی آلمان و محل تشکیل مجلس قانون گذاری کلیسا در جریان نهضت اصلاح دینی است.
13- Alister E. McGrath.
14- Scholasticism.
15- آلیستر مک گراث، مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ترجمه بهروز حدادی، ص58.
16- لوتر، کشیش و استاد فلسفه دانشگاه ارفوت و بانی آیین جدید پروتستان بود. وی کلیسای غرب را به دو بخش کاتولیک و پروتستان تجزیه کرد. از انحرافات کلیسا انتقاد می کرد و خواستار اصلاح کلیسا با رجوع به کتاب مقدس بود. او اعتقاد داشت کلیسا یک موسسه نیست بلکه جماعتی از مومنان است و سلطه دینی متعلق به کتاب مقدس است و هر مومن مسیحی شایستگی دارد که خود کشیشی باشد که به تنهایی و بدون قیمومیت کشیشان، کتاب مقدس را بفهمد.
17- محمدصالح مفتاح، «مسیحیت صهیونیستی»، (روی خط اینترنت)، منتشر شده در تاریخ 1383/8/13، قابل دسترس در آدرس: www.bashgah.net.
18- ر.ک: رضا هلال، مسیحیت صهیونیستی و بنیادگرایی امریکا، ص62، 63.
19- همان، ص61.
20- Archibald Robertson.
21- ر.ک: آرچیبالد رابرتسون، عیسی؛اسطوره یا تاریخ، ترجمه حسین توفیقی.
22- ر.ک: آلیستر مک گراث، مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ص97.
23- Barbara Tuchman,Bible and Sword, New york: Ballantine Books, 1984,p.
24- ر.ک: رضا هلال، مسیحیت صهیونیستی و بنیادگرایی امریکا، ص56-58.







      

و سرانجام دادگاه نورنبرگ که مسئولیت محاکمه سران حکومت نازی و دول "محور" را به عهده گرفت، عمدتاً در تحت سیطره یهودیان پدید آمد و تداوم یافت، و این یهودیان بودند که تصمیم به تشکیل دادگاه نورنبرگ گرفتند و قضات عالی رتبه توسط آنان انتخاب شدند. و کلای محکومیت توسط صهیونیست ها به دادگاه فرا خوانده شدند، و همه از صهیونیست های متعصب بودند .
در این دادگاه که نمایندگان و اعضائی از کشورهای انگلیس، آمریکا، فرانسه و روسیه در لندن گرد آمدند، نمایندگان معروف این کشورها نیز از یهودیان صهیونیست انتخاب شده بودند، بطوریکه:
جویت
JOWITT نماینده انگلستان
جاکسون
JAKSON نماینده ایالات متحده آمریکا
فالکو
R.FALKO نماینده فرانسه، و
ترینین
TRANIN نماینده روسیه (شوروی سابق)
از یهودیان صهیونیسم بوده اند، سرانجام مقتدرترین قضات دادگاه مخوف نورنبرگ به ترتیب از یهودیان بودند:
قاضی روزگان صاحستس
لورنس روبرگ مالکو روتر باخت جون ودس
این شخص اخیر که مسئول اجراء حکم اعدام بود، اعدام نازی ها و مجرمین جنگی را عمدتاً در روز عید یهودیان قرار می داد تا به معنا و مفهوم پیروزی یهود بوده باشد.







      

در این شعبه نیز شبکه نفوذی صهیونیزم حضور دارد و رئیس بخش دولتی دیوید – ای موریس، و رئیس بخش داخلی منطقه خط استوا فی کبریل کارستر و کارشناسان بولونیای بخش داخلی جان روزتر از یهودیان صهیونیست بوده اند.
موسسه دولتی پناهندگان
در این موسسه نیز چهار پست کلیدی به دست چهار صهیونیست قدیمی مانند مایر کوهین، بییر جاکویسن بوده است.
موسسه بازرگانی جهانی
این موسسه نیز از گزند صهیونیست ها مصون نمانده و صهیونیست های صاحب نفوذ در آن حضور دارند.
سازمان یونسکو
(وابسته به سازمان ملل متحد برای تربیت و علوم فرهنگ)
این سازمان فرهنگی بین المللی عظیم در زیر نام سازمان ملل، در حقیقت طریق بین المللی بسیار نیرومندی است که مامور غربی کردن هر گونه تمدن و فرهنگی و از آن جمله و در راس همه فرهنگ ها ، فرهنگ اسلامی می باشد، موسسات مربوط به این سازمان فرهنگی جهانی همه چیز را از دید غرب به بررسی می گذارند. اگر در مورد عرفان اسلامی، فلسفه اسلامی، علوم اسلامی، اسلام شناسی، تازیخ تمدن، و فرهنگ اسلامی بحث انجام گیرد، اگر در مورد روزه بحث می شود در حقیقت مضرات روزه، رابطه روزه و بیکاری ، و روزه و بیماری و سایر مسائل بحث می شود که این خود نیازمند بررسی و دقت می باشد.
در آغاز تاسیس این موسسه فرهنگی بین المللی، یهودیان اعمال نفوذ کردند، در این موسسه جهانی رئیس انجمن تبادل خارجی، رئیس جمعیت تنظیم جهانی،رئیس بخش فرهنگ جهانی، رئیس بخش استخبارات، رئیس بخش مالی و اداری از صهیونیست های نامدار بوده اند.کمک های این سازمان، در صورتی به کشورها و مسائل فرهنگی آنان پرداخت می شود که آن کشورها، کشورهای آرام و سازگار باشند و با منافع صهیونیست ها مخالفتی نداشته باشند.
سازمان بهداشت جهانی
در این سازمان نیز تعدادی از صهیونیست های متعصب حضور فعال دارند که از آن جمله: ام سنسکل مدیر کل بخش اداری و مالی را می توان نام برد.<\/h1>





      

 مرکز اطلاعات و استخبارات سازمان ملل متحد یکی از مهمترین و حساس ترین موسسات این سازمان می باشد، که مهام امور کشور در رابطه با مسائل جهانی در آنجا گردآوری می شود. در این موسسه حساس، کارهای کلیدی نیز به دست یهودیان است، مانند:
جوری شبیرد رئیس بخش استخبارات مرکز ژنو
بی لیت کفیر رئیس بخش استخبارات مرکز هند
هنری فاست رئیس بخش استخبارات مرکز چین
جولیوس سه تاویسکی رئیس بخش استخبارات مرکز ورشو
<\/h1>





      

این سازمان بر اساس همان اهداف کلی سازمان ملل در 16 اکتبر سال 1945 به قصد بررسی مسائل جهانی تغذیه و معیشت ساکنان اقالیم مختلفه تاسیس شد. مرکز آن، شهر "رم" پایتخت ایتالیا و مولد و منشاء ماسونی های عالم می باشد.این سازمان نیز مانند سازمان دفاع از حقوق بشر و حمایت زندانیان، آژیر خطر آن فقط در راستای مصالح استکبار جهانی و صهیونیزم عالمی به صدا در می آمد.
در بدو تاسیس این سازمان گروهی از صهیونیست ها نقشی مهم در تاسیس و اداره آن ایفاء کرده اند،به شرح زیر:
اندری مایر رئیس شعبه تغذیه و کشاورزی
ای- بی – جاکسون نماینده دانمارکی یهودی تبار صهیونیت
ای فریس نماینده هلند
ام – ام – لی یمین رئیس شعبه تعمیرات و اصلاحات
کی روا کاردوسی رئیس بخش همزیستی
بی – کاردوس رئیس بخش عمومی
ام – آزاکل حزقیل رئیس بخش اقتصاد تحلیلی
<\/h1>





      
   1   2   3   4   5      >