به تعبیر خانم ساندرس، سیا در مقام «وزارت فرهنگ بلوک غرب» عمل میکرد. مثلاً از «جکسون پولاک» و نقاشی «آبستره» به شدت حمایت میکرد با این هدف که، در عرصه هنر، رئالیسم سوسیالیستی را شکست دهد.در هالیوود، مأموران سیا کارگردانان را ترغیب میکردند که در فیلمهای خود سیاهپوستان را هر چه بیشتر نمایش دهند، آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر کشند و از این طریق ایالات متحده را جامعهای آزاد و دمکرات بنمایانند. فیلم «مزرعه حیوانات» جرج ارول با سرمایه سیا تهیه شد. فیلم 1984 ارول نیز با بودجه سیا ساخته شد.بسیاری از کتب کمپانی «پراگر» با بودجه سیا چاپ میشد. کتاب طبقه جدید «میلوان جیلاس» با بودجه سیا در شمارگان بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزیع گردید. سیا 50 هزار نسخه از یکی از کتابهای «ایروینگ کریستول» را برای توزیع مجانی در سراسر جهان خریداری کرد، سیا در سال 1950 با ده میلیون دلار بودجه رادیوی اروپای آزاد را تأسیس کرد و موارد فراوانی از این قبیل.طبق تخمین خانم ساندرس، در دوران جنگ سرد حدود هزار عنوان کتاب به وسیله سیا و در زیر نام بنگاههای انتشاراتی تجاری و دانشگاهی، فقط در ایالات متحده آمریکا منتشر شد.
کتاب خانم «فرانسس ساندرس»، پژوهشگر و روزنامهنگار انگلیسی است که چاپ اول آن در سال 1999 در لندن منتشر شد و غوغایی بهپا کرد. چاپهای بعدی این کتاب با عنوان: جنگ سرد فرهنگی: سیا و جهان هنر و ادب.«ویلارد منس»، منتقد، کتاب خانم ساندرس را «یکی از حیرتآورترین و افشاگرترین» کتابهایی خوانده که تا کنون درباره سرویس اطلاعاتی ایالات متحده منتشر شده است. خانم ساندرس نشان میدهد که «کورد مهیر»، رئیس بخش عملیات بینالمللی سیا، و دوست او، «آرتور شلزینگر» (پسر)، طبق طرحی که «ملوین لاسکی» ارائه داد. حرکتی را آغاز کردند که به ایجاد شبکه فرهنگی غولآسایی در سراسر جهان انجامید. خانم ساندرس این شبکه را «ناتوی فرهنگی» مینامد. بودجه این عملیات در سال 1950، یعنی در زمان دولت ترومن، 34 میلیون دلار بود. سیا در چارچوب عملیات جنگ سرد فرهنگی شبکه مطبوعاتی جهانشمولی ایجاد کرد که از ایالات متحده تا لندن و اوگاندا و خاورمیانه و آمریکای لاتین گسترش داشت، و در تمام این دوران مطبوعات روشنفکری متنفذی مانند پارتیزان ریویو، کنیان ریویو، نیولیدر، انکاونتر، درمونات، پرووه، تمپو پرزنته، کوادرانت و ... از سیا کمکهای مالی مستقیم یا غیر مستقیم دریافت میکردند.
«جنگ سرد» به دوران تاریخی اطلاق میشود که از اواسط دهه 1940م. با پایان جنگ دوم جهانی، آغاز شد و تا سال 1991 و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یعنی حدود 45 سال، دوام آورد.شاخص این دوران، رقابت و نبرد آشکار و پنهان سیاسی، اقتصادی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و فرهنگی بلوک غرب، به رهبری ایالات متحده آمریکا، و بلوک شرق، به رهبری اتحاد شوروی، بود. این نبرد در تمامی دوران طولانی فوق سایه سنگین و سیاه خود را بر فضای بینالمللی گسترد و سرنوشت بشریت را رقم زد. در این دوران، روشنفکران نیز به دو جبهه اصلی کمونیست و ضد کمونیست تقسیم شدند و اگر مواضع روشنفکران مستقل و میانهرو با نگرش یکی از این دو جبهه اصلی روشنفکری تعارض مییافت به وابستگی به جبهه دیگر متهم میشد. فضای قطببندی شدهای بود که لمس آن برای نسل جدید دشوار است. طبعاً، سرویسهای اطلاعاتی هر دو بلوک، شرق و غرب، نیز، در این حوزه روشنفکری فعال بودند.در سالهای اخیر، با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، توجه به نقش سرویسهای اطلاعاتی، بهویژه آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا)، در حوزههای روشنفکری در دوران فوق افزایش چشمگیری یافته است. پژوهشهایی که در این زمینه صورت گرفته، ثابت میکند که در دوران جنگ سرد در عرصههای روشنفکری نیز، مانند سایر عرصهها، این نبرد به شدت جریان داشت. این پدیدهای است که «جنگ سرد فرهنگی» نام گرفته است. اینک، در غرب، نسلی پرشور و دقیق از محققان پدید آمدهاند که، بر پایه اسناد علنی شده سیا، گروهی از برجستهترین نظریهپردازان و مبلغان لیبرال دمکراسی را به همکاری با سیا و اینتلیجنس سرویس بریتانیا متهم میکنند. این جنجالی است که برخی مطبوعات آن را «بحران روشنفکری لیبرال پس از جنگ سرد» نامیدهاند.
فیلم «اسطوره» که درباره امپراتور «کینشیهوانگ» در بیش از دو هزار سال پیش است، در آمریکا در صدر جدول فروش فیلمها با حدود پنجاه میلیون دلار فروش قرار گرفته است. ژانگ معتقد است که او به تازگی، متوجه تأثیر فیلمهای آسیایی بر سیستمهای غربی شده است، به ویژه از زمان نمایش فیلم «ببر خشمگین و اژدهای پنهان» در سال 2000.پس از آنکه فرانسه و ژاپن برای جلوگیری از سیطره فرهنگی هالیوود، قانون عدم اکران محصولات هالیوود را به اجرا گذاشتند، این بار، چینیها به روشهای جدیدی برای مقابله فرهنگی با هالیوود روی آوردهاند.به گزارش سرویس بینالملل «بازتاب»، هند، دیگر کشور پرجمعیت دنیا با راهاندازی «بالیوود»، توانست در برابر غول سینمایی هالیوود، قد علم کند و تا حد زیادی این پروژه را به موفقیت برساند. با این حال، داستان سینمای پرغنای فرانسه و نیز جمعیت 4/1 میلیاردی چین، جایگاه ویژه دیگری دارد.به گزارش «بی.بی.سی»، فیلمهای هالیوودی به سرعت در حال بروز دادن تأثیرات سینمای چین بر خود هستند.«ژانگ میو» به لطف دو فیلم بزرگش؛ «اسطوره» و «خانه خنجرهای پرنده»، هماکنون یکی از معروفترین کارگردانان چینی است.سبک خاص هنر جنگ در فیلمهای وی به نام «روشو»، جای خود را در بسیاری از فیلمهای آمریکایی باز کرده که نمونه بارز آن، «بیل را بکش» از «کوئنتین تارانتینو» است.ژانگ میگوید: «به علت تأثیر هنر جنگ چینی، فیلمهای هالیوودی کمکم در حال تغییر هستند. با این سبک، صحنههای اکشن فیلمها بسیار زیباتر، ریتمیکتر و منعطفتر برای اعمال جلوههای ویژه میشوند».فیلم «اسطوره» که درباره امپراتور «کینشیهوانگ» و تلاش وی برای اتحاد چین در بیش از دو هزار سال پیش است، در آمریکا در صدر جدول فروش فیلمها با حدود پنجاه میلیون دلار فروش قرار گرفته است.ژانگ معتقد است که او به تازگی، متوجه تأثیر فیلمهای آسیایی بر سیستمهای غربی شده است، به ویژه از زمان نمایش فیلم «ببر خشمگین و اژدهای پنهان» در سال 2000. پس از نمایش این فیلم، بسیاری از فیلمهای آمریکایی از صحنههای آن کپیبرداری کردند و همین کار باعث شد، بینندگان آمریکایی کمکم به این صحنهها عادت کنند و دیگر این صحنهها برای آنان عجیب و غریب جلوه نکند».وی میگوید: «زندگی یک امپراتور، چیزی نیست که بینندگان از آن لذت ببرند، اما چیزی که آنان را جذب میکند، قالب فیلم، استفاده از رنگها و موسیقی است. همچنین اینگونه فیلمها دربردارنده اطلاعات فرهنگی و تاریخی بسیار و نیز کانال خوبی برای معرفی فرهنگ چین است. بسیاری چیزها، به ویژه عواطف و احساسات برای همه بشریت یکسان است؛ تا وقتی که فیلمها نشاندهنده عواطف جهانی نسل بشر باشند، همه از آنان لذت میبرند»
به نقل از سایت بازتاب http://www.baztab.com/news/25887.php
پایگاه خبری «ورلد نت دیلی» از پایان ساخت برنامهای تلویزیونی خبر داد که در آن، حمله اتمی ایران به آمریکا به تصویر کشیده شده است. به گزارش ایلنا، این برنامه که با عنوان «حمله اتمی 11 سپتامبر» و بر اساس فیلمنامهای با عنوان «ایران اتمی» منتشر شده، ساخته شده است، طی دو هفته آینده در 20 مرکز تجاری آمریکا به نمایش در خواهد آمد.کارشناسان مسائل استراتژیک معتقدند انتشار این فیلمنامه و به تصویر کشیدن آن، مقدمهای برای زمینهسازی و عینینمایاندن خطر دستیابی ایران به قدرت هستهای در افکار عمومی تصویرگرای آمریکاست تا در نتیجه دست سیاستمداران آمریکا برای اتخاذ سیاستهای تندتر بر ضد ایران باز شود.به گزارش پایگاه خبری «ورلدنتدیلی» که اخبار امنیتی و نظامی آمریکا را منتشر میکند، نویسنده فیلمنامه ایران اتمی، فردی به نام جروم کورسی و دانشآموخته دانشگاه هاروارد است که برای نیویورکتایمز و ای.بی.سی.نیوز کار میکند و مدعی است که ایران در پی ساخت سلاحهای کشتار جمعی است و زمانی که کشوری مانند ایران، دارای ظرفیت ساخت تسلیحات هستهای شود، «حمله اتمی 11 سپتامبر» تهدیدی حتمی است.وی که برای کتاب خود یک پایگاه اختصاصی در اینترنت گشوده و به تبلیغ برای رمان خود میپردازد، مدعی است: زمانی که کشوری مانند ایران به ظرفیت ساخت تسلیحات هستهای دست یابد و آن را به بنادر بزرگ آمریکا ارسال کند، مشکلات فنی بزرگی که مانع گسترش تجهیزات هستهای در داخل شهرهای آمریکاست، حل میشود.این نویسنده افزوده است که در این هنگام گروههای تروریستی میتوانند این تجهیزات را به دست آورده گرد همآیند و به قلب شهر وارد شوند.کورسی با بیان اینکه نتیجه یک حمله موفق اتمی در شهر بزرگی مانند نیویورک، بسیار عظیم خواهد بود، میافزاید: در یک چشم به همزدن آمریکا به «دومین» قطب اقتصادی نزول میکند.این فیلمنامه نشان میدهد انفجار 150 هزار تن ازاین مواد منفجره در نیویورک میتواند منجر به تخریب بیشتر شهرها شود و 15 میلیون نفر را بکشد و سپس یک میلیون و 500 هزار نفر دیگر را هم ظرف چند روز از پا درآورد. فیلم تلویزیونی «ایران اتمی» که بر اساس همین فیلمنامه ساخته شده است، به مدت 13 روز و روزانه چهار بار در 20 مرکز تجاری در شهرهای مختلف آمریکا مانند میسیسیپی، تگزاس، کالیفرنیا، نیو جرسی، آلاباما، واشینگتن، پنسیلوانیا و چند شهر دیگر به نمایش در میآید.فیلمنامه «ایران اتمی» که از طریق پایگاه خرید آنلاین کتاب مانند «آمازون» و «شاپنتدیلی» با قیمت 27 دلار نیز فروخته میشود در بیش از 300 صفحه و با جلد گالینگور منتشر شده است.تا کنون بیش از 2200 نسخه از این کتاب از طریق اینترنت به فروش رسیده است. به نقل از سایت خبری بازتاب
ولی رابطه « سیا» با دست اندرکاران سینما، همه چیز بوده مگر صمیمانه! علت اش هم این است که سیا تانک و ناو هواپیمابر ندارد که در برابر تصویر خوبی که از آن سازمان ارائه می دهند، در اختیار استودیوها بگذارد. ولی خب اوضاع، همیشه بر این منوال نبوده. در دهه1950 و فضای پر التهاب ضد کممونیستی آن زمان، در حالی که هالیوود سرش به کار ساختن فیلم های ضد کمونیستی اش گرم بود، سیا می توانست کوشش های خود را روی تلاش های تبلیغاتی اش در کشورهای خارجی متمرکز کند. و بدین ترتیب میلیون ها دلار برای تولید چنین فیلم هایی در ایتالیا خرج شد و حتی در بریتانیا، فیلم هایی چون مزرعه حیوانات(1954) با پول سیا ساخته شد. در خود آمریکا، قتل جان. اف. کندی، جنگ ویتنام و رسوایی واترگیت، تصویر عمومی سیا را به شدت ضایع کرد؛ و در سال1994 وجهه این سازمان آن قدر بد شد که بالاخره مجبور شدند فردی به نام چیس براندون را به عنوان رابط خود با هالیوود، منصوب کنند.دیری نگذشته بود که براندون متوجه تفاوت اهرم های فشاری شد که در اختیار سازمان اش و ارتش قرار دارد: در حالی که او فقط می توانست مشاور، سیاهی لشکر و احیانا چندتایی دکور در اختیار فیلمسازها قرار دهد، فیلیپ استراب می توانست به آنها بگوید: « ما می خواهیم شش- هفت صفحه فیلمنامه کاملا حذف شود اگر نه از ناو هواپیمابرها نمی توانید استفاده کنید!» این ها به کنار، براندون به هر حال سرش خیلی شلوغ بود. فیلم هایی چون مادر همه ترس ها (2002) و عضو جدید (2003) که با کمک سیا ساخته شده اند، پیامی را که او انتظار داشت، منتقل کرده بودند. فیلم اخیر-که براندون شخصا روی فیلمنامه اش کار کرده- در بیننده شکی باقی نمی گذارد که سیا دارد جنگ درستی را پیش می برد و این که آمریکا، « در همه جا» دشمن دارد. براندون، حتی با ظاهر شدن در بخش ضمیمه های دی وی دی این فیلم، به پیام اش اعتبار می بخشد. به جز مواردی چون جاسوس بازی (2001)- که حرف فیلم با آنچه آنها می خواهند جور در نمی آید- فیلمسازها کافی است سوت بزنند و « سازمان» به کمک شان بیاید؛ ولی به گفته براندون: « اگر کسی بخواهد به ما افترا بزند، به نفع ما نیست که همکاری کنیم.»رئیس جمهورهای آمریکا نیز مثل مردم عادی، عاشق فیلم دیدن اند. کلینتون از زیبایی آمریکایی خوش اش آمده بود؛ بوش، آستین پاورز را ترجیح می دهد. آنها ستاره های سینما را برای صرف شام به کاخ سفید دعوت می کنند و در گردهمای های انتخاباتی کنارشان روی صحنه می ایستند و در محبوبیت آنها شریک می شوند و امیدوارند کمی از آنها هم به خودشان برسد. ولی کاری که یک رئیس جمهور دوران معاصر انجام نمی دهد دخالت در « بازی های قدرت» در هالیوود است. البته یکی دو استثنا هست که حتی در دوران معاصر، قدرتی اجرایی در مسائل هالیوودی دخالت کرده [کلینتون در سال1997 درخواست کرد که نمایش تنگنای سرخ عقب انداخته شود تا رئیس جمهور چین را موقع دیدارش از آمریکا ناراحت نکند] و این روال به هر حال ادامه داشت تا این که جرج بوش، « کارل گرو» را به کالیفرنیا فرستاد تا سران استودیوها را برای شورای جنگ اش بسیج کند.دقیقا چه حرف هایی در آن روز نوامبر سال2001 رد و بدل شده، هنوز مشخص نیست. ولی بعضی مسائل شناخته شده اند: کمیته ای توسط جک والنتی- رابط کهنه کار هالیوود/ واشنگتن و در واقع رئیس دست اندرکاران صنعت سینمای آمریکا- بر پا شد تا تلاش های سینماگران را در این زمینه هماهنگ نماید. (در سال2000، جایزه نقدی تحت عنوان« شهروند میهن پرست» از سوی وزارت دفاع به جک والنتی تقدیم شد) و فهرستی از هفت « ایده آل» تصویب شد که فرستادن فیلم های جدید برای نیروهای نظامی در کشورهای خارجی، تهیه آگهی و تبلیغ برای جلب داوطلب و حمایت از نیروهای ارتش، از آن جمله بودند.اما قضایای « پروپاگاند» چه؟ رابرت ایگور، از گردانندگان کمپانی والت دیزنی، منکر می شود که چیزی به نام« پروپاگاند که مورد حمایت کاخ سفید هم هست»، مطرح شده باشد. ولی ناظران این ادعا را باور ندارند. به قول لری گیلبرت، خالق سریال تلویزیونی مش: « اگر سفر او درباره محتوای فیلم ها نبوده پس برای چه این زحمت را به خود داده؟ برای این که بیاید و درباره شرکت هیولا ها حرف بزند!»به هر تقدیر، هر بار آمریکایی ها احساس خطر کرده اند، هالیوود توی سنگر پریده و پرچم اش را بالا برده است. البته شکی نیست که تروریسم بن لادن و نطق های ملی- میهنی جرج بوش، احساس آسیب پذیری را به آن ملت انتقال داده است؛ ولی از آنجا که ساخته شدن و به نمایش درآمدن یک فیلم-از فکر اولیه تا آماده شدن اش- معمولا چند سالی به طول می انجامد، هنوز خیلی زود است گفته شود آیا هالیوود واقعا از ته دل به صدای شیپور « جنگ علیه تروریسم» واشنگتن جواب داده یا خیر. برخی به فیلم هایی چون اشک های آفتاب (فیلم ناموفق بروس ویلیس که از آمریکا تصویر یک پلیس بین المللی را ارائه داده) و یا نردبان49 و مضمون « قهرمان ها، بین خود ما هستند»، اشاره می کنند. ولی اسکات لوکاس، نویسنده و متخصص رسانه ای آمریکایی بعید می داند که مثل دوران جنگ جهانی دوم، سیل این گونه فیلم ها به راه بیفتد. به گفته او، سبک و کار سینما فرق کرده و ربطی به دوران غول های نظام استودیویی ندارد. امروزه، هالیوود بسیار متنوع تر و رقابتی تر شده است. این که بخواهی روی فضا و حس و حالی سرمایه گذاری کنی که همین فردا امکان دارد خبری از آن نباشد، ریسک بزرگی است.سقوط شاهین سیاه همراه با حمله آمریکا به افغانستان به نمایش درآمد ولی از آن استقبال نشد. به قول لوکاس:« فکر نمی کنم کسی در هالیوود پیدا شود که بخواهد فیلمی درباره آزادسازی عراق بسازد، چون مردم به هر حال به دیدن اش نخواهند رفت.» منظور از همه این حرف ها این است که مرز بین یک فیلم « تبلیغاتی» و یک فیلم سرگرم کننده («پاپ کورن» ای به اصطلاح) آن قدر محو و نامشخص شده که وقتی دفعه دیگر به سینما می روید، حیران می مانید که این فیلم، « پروپاگاند» است یا صرفا «پاپ کورن». فقط مواظب باشید حین این تاملات پاپ کورن توی گلوی تان گیر نکند! منبع: دنیای تصویر، شماره139،دی 1383،ص64
این که فیلمسازها از وسایل و ابزار نظامی استفاده کنند، تازگی نداشت: نخستین فیلمی که اسکار بهترین فیلم سال را برد، بال ها(1927)- ملودرامی جنگی در مورد جنگ جهانی اول- بود که به خاطر نبردهای هوایی واقع گرایانه اش مورد توجه قرار گرفته و فیلمبرداری اش با استفاده از هواپیما های جنگی نیروی هوایی امکان پذیر شده بود. ولی در سال های پس از پایان جنگ جهانی دوم و با تعطیل دفتر ممیزی، نظامی ها نه تنها وسایل خود را در اختیار فیلمسازها می گذاشتند بلکه« اصلاحیه» هایی نیز به فیلمنامه هایشان سنجاق می کردند.در دهه 1950 در مقابل استفادة مجانی از آلات و ادوات جنگی پنتاگون و بنابراین، تولیداتی ارزان تر و واقع گراتر، تهیه کننده ها باید طوری فیلمنامه های خود را « تنظیم» کنند که فیلم هایشان نتواند توسط پروپاگاند کمونیست ها مورد سوء استفاده قرار گیرد. یعنی به عبارت دیگر، هالیوود یک بار دیگر بخشی از ماشین پروپاگاند حکومت شد. حکایت های قهرمانانه از دوران جنگ جهانی دوم از ترس و بزدلی، نژاد پرستی یا خشونت آمریکایی خالی شد. فیلم های دوران جنگ سرد مانند فرماندهی استراتژیک نیروی هوایی (1955) و گردهمایی عقاب ها(1963) از نیروهای نظامی آمریکا تجلیل می کردند و بر تهدید کمونیسم تاکید داشتند. برای ارتش، این نه تنها به معنای تاکید بر بالا نگاه داشتن بودجه دفاعی و گوشزد این موضوع به سیاست گذاران و مردم بود بلکه باعث می شد داوطلبان ورود به ارتش نیز کماکان پشت درها صف ببندند. اما فروپاشی نظام استودیویی و ظهور فیلمسازان «ضد فرهنگ» در اوایل دهه 1970، باعث تولید فیلم های ضد جنگی شد که همگی بدون کمک ارتش ساخته شدند؛ البته این مساله و بعد، تشکیل دو کمیسیون تحقیق درباره دخالت نظامی ها در تولید فیلم ها، باعث قطع شدن رابطه پنتاگون با هالیوود نگردید. به گفته دیوید راب که کتابی در مورد ارتباط پنتاگون با هالیوود نوشته: «امروزه، جنگ سرد تمام شده و اتحاد شوروی نیز از هم فرو پاشیده است ولی نوعی سانسور، کمافی السابق، ادامه دارد. تاپ گان، پرل هاربر یا حتی پارک ژوراسیک3 جزو فیلم های پرفروشی هستند که همگی با همکاری پنتاگون ساخته شده اند.»به گفته اولیور استون که هرگز نتوانسته از کمک های نظامی بهره بگیرد: « می خواهند از ما موجودات هرجایی بسازند، نمی خواهند به جنبه های منفی جنگ پرداخته شود. آنها به فیلم هایی که در تلاش اند تا حقیقت را بگویند، کمک نمی کنند؛ بنا براین اکثر فیلم های جنگی در واقع،پوستر های تبلیغاتی برای جلب داوطلبانی جدید برای ارتش هستند.» به قول راب: « چیزی که هالیوود بیشتر از یک فیلم خوب دوست دارد، یک معامله خوب است؛ بنابر این از آنجا که می توانند با استفاده از آلات جنگی پنتاگون، میلیون ها دلار صرفه جویی کنند، برایشان معامله خوبی است.» فیلیپ استراب، مدیر روابط سینمایی پنتاگون، این معامله ها را به عنوان کمکی برای « جذب افراد جدید و حفظ شان» تلقی می کند. سایر یادداشت های رسمی پنتاگون فیلم هایی چون پرل هاربر را به عنوان« فیلم های تبلیغاتی» برای ارتش می بینند. فیلمسازها و نیروهای ارتش ضمنا صحبت از واقع گرایی ای به میان می آورند که اتحاد مصلحتی شان برای فیلم ها به ارمغان می آورد. مثلا ریدلی اسکات در مورد سقوط شاهین سیاه گفته است: «می توانستیم فیلم را بدون کمک ارتش بسازیم، ولی در آن صورت اسم اش می شد سقوط گنجشک سیاه.» (شاهین سیاهHAWK BLACK نام یکی از معروف ترین هلی کوپترهای جنگی آمریکایی است.) طرفه آن که تغییراتی که ارتش خواست در فیلم اسکات صورت بگیرد، باعث گردید چند مورد حیاتی در زمینه غافلگیر شدن نیروهای آمریکایی در سومالی حذف یا تغییر و بخشی از بلاهای وحشتناکی که به سر نیروهایشان آمده، نادیده گرفته شد. همان طور که استراب می گوید: «هر فیلمی که از ارتش تصویری منفی ارائه دهد، به نظر ما واقع گرایانه نیست.»
هالیوود و واشنگتن، با وجود یک قاره فاصله، همیشه با هم ارتباط داشته اند. در نخستین سال های قرن بیستم، وقتی صحبت از مسائل آدم بزرگ ها- مثل سیاست- به میان می آمد، مقامات حکومتی همیشه از صنعت سینمای نوپا انتظار داشتند که فقط « دیده » شود و«صدایش » در نیاید. در سال1915 ، حکمی که از سوی دادستانی کل ایالات متحده صادر شد، حق آزادی بیان را در مورد فیلم ها،منکر شد. این ممنوعیت که تا سال1948 ادامه داشت توسط روسای غالبا یهودی استودیوها نیز که نمی خواستند سر و صدایی در یک جامعة اساسا ضد یهود ایجاد کنند، مورد اعتراض قرار نگرفت. در تمامی سال های دهة 1920 و1930 و در پی انقلابی کمونیستی در خارج از کشور و بحران اقتصادی در داخل، هالیوود سرش را پائین انداخته بود و مسوولانه، خدمت اش را انجام می داد. در سال1921 صاحبان کمپانی های سینمایی بیانیه ای به تصویب رساندند که بر اساس آن از پخش صفحه یا داستان هایی که طی آن مقامات دولتی، قانون گذاران، ارتش آمریکا، نیروی دریایی یا سایر مقامات دولتی، مسخره یا تحقیر می شوند، جلوگیری می شد. مثلا صحنة جمعیتی که در فیلم چرخ و فلک واشنگتن (جیمز کروز،1932) جلوی کنگره جمع شده اند و سیاستمداری را اذیت می کنند، خطرناک تشخیص داده شد و بنابراین حذف گردید. از طرف دیگر، در همان سال ها، استودیوها جلوی پخش فیلم هایی را که امکان داشت بر نتیجة انتخابات تاثیر بگذارند، می گرفتند و پذیرفتند از ترس «پائین آوردن شان و اعتبار» مقام ریاست جمهوری از بازیگران شبیه اش استفاده نکنند.وقتی در اواخر دهة 1930 فرانکین.د.روزولت (یا در واقع کاخ سفید) به این نتیجه رسید که جنگ با ژاپن و آلمان، غیر قابل اجتناب است، به کمک هالیوود نیاز داشت تا مردم «انزوا طلب» آمریکا را مجاب کند که مجبورند وارد جنگ شوند؛ به همین منظور و برای به دست آوردن دل استودیوها، در سال 1940 دیوان عالی کشور، قانون ضد « تراست» اش را که استودیوها را از داشتن سینماهای زنجیره ای شان محروم می کرد، پس گرفت. همکاری هالیوود که جلب شد، در همان سال قبل از حملة ژاپنی ها به پرل هاربر، چهل فیلم سینمایی ساخته شد که آمادگی نظامی را تبلیغ می کرد، حال آن که یک سال قبل ترش هیچ خبری از این گونه فیلم ها نبود. در واقع، تولیدات هالیوودی آن قد جنگ طلبانه شدند که مجلس سنا- که حکم ترمزی برای تندروی های کاخ سفید را دارد- تحقیقاتی را آغاز کرد تا معلوم شود آیا استودیوها عامدانه خیال دارند ملت را به سوی جنگ سوق دهند یا خیر. جنگ با «متحدین»، ناگزیر تاثیر شگرفی بر صنعت سینمای آمریکا گذاشت. البته با این تفاوت که بر خلاف اتحاد آلمان/ایتالیا/ ژاپن، پیوند بین هالیوود و واشنگتن در نهایت، به واسطة وقوع بعضی اتفاقات محکم شد. هالیوود- همان طور که در دوران جنگ جهانی اول چنین کرده بود- عملا خود را در خدمت برطرف کردن نیازهای دولت گذاشت. ستاره های سینما به فروش « اوراق قرضه» جنگ کمک می کردند و فیلم های بلند، کوتاه، آگهی، فیلم های آموزشی و خبری بی شماری ساخته شدند که همگی مردم را فرا می خواندند که خود را برای جنگی طولانی آماده سازند. روزولت علنا اعلام می کرد که نمی خواهد هیچ سانسوری بر هالیوود تحمیل شود ولی به طور محرمانه بر « اداره فیلم های سینمایی» نظارت داشت که کارش بررسی فیلمنامه ها و ارائه « توصیه » هایی به کمپانی های سینمایی بود. در سال1943 این اداره تعطیل شد ولی جای خود را به « ادارة ممیزی» داد که «توصیه» های آن یکی را به«دستور» تبدیل کرد. فیلم های جنگی مثل جزیره بیداری(1942) و مقصد توکیو(1943) بر تنوع فرهنگی دموکراسی آمریکایی و کارآیی « کارهای گروهی » تاکید داشت و فیلم های دیگر مثل کازابلانکا(1942) و باتان(1943) به نیاز بر ایثار و از خود گذشتگی تاکید می کردند. با این حال فیلم هایی نیز بودند که تصویری اهریمنی از دشمن ارائه می دادند: مثل سری فیلم های مستند فرانک کاپرا تحت عنوان چرا می جنگیم؟ یا فیلم های دیگری که کمپانی «وارنر» ساخت و در آنها تصویر زشتی از ژاپنی ها به بیننده منتقل می شد؛ البته هالیوود هم مسئله ای برایش نبود که فرمانبردار واشنگتن شده است. هالیوود هم به همان اندازه واشنگتن می خواست که فاشیسم مقهور شود و سینمای آمریکای زمان جنگ هم با آن تولیدات ملی- میهنی اش، نود میلیون مشتری هفتگی داشت که محصولات اش را هورت می کشیدند. کسب و کار حسابی بر وفق مراد بود. به محض اتمام جنگ جهانی دوم، « جنگ سرد» شروع شد و دوباره از هالیوود خواسته شد که میهن پرستی خود را اثبات کند؛ ولی این بار زورکی. در آغاز دهة 1950 دیوان عالی کشور سرانجام، کمپانی های سینمایی را مجبور کرد از خیر سینماهای زنجیره ای شان بگذرند و تنور « کمسیون فعالیت های ضد آمریکایی» سناتور مک کارتی- که پستوها را به دنبال کمونیست ها می گشت و به پای میز محاکمه می کشاند- به شدت داغ بود. روی هم رفته، نام 500 نویسنده، بازیگر، کارگردان و تهیه کننده در « فهرست سیاه» قرار گرفت و تازه در همین حال و فضای پارانویایی و در بحبوحة بحران اقتصادی صنعت سینما بود که دست اندرکاران هالیوودی دریافتند که یک ارباب دیگر هم دارند که باید به او پاسخگو باشند: «ارتش».
سرویس محترم پارسیبلاگ اسامی 15 وبلاگ برتر این سرویس را که در مسابقه برترین یادداشتهای پارسیبلاگ شرکت کرده بودند اعلام کرد.
به گزارش تربت قدس ! هیات داوران یادداشت های برگزیده برگزیده پارسی بلاگ را بدین شرح اعلام کردند:
زهرا قدیانی نویسنده وبلاگ «چشم و چراغ» با یادداشت «چشم»
محمد دهقانی نویسنده وبلاگ «عکس فوری» با یادداشت «احمدی نژاد در چهار مرحله»
مرضیه پژمان یار نویسنده وبلاگ «عاشقانه» با یادداشت «ماجرای من و نماز جمعه و هزار تومانی»
محسن نویسنده وبلاگ «قافلهی شهدا» با یادداشت «جنگ تا جنگ»
نویسنده وبلاگ «تصویری از هنر مردم» با یادداشت «سوگنامه ای بر مزارهایی که شهید شدند»
خانم ناظم نویسنده وبلاگ «نوشته های یک خانم ناظم» با یادداشت «جوجهی ما رو ندیدین؟؟»
محمد رئیسی پور نویسنده وبلاگ «نگاهم برای تو» با یادداشت «احساس من و گنجشک!»
فاطمه موسوی نویسنده وبلاگ «سجاده ای پر از یاس» با یادداشت «سفری به دالان بهشت با اردوی راهیان نور (قسمت چهارم و پنجم)»
رضوانه منادی نویسنده وبلاگ «نگهبان بهشت * صادقانه هایم را فقط تو بخوان» با یادداشت «کودک دهی شصت و کودک دهه هشتاد»
حامد عبد اللهی نویسنده وبلاگ «ساز خاموش» با یادداشت «سرمای شهر من»
گلسا نویسنده وبلاگ «گلدختر» با یادداشت «چگونه یک زن نمونه باشیم»
مهدیه روستایی نویسنده وبلاگ «آتش عشق» با یادداشت «چشم های درد کشیده»
مونس نیکخواه نویسنده وبلاگ «صفحات خط خطی» با یادداشت «صد خدا با یک خدا»
سلیمه آقامیری نویسنده وبلاگ «صفحه ی بیست و یکم» با یادداشت «نامه ای به پدر جانبازم»
و سمانه جعفری نویسنده وبلاگ «روابط عمومی به زبان آدمیزاد» با یادداشت «شرمنده ی کودکان کار شدیم!!»
توسط هیات داوران به عنوان وبلاگ و یادداشتهای برتر معرفی شدندو جوایزی هم از دست مسئولین پارسی بلاگ و میهمانانی که از دیگر سرویس ها هم حضور داشتند دریافت کردند.
لازم به ذکر است در این مسابقه ی وبلاگی بیش از ششصد یادداشت ثبت شده بودند که از تمامی سویس های وبلاگ فارسی در آن شرکت داشتند.
به گزارش تربت قدس! ، در پی اقدام غیراخلاقی فیس بوک در آزادی برای توهین به مقدسات مسلمانان، جمعی از فعالان فضای مجازی که در همایش پارسی بلاگ گرد هم آمده بودند این اقدام را محکوم کردند.
متن کامل این بیانیه بدین شرح است:
در روزگاری که دنیای غرب بادمیدن در شیپور آزادی بیان، انسانیت، اخلاق و تمام بنیان های ارزشمند انسانی را زیر پا می گذارد باز شاهد حرکت موهن علیه اعتقادات بیش از یک میلیارد مسلمان در فضای مجازی هستیم.
این بار نیز طی یک فراخوان در شبکه اجتماعی فیس بوک و ایجاد یک صفحه، روز سی ام اردی بهشت ماه (بیستم می) برای کشیدن و انتشار کاریکاتور علیه شخصیت پیامبر بزرگ اسلام اعلام شده تا دامنه بی احترامی به مقدسات اسلامی باز گسترده شود. این در حالی است که کوچکترین حرکت های کاربران این سایت در مورد اسرائیل و صهیونسیم با حذف صفحه ها، مطالب و عضویت کاربران مواجه میشود. و حتا نقل مطلب و درج پیوند از بعضی از سایت های اسلامی با محدودیت و حذف روبرو است. اما چنین حرکت های ضد اخلاقی نه تنها با مشکلی و محدودیتی مواجه نیست که مورد حمایت رسانه ای نیز قرار می گیرد.
این مسئله نه تنها هراس دشمنان را از اسلام و ارزشهای والای پیامبر آن نشان می دهد که بیانگر جهت دار بودن مدیریت این قبیل رسانه ها و تو خالی بودن طبل اخلاق مداری و آزادی بیان آنها است. اما دشمنان اسلام و آزادگی بدانند با چنین اعمالی تنها عظم راسخ پیروان رسول مهربانی را در شناخت و شناساندن از او محکم تر از همیشه خواهد شد.
مجامع وبلاگی در کنار وبلاگ نویسان آزاده و مسلمان ایرانی هجمه ی رسانه ای در فضای مجازی را که بی احترامی صریح به اعتقاد و مقدسات مسلمانان جهان است را محکوم نموده و ضمن تشکر از پیشنهاد سامی یوسف (خواننده مشهور مسلمان) برای اعلام تحریم سایت فیس بوک در این روز، اعلام می کنند که تمام توان خود را برای ارائه دادن جلوه واقعی و دلنشین از اسلام و پیامبر بزرگوارش حضرت محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) در رسانه ها و فضای مجازی به کار خواهند بست.
امضاء
سرویس دهنده پارسی بلاگ ،سرویس فتوبلاگ پرو پیک نت ،شبکه اجتماعی سرزمین مجازی ایرانیان، مجمع وبلاگ نویسان مسلمان ،دفتر توسعه وبلاگ دینی ،پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی ،گروه مبلغان بلاگر دفتر تبلیغات اسلامی ،وبلاگ نیوز، طلبه بلاگ ،یاسین مدیا
