سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

امروزه دیگر همه «آرنولد شوارتزینگر» را می‌شناسند. کوهی از عضله با اراده‌ای محکم و احساسات تند آمریکایی که حضورش «پایانگر» (terminator) همه چیز می‌تواند باشد حتی انتخابات فرمانداری کالیفرنیا یعنی همان‌جایی که، هالیوود پایتخت صنعت سینما را در خود جای داده است.   جهان سیاست در گذشته نیز شاهد مردان و زنانی بوده است که سعی داشته‌اند با استفاده از توفیقات سینمایی و هنری خود، ارتباط مستقیمی با جهان سیاست بیابند.   «رونالد ریگان» در خلال دهه سی تا پنجاه میلادی در فیلم‌های بسیاری ظاهر شد و در سال 1966 با پیروزی در انتخابات کالیفرنیا وارد دنیای سیاست شد، حیات سیاسی وی با وروود به کاخ سفید در سال 1980 تداوم یافت تا اینکه بیماری فراموشی وی را مجبور به خانه نشینی کرد. «کلینت ایست وود» بازیگر برجسته فیلم‌های وسترن نیز از جمله‌ی این افراد بود لیکن موقعیت سیاسی وی از تصدی شهرداری شهر کارمل در ایالت کالیفرنیا فراتر نرفت.
«سانی بونو» خواننده دهه شصت و هفتاد میلادی نیز از جمله افرادی بود که در سال 1988 با احراز بالاترین میزان آرا در تاریخ شهر «پالم اسپرینگر» شهردار این شهر شد. از جمله موفقیت‌های وی تصویب قانونی در حفظ حریم خصوصی افراد (1997) بود. تصویب این قانون پس از آن صورت گرفت که اعلام شد دلیل مرگ «پرنس دایانا» همسر ولیعهد سابق انگلیس شتاب در فرار از دست خبرنگاران و در نتیجه سانحه تصادف بوده است.
«جسی ونتورا» کشتی‌گیر سنگین وزن، اگرچه بازیگر سینما نبود اما تعلق او به صنعت، تفریح و سرگرمی به نحوی او را در زمره افرادی قرار می‌دهد که توانستند با استفاده از محبوبیت مردمی خود به توفیقاتی دست یابند. ونتورا در انتخابات فرمانداری ایالت «مینه سوتا» به پیروزی رسید همچنان که «گلندا جکسون» برنده دو جایزه اسکار با ورود به مجلس عوام انگلیس (1992) و «جیل براندرت» مجری برنامه تلویزیونی شبکه چهار و بریتانیا موسوم به «شمارش معکوس» به ترتیب توانستند در ورود به مجلس عوام عضویت در کابینه «جان میجر» توفیق یابند.   «فرد گرندی» و «بن جونز» بازیگران مشهور هالیوود نیز از جمله افرادی بودند که به توفیقاتی نظیر همکاران جاه‌طلب خود رسیدند لیکن باید دانست که لزوماً بخت با بازیگران سینما یار و همراه نبوده است. «سیپل شپرد» و «وارن بیتی» از جمله بازیگرانی بودند که از شرکت درانتخابات ریاست جمهوری انصراف دادند و افرادی چون «شرلی تمپل» بازیگر مشهور فیلم‌های کودکان، «نانسی کالپ» و «ال لویس» از جمله کسانی بودند که تلاششان در راهیابی به عالم سیاست با موفقیت همراه نبود.
این بار نیز فضای انتخابات فرمانداری کالیفرنیا
که قرار است در اکتبر (مهرماه) جاری برگزار شود- شاهد حضور افرادی است که می‌خواهند ادامه دهنده‌ی راه بازیگران سیاستمدار پیش از خود باشند. حضور افرادی با طیف‌ها و اهداف‌ متنوع و بعضاً متناقض، حالتی مضحک را نیز به مشخصه منحصر به فرد این دوره از انتخابات بخشیده است علاوه بر آرنولد که به تفصیل از او سخن خواهیم گفت، «مری کری» بازیگر 22 ساله فیلم‌های مستهجن نیز در این رقابت‌ها شرکت کرده است از جمله شعارهای او در این انتخابات منظور شدن مالیات بر جراحی پلاستیک زنان و مبادله سلاح با فیلم‌های ضد اخلاقی برای کاهش میزان جرایم است.
وی با جسارت تمام اعلام کرده که حاضر است مهمانی افرادی که بیش از 5000 دلار به ستاد انتخاباتی او کمک ‌کنند را با کمال میل بپذیرد، زمانی که از «جیسون هیلگسون» مدیر تبلیغاتی او پرسیده شد که چگونه خانم کری حاضر است ساحت یک انتخابات آزاد را به یک دیدار جنسی آلوده کند. وی با قاطعیت این ملاقات‌ها را دیداری عادی معرفی کرد. در هر صورت اگر واقعاً نیز چنین باشد باز نمی‌توان از سخنان «جان گارامندی» صرف نظر کرد که در توصیف انتخابات این دوره گفته است: «این جریان به یک سیرک تبدیل شده است هر روزی که می‌گذرد ما به سوی هرج و مرج بیشتری حرکت می‌کنیم و از مسایل جدی فاصله می‌گیریم». با وجود اینگونه اظهارنظرها، کاندیداها به شکل بسیار جدی در پی کسب بالاترین حد نصاب آرایند در این میان آرنولد 56 ساله، بیش از دیگران به پیروزی خود امیدوار است. او به دلیل اینکه پس از تولد تابعیت آمریکا را به دست آورده است نمی‌تواند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند با این وجود در احراز پست فرمانداری ایالت کالیفرنیا عزم راسخی دارد. شوارتزینگر متولد «گراتز اتریش» است وی از سن بیست سالگی تاکنون 13 بار قهرمان زیبایی اندام جهان بوده است. آرنولد در سال 1999 از قصد خود مبنی بر شرکت در انتخابات فرمانداری کالیفرنیا پرده برداشته و به نوعی سعی کرده است تا نظرات خود را در مورد مسایلی مانند مالیات، سیاست خارجی و آموزش مطرح کند.
برخی از تحلیلگران، رابطه گرم و صمیمانه آرنولد با یهودیان را به عنوان شاخص مؤثر در پیروزی وی می‌دانند. یهودیان در کالیفرنیا از قدرت مانور سیاسی، اقتصادی بالایی برخوردارند و آرنولد نیز به دفعات سعی کرده است با حمایت اسراییل، موقعیت خویش را تحکیم بخشد در این راستا وی به همراه شماری از ستارگان هالیوود رستوران (
Planet Hollywood
) را در ساحل «تل آویو» افتتاح کرده است، آرنولد یکی از هماهنگ کننده‌های مؤثر کمک‌های مالی به اسراییل است. وی چند هفته پیش طی ملاقاتی که با «دامن گیلرمان» وزیر خارجه اسراییل داشت با اشاره به مشکلات عدیده‌ای که فراروی دولت یهودی قرار دارد تأکید کرد که مایل است به هر طریق ممکن این رژیم را یاری دهد. رقبای انتخاباتی آرنولد با توجه به نفوذ لابی صهیونیست به نحوی سعی کرده‌اند تا ضمن تخریب رابطه گرم شوارتزینگر با یهودیان کمک‌های آنها را متوجه خود کنند.
در این رابطه چندی پیش برخی مطبوعات پس از 50 سال به استناد مدارک موجود در آرشیو اسناد وین و برلین اعلام کردند که «گوستا» و «شوارتزینگر» (پدر آرنولد) که در اداره پلیس خدمت می‌کرده است به هنگام قدرت گرفتن حزب ناسیونال سوسیالیست
 
به رهبری هیتلر (1938) و مدتی بعد از ورود ارتش آلمان به اتریش (1939) خواستار عضویت در این حزب شده است.
انتشار این اطلاعات که مربوط به سه سال قبل از تولد آرنولد است می‌توانست موقعیت وی را به شدت تحت الشعاع قرار دهد اما حضور مؤثر «خاخام مروین هایر» مؤسس مرکز یهودی «سایمون ویزینتال» مانع از این کار شد.
وی که از دوستان صمیمی آرنولد است گفته بود که «نسل گذشته به دلیل فشارهایی که از سوی نازی‌ها به آنها وارد می‌شد چاره دیگری جز درخواست عضویت نداشتند و تا جایی که ما اطلاع داریم آقای شوارتزینگر در مورد یهودیان کالیفرنیا حسن نیت بسیاری از خود نشان داده‌اند».
قبلاً نیز وقتی فاش شد «کورت والدهایم» رییس جمهور سابق اتریش و دبیر کل پیشین سازمان ملل
که متهم به گرایش‌های ضد یهودی است- با آرنولد رابطه صمیمانه‌ای دارد و حتی وی را به مراسم ازدواجش دعوت کرده است مشکلاتی برای این ستاره هالیوودی به وجود آمده بود، اما وی به دفعات با زیرسؤال بردن «یورگ هایدر» - راست گرای افراطی اتریش و از مخالفان جدی یهودیان- سعی کرد تا نظر گروه‌های ذی نفوذ یهودی را به سوی خود جلب کند.
علاوه بر موضوع «رابطه با یهود» مسأله‌ای که مورد توجه مطبوعات قرار گرفته است «کارنامه مالی» شوارتزینگر است. وقتی در مصاحبه‌ای تلویزیونی از او خواسته شد که وضعیت مالی خود را منتشر خواهد کرد یا نه؟ وی در حالی که به میکرفونی که در گوشش گذاشته شده بود اشاره می‌کرد قصد داشت چنین وانمود کند که سؤال را نشنیده است. این اقدام وی به عنوان حربه‌ای هالیوودی به کرات مورد انتقاد رقبای انتخاباتی وی قرار گرفته است. اسناد مالی که طی روزهای اخیر ارایه شده است نشانگر آن است که این مرد تمام عضله دهها میلیون دلار سرمایه نقدی، سهام‌های متعدد و سرمایه‌گذاری‌های فراوانی را در کارنامه مالی خود دارد. در یکی از این گزارش‌ها آمده است که وی از سرمایه‌گذاران عمده شرکت اسراییلی «سیل گاید» است که در زمینه صنایع نظامی اسراییل فعالیت می‌کند. از دیگر شرکت‌های جهانی که آرنولد در زمره سرمایه‌گذاران آن است می‌توان به شرکت «استراباکس» و «پپسی کولا» اشاره کرد. بنابر اسناد ارایه شده وی در سال 2001 حدود 31 میلیون دلار و در سال 2000 حدود 1/26 میلیون دلار سود مالی داشته است که قسمت عمده‌ این سود سرشار مربوط به فعالیت‌های هنری آرنولد است.
وی طی سال‌های 2000 و 2001 حدود 20 میلیون دلار مالیات و 9/4 میلیون دلار به فعالیت‌های خیریه اختصاص داده است.
شوارتزینگر هم اکنون دارای املاک یک مرکز تجاری به مساحت 93000 مترمربع در «ایالت اوهایو»ست که بایستی مجموعه کتابفروشی‌های وی در «سان دیه‌گو» را به این دارایی‌ها افزود. بنا به گزارش روزنامه «لس آنجلس تایمز» سرمایه آرنولد حدوداً 200 میلیون دلار است در حالی که مشاور مالی وی «پل وشتر» ضمن تأکید بر اینکه آرنولد تمام مالیات‌هایش را پرداخته است ادعا می‌کند که در دسامبر گذشته و به سبب سقوط سهام «یاهو» در بازار بورس یک بار 443200 هزار دلار و بار دیگر 36270 دلار خسارت دیده است.
آرنولد شوارتزینگر علی رغم مشکلات فراوانی که با آن روبروست سعی دارد چندان از شخصیت مستحکم «ترمیناتور» دور نیفتد. وی در نامه‌ای که «جی لینو» مجری مشهور
Night show در شبکه NBC
آن را خواند در حالی که سیاستمداران آمریکایی را خطاب قرار می‌داد بار دیگر عبارت مشهوری که در فیلم ترمیناتور از آن استفاده می‌کرد را تکرار کرد: «یا کارتان را درست انجام دهید یا اینکه به شما می‌گویم: خداحافظ». رقیب جدی آرنولد در این انتخابات «گری دیویس» از حزب دموکرات و فرماندار کنونی ایالت است که آرنولد در مورد وی گفته است: «می‌دانم که برخی اتهامات زیادی زده‌اند، آنها به دروغ مرا فاقد صلاحیت و مردی مبتلا به فساد اخلاقی دانسته‌اند اما بدانید «گری دیویس» در فرمانداری کالیفرنیا آنقدر که در تهمت زدن مهارت دارد جسور و با کفایت نیست.» او افزود: «سیاستمداران کالیفرنیا را به خاک سیاه نشاندند و گری دیویس بیش از دیگران مقصر است».
آرنولد در این انتخابات بیش از گذشته به پیروزی می‌اندیشد همسر وی، «ماریا شرایور» از گزارشگران برجسته
NBC
(خواهرزاده «کندی» رییس جمهور سابق آمریکا)، «جرج شولتز» وزیر خارجه ریگان، «راب لئو» بازیگر سریال «کاخ سفید»، «ورون» میلیاردر آمریکایی و «کارل روو» از مشاوران برجسته بوش که علی رغم تکذیبیه «اندرواچ کارد» رییس دفتر کاخ سفید از سوی بوش فعالیت‌های تبلیغاتی آرنولد را رهبری می‌کند همگی از جمله حامیان این فرد اتریشی الاصلند. پیروزی آرنولد برای بوش و همراهان جمهوری‌خواه‌اش اهمیت بسیار دارد زیرا اگر فرمانداری ایالت کالیفرنیا با 54 رأی «دکترال» به دست یک جمهوری‌خواه محبوب بیفتد، شانس بوش در انتخابات ریاست جمهوری (2004) به میزان زیادی افزایش می‌یابد. این موضوع به حدی برای بوش اهمیت دارد که وی ناچار شد هر چند کوتاه به این نکته اشاره کند که «آرنولد می‌تواند فرماندار خوبی برای کالیفرنیا» باشد. عاقبت انتخابات کالیفرنیا برای ایران از آن جهت که ممکن است در صورت ابقای بوش در سمت ریاست جمهوری تلاش وی در اقناع اعضای شورای امنیت برای صدور قطعنامه علیه ایران به ثمر بنشیند، حایز اهمیت بسیار است.
در هر صورت بایستی اذعان داشت که علی رغم حمایت‌های بسیاری که از شوارتزینگر می‌شود آینده سیاسی وی چندان هم روشن و امیدبخش نیست به هر حال وی در مناظره تلویزیونی که قرار است با گری دیویس داشته باشد بایستی به صراحت برنامه‌های خود را برای جبران کسری بودجه 38 میلیارد دلاری ایالت کالیفرنیا اعلام کند، توضیح دهد که چگونه تناقض میان طرفدارانی از محیط زیست و سفارش دادن اتومبیل هامر به شرکت «جنرال موتورز» علی رغم میزان بالای آلودگی این اتومبیل را حل کرده و ضمن دفاع از شعارهای قبلی خود در مبارزه با گسترش سلاح در ایالات متحده و حمایت از سقط جنین به طرفدارانش توضیح دهد که چرا برخی از افراد برجسته جمهوری‌خواه نظیر «راش لیمباف» طرفداری وی از جمهوری‌خواهان را بیشتر شبیه شوخی می‌داند.

توضیحات:   1- سایمون دیزنتال از مراکز پژوهشی یهودی است که در زمینه شناسایی مراکز و افراد ضد یهود و تحت فشار گذاشتن آنها فعالیت می‌کند.
 منابعی که در تهیه متن مورد استفاده قرار گرفته است عبارتند از:           

 سایت B.B.C    ؛ روزنامه واشنگتن پست    ؛ البوابه ؛    میدل ایست    ؛   عرب آنلاین   ؛    لس آنجلس تایمز    و روزنامه ... مقاله آقای بهمن دراشفا

نوشته: سعید آقاعلیخانی مندرج در نشریه تابان - چاپ قزوین   

 منبع:      http://archiv.iran-emrooz.de/world/1381/saeedagh820702.html







      

پاورقی ها ومنابع:

1-نقل به مضمون ازآیه 82 سوره مبارکه مائده: لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود والذین اشرکوا.

2-برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به: پژوهه صهیونیت ، جلد اول ، نشر موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه ، چاپ اول ، دی 1376، مقاله « سفر کریستف کلمب ، بازیابی نقش یهود » ، اثر محمد طیب و کتاب سفر به ولایت عزراییل ، اثر جلال آل احمد ، نشر رواق ، تهران ، 1363 و کتاب کریستف کلمب ، اثر شارل ورلند ، ترجمه سید جمال موسوی شیرازی ، شرکت توسعه کتابخانه های ایران ، تهران ، زمستان 1370 ، صفحه 36 و 37 و کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت ، جلد 6 ، صفحه 316 و کتاب سفرهای پرماجرای کریستف کلمب ، ساموئل ایلیوت موریسون ، ترجمه ذبیح ا... منصوری ، نشر زرین ، تهران ، 1373 ، صفحه 180 و کتاب اعجوبه ها ، اثر احمد مرعشی ، نشر مولف ، مرکز پخش تندر ، سال 1374 ، صفحه 99 و 98 و صفحه 636 وسایت علمی _پژوهشی یهود(www.yahood.net) ،بخش سینمای هالیوود.

3- آنگلوساکسون نام نژادی از مردم اروپاست که بسیاری انگلیسی ها و آمریکایی های امروز از آن نژادند.امروزه پیوند آنگلوساکسون ها و صهیونیسم بین الملل را اصطلاحا آنگلوزایان می نا مند.

4- مثل بعضی کشورهای آفریقایی

5-روچیلد یا روتچایلد یا روتشیلد نام یکی از خاندان های بسیار ثروتمند و معروف یهودی است. اینان از حدود 200 سال پیش تاکنون در کشور های مختلفی چون آلمان، انگلیس، فرانسه، اتریش و آمریکا سرمایه گذاری کرده اند و با وام های ربوی، انحصار صنعت و راه آهن، تشکیل شرکت های بزرگ چند ملیتی مثل شرکت «رویال داچ شل» و ....نا جوانمردانه پول های هنگفتی به جیت زده اند و هنوز هم ..... برای مطالعه بیشتر می توانید به منابعی چون سایت استاد عبدالله شهبازی (www.shahbazi.org) مراجعه کنید.

6-لیبرالیسم نام مکتبی است که اکنون در تمام کشورهای جهان مورد توجه قرار گرفته است. ترجمه دقیق آن در فارسی «اصالت دادن به آزادی بی بندوبار» می باشد. این مکتب که در تضاد با دین الهی وعقل سلیم است، به شدت از جانب صهیونیسم بین الملل به عنوان تنها نوع اداره صحیح حکومتها معرفی می شود؛ در عمل آنها دیکتاتور بارترین حکومت را در رژیم های وابسته به خود دارند. به گفته مقام معظم رهبری (حفظه الله) امروزه ما در فلسطین و عراق و افغانستان شاهدحقیقت لیبرالیسم و دموکراسی بمب و موشک هستیم. ]

7- برای اطلاع از بعضی یهودیان هالیوود و نام های واقعی آنها مراجعه کنید به سایت استاد احمد رامی سوئیسی (AhmedRami) : _  rami.tv   و  http:// www.radioeslam.com

8- برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب پژوهه صهیونیت، جلد دوم نیز مراجعه کنید.

9-(برای مطالعه بیشتر به روزنامه کیهان ، مورخه فروردین80 ،مقاله توطئه صهیونیسم برای سیطره برسینمای جهان ویا کتاب«اسرائیل هنر مصر را می رباید» نوشته محمد الغیطی مراجعه کنید.)

10- در رابطه با این فیلم مراجعه کنید به کیهان ، 22/2/80 ، صفحه 12

11- فرانکی همان جان کلودوندام یهودی است و آرنولد یکی ازاعضای حزب جمهوری خواه آمریکاست. اعضای این حزب اکثرا صهیونیست مسیحی هستند. او ثروت زیادی را از طریق بازی در این فیلم ها اندوخت و در سال 2003 میلادی فرماندار کالیفرنیا شد. قطعا کسی بدون حمایت صهیونیست ها نمی تواند به چنین مقام مهمی در آمریکا دست یابد .

12- برای مطالــعه بیشتر در باب تاثیرات وحدت بخش سمبلها و نمادها و زبان درمیان یک گروه یا قوم خاص می توانید به کتابهای هنر و فصل اول و دوم کتاب مبانی فراماسونری مراجعه کنید.

13- برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب « نفوذ صهیونیسم بر رسانه های خبری و سازمانهای بین المللی» نوشته فوادبن سید عبدالرحمن الرفاعی ، ترجمه حسین سرو قامت ،‌ نشر کیهان ، چاپ اول ، 1377، صفحه 48 و روزنامه کیهان ، مورخه 13/5/80 ، صفحه 12 ، مراجعه کنید.

14- برا ی مطالعه بیشتر رجوع کنید به کیهان ،22/2/80 ، صفحه 12 ، مقاله «اهریمن صهیونیسم در بازار مکاره کن» و کیهان ، 16/3/80 ، صفحه 12 ، مقاله «جایزه ویژه جشنواره برلین برای یک فیلم صهیونیستی» و کیهان ، 13/5/80 ، صفحه 12 ، مقاله «ستاره اسکار صنعت یهودی»

*** در مطالعات تاریخی باید به شدت محتاطانه برخورد کرد که دستهای زیادی خصوصا از جانب یهودیان در تحریف تاریخ فعال بوده و هستند.

***- در تهیه این جزوه علاوه بر منابعی که در پاورقی ها ذکر شد از این منابع هم استفاده شده است:

جزوه یهود در سینما ،جهاد دانشگاهی، واحد الزهراسلام الله علیها .

متن فیلم سینما سرزمین موعود،ساخته دکتر مجید شاه حسینی ، نشر جمیت زنان انقلاب اسلامی .

سخنرانی استاد عبدالله شهبازی محقق و مورخ معاصر ، اسفندماه 78 ،دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران







      

                                                     بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان عزیز سلام. امیدوارم از این وبلاگ استفاده کنی و ما را از نظرات خود محروم نکنی.

سردمداران واقعی هالیوود

مقدمه:

همین دیشب بود که یه فیلم پرزد وخورد دیدیم. همه اعضای خونواده بودن، پدر بزرگ، بابا، مامان،داداش بزرگه وکوچیکه وخواهرم. بعد از فیلم از دست برادر کوچیکه کلافه شده بودیم، از بس که مثل قهرمان فیلم بالا و پایین می پرید. امروز تو مدرسه دوستم هم تعریف می کرد : دیشب نمی دونی چه فیلمی دیدیم! نقش اول کارش بیست بود. عجب جلوه های ویژه ای داشت . فقط نمی دونم چرا جدیداً توی فیلما اینقدر سیاهی و قرمزی و ناامیدی زیاد شده. اون یکی دوستم هم ...       تاثیر سینما و تبلیغات رسانه ای بر شخصیت فرد و جامعه به هیچ وجه قابل انکار نیست .ضرورت دارد که سعی کنیم با طی مقدمات علمی و فکری و با تامل در حین ارتباط با فیلم ها از تاثیرات منفی آنها بکاهیم. اگر به مطلب قبل، تاکید قرآن بر اینکه :« به راستی بدترین دشمنان مومنان یهوداست.»(1) را اضافه کنیم و بدانیم که از نظر محققان غرب شناسی نود درصد سینمای آمریکا(هالیوود) یهودیند، حساسیت ما بیشتر می شود. در این صورت باید دقیقاً به تاریخچه سینما و یهود(که سینما را ساحل نجات خود می داند) دقت کنیم. در این متن، ابتدا برخی مقدمات لازم و سپس تاریخچه اجمالی هالیوود را آورده ایم. تاکید ما از آوردن مقدمات، نقد برخی ازمهم ترین اسطوره ها و تصویر سازی های رسانه ها وسینما ست، تا بدین وسیله هم به شما نشان دهیم که رسانه ها وسینما تا چه حد می توانند واقعیات را وارونه جلوه دهند و به همه بباورانند! در این گفتار مختصر برآنیم که بعضی سرخط های کلی را متذکر شویم، به این امید که مخاطب فهیم مان، خود راه را ادامه دهد و ما را هم از نتایج مطالعاتش بهره مند گرداند. (لازم است که ازهمین ابتدا توجه شما را به اهمیت مطالعه پاورقی های مقاله و دنبال کردن بحث ها جلب کنیم.)

غصب یا کشف آمریکا:

هنگامی که اروپاییان به وجود منابع سرشار سرزمینی و آب و هوایی و ثروت زیاد قاره آمریکا پی بردند، مهاجرت غاصبانه و برتری طلبانه آنها به سوی این قارة ثروتمند آغاز شد. قاعدتاً این سرزمین غنی و خوش آب و هوا ، قبلاً ساکنینی داشت .شاید تعجب کنید اگر بشنوید که این ساکنین،مردمانی پیشرفته و متمدن بوده اند که تمدن های با شکوهی چون «آزتک ها» و «مایاها» نشانگر ‌‌‌ بخشی از زندگانی آنها است. مهندسین عمران هنوز هم در حیرت ساختمانهای عظیم و جاده های مستحکم آنها، در دل کوهها دندان به لب دارند.(برخلاف فیلم ها و کارتون های آمریکایی وسترن و ماجراجویانه که سرخپوست ها را انسان هایی وحشی و بی تمدن معرفی می کنند.) ارو پاییان تازه از راه رسیده مالکان این سرزمین را بی رحمانه مورد تجاوز و کشتار قرار دادند. جوانان آنان را به بردگی گرفتند کودکان و پیران را کشتند و زنانشان را به فحشا کشاندند؛ تا حدی که جناب «کریستف کلمب» این کاشف اسطوره ای !؟ در سفر دوم خود طی 13 سال از دویست و پنجاه هزار بومی یک منطقه از آمریکا فقط شصت هزار نفر را زنده گذاشت ! (یعنی حدود صد و نود هزار نفر کشته ، فقط در یک منطقه) (2)

برده داری منادیان آزادی

استخراج منابع سرشار و بکر این سرزمین، نیاز به نیروی انسانی زیادی داشت؛ لذا تجارت برده های آفریقایی به آمریکا رونق خاصی گرفت.در این تجارت سوداگرانه، به مردمان مظلوم و ستم دیده آفریقا توسط نژاد پرستان آنگلو ساکسون(3) ظلم های زیادی روا داشته شد. چندین ده میلیون سیاه پوست از خانه وکاشانه خود دزدیده شده و به آمریکا برده شدند. چه بسیار مادرانی که از فرزاندان خردسال خود جدا شدند و چه بسیار پدرانی که از دخترکان خود دور شدند و هرگز چشمان منتظر و اشکبار بچه ها والدین خود را ندیدند! آفریقایی های مظلوم برای همیشه به دوراز وطن خویش با زور اسلحه، درآمریکا ماندگار شدند. چند میلیون نفر از آنها از شدت بد رفتاری و گرسنگی در بین راه جان باختند و بقیه به عنوان انسانهای درجه دو که به اندازه حیوانات اربابان خویش هم ارزش نداشتند به زندگی نکبت بار در آمریکا تن دادند. این آنگلو ساکسون های نژاد پرست و خود پرست فقط به یک چیز فکر می کردند:«بیشترین سود مادی». آنها انسانیت و خدا و دین را به پای هوس های خود قربانی کرده بودند.

مهاجرت اجباری

اروپاییان طماع زیادی هم به این قاره غصب شده جدید سرازیر شدند. در این میان سرمایه‌داران یهودی مستقر در آمریکا مانند: «یاکوب شیف» و «آگوست بلمونت» و غیره که نبض سیاست و اقتصاد در دستشان بود، دریافتند که تعداد اندک یهودیان، متناسب با قدرت عظیم مالی و سیاسی آنها نیست. اما در دیگر گوشة جهان، یعنی روسیه و اروپای شرقی، جمعیت انبوهی از یهودیان زندگی می‌کردند که تعدادشان در پایان سده نوزدهم میلادی حدود پنج میلیون نفر بود. از سوی دیگر، دولت روسیه دلالی املاک کشاورزی و فروش مشروبات الکلی را برای یهودیان ممنوع کرده بود.این شغل ها از حرفه‌های سنتی آنها بود. یهودیان برای رسیدن به ثروت‌های کلان به بن‌بست رسیدند. زر سالاران یهودی آمریکا هم نیاز داشتند تا از این نیروی بالقوة یهودی، برای نفوذ در همة شئون آمریکا استفاده نمایند.

پوگروم‌ها

حملات دلخراشی که از سال 1881 تا 1921 میلادی به برخی روستائیان یهودی روسیه شد و عاملین آن هم تا کنون شناخته نشده‌اند، باعث مظلومیت نمایی یهودیان شد و زمینة مهاجرت بیشتر آنها را در سرزمین آمریکا فراهم ساخت. برخی از اندیشمندان و تاریخ نویسان این حملات و قضایایی مشابه آن را درسرزمینهای دیگر(4) از جانب خود زرسالاران یهودی می دانند که حتی حاضرند هم کیشان مستضعف خویش را هم برای رسیدن به مال و منال دنیا به سلاخی بکشند این حملات به «پوگروم‌ها» شهرت یافت.

هالیوود جایگاه امن یهودیت صهیونی

مهاجرت یهودیان به آمریکا با حمایت سرمایه‌داران یهود آغاز شد و مهمترین حرفه‌های سنتی یهودیان نیز به آمریکا منتقل شد،مثل: ایجاد شبکه گسترده تجارت مشروبات الکلی و عتیقه جات و مواد مخدر ، فحشا، قمار ، بانک داری ربوی وتبهکاری سازمان یافته. در میان نخستین نسل مهاجرین یهودی که توسط لرد روچیلد(5) و بارون هریش (سرمایه داران یهودی) به آمریکا اعزام شدند، بنیانگذاران صنعت سینمای آمریکا (هالیوود) قرار داشتند، مانند لویی مایر، برادران شنک، شموئل گلب فیش (که بعداً نام خود را به ساموئل گلدوین تغییر داد) لویی زلنیک، برادران وارنر، سام اشپیگل، ال‌جانسون اسرائیل بالین (ایروینگ برلین) و غیره. یهودیان ابتدا سالنهای سینما را در اختیار گرفتند. آنها به سرعت سالن‌های سینما را گسترش دادند و سپس به تولید فیلم هم پراختند. آنها در فیلم« ملکه الیزابت» از بازیگر مشهور تئاتر سارا برنار (که یهودی بود) استفاده کردند تا آمریکائیان سنتی را جذب کنند. بالاخره با تلاش یهودیان انحصار فیلم سازی که متعلق به ادیسون و ساحل شرقی بود، لغو شد و یهودیان عازم ساحل غربی شدند تا« هالیوود» را بنیان گذارند. استودیوهای شش گانه آمریکایی در دهه 1920میلادی، هالیوود را در حومه شهر لس‌آنجلس تشکیل دادند و تا حدود 30 سال حاکم مطلق بودند. صاحبان این کمپانی‌ها، یهودی و از مهاجرین اروپای شرقی بودند. این عده شامل برادران وارنر (به ویژه جک وارنر)، ساموئل گلدن، لویی مایر، کارل لمله، ادولف زوکر، ویلیام فاکس می‌شدند که به ترتیب استودیوهای برادران وارنر، متروگلدن مایر، یونیورسال، پارامونت، کلمبیا و فوکس قرن بیستم را تأسیس کردند. اولین استودیو توسط کارل لمله تأسیس شد که نامش یونیورسال بود. آنها از هر چیزی برای موفقیت فیلم‌هایشان استفاده کردند، همانند: سیستم ستاره‌سازی، موضوعات غیراخلاقی، خشونت، اسطوره سازی، ترویج خرافات، خیال پردازی ، جادو، فلسفه ها و تفکرات انحرافی، سمبل ها و نشان های گمراه کننده، فرقه سازی های شیطانی، تبلیغات فریبنده و دروغین، استفاده ابزاری از زنان، سرگرمی های غیر مفیدو مشغولیت های کاذب…              تهیه کنندگان یهودی، حاکم مطلق بودند و کارگردانان و هنرمندان، تحت فرمان آنها. اما با نیاز به یک فرهنگ و جریان فراگیر برای رسوخ در قلب مردم عادی، اسطوره‌های رویایی را برای مردم ساختند و آنها را در تخیلات شیرین فرو بردند. یهودیان ضمن توجه به اختلافات طبقاتی، با بیان ارزشهای طبقه مرفه و متوسط برای کارگران و توجه به زنان، جوانان و خانواده و در مجموع ارائه دیدگاه‌های لیبرالی، توانستند در میان عوام مردم، نفوذ کنند. (هرچند آنچه که در آن فیلم‌ها مطرح می‌شد تصویری واقعی از آمریکا نبود و بیشتر تخیلاتی بود که آرزوهای مردم عادی را شکل می‌داد.) 75 درصد آمریکائیان دست کم هفته‌ای یک بار به سینما می‌رفتند و سینماها مانند کلیساها اهمیت یافت. مردم احساس کردند مذهب جدیدی وارد زندگیشان شده است که هنرپیشگان آن نقش الهه‌ها و بتها را داشتند و مراسم «اسکار» توسط «لویی مایر» مرد اول هالیوود و برای ایجاد شوری همگانی برپا شد

یهودیان برای ادغام شدن با مردم و تحت پوشش قرار دادن آنان از هیچ تلاشی دریغ نکردند و استودیوها یهودیان را در فیلم‌هایشان طوری ستم دیده و آواره نشان دادند که دلسوزی مردم برانگیخته شود. این روند هنوز هم به شدت ادامه دارد. از سوی دیگر، رؤیای زندگی شیرین آمریکایی با فیلم‌های موزیکال که اختراع استودیوها بود، به اوج خود رسید که خود مروج ارزشهای لیبرالی(6) بود. «آیروینگ برلین» یهودی با ساخت موسیقی فیلم و سرودهای ملی و میهنی امریکایی، از رییس جمهور آیزنهاور جایزه مخصوص گرفت. این گونه یهودیان ، با برنامه حساب شده ای خود را مشتاق فراموش کردن ریشه‌های خویش و ادغام در جامعه آمریکا نشان می دادند تا مردم به آنها بدبین نباشند. «لویی مایر» که می‌گفت روز تولد واقعی‌اش را نمی‌داند، جشن تولد خود را در چهار ژوئیه (روز استقلال آمریکا) گرفت و خود را یک یانکی نمونه در چشم مردم معرفی کرد. قهرمان فیلم «یانکی دودل، دنی» نیز که سمبل آمریکا بود درچهار ژوئیه متولد شده بود. فرزندان این یهودیان می‌گویند که هیچ نشانه‌ای از یهودیت در خود نمی‌بینند. هنر پیشگان یهودی برای آن که با نام‌های نامأنوسشان، مردم را از سینماها نرانند، نامشان را عوض کردند.(7) به این ترتیب زنان و مردان بازیگر یهودی، سمبل مردم آمریکا شدند. استودیوهای فیلم‌سازی، برای یهودیان نیویورک که سنتی بودند فیلم‌های مخصوص ساختند که درست جهت عکس دیدگاه‌های لیبرالی هالیوود بود و هم چنین برای سیاهان و و با این شرائط، تا حدود یک دهه، بالاترین درآمد دنیا متعلق به «لویی مایر» بود.

نازیها و یهودیان، یهود ستیزی یا همکاری؟

با روی کار آمدن نازیها در آلمان، سینماگران یهودی آمریکا با انتشار بیانیه‌ای تلاش داشتند تا آمریکا را وادار به اقدام علیه نازی‌ها کنند. اما سیاستمدار آمریکایی جوزف کندی (پدر جان. اف. کندی) در ملاقاتی مخفی با سران کمپانی‌ها، با این استدلال که اگر آمریکا وارد جنگ شود مردم، یهودیان را مسؤول خواهند دانست، آنان را متقاعد به عقب‌نشینی کرد. یهودیان، قهرمانانی اسطوره‌ای نظیر«سوپرمن»اختراع کردند که در ظاهر روزنامه‌نگاری روشنفکر، اما در واقع قهرمانی است که دولتها و نیروهای خبیث را با قدرت خویش سرِ جایشان می‌نشاند. و همچنین چارلی چاپلین یهودی فیلم «دیکتاتور بزرگ» را در هجوِ هیتلر ساخت و سرانجام پس از ورود آمریکا به جنگ جهانی، هالیوود و دولت در یک اتحاد بی‌سابقه برای تبلیغات و رواج میهن‌پرستی شریک شدند. یهودیان اعتقاد داشتند همة اختلافات نژادی در آمریکا باید کنار گذاشته شود تا نازی‌های ضد یهود شکست بخورند و به برکت شور جنگیِ ضد نازی، یهودیان هالیوود برای نخستین بار جرأت کردند مسأله یهودستیزی (8) و ظلم به یهود را در سینما مطرح کنند، مانند فیلم «توافق آقایان» که برنده اسکار بهترین سناریو شد. امروزه در مجامع تبلیغاتی دنیا یهود ستیزی یا سامی ستیزی یا آنتی سیمیتیزم به معنای اذیت و آزار بی منطق یهودیان توسط دیکتاتور هایی چون هیتلر اطلاق می شود . اما اکثر این مجامع تبلیغاتی، خود یهودی و صهیونیستی هستند. یهود ستیزی هم مانند بسیاری دیگر از واژه ها مورد سوء استفاده شدید قرار گرفته است . دربسیاری از تحقیقات تاریخی می یابیم که سران مادی گرای یهود از این حربه به نفع ظلم های خود سود جسته اند. پروفسور روژه گارودی، اندیشمند فرانسوی در جلد دوم کتاب محاکمه آزادی همکاری های هیتلر و سران صهیونیسم را ثابت می کند. او با اسناد تاریخی نشان می دهد که اولاً بسیاری از کشتارهایی که به هیتلر نسبت داده اند دروغ تبلیغاتی است و ثانیاً فشار های هیتلر به برخی یهودیان اروپا برای کوچ اجباری آنها به فلسطین بوده است تا جمعیت یهودیا ن بیش از فلسطینی ها شود و راحت بتوانند آنجا را غصب کنند.

نسل جدید شرکت های فیلم سازی یهودی

کم کم غولهای هالیوود مثل لویی مایر از دور خارج شدند و رده‌های دیگری از یهودیان کنترل را به دست گرفتند. امروزه کمپانیهای «یونایتد آرتیس» و«کانون» آمریکا و«فالکون» انگلیس (9) هم از آن صهیونیستهاست. آنها سعی می کنند با بلعیدن شرکتهای کوچکتر سیطره خود را در کشورهای دیگر هم کاملتر کنند. شرکت فالکون از آن عماد فایدمصری مشهور به دودی بود. صهیونیست ها بعد از موفقیت فیلم این کمپانی به نام «ارابه آتش» این شرکت را با تهدیدکردن صاحبش به مرگ با بهایی بسیار پایین تر از قیمت روز از چنگ او درآوردند.

مالکیت شرکتهای سینمایی، بهترین حربه

اهداف مهم صهیونیستها از به دست گرفتن شرکتهای سینمایی از این قرار است :

1- بسط ارزشهای مادی گرایانه که امروزه در ارزشهای آمریکایی متبلور است و شامل انحرافات جنسی، خشونت، وهم انگاری و جادوگری، علوم تجربی(ساینتیستی) و حس گرایی افراطی (پوزیتیویسم) وشکاکیت می شود . / 2- جهانی کردن اسطوره ها و خرافات و دروغهای صهیونیستی یهودی مثل افسانه فتح بی رحمانه و قساوت گونه فلسطین(!) توسط یوشع بن نون (علیه السلام)، اسطوره های قوم برگزیده و سرزمین موعود و آوارگی و مظلومیت همیشگی یهودیان در طول تاریخ و ظهور منجی یهود(مسیح راستین!) در آخرالزمان وبهشت زمینی یهودیان. فیلم« ده فرمان » در راستای تثبیت همین اسطوره هاست. صهیونیست ها برای باوراندن دروغ های بزرگی چون شش میلیون کشته یهودی درجنگ جهانی دوم و دادرسی دادگاه نورمبرگ و فاشیسم ستیزی یهودیان . فیلمهایی چون «اردوگاه آشویتس» ، «فهرست شیند لر» ، «هولوکاست (اتاقهای گاز)» ، «شوآ» و «سلام آلمان» (10) را دقیقا در همین راستا ساخته اند . / 3-جلو گیری از اعتراض و فشار افکار عمومی داخلی و جهانی به سیاستهای اشغال گرانه و توسعه طلبانه صهیونیستها و غربی ها در کشورهای مختلف خصوصا فلسطین اشغالی در عرصه سینما . / 4-بی تمدن و عقب مانده و تروریست جلوه دادن و تحقیردشمنان واقعی و خیالی خود خصوصا مسلمانان، فیلمهایی چون « محاصره » و « دروغهای حقیقی » در همین راستاست . / 5- الگودهی و آموزش نسل جدیدکشورهای مختلف همان گونه که خودمی پسندند . بسیاری ازفیلمهای قهرمان پرور غربی مانندفیلمهای«آرنولدشوارتزینگر »و« فرانکی»(11) با همین هدف ساخته شده اند. / 6- کسب و تجارت سود آور گیشه ها به هر بهایی و به وجود آوردن مصرف کنندگان منفعل و تنبل . / 7-ترویج و تقویت روحیه درونی قوم بنی اسرائیل مثل تقویت زبان عبری و نمادهای توراتی چون: شمعدان هفت شاخه، عقاب، خروس، شیر، شاخه زیتون، تاج، ستونهای معبدسلیمان(علیه السلام)، ستاره داوودی، عرقچین مخصوص یهودیان، کلاه شاپو و کت و شلوار سیاه رنگ، بلندگذاشتن موهای بنا گوش (کلاله) در مردان(12) / 8-برتر جلوه دادن یهودیان و قوانین آنها درتمام عرصه ها و تحقیر دیگرادیان. فیلم «غریبه ای درمیان ما» تصویربسیارزیبایی از زندگی یهودیان در محله خودشان در نیویورک ارائه می دهد که با رعایت دستورات شرعی دین یهود، مانند: جدایی زن و مرد حتی با پرده در اتوبوس و سر میز غذا و ادب بزرگتر را رعایت کردن و خصوصا ولایت پذیری بی چون و چرا از حاخامها زندگی آرام و خوشی را دارند . فیلم «دختر راهبه» هم با دقت ، دین مسیحیت را بد جلوه می دهد و فیلمهایی که علیه مسلمانان می سازند از حد شمارش خارج است مانند فیلم «کشتی های بلند» و«ماه» «سحر» و «هدیه». در اکثر این فیلمها مسلمانان انسانهای ضعیف و شهوتران و خائن و متعصبی هستند که در قساوت قلب و فساد اخلاقی و تجاوز همتا ندارند و غالبا شخصیت مقابل اینها یهودیان امانت دار و مهربان و تحصیل کرده ای هستند که مورد تعدی قرار گرفته اند و با شجاعت و زیرکی حق خود را باز پس می ستانند.(13) در بسیاری از فیلمها هم با فردی کردن دین زمینه را برای بسط ادیان سکولار و بی تفاوت مهیا می کنند. / 9-در دست گرفتن جشنواره های بین المللی فیلم ودادن جایزه به فیلمهای مورد نظر خود (14) / 10-جذب وخرید هنرمندان و سینما گران کشورهای مختلف و خط دادن به این صنعت در اقصی نقاط جهان و کمرنگ کردن تلاشهای معدود سینماگران متعهد جهان در افشای چهره حقیقی آنها .  هالیوود پس از فراز و نشیب‌های گوناگون به وضیعت امروزین خود رسید فیلم «روز استقلال» مثال خوبی از وضعیت کنونی است. از نازیها و جنگ سرد با شوروی دیگر خبری نیست و مردم آمریکا اکنون با دشمنی دیگر یعنی موجودات فضایی مهاجم رو به رو هستند. حملة این مهاجمان هنوز ما را به یاد کشتار و پوگروم علیه یهودیان و آوارگی آنان می‌اندازد. اما این بار یک حاخام و یک مهندس یهودی با یک استفاده از تجربیات تاریخی یهود، به رئیس جمهور جوان آمریکا اعتماد به نفس می‌بخشد و این کشور و تمام بشریت را از شر مهاجمین نجات می‌دهند به طوری که 4 ژوئیه روز استقلال جهانیان می‌شود. فرهنگ‌سازی هالیوود برای آمریکائیان، به این ترتیب فرهنگ‌سازی برای همة جهانیان می‌شود.

صهیونیسم و سینما:

سینما از بدو پیدایش (در آستانة آخرین سده از هزاره دوم میلادی) تا امروز غالباً برآورندة خواسته‌ها و نمایانگر سیاست‌های جهانی صهیونیسم بوده و این گفتار نه از روی تعصب و تقلید؛ که به پشتوانة پژوهش و تحقیق ابراز شده و قابل اثبات است. امروزه حتی هالیوود هم منکر این واقعیت نیست که بسیاری از مهره‌های کلیدی در سینمای آمریکا (صرف نظر از هر تخصصی در زمینة سینما) صرفاً به دلیل یهودی یا یهودی‌زاده بودن از میان اقران خود برگزیده شده و مدارج ترقی را پیموده‌اند. هرچند پیروی از آئین حضرت موسی به معنای صهیونیست بودن نیست ولی صهیونیسم از بدو پیدایش بنا بر مشی سیاسی خود، همواره پشت نقاب یهودیت پنهان شده و به همین دلیل بیشترین اعضاء باشگاه سری خود را از میان یهودیان برگزیده است. و نتیجه این که: در تمام شئون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مغرب زمین، ظاهراً همیشه یهودیان (و در حقیقت همواره صهیونیست‌ها) مقدم بوده‌اند و هالیوود نیز که از مظاهر هنر و تکنولوژی غرب است از این قاعده مستثنی نیست و تلاشی نیز در جهت انکار آن ندارند. اصولاً در نظام اداری پیچیدة هالیوود قوانین نانوشتة بسیاری وجود دارد که یکی از آنها رُجحان یهودیان در تمامی زمینه‌های هنری، رسانه‌ای و تخصصی است. قاعده بازی آن است که یهودیان همواره در اولویت‌اند و اگر یک یهودی از مرام سیاسی صهیونیسم نیز جانبداری کند، طبعاً مدارج ترقی در هالیوود را با سرعت بیشتری خواهد پیمود. اما اگر همین هنرمند یهودی بی‌طرف باقی بماند یا ندرتاً بر خلاف نظام تبلیغاتی صهیونیسم گام بردارد، به سهولت حذف شده و به سرعت از گردونة هالیوود بیرون خواهد افتاد که نمونة روشن و آشکار آن « چارلی چاپلین » است و سرنوشت باورنکردنی او گواهی است بر این مدعا. چارلی چاپلین، یهودی هنرمندی بود که تا زمانی که نقش های مورد پسند نظام تبلیغاتی صهیونیسم را بازی می کرد، تحت حمایت آنها بود، اما همین که خواست از نظام طبقاتی و سرمایه داری یهودی حاکم بر غرب انتقاد کند، ماشین سانسور هالیوود به کار افتاد و چاپلین را نیز همچون بسیاری دیگر از هنرمندان مستقل هالیوود (به جرم واهی کمونیست بودن) برای همیشه از عرصة بازیگری کنار گذاشت. ناگزیر چاپلین به اروپا رفت و همزمان با ترک هالیوود بازگشت او به آمریکا ممنوع اعلام شد!! و این گونه بود که پروندة هنری مشهورترین بازیگر یهودی تاریخ سینما به جرم عدم تمکین از مرام صهیونیسم بین‌الملل برای همیشه بسته شد و او واپسین سالهای عمر خود را در عزلت و گمنامی سپری کرد، به طوری که بسیاری از ما اگر عکس واپسین سالهای عمر او را ببینیم او را نخواهیم شناخت. در این حق کشی «چاپلین» تنها نبود و تا به امروز این روند در هالیوود ادامه دارد مثلا «ایزابل اجانی» ، فرانسوی که جایزه بهترین زن را درجشنواره کن 1994م. گرفته بود ، جایزه را از او گرفته و به دیگری دادند و حتی تهمت ایدز به «ایزابل اجانی» زدند، چون حاضر نشده بود عرب بودن پدرش را منکر شود و یا مثلا در مورد «آلن دلون» و «ژان پل بلموند» ، فرانسوی «سوفیا لورن» ، ایتالیایی «اما تامسون» ، انگلیسی و «کوین کاستنر» ، آمریکایی «ونسی رادرگریف» ، انگلیسی هم چنین حق کشی هایی را روا داشتند. درمقابل، بسیاری از گمنامان عرصه بازیگری به دلیل برخورداری از حمایت لابی صهیونیسم، ره صد ساله را یک شبه پیمودند، مانند آرنولدشوایتزینگر که تا فرمانداری کل ایالت بزرگی هم رسید! و حکایت هم‌چنان باقی است







      

با مقایسه اهداف ایدئولوژیک صاحبان سبک و اندیشه سینمایی بین سه ایدئولوژی - که قرن بیستم را به محل جولانگاه خود تبدیل کردند - به بررسی فیلم‌های «وارک گریفیث» سینماگر مبتکر و پیشرو اهداف استعمار امریکا و صهیونیسم بین‌الملل می‌پردازند. تقسیم هنر صهیونیستی به دو دوره قبل از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی و بعد از آن جای تاکید دارد؛ زیرا اساسا در دوره اول، ایجاد زمینه‌های مرحله دوم تحقیق می‌یابد. و بعد از آن، مظلوم نمایی جای خود را به نمایش قدرت بلامنازع در فیلم‌هایی چون : «فهرست شیندلر» سرباز رایان،‌ ماتریکس، ارباب حلقه‌ها، بازگشت شاه و ...» می‌دهد. پیش از ساخت و نمایش فیلم‌های گریفیث، ادبیات امریکا همه زمینه‌های لازم را برای تفسیر حقایق زندگی، سرنوشت بشر و ایده‌آل‌ها فراهم کرده بود. رمان «موبی دیک» یا نهنگ سپید در قرن هیجدهم با ارائه شخصیت مصمم، با اراده و زخم دیده «ناخدا اهب» نمونه نوعی فرماندهی بر کل بشریت (افرادی از همه نژادها و ملیت‌ها و مذاهب در کشتی ناخدا اهب گرد آمده بودند تا در معیت او که یک پایش را نهنگ زده بود و برده بود، داوطلبانه به جنگ و شکست نهنگ سپید بروند) را ارائه داده بود. ناخدا اهب یک یهودی مصمم و خونسرد است که از دشمنان (نهنگ سپید) زخم برداشته است و می‌رود در نهایت به پیروزی دست می‌یابد. گریفیت در سال 1915 «تولد یک ملت» را ساخت؛ گرچه این اثر صامت بود و بعدها فیلم «برباد رفته» به نوعی همین فیلم را تکرار می‌کرد، اما هر دو، ویژگی‌های خاص خود را دارند. در «تولد یک ملت» مساله جنگ‌های داخلی در توجه اول و دلبستگی میان پسران و دختران جوان دو خانواده «کامرون» و «استونمن» در درجه دوم مورد توجه قرار دارند. هر دو فیلم نفرت و مصیبت‌های ناشی از جنگ را با هم دارند. گریفیث با تکنیک قدیمی سیاه و سفید و صامت فیلمی ساخت که بر آثار دیگر سینماگران بعد از خود تاثیر گذار بود. تولد یک ملت که با هزینه‌ کمتری ساخته شده بود، موفقیت‌های مالی قابل توجهی به دست آورد. فیلم در اوایل جنگ جهانی اول به نمایش گذاشته شد که خود دلایل ورود امریکا را به جنگ جهانی اول توجیه و تشویق می‌کرد. فیلم مشابه «برباد رفته» نیز در آستانه جنگ جهانی دوم به نمایش درآمد و در تشویق امریکا برای ورود به جنگ جهانی دوم، تاثیر بسزایی داشت. ناقدان چپ، فیلم را ستودند و سینماگرانی چون «آیزنشتاین» آن را تحسین کردند.همه ناقدان فیلم از راست و چپ، عنوان تولد سینمای یک ملت، ملت امریکا را به آن دادند. فیلم تولد یک ملت The Birth of Analion که در نسخه نخستین دارای طول مدت نمایش 2 ساعت و 65 دقیقه بود، یک اثر عظیم تولید سینمایی لقب گرفت. گریفیث سال بعد، فیلم دیگر خود به نام «تعصب» را به نمایش گذاشت که در ادامه «تولد یک ملت» بود. اگر چه سینماگرانی از کشورهای مختلف اروپایی فیلم‌هایی ابتدایی ساخته بودند،‌اما هرگز فیلم سینمایی تاثیر گذاری چون «تولد یک ملت» یک بدعتی در صنعت فیلم‌سازی به حساب نیامد. سناریوی فیلم از رمانی متوسط، نوشته یک راهب پروتستان به نام عالیجناب «تاماس دیکسون به نام مرد فرقه» اقتباس شده بود. راهب پروتستان کتاب خود را به عمویش سرهنگ لوروی مک آفی، یکی از تیتان‌های اعظم فرقه تقدیم کرده بود. (در فرقه کیو - کلوکس - کلان، عنوان تیتان که از اسطوره های یونانی گرفته شده است، معادل استاد اعظم در فراماسونری است) به یاد داشته باشیم که همه روسای جمهوری امریکا یهودی و فرماسونر بودند. «دیوید وارک گریفیث» در 23 ژانویه 1875 در شهر «گرانژ» در ایالات کنتاکی به دنیا آمد. پدرش پزشکی بود که در سواره نظام قشون جنوب خدمت می‌کرد و به هنگام شروع جنگ‌‌های داخلی، سرهنگ، بود. در پی جنگ داخلی، خانه پدر گریفیث ویران می‌شود. گرایفیث در ده سالگی به شرایط شمالی‌ها آشنا می‌شود که در قالب نظامیان به جنوب می‌آیند و غارت می‌کنند. او تصویری خشن از شمالی‌ها (یانکی‌ها) در ذهن خود ثبت می‌کند و با دیگران به احیای مجدد فرقه یا گروه کیو - کلوکس - کلان دست می‌زند. گریفیث در دانشگاه هاروارد در دفاع از فیلم «تولد یک ملت» می‌گوید: «آن چه را در فیلم من می‌بینید، اعتقاد علیه خشونت انسان علیه انسان است. از سوی هر که می‌خواهد باشد... به همان اندازه که سفید پوست متجاوز وجود دارد، سیاه پوست نیز هست و به همان حد که سیاه پوست با احساسات دیده می‌شود، سفید پوست نیز دیده می‌شود. برای من رنگ بیرونی پوست مطلقا مطرح نیست؛ بلکه رنگ درون قلب را می‌بینیم و به همین دلیل هم سیاه پوست واقعی را که برایم امکان داشت به بازی بگیریم نپذیرفتم و سیاه پوستان من سفید پوستان‌اند که صورت و گردن و دست‌ها‌یشان به دوده اندوده است و این سیاهی، جز یک درون سیاه را نمی‌تواند بنمایاند.»      «ژرژ سادول» در تحلیل فیلم «تولد یک ملت» می‌گوید: «نژاد پرستی جلوه‌ای است از شخصیت گریفیث که از تربیت و بینش دوران نوجوانی‌اش ناشی می‌گردید. تضاد در شخصیت او، یعنی نژاد پرستی و در عین حال انسان دوستی به نظر موجه است. او فرزند خانواده‌ای بود که همه چیز خود را در جنگ از دست داده بود. تمام جنوبی‌ها به گونه‌ سنتی و مورثی، ضد سیاه پوست بودند و او نیز نمی‌توانست خود را از یک چنین ایدئولوژی برکنار دارد گریفیث بعد از اشتغال به روزنامه ‌نگاری و شاعری و همکاری با یک گروه نمایشی با یکی از بازیگران گروه نمایش «لیندا آژیدش» ازدواج کرد. به عنوان نویسنده به استودیو ادیسون راه یافت و از آن جا به موسسه بیوگراف وارد شده و با ادوین اس پورتر آشنا شد و با او و همچنین با مک کاچن فیلمساز بیوگراف به کار پرداخت، سرانجام به پشت دوربین رفتچنان چه اشاره شد، گریفیث نیز از رمان «مرد فرقه» و رمان دیگری از تاماس دیکسون به نام «لکه‌های یوزپلنگ» که به تاریخچه بردگی سیاه پوستان مربوط می‌شود، استفاده برد و فیلمنامه خود را تنظیم کرد. در فیلم «زندگی به خوشی در جنوب ثروتمند پیش می‌رود که جنگ داخلی آغاز می‌گردد»، افراد خانواده کامرون و همسرش دارای سه پسر به نامهای: بنیامین، ناد، و داک هستند و دو دختر که بزرگ‌تر مارگارت و کوچکتر فلورا نام دارند. دوستانی از اهالی پنسیلوانیا به دیدار آن‌ها می‌آیند؛ اینان عبارتند از: آئوستین استونمن که نماینده مجلس است و دختر جوانش (اسی) و دو پسرش تاد و فیل افیلیپ نام دارند. فیلم، دلداده دختر بزرگ کامرون (مارگارت) می‌شود؛ در حالی که بن (بنیامین) کامرون - قهرمان فیلم - تنها با مشاهده عکس السی استونمن دل به او می‌سپارد. (تا این جا حوادثی را می‌بینیم نظیر آن چه در فیلم بر باد رفته به کار رفته است) جنگ‌های داخلی آغاز می‌شود. در سال 1861 خانواده استونمن هواخواه شمالی یعنی یونیون است که خواستار الغای بردگی است و خانواده کامرون، طرفدار جنوب (کنفدراسیون). مدتی از ادامه جنگ می‌گذرد. بن کامرون با درجه سرهنگی در ویرانه‌های آتلانتا، پایتخت جنوب در حال شکست، روانه میدان جنگ می‌شود. او که مجروح و زندانی شده است، مورد پرستاری السی قرار می‌گیرد؛ در حالی که فیلیپ برادر السی دوست او، زندانبان او است. شمال فاتح شده، جنوب را در اشغال دارد و آئوستینی استونمن-مغز متفکر اشغالگران است؛ در حالی که سیاه پوستانی که از سوی شمال مسلح‌اند، دست به ترور و غارت می‌زنند. خانواده کامرون سخت گرفتار تنگدستی است. دختر جوان خانواده کامرون (فلورا) در معرض تجاوز یک سیاه پوست - که در گذشته از وفاداران این خانواده بوده است - قرار می‌گیرد و برای فرار از تجاوز به قصد خودکشی، خود را از بلندی یک صخره به گودال عمیق می‌اندازد و می‌میرد. برادر او کلنل جوان (بنیامین) روی جنازه خواهر سوگند یاد می‌کند که به سختی انتقام خواهد گرفت و با این قصد، تشکیل گروهی را به قصد حفظ جان سفید پوستان جنوب پیشنهاد می‌دهد. این اقدام سبب از دست دادن دختر مورد علاقه او که نامزد وی شده است، یعنی السی استمونمن می‌شود. السی در پی اصرار پدرش که مبادا مورد سرزنش سیاه پوستان و شمالی‌ها واقع شود، این تصمیم را می‌گیرد. بنیامین، گروه کیو - کلوکس - کلان را تشکیل می‌دهد و مشاهده می‌کنیم که حرکت و تاخت و تاز گروه، در پوشش ویژه و نقاب، با اجرای والگیری ساخته ریشارد واگنر توسط یک ارکستر در سالن نمایش اجرا می‌شود. به زودی دو خانواده مسلح، رود در رو قرار می‌گیرند. یک خانواده از سوی یک گروه سیاه پوست مهاجم و مسلح حمایت می‌شود و خانواده دیگر از سوی کلان. گروه اخیر برنده است و استونمن‌ها که دخترش در معرض تجاوز سیاه پوستان قرار می‌گیرد، نادم از اشتباه، پی به واقعیت می‌برند و بار دیگر زندگی رومانتیک به دو خانواده باز می‌گردد. در این فیلم، آغاز و پایانی تاریخی وجود دارد. آغاز با ورود سیاه پوستان‌ افریقایی به امریکا در قرن هفدهم است که یک بازار برده فروشی در اجتماع خریداران اشرافی - که حالتی پدرانه دارند - سپس آغاز گرفتاری است. پیامد آن، شروع تشکیل نهضت ضد برده‌داری در پایان قرن است. در پایان ایالات شمال و جنوب متحد می‌شوند و برادری و دوستی در سایه مقدس عیسی مسیح به میان ملت‌ها باز می‌گردد.
فیلم در چهارم ژوئیه 1941 به یاد چهارم 1776 روز اعلام استقلال امریکا بعد از دو ماه آماده می‌شود. نخستین نمایش آن در لس‌آنجلس به تاریخ هشتم فوریه 1915 با نام رمان (مرد فرقه) به مدت سی‌هفته به نمایش درمی‌آید. نمایش فیلم در نیویورک با نام «تولد یک ملت» به مدت چهل و چهار هفته شروع می‌شود. فروش فیلم در داخل امریکا به پانزده میلیون با قیمت دو دلار رسید. در این فیلم چهارده هزار دلار سود اولیه و یک میلیون دلار در طی یک سال عاید گریفیث می‌شود. فیلم «پیام امریکا برای ملت‌های اروپایی درگیر جنگ اول جهانی» در اکثر کشورها به نمایش در می‌آید. گریفیث سال بعد، فیلم «تعصب» را می‌سازد که در جریان جنگ جهانی اول سرباز سفید پوست با سرباز سیاه پوست همدیگر را می‌بوسند. چهارچوب اتحاد گرایانه «تولد یک ملت» با فیلم‌های دیگری: «هنگامی که ژنرال رابرت تسلیم می‌شود 1912»، «نبرد گیتسبورگ 1914»، «ژنرال 1927»، «برباد رفته 1939»، «کاروان دلیر 1940»، «قهرمان 1948»، «ریشه‌ها 1948»،‌ «سواران کانزاس 1950»، «سرزمین نفرین شده 1950»، «نشان سرخ دلیری 1951»، «اعتقاد دوستانه 1956»،‌ «تعصب جهنمی 1956»،‌ «صبح یک روز بزرگ 1956»، «سرزمین بی‌رحم 1956»، «درخت زندگی 1957»، «دسته فرشتگان 1957»، «غارتگران کانزاس 1498»، «در قلب زندگی 1963»، «پاکدل 1966»، «طعمه‌ها 1971»، «جوزی والس 1971» و «با گرگ‌ها می‌رقصد 1990»، ادامه یافته است. فیلم «تولد یک ملت» با مونتاژ بسیار هنرمندانه و دکوپاژ با ریتم تندش و کنار گذاشتن ویژگی‌‌هایی که از تئاتر به سینما راه یافته بود، در جایگاهی قرار گرفت که به نوعی پدر سینما لقب بگیرد. صحنه‌های نژاد پرستانه که سیاه پوستان را در انجام اعمال خشونت‌گرا می‌نمایاند و بیننده را متاثر می‌سازد، با وارد کردن عوامل طبیعی چون سیلی و به سینما، سرآغاز تحول بزرگ را پایه گذاری کرد. هر یک از عوامل فیلم بعد از همکاری با گریفیث، خود اساتید سال‌های بعد سینما هالیوود می‌شوند. «تولد یک ملت» ستاره‌سازی را به سینمای هالیوود معرفی کرد تا از همه استعدادهای زیبایی زنان، کارایی مردان و کاربرد تکنولوژی بهره برند. سیاست‌های ایدئولوژیک صهیونیسم که منافع خود را در تخریب ادیان، فرهنگ‌ها، استقلال ملی و پایبندی‌های اخلاقی می‌دید، با ارائه بی‌بندوباری جنسی، مواد سکر آور مخدر و مشروبات الکلی، خشونت در همه جنبه‌های آن و همجنس‌گرایی را آرام به اذهان ملت‌ها راه داد؛ کاری که شرکت‌های اسلحه‌سازی سرمایه یهودی مانند لاکهید در اقدامات تجاوز گرانه نمی‌توانستند انجام دهند. بانک‌های بزرگ یهودی موفق نمی‌شدند سینما برای پیروزی همه آن‌ها زمینه‌هایی فراهم کند. سینمای یهودی هالیوود که با گریفیث مهر خود را بر این هنر نوظهور زده بود، با فیلم‌های بعدی به ترویج و القای ایدئولوژیک پرداخت. عملکرد صهیونیست ها از هر نمود اخلاقی، قانونی، انسانی تهی است. به تازگی در مراسمی - که صهیونیست ها طبق معمول و مرسوم در عمومی کردن فساد می‌کوشند - زنی که در نمایش عریانی برنده و تماشاگران حاضر را به شور حیوانی رهنمون شد، در برابر پرسش خبرنگار از این که برنده رقابت عریانی شده است چه احساسی دارد می‌گوید: «دوست داشتم همین حالا با مسلسل به فلسطینی‌ها شلیک بکنم و آنها را بکشم

منبع: فصلنامه کتاب نقد، شماره 32،پاییز1383؛نویسنده: رامین شریف زاده(www.ketab-e-naghd.org)







      

با تحقیقی در آثار ساخته شده از سال‌های دور، این واقعیت بیشتر نمایان می‌شود که سینما از بدو پیدایش تاکنون، همواره در جهت برآوردن خواسته‌های یهودیان صهیونیست‌ گام برداشته است؛ گامی در جهت تطهیر چهره یهودیان و تخریب چهره‌ ادیان دیگر به ویژه دین اسلام در نزد افکار عمومی دنیا. صهیونیست‌ها فعالیت خود در عرصه‌ سینمای هالیوود را تنها به ساخت فیلم‌هایی که بزرگسالان را مخاطب خود قرار می‌دهد، محدود نکرده‌اند؛ بلکه در عرصه تولید فیلم‌های کودکان نیز بسیار فعال ظاهر شده‌اند. کمپانی «والت دیزنی» که از مشهورترین شرکت‌های تولید فیلم و کارتون در سرتاسر دنیا به حساب می‌آید. یکی از مهم‌ترین و کارآمدترین ابزار صهیونیست‌ها در عرصه‌ سینما است. سال‌های بس طولانی بود که یهودیان در سرتاسر اروپا با عنوان «موش کثیف» شناخته و نامید می‌شدند، صهیونیسم جهانی برای پاک کردن این تفکر از اذهان دنیا با همکاری دیزنی به تولید مشهورترین شخصیت کارتونی دیزنی با عنوان «میکی ماوس» پرداخت. این شخصیت کارتونی که به سرعت در قلب تمامی کودکان و نوجوانان جای باز کرد، قصه موشی شجاع بود که یک تنه در برابر تمامی ناملایمات جامعه ایستادگی کرده و با پشتکار و شجاعت خود از هر امتحانی سربلند بیرون می‌آمد. پس از پخش این کارتون در بیش از یک دهه، موش دیگر موجود کثیف و تنفر انگیزی در نزد کودکان و نوجوانان اروپایی و امریکا نبود، بلکه به یک موجود دوست داشتنی و قابل ترحم تبدیل شد؛ به همین دلیل اصلاح «موش کثیف» در اندک زمانی بار منفی خود را از دست داد. کارتون «تام و جری» سال‌ها بعد در ادامه القای همین باور تهیه و تولید شد. اما در عرصه‌ ساخت فیلم برای مخاطبان بزرگسال، صهیونیست ‌ها از شیوه‌ها و راه‌های متعددی استفاده کردند. مظلوم نمایی از قوم یهود از شیوه‌های مهمی بود که صهیونیست ‌ها به آن توجه خاصی داشتند. تولید روز افزون آثاری که از قتل‌ عام یهودیان در طول جنگ جهانی دوم توسط آلمان‌های نازی سخن می‌گفت ‌(Holocaust) در اندک زمانی، افکار عمومی، جهان را به نفع خود برانگیخت و مردم را در برابر حقانیت خود قانع ساخت. در این قبیل آثار، یهودیان انسان‌های بیگناهی تصویر شده‌اند که بیرحمانه مورد جنایتکارانه‌ترین رفتارها از سوی نظامیان آلمانی در طول سال‌های جنگ جهانی دوم قرار گرفته اند. ساخت چنین آثاری به دلیل تاثیر گذاری‌هایش پس از گذشت بین از نیم قرن هم‌ چنان ادامه دارد.
فیلم «فهرست شیندلر» ساخته «استیون اسپیلبرگ» یهودی، که به دلیل انتصابش به لابی صهیونیسم، موفقیت‌های چشمگیری را در سینمای هالیوود به دست آورده، از جمله آثاری است که در دهه 1990 م. ساخته و برنده بیش از هفت جایزه اسکار شد
.
اعتقاد به ظهور منجی الاهی و رها ساختن آنان از تمامی رنج‌ها و بدبختی‌هایی که کشورهای قدرتمند و ستمگر بر آنان تحمیل کرده‌اند، عامل مهمی در میان مسلمانان و به ویژه شیعیان است که همواره آنان را امیدوار به آینده و آماده برای مقابله با دشمنان نگاه داشته است. این آرمان سبب شده است تا صهیونیست های قدرت ‌طلب و افزون خواهد برای نابودی آن که همواره خطری جدی برای دستیابی به اهداف شومشان محسوب می‌شود، به راه‌های مختلف از جمله با استفاده از صنعت قدرتمند سینما به تخریب و لوث کردن آن بپردازند. ساخت فیلم معروف «نوستر آداموس» اثر «اورسن ولز» یهودی، بازیگر و کارگردان مشهور امریکایی در راستای این هدف صورت گرفت. سازنده اثر یاد شده با استناد به پیشگویی‌های نوستر آداموس «مهدویت» را به گونه‌ای به تصویر می‌کشند که ارمغانی جز تخریب، دلهره و نابودی را برای دنیا به ارمغان نخواهد آورد. فیلم چهار پر(Four Feathers) محصول سال 2001 امریکا، آخرین ساخته‌ای بود که با تخریب باور «مهدویت»، به جنگ اعتقادات مذهبی مسلمانان رفتند
. خشن، بی‌فرهنگ، عقب مانده، خرافه پرست و بدوی نشان دادن اعراب و مسلمانان از دیگر ترفندهای این دشمنی هزار چهره برای ارضای حس افزون طلبی‌اش است. ساخت فیلم‌هایی چون: «جن‌گیر»، «طالع نحس»، «لورنس عربستان»، «شب‌های عربی»، «دلتافورس»، «محاصره» و هزاران هزار فیلم دیگر در پی‌القای این تفکر نحس گام برداشته است که مسلمانان انسان‌های خرافی و عقب مانده‌ای هستند که باید از سوی کشورهای مترقی و فرهیخته‌ای همچون امریکا مورد حمایت قرار گیرند و در غیر این صورت، چیزی جز فقر و فلاکت عایدشان نخواهد شد! و این بدبختی نه تنها دامان خودشان، بلکه موجبات دردسر برای کشورهای مترقی را نیز ایجاد خواهد کرد. شیوه بالا در کنار ساخت آثاری که منجیان واقعی کره زمین را امریکائیان و صهیونیست ‌های خوش قلب نمایش می‌دهد، اجزای پازلی است که در صورت قرار گرفتن در کنار یکدیگر،‌ جمله «دنیا در تسخیر یهود » را شکل می‌دهند. فیلم‌های «روز استقلال»، «مریخی‌ها حمله می‌کنند»، «آرماگدون»، «جنگ ‌ستارگان‌» و «ماتریکس» از جمله آثار مشهور سینمایی هالیوود است که ساخت آن‌ها در سال‌های اخیر روند رو به رشد و سریعی به خودگرفته است.
نگاهی اجمالی بر تاریخ سینمایی جهان گواه این حقیقت است که سینما بیش از هر هنری ابزاری ایدئولوژیک است و اگر با تمهیدات ویژه هنری، علمی تعکیس نشان داده می‌شود، دال بر صورت ظاهری نیست و چه بسا در برهه‌ای خلاف انتظار و منافع سازندگان آن جلوه کند. در نهایت ایجاد زمینه می‌تواند محصولی در آینده داشته باشد. ایدئولوژی‌های افراطی قرن بیستم در کنار دیگر فعالیت‌های تبلیغاتی از سینما، بیشترین بهره دلخواه را برده‌اند. اگر از این حیث رقابت‌ها و تکنیک‌‌ها غنی‌تر شده‌اند، از عوارض ایدئولوژیک بوده است، نه صرفا هنر برای هنر
. سینمای هالیوود با مالکیت یهودیان از آمیزش منافع استعمار امریکا و ایجاد فضای مثبت برای تغییر نگرش‌ها به ویژه مسیحی‌ها به مظلومیت دروغین یهودیان شکل گرفت و در رشته‌های مختلف فیلم‌سازی ادامه یافت. سربازان امریکایی در همه فیلم‌ها سربازان آزادی جنگ‌های اول و دوم جهانی بودند. یهودیان انسان‌های قابل ترحم و آواره‌ جلوه داده می‌شدند و همیشه نیز ملت‌ها نیازمند رهبری امریکاییان بودند. این محورهای اصلی در سینمای دیگر کشورها نیز به صور سنتی اعمال می‌شد ساخته‌های سینمایی آیزنشتاین و پودوفکین انگیزه‌های ایدئولوژیک و تهییج کننده انقلاب اکتبر شوروی را به پیش می‌برند و فیلم‌سازانی چون رنی ریفنشتال با فیلم‌های بازی‌های المپیک و ... نازیسم هیتلری را به جسم و جان طرفداران فاشیسم تزریق می‌کردند.







      

Shutter Island 

کارنامه اسکورسیزی و تئوری توهم توطئه و استکبار توهم زده!

شاید نتوان در کارنامه سینمایی مارتین اسکورسیزی ، اثری اینچنین روانشناختی و پارانوییک مانند فیلم "جزیره شاتر" یافت. کارنامه ای که با فیلم های اجتماعی و ضد نیویورکی "راننده تاکسی" ، " پایین شهر" ، " نیویورک ، نیویورک" ، " بیرون آوردن مردگان" و "دار و دسته نیویورکی" در کنار آثار نئو گنگستری "رفقای خوب"و " کازینو" و "مردگان" و همچنین فیلم های دیگری مانند "گاو خشمگین " و " هوانورد" شاخص می شود. آثاری که اگرچه در پرداخت شخصیت یا کاراکترهای اصلی ، به درونیات و معضلات روحی روانی آنها نیز نقب می زند اما هیچگاه آن را به عنوان محور فیلم و فیلمنامه قرار نداده است. فی المثل اگرچه در فیلم "راننده تاکسی" در صحنه های متعددی شاهد سر و کله زدن تراویس با خودش هستیم ، اما اساس ماجراهای فیلم ، چالش او با نابسامانی های اجتماعی به نظر می رسد که وی را درگیر خود ساخته است یا فرانک ، آن امدادگر فیلم "بیرون آوردن مردگان" تحت تاثیر مرگ آدم هایی که قادر به نجات زندگیشان نبوده ، دچار نوعی روانپریشی گشته اما محور فیلم بر برخوردهای بیرونی وی تاکید دارد و یا حتی بیماری وسواس هاوارد هیوز در فیلم "هوانورد" نمی تواند مانعی بر سر راه موفقیت های او محسوب گردد و ...همه این معضلات روانی در کنار خط اصلی قصه قرار گرفته ( یعنی هیچیک به عنوان خط اصلی داستان مطرح نشده اند) و به شخصیت پردازی ها و فضا سازی کمک فوق العاده می نماید. تقریبا در اغلب فیلم های یاد شده، فضای روانشناختی که به فیلم های اکسپرسیونیستی دهه های 20 و 30 سینمای آلمان راه ببرد ( آنچنانکه در فیلم "جزیره شاتر" بارز است) ، وجود نداشت یا از سینمای امثال هانری ژرژ کلوزو و آثاری مانند "چراغ گاز" جرج کیوکر ، "سوء ظن" آلفرد هیچکاک ، "کریدور شوک" سمیوئل فولر ، "سه چهره ایو" ناتالی جانسن و "بچه رزماری" و "مستاجر" رومن پولانسکی و حتی "باشگاه مشت زنی" دیوید فینچر الگو نگرفته بودند ، آن گونه که در فیلم "جزیره شاتر" تقریبا از اغلب فیلم های فوق تاثیر گرفته شده و به خصوص فیلم "مطب دکتر کالیگاری" ساخته روبرت وینه محصول 1920 آلمان را می توان نسخه اصلی تازه ترین اثر مارتین اسکورسیزی  قلمداد نمود. به نظر می آید پس از اینکه اسکورسیزی ، سرانجام پس از سالها برای فیلم قبلی خود یعنی "مردگان" ، جایزه اسکار را از آن خود کرد ، دیگر خیالش راحت شده ( یا لااقل دیگر انتظار اسکار ندارد) و قواعدی که تا آن موقع در فیلم هایش رعایت می کرد را برهم زده تا این بار در سینمایش شاهد خرق عادتی حیرت آور باشیم. البته این نوع خرق عادت در سینمای اسکورسیزی مسبوق به سابقه است . درست مانند زمانی که در میان فیلم های سرشار از خشونت "رفقای خوب" و "تنگه وحشت" و "کازینو" ، اثر رمانتیکی همچون "عصر معصومیت" را جلوی دوربین برد. شاید اگر نمی دانستیم سازنده فیلم "جزیره شاتر" همان اسکورسیزی "تنگه وحشت" و "آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند" و "سلطان کمدی" و "رنگ پول" است و نام وی را در تیتراژ فیلم نمی دیدیم ، به این تصور می بودیم که فیلم "جزیره شاتر" را فیلمسازی همچون رومن پولانسکی ساخته است.(همچنانکه فیلم امسال پولانسکی یعنی "شبح نگارنده" نشانی از سینمای وی برخود ندارد!!) قصه فیلم "جزیره شاتر" در سال 1954 از ماموریت یک مارشال ایالات متحده به نام "تدی دانیلز" ( لئوناردو دی کاپریو) و دستیارش ، چاک آل ( مارک روفالو) برای تحقیق درمورد فرار یک زندانی روانی و جنایتکار از بیمارستان روانی "اشکلیف" در جزیره دورافتاده ای واقع در سواحل شرقی آمریکای شمالی در 10-11 مایلی بوستن به نام "شاتر" آغاز شده و در کادر دوربین رابرت ریچاردسون (مدیر فیلمبرداری پرآوازه سینمای امروز) قرار می گیرد. تدی دانیلز در همان ابتدای سفرش به جزیره برای چاک آل از معضلات روحی که مدتی دچارش بوده حکایت می کند و اینکه همه این ناراحتی ها از  قتل همسرش ناشی می شده است. همسری که قاتل روانی اش با نام "لیدیس" اینک درهمان تیمارستان جزیره شاتر زندانی است . بنابراین ماموریت فوق به نوعی برای دانیلز، وجهه دوگانه ای  پیدا می کند. آنها در تیمارستان روانی اشکلیف جزیره شاتر با دکتر کاولی (بن کینگزلی) روبرو می شوند ؛ یعنی پزشک معالج ، همان بیمار/ زندانی فراری به نام ریچل که گفته می شود 3 بچه اش را با دستان خود درون آب غرق کرده و به قتل رسانده است. همچنین دکتر نارینگ (ماکس فن سیدو) پزشک دیگری است که گویا مسئولیت تیمارستان "اشکلیف" را برعهده دارد. او با تیپ و لهجه آلمانی اش برای تدی دانیلز  ، یادآور خاطرات تلخ روزهای پایانی جنگ جهانی دوم است که دانیلز در جمع گروهی از سربازان آمریکایی فاتح ، دسته ای از اسیران آلمانی را به رگبار مسلسل بسته و به قتل رساند و همین مسئله حدود 9 سال است به صورت کابوسی او را رنج می دهد. اما وقایعی که در جریان تحقیقات تدی دانیلز و همکارش چاک آل در بیمارستان اشکلیف اتفاق می افتد ، به نظر این مارشال ایالتی آمریکا ، بوی نوعی توطئه می دهد. توطئه ای که با افشاگری ریچل گریخته در مخفیگاهی غار مانند برای دانیلز ، مستندتر می گردد. فیلمنامه "جزیره شاتر" توسط لیتا کلوگریدیس ( که در پروژه سنگین "آواتار" ، هم تهیه کننده اجرایی بود و هم گفته می شود در گسترش فیلمنامه با جیمز کامرون همکاری نزدیکی داشته و در همین "جزیره شاتر" نیز تهیه کننده اجرایی بوده) از نوول پرفروش سال 2003 دنیس لیهین اقتباس شده است. داستانی که ویژگی هایی بالاتر از حد معمول یک قصه بازاری داشت ، با قطعاتی از یک نوع بازی دوگانه پیچیده که مقولات  مختلفی از درونش بیرون می زد از پزشکی رسمی گرفته تا چالش قانونی تا عملکرد تاریخی و سیاسی و تا ...

به نظر می آید کلوگریدیس علاوه بر روح نوول لیهین ، حتی بعضا به کلمات و جملاتش نیز وفادار بوده است و از همین لحاظ اسکورسیزی را ناگزیر کرده تا در فضایی پرتعلیق با فلاش بک های متعدد فرو برود. این ساختار روایتی به شدت نوعی از فیلم های هراس کم هزینه دهه 1940 کمپانی RKO را به ذهن متبادر می سازد . آثاری همچون "جزیره مرگ" یا "هفتمین جنایت" ساخته ول لوتون . اگرچه مارتین اسکورسیزی سعی کرده عناصری از ساختار رایج امروزی سینما را با مدل های قدیمی تر ترکیب نموده تا به فرم تازه تری دست یابد ، اما در واقع فضای هراس آمیز و سوسپانسی فیلمنامه از همان ابتدای فیلم ، خود را به او تحمیل کرده است :

مثل آن خوش آمدگویی اخطار آمیز جانشین واردن که تعبیرش از اهالی بیمارستان و جزیره این است :"خطرناکترین و زیان آورترین بیماران "!!

پس از آن ، دو مرد عجیب و غریب را با چشم های ورقلمبیده  می بینیم که به زامبی ها بیشتر شبیه بوده و مشغول کار  در محوطه آن بیمارستان قلعه مانند هستند. قلعه ای که در دوران جنگ های انفصال ساخته شده و استفاده می گردیده است. نحوه رفتار شک برانگیز ولی متین و هوشمندانه دکتر کاولی و به خصوص نوع برخورد تردید آمیز دکتر نارینگ به علاوه شیوه فرار ریچل سولاندو از اتاق تنگ و باریکش و پاسخ های سربالای بیماران و کارمندان تیمارستان به بازپرسی تدی دانیلز و چاک آل ، همه و همه باعث می شود تا آنها به این باور برسند که در یک ماموریت احمقانه گرفتار شده اند. اما با این حال گویا یک نیروی مرموز آنها را در آن جزیره پر صخره و جنگلی انبوه نگاه می دارد. اگرچه از زمانی که پس از انتشار خبر بازگشت ریچل( امیلی مورتیمر) ، دانیلز در گشت و گذارش پیرامون جزیره ، به تصور خودش ریچل دیگری (این بار با بازی پاتریشیا کلارکسون) را در پناهگاهی غار مانند پیدا می کند (که بی محابا طرح توطئه دکتر کاولی و دکتر نارینگ در تیمارستان برای آزمایشات خطرناک به روی بیماران را برملا می سازد) ، حدسیات تماشاگر بر آنچه مورد ظن تدی دانیلز بوده ، منطبق می گردد ولی طولی نمی کشد که با دیدن ریچل دوم در تیمارستان و در کنار دکتر کاولی ، این حدس نیز مورد تردید قرار می گیرد . اما در مقابل صحت آنچه ریچل دوم در همان پناهگاه غار ، در مورد خوراندن داروهای مختل کننده مغز به عنوان آسپیرین گفته بود ، در فکر تماشاگر قوی تر می شود. از اینجا آن بازی دوگانه و پیچیده نوول دنیس لیهین ، به طور تاثیر گذاری داخل فیلمنامه شده و تماشاگر همچون Blade Runner  در فضایی شکننده و ظریف قرار می گیرد. طوفانی که در همین صحنه ها روی می دهد و باعث قطعی تلفن ها و سایر ارتباطات شده و به نوعی جزیره را در یک حالت ایزوله فرو می برد به این فضای پر توهم و شکننده کمک می کند. یا در واقع همچون فیلم Shining" "  استنلی کوبریک ، عزیمت شخصیت اصلی ( در اینجا تدی دانیلز ، مارشال آمریکا) را به سوی یک بیمار روانی تسریع می بخشد. شخصیت پردازی ها و حتی لحن دیالوگ های لیتا کلوگریدیس در کنار فضا سازی اسکورسیزی به گونه ای است که همچنان  تماشاگر را در یک آتمسفر توطئه آمیز باقی می گذارد. آتمسفری که سوالی بزرگ در ذهن مخاطب پدید می آورد (همچنانکه در فکر تدی دانیلز شکل می گیرد) که واقعا چه اتفاقی در جزیره شاتر و بیمارستان اشکلیف در حال وقوع است؟ این درحالی است که اوضاع جزیره و بیمارستان و موقعیت دانیلز لحظه به لحظه بدتر و بدتر می شود. خصوصا هنگامی که دکتر کاولی ، دانیلز را با عنوانی دیگر خطاب می کند ، او را یکی از بیماران تیمارستان می خوانند که دو سال قبل در مقام یک مارشال ایالتی آمریکا ، همسرش به نام ریچل را به دلیل کشتن 3 فرزند او ، به قتل رسانده و اینک تحت درمان قرار دارد . این به نظر دانیلز ، سوء تفاهم را نه فقط دکتر کاولی و کارمندان تیمارستان علیرغم اعتراضات و داد و فریادهای او ، به گوشش می خوانند بلکه حتی چاک آل هم این بار در قد و قواره ای نو و تازه تکرار می کند . چراکه چاک آل دیگر نه همکار کاراگاهی تدی دانیلز  بلکه یکی از پزشکان معالج او معرفی می شود که برای کمک به بازیابی خاطراتش ، خود را در مقام دستیاری تدی دانیلز قرار داده بوده است. حتی در چنین شرایطی نیز فضای ایجاد شده توسط فیلمنامه نویس و کارگردان ، همچنان تماشاگر را در موضع دانیلز قرار می دهد و این توهم را تقویت می کند که همه کارکنان بیمارستان تحت فرمان دکتر کاولی و دکتر نارینگ در صدد روانی جلوه دادن دانیلز هستند تا همان توطئه شرح داده شده توسط ریچل دوم تحقق یابد. اما ناپدید شدن ناگهانی چاک آل در بالای صخره های مشرف به دریا و نمایان شدنش در هیبت یک پزشک بیمارستان روانی و سپس به خاطر آوردن صحنه قتل فرزندان تدی توسط همسرش ریچل و کشتن او ، مخاطب را روی خط دوم  فیلمنامه می اندازد که لحظه به لحظه تقویت شده و خط  اول یعنی توهم توطئه را به تدریج در سایه می برد. ( در همین جاست که فیلم هایی مانند "مطب دکتر کالیگاری" روبرت وینه و "کریدور شوک" سمیوئل فولر تداعی می شوند) .یادمان باشد که زمان رخداد قصه ، سال 1954 است ، یعنی سالهایی که اگرچه کوس رسوایی کمیته مبارزه با فعالیت های ضد آمریکایی ژنرال مک کارتی به آسمان برخاسته بود اما جهان در آستانه دوران طولانی و پر فراز و نشیب جنگ سرد قرار داشت که به ویژه با قدرت یافتن سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی غرب و شرق مانند CIA و KGB مجموعه ای از طرح و توطئه ها در دو سوی دنیا در حال شکل گیری و ریشه دواندن بود. مفهوم توهم توطئه یا تئوری توطئه (Theory  Conspiracy) از جمله موضوعات مورد علاقه سینمای غرب امروز است که به کرات در فیلم ها با داستان ها و قصه های مختلف به تصویر کشیده شده است. از فیلمی با همین عنوان ساخته ریچارد دانر و با شرکت مل گیبسون گرفته تا یکی از آخرین آنها به نام  "حشره" (BUG) ساخته ویلیام فرید کین در سال 2008 که یک سرباز آمریکایی از جنگ برگشته را در توهم تعقیب و مراقبت دائمی از سوی نیروهای اطلاعاتی و ازطریق آلوده کردن خونش به موجودات الکترونیکی میکروسکوپی،نشان می دهد. از آنجا که در طول حداقل 3-4 قرن اخیر ، دخالت قدرت های سلطه گر غربی در کشورهای به اصطلاح جهان سوم  ، فجایع تکان دهنده ای با عناوین مختلف استعمار و استثمار  و قاچاق تریاک و الماس و برده ، جنگ های خانمانسوز مختلفی را به بشریت تحمیل نموده و همواره در هر حادثه ضد بشری ردپایی از اعوان و انصار آنها رویت شده ، بالتبع این سابقه و کارنامه سیاه ، نگاه و نظر مثبتی از زاویه ملل به خصوص سرزمین های آسیایی و آفریقایی به این قوم صلیبی / صهیونی وجود ندارد و هر حرکت و اقدام آنها با نگرش منفی تلقی می گردد. در عین حال سران جبهه صلیبی غرب برای زدودن این نگاه منفی ، همواره سعی در این دارند که ضمن پاک کردن خاطرات نامطلوب گذشته ، تصویر مثبتی از خود به نمایش گذارده و در مقابل ، هرگونه برداشت های مستند از اقدامات امپریالیستی و سلطه گرانه خویش را با  اتهام "تئوری توطئه" یا "توهم توطئه" محکوم کرده و آن را خیالبافی و رویا پردازی القاء نمایند.  اما اینکه واقعا این تئوری توهم توطئه از کجا می آید و چگونه به اندیشه سیاسی- فرهنگی جهان امروز اضافه شده ، بی مناسبت نیست که نگاهی به ریشه ها و زمینه های آن بیندازیم. سِر کارل رایموند پوپر احتمالاً نخستین اندیشه پرداز دنیای غرب است که مفهومی به‌نام "توهّم توطئه" را به حربه‌ای نظری علیه کسانی بدل کرد که بر نقش دسیسه‌های الیگارشی سلطه گر معاصر در تحولات دنیای امروزین تأکید دارند. پوپر این‌گونه نگرش‌ها را در کتاب "حدسها و ابطالها" ترجمه احمد آرام، چنین توصیف می کند: 

"...هرچه در اجتماع اتفاق می‌افتد نتایج مستقیم نقشه‌هایی است که افراد یا گروه‌های نیرومند طرح‌ریزی کرده‌اند. این نظر بسیار گسترش پیدا کرده است. هرچند من در آن شک ندارم که گونه‌ای ابتدایی از خرافه است. کهن‌تر از تاریخیگری است... و در شکل جدید آن، نتیجه برجسته دنیوی شدن خرافه‌های دینی است. باور داشتن به خدایان هومری، که توطئه‌های آن‌ها مسئول تقلبات جنگ‌های تروا بوده، اکنون از میان رفته است ولی جای خدایان ساکن [کوه] اولومپوس هومری را اکنون ریش‌سفیدان فهمیده کوه صهیون یا صاحبان انحصارها یا سرمایه‌داران یا استعمارگران گرفته است..."

پوپر این سخنان را در سال 1948 میلادی در مجمع عمومی دهمین گردهمایی بین‌المللی فلسفه در آمستردام بیان داشت؛ درست در زمانی که «ریش‌سفیدان فهمیده کوه صهیون» به شدت درگیر تحرکات پنهان بمنظور اعلام موجودیت دولت اسراییل (ژانویه 1949) بودند!   مفهوم "تئوری توطئه" بیشتر کاربرد ژورنالیستی دارد تا علمی. به‌عبارت دیگر، نوعی حربه تبلیغاتی است برای بستن دهان کسانی که به پژوهش در لایه‌های پنهان سیاست و تاریخ علاقمندند؛ یعنی به عرصه‌ای که از آن با ‌عنوان فراسیاست Para politics یاد می‌شود. این مفهوم ، فاقد هرگونه تعریف و ارزش علمی است و دامنه کاربرد آن روشن نیست و لاجرم کسی را که در این زمینه قلم می‌زند به سطحی‌نگری و تناقضات جدّی وادار می‌کند. توجه کنیم که این امر به "تئوری توطئه" محدود نیست بلکه در مورد برخی دیگر از مفاهیم نظری در عرصه اندیشه سیاسی نیز صادق است. در دهه 1960 میلادی، دائرةالمعارف بین‌المللی علوم اجتماعی ، که هنوز هم از مفیدترین مراجع در زمینه دانش اجتماعی است، درباره تاریخچه واژه "توتالیتاریانیسم" نوشت که این مفهوم به‌عنوان یک حربه تبلیغاتی در کوران "جنگ سرد" کاربرد یافت و افزود:

 "...کاربرد تبلیغی این واژه [توتالیتاریانیسم] کارایی آن را در تحلیل منظم و تطبیقی نظام‌های سیاسی ، مبهم ساخته است..." مأخذ فوق، سپس، ابراز امیدواری کرد که با از میان رفتن "جنگ سرد" این واژه نیز از میان برود و در سومین ویرایش دائرةالمعارف علوم اجتماعی مدخل فوق وجود نداشته باشد. "نظریه توطئه" نیز چنین است. کسانی که در این زمینه قلم می‌زنند، معمولاً یک تصویر بسیط و بدوی ( یک تصویر "دایی جان ناپلئونی") را  ترسیم می‌کنند و سپس بسیاری از حوادث تحلیل نشده و مهم تاریخ را که در باور عمومی ناشی از توطئه قدرت‌های بزرگ است، ردیف می‌کنند و از مصادیق "توهّم توطئه" می‌شمرند. در واقع نظریه‌پردازان و مبلغان مفهوم "نظریه توطئه" به همان بستر و خاستگاهی تعلق دارند که زمانی، در کوران جنگ سرد با اتحاد شوروی و بلوک کمونیسم، مفاهیمی چون "توتالیتاریانیسم" را می‌ساختند و عملکرد امروز ایشان دقیقاً تداوم همان سنت دیروز است. برای مثال، دانیل پایپز، روزنامه‌نگار آمریکایی، فعال‌ترین نویسنده‌ای است که درباره "نظریه توطئه" قلم زده و کتب و مقالات فراوانی را منتشر کرده است. از جمله آثار وی، که در ایران نیز تأثیر خود را بر جای نهاد، باید به دو کتاب زیر اشاره کرد:

"دست پنهان: ترس خاورمیانه از توطئه" (1996) و "توطئه: چگونه روش پارانوئید شکوفا می‌شود و از کجا سر در می‌آورد" (1997). دانیل پایپز پسر ریچارد پایپز، یهودی مهاجر از لهستان است. پروفسور ریچارد پایپز از کارشناسان برجسته مسائل اتحاد شوروی و کمونیسم در دوران جنگ سرد بود. او به مدت 50 سال در دانشگاه هاروارد تدریس کرد و مشاور ارشد دولت ریگان نیز شد. پسر او، دانیل پایپز، منطقه خاورمیانه اسلامی (نه اتحاد شوروی و بلوک کمونیسم) را به عنوان حوزه تخصصی خود برگزید. امروزه دانیل پایپز به عنوان یکی از متفکران نومحافظه‌کار حامی سیاست‌های دولت جرج بوش دوّم و یکی از برجسته‌ترین اعضای "لابی حزب لیکود اسرائیل" در ایالات متحده آمریکا شناخته می‌شود و به‌خاطر تبلیغاتش علیه جامعه عرب‌تبار و مسلمان ایالات متحده آمریکا شهرت فراوان دارد. به‌نوشته جان لوید، در فایننشال تایمز، دانیل پایپز از پدرش این درس را آموخته که میان غرب و سایر مناطق جهان شکافی ژرف ببیند. هم دانیل پایپز و هم کسانی که در سال‌های اخیر مفهوم "نظریه توطئه" را در فرهنگ سیاسی ایران رواج دادند، دورانی بزرگ و سرنوشت‌ساز در تاریخ به‌نام "دوران استعماری" را، اعم از استعمار کلاسیک و امپریالیسم جدید، یکسره نادیده می‌گیرند و توجه نمی‌کنند که پدیده‌هایی چون "استعمار" و "امپریالیسم" واقعیت‌های عینی و تلخ سده‌های اخیر تمدن بشری است که در مواردی حتی به "نسل‌کشی"(یعنی امحاء تمامی یا بخش مهمی از سکنه یک سرزمین از صحنه گیتی) انجامید. آنان در مباحث مربوط به توسعه و مدرنیزاسیون نیز عیناً همین رویه را در پیش می‌گیرند.







      

احمدی نژاد در فیلم 2012 !

فیلم 2012 را یک بار قبلا دیده بودم و از آنجا که علیرغم تعاریف مثبتی که از آن شنیده بودم، به جز جلوه‌های ویژه اش جذابیت خاصی برایم نداشت، در جلسه نقد و بررسی این فیلم که در دانشگاه برگزار شد شرکت کردم و اتفاقا نکات فوق العاده جالبی در رابطه با آن دستگیرم شد. البته منتقد این فیلم که خود از کارشناسان خبره نقد و بررسی فیلم و صاحب تالیف بود هم از محتوای ضعیف فیلم گفت و هزینه هنگفت 250 میلیون دلاری برای جلوه‌های ویژه اش و به کار گیری از 1000 متخصص جلوه‌های ویژه از 15 شرکت برای ساخت آن.یکی از نکات جالب توجه در نقد و بررسی این فیلم، آرای جمعی از منتقدین امریکایی بود که شخصیت رئیس جمهور آمریکا در این فیلم را برگرفته از شخصیت روحی آقای احمدی نژاد می دانند. در این فیلم، رئیس جمهور امریکا دارای روحیه نوع دوستی بالایی است و به جای آنکه همراه دیگر قدرتمندان این کشور، سوار بر هواپیما از مهلکه ای که زمین را در استانه نابودی قرار داده است، بگریزد، ترجیح می‌دهد در میان مردم عادی که از نجات جان خود از این حادثه عاجزند، بماند و همراه آنان جان بدهد. و در نهایت هم در میان مردم و همانند آن‌ها به کام مرگ فرو می‌رود.نکته جالب توجه دیگر که بر ساخت این فیلم توسط فراماسونرها به عنوان کارگزار صهیونیسم صحه می‌گذاشت، صحنه ای بود که در آن قطب مذهبی سایر ادیان ابراهیمی‌(مسیحیت و یهودیت) تخریب می‌شود و پیروان آن‌ها در حالیکه مشغول دعا برای در امان ماندن از مشکلات پیش رو هستند همچون سایرین در فرایند تخریب زمین، نابود می شوند و به چنگال مرگ سپرده می‌شوند و به این ترتیب در این صحنه با ناکارامد و بی حاصل نشان دادن خداباوری و معنویت گرایی، به خوبی پنبه دین و مذهب زده می‌شود و در مقابل با نشان دادن کوشش جمعی از دانشمندان اختر فیزیک که به نجات تعدادی از انسان‌ها آن هم تنها صاحبان قدرت و ثروت- می‌انجامد، علم مدرن به عنوان منجی آخرالزمان معرفی می‌گردد.در این میان اما، در خیل نجات یافتگان تنها از یک مذهب دیده می‌شود و آن هم مذهب بودیسم است. نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که بودیسم، یک مکتب غیر الهی است که در برابر امپریالیسم سر تعظیم فرود می‌آورد و اساسا سرش در لاک خودش است و دردسر آفرین نیست، از این روست که در این فیلم، بودیسم بر سایر ادیان ابراهیمی‌(اسلام، مسیحیت و یهودیت) رجحان داده می‌شود و اگر قرار باشد در میان نجات یافتگان آخر الزمانِ خودساخته‌ی صهیونیسم، یک دین و مسلک وجود داشته باشد، تنها بودیسم است که لیاقت این را دارد.اساسًا فراماسونرها بر جدایی جدی دین از سیاست و دئیسم (خدای بازنشسته) تاکید داشته و در پی زدودن هرگونه معنویت از ساحت زندگی انسان و نشان دادن علم مدرن به عنوان حلال تمام مشکلات جامعه بشری هستند و سررشته اصلی امور را رها کرده اند. یهود، پس از حضرت سلیمان و مُلک عظیم و باشکوهی که خداوند به او عطا فرموده بود، در پی تجدید حکومتی این چنین وسیع و قدرتمند اما عاری از هرگونه معنویت برآمد. با تکیه بر علم محض می‌خواست ملُک سلیمان و گستردگی قلمروی خود را احیا کند و در این راه تمام جهان را به پذیرش نظم مطلوب خود وادار ساخت. این روند با شدت و ضعف در راستای اهداف آن‌ها ادامه داشت تا اینکه با ظهور بزرگ‌مردی به نام خمینی جرقه انقلاب اسلامی‌به عنوان بزرگترین برهم زننده این نظم جهانی، زده شد و خواب خوش هژمونی عقل بر دین، و ماتریالیسم بر معنویت گرایی را بر هم زد.
•  
در جلسه اخیر یهودشناسی از استاد عالم و گرانقدر پرسیدم: "اینکه حضرت سلیمان از خداوند مللک وسیعی می‌خواهد که تا به حال خدا نه به کسی داده باشد و نه بعد از او به کسی بدهد، آیا این به معنای تمامیت خواهی و انحصار طلبی حضرت سلیمان نیست و آیا نمی‌توان سرچشمه تمامیت خواهی و انحصارطلبی قوم یهود را از اینجا دانست؟
استاد ضمن موشکافانه خواندن سوال من و لزوم تحقیق بیشتر برای ارائه یک پاسخ مناسب به این سوال توضیحاتی داد که تنها من از یک قسمت از آن پاسخم را گرفتم و آن، این حدیث نبوی بود: "علماء اُمّتی اَفضل من انبیاء بنی اسرائیل".
•   
یکی از لازمه‌های کار علمی، پرهیز از تعصب و رعایت اخلاق و انصاف در انجام تحقیقات است از این رو استاد یهود شناسیِ ما با احراز این خصیصه‌ی مهم، به معنای واقعی کلمه، "عالم" است.
•    دیروز در مرکز تحصیل علوم حوزوی برای اتباع خارجه، پیش از آنکه جلسه یهود شناسی مان برگزار شود،بیرون یکی از کلاس‌های این مرکز به شنیدن صحبت‌های دانشجویان، ایستاده بودم. یکی از دانشجویان داشت در مورد خلقت انسان و 
اهمیت دمیده شدن روح خداوند در کالبد انسان به عنوان ارزشمندترین دارایی انسان صحبت می‌کرد و بقیه هم به او گوش داده یا در ادامه صحبت‌هایش چیزی می‌گفتند. واقعا لذت بخش بود. در اینجا حرفی از ماتریالیسمی‌که روزانه در محیط‌های آکادمیک تدریس می‌شود و آدم را از خویشتنِ خویش دور می‌کند، نبود. در اینجا، علم واقعی تدریس می‌شد. و تاسف بار است که ما هر سال هفته ای داریم به نام هفته "وحدت حوزه و دانشگاه"، اما همچنان این دو در فضای بیگانه‌ای نسبت به هم باقی مانده‌اند.
•  
در مطلب قبل، یک جا در مورد تشکیک در اسلامِ 85 درصد از مسلمانان به دلیل یهودی بودن کعب الاحبار نوشته بودم. این مسئله تنها از آن جهت مطرح شد که نفوذ بالای یهود در تشکیلات مسلمانان نشان داده شود نه اینکه به صرف یهودی بودن یکی از راویان اهل سنت، دین تمام پیروان آن زیرسوال رود. وگرنه واقعیت این است که باید در تدین 100 درصد مسلمانان تشکیک نمود. همین غیبتی که در ردیف فحشا و قتل در روایت‌مان از آن یاد شده، چقدر در مکالمات و محاورات ما پرکاربرد است؟!
•   در فیلم 2012 تنها قطب مذهبی مسلمانان
کعبه- تخریب نمی شود. علت آن را هم اینجا می‌توانید ببینید.
•   دوستی در پست قبل، شیطان را فاقد یک وجود مستقل دانسته و جایگاه او را همچون خداوند، در وجود انسان دانسته است. ضمن احترام به این دوست عزیز، مخالفت خودم را با این دیدگاه اعلام می‌دارم.

*** تربت قدس : این مطلب خواندنی،از وب گرانسنگ و متین سیاسی نوشته های یک دختر دانشجو نقل شد. البته با تشکر از نوشته زیبای ایشان،نقدی به یکی از بندهای ذیل نوشته ایشان دارم که در فیلم 2012 به طریق اولی تخریب کعبه نمایش داده شده است و کارگردان صهیونیست این فیلم، برای توسعه اسلام هراسی گفته چون ترسیدم  تخریب آن را نیاوردم! چرا که در فیلم، نشان می دهد که مسلمانان در اطراف کعبه در حال دعا هستند و بعد نشان می دهد که تمام دنیا و از جمله مسلمانان غرق شدند...







      

به گزارش تربت قدس ! به دنبال اعتراضات شدید مسلمانان در سرتاسر جهان ، صفحه توهین آمیز خطاب به پیامبر مکرم اسلام ، از فیس بوک حذف شد !!

آسوشیتد پرس در این باره گزارش داد : این صفحه حاوی تصاویری توهین آمیز به پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله) بود و برخی کاربران فیس بوک اعلام کرده بودند که در راستای دفاع از به اصطلاح آزادی بیان ، این صفحه را در سایت یاد شده ایجاد کرده بودند .

منبع روزنامه ایران مورخ 02/03/1389 ص 3

 







      

خیلی ها هستند که شعار هنر برای هنر را پذیرفته اند، غافل از اینکه هالیوودی ها نه تنها این شعار را زیر پا گذاشته اند؛ بلکه سال هاست که بارها آن را نقض کرده اند. بسیاری از فیلم های هالیوود از ابتدا تا اکنون در خدمت جنگ روانی و تبلیغات سیاست مداران و نظامیان دغل حاکم بر آمریکا بوده است. (اصطلاحا این قبیل فیلم ها را پروپاگاند گویند.) مقاله زیر در تلاش است این مطلب را با دادن شواهد عینی ثابت کند؛ گر چه نگاهی نه چندان عمیق به فیلم های غربی هر بیننده ای را به این مطلب رهنمون می کند. فکر می کنم دیگر زمان این نیست که به فیلم ها صرفا به دیده سرگرمی (پاپ کورنی) بنگریم که در آن صورت فقط خود را فریب داده ایم. 







      

      11 نوامبر سال 2001 ، بورلی هیلز، دو ماه از حادثة یازده سپتامبر گذشته و قرار است جلسة مخفیانه ای در«هتل پننسولا» با آن معماری باشکوه « نو استعماری اش» صورت بگیرد. یک طرف میز، کارل گرو، مشاور و در واقع متخصص ماست مالی های جرج بوش نشسته (متخصص ماست مالی، کسی است که رویدادهای سیاسی را به نفع ارباب یا حزب خود تعبیر و تفسیر می کند) و طرف دیگر، چهل نفر از قدرتمند ترین دست اندرکاران هالیوودی نشسته اند؛ بهانة ملاقات آنها این است که ببینند صنعت سینمای آمریکا چه کار می تواند بکند تا به پیروزی در «جنگ با تروریسم»‌کمک کند. میزان قدرت و نفوذ این « نقشه چینان»‌خودش حکایتی جداگانه دارد. کارل گرو- که به «مغز بوش»‌نیز شهرت دارد- نه یک ماهی کوچک، بلکه از آن کوسه های بزرگ حوضچة‌ کاخ سفید است. و از طرف هالیوود نیز تقریبا همه سران استودیوها و دفاتر تولید فیلم حاضرند؛ از مدیر « ویاکام» گرفته تا جفری کتزنبرگ یکی از بنیانگذاران « دریم ورکز». دود سیگاری که فضای تالار را پر کرده، حتما خفه کننده بوده است. پس از پایان جلسه، شری لنزینگ، مدیر کمپانی «پارامونت» گفت:‌« این نشست دربارة جنگ و سیاستی که باید در پیش گرفت، نبود؛ صرفا گردهمایی عده ای آدم بود که علیه دشمنی مشترک، متحد شده اند.» ولی دیگران با این گفتة لنزینگ موافق نبودند و « پیچک» های بلند قدرت را می دیدند که از واشنگتن کشیده شده و دنبال داربست و تکیه گاهی در هالیوود می گردد. آنها ادعا می کردند که سر و کلة «پروپاگاند»‌ دوباره پیدا شده است. اشتباه می کردند: واقعیت این است که « پروپاگاند» جایی نرفته بوده که حالا برگردد!







      
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >