در میان مسیحیان از دورانی سخن گفته می شود که در آن بازگشت حضرت عیسی (ع) روی خواهد داد.رجعت مسیح در کتاب مقدس بیش از سی صد بار ذکر شده است و چندین باب کامل به این موضوع اختصاص دارد.[1] طبق عقید? مسیحیان، مسیح دوباره در آخر الزمان می آید و برنامه نجات را کامل خواهد کرد. آنان بر این باورند که در بازگشت مسیح، جهان روی سعادت را خواهد دید و جهان، پس از ظهور آن منجی در صلح و صفای کامل به سر خواهد برد و جنگ و خون ریزی از جهان رخت بر می بندد و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید.[2]
کودتاهای مالی روچیلدها در سال 1815 در انگلستان و سه سال بعد از آن در فرانسه، تنها دو مثال ساده از اعمال نفوذهای بسیاری است که آنها تا کنون در صحنه های جهانی اعمال کرده اند. اما اکنون برای منحرف کردن افکار عمومی از ثروت کثیفشان، تغییرات بنیادینی در شیوه ی عملکرد خود داده اند. حالا دیگر به جای این که بی پرده از مردم و ملتها به نفع خود بهره کشی کنند، خود را در سایه مخفی کرده و از پشت چند لایه استتار امور را هدایت می کنند.
تاثیرپذیری از تلمود در همان منبع موثق می خوانیم: " شنبه ها عصر، همزمان با برگزاری مراسم نیایش در کنیسه ها، مایر روچیلد خاخام مخصوصش را به خانه می آورد. آن دو روی مبل های سبز رنگ خانه نشسته و به سوی هم خم می شدند. بعد گیلاس شرابشان را آرام آرام نوشیده، و تا شب از هر دری با هم گفتگو می کردند. حتی در روزهای کاری هم مایر عادت داشت کتاب بزرگ و سنگین تلمود را آورده و آن را قرائت کند. در این موقع تمام افراد خانواده می بایست نشسته و در منتهای سکوت و توجه به آن گوش فرا می دادند. ( ص – 31 )می گویند "خانواده ای که با هم دعا کنند، محال است همدیگر را رها کنند" ... اما آنچه روچیلدها انجام می دادند نه دعا، که شکار دسته جمعی بود! ... به تعبیر مورتون، "مغز انسان توان هضم رفتارهای روچیلد و درک علت این همه زیاده خواهی را ندارد " ... اما جالب این جا است که این روح حیله گری و قدرت طلبی در وجود تک تک آن پنج برادر هم رسوخ کرده بود.روچیلدها با هیچکس دوستی و رفاقت واقعی نداشتند. روابط آن ها با دیگران فقط در حد آشنایانی بود که از آنها برای هرچه بیشتر کردن سود بنیاد روچیلد استفاده کرده، و پس از آنکه خدمتشان انجام شد، یا روزگار مفید بودنشان به پایان رسید، به سادگی آنان را به زباله دان تاریخ می سپردند.درستی این مطلب در بخش دیگری از کتاب فردریک مورتون با ذکر یک نمونه به اثبات رسیده است. آنجا که شرح می دهد چگونه در سال 1806 ناپلئون اعلام کرد که "قصد دارد خاندان هس را از حکومت برکنار و آنها را از لیست قدرتمندان اروپا حذف نماید" :" قدرتمندترین مرد اروپا دستور نابودی سنگ بنایی که بنیاد نوپای روچیلد بر آن ساخته شده بود را صادر کرد. ولی این اقدام کمترین لرزه ای بر آن بدنه ی استوار وارد نساخت ... روچیلدها به طور حیرت انگیزی همان طور حریص و نفوذناپذیر، بدون این که اسناد و مدارک دارایی و املاکشان را از خود جدا کنند، در جای خود ماندند." آنها نه جنگ را دیدند و نه صلح را، نه شعارهای جنگی برایشان اهمیت داشت و نه بیانیه های نظامی، نه مرگ و نه شکوه پیروزی ... آنها هیچکدام از چیزهایی که چشم جهان آن روزگار به آن خیره مانده بود را ندیدند، چون فقط و فقط پله های ترقی را می دیدند. پرنس ویلیام اولین پله بود و ناپلئون هم پله ی بعدی ..." ( صفحات 38 و 39 ).عجیب است، نه؟ اما باید باور کرد که در تمام این مدت بنیاد روچیلد در ازای پشتیبانی مالی از دیکتاتور فرانسه، تمام بازارهای این کشور را در اختیار داشت. چند سال بعد، وقتی فرانسه و انگلستان تجارت دریایی با یکدیگر را تحریم کردند، تنها تجاری که آزادانه از این تحریم ها عبور می کردند ... بله درست حدس زدید: روچیلدها بودند! ... آنها از از هردو طرف این غائله سود می بردند." کفایتی که پسران مایر از خود نشان دادند موجب جهش اقتصادی عظیمی شد که در نتیجه ی آن روشهای مالی کهنه به کلی منسوخ، و ساختارهای اعتباری قدیمی اصلاح شد و نوع جدیدی از مبادلات مالی ابداع گردید: تشکیلاتی برای نقل و انتقال پول، که بر پایه ی پنج بانک روچیلد در پنج کشور مختلف استوار بود. این گونه بود که روال قدیمی و مشکل انتقال شمش های طلا با کشتی کنار رفته و سیستم جهانی بدهکارها و بستانکارها جایگزین آن گردید.یکی از بزرگترین عوامل موفقیت این روش، شگرد جدید ناتان در دادن وامهای شناور بین المللی بود. او سود وامهایش را با تمام واحدهای پولی، حتی عجیبترین و نامتداولترین آنها می پذیرفت. اینگونه بود که ناتان توانست بزرگترین منبع سرمایه در قرن نوزدهم را به سمت خود جذب نماید." نبرد واترلو همزمان با افزایش ثروت و نفوذ قدرت روچیلدها، شبکه ی جمع آوری اطلاعات آنها هم گسترش می یافت. "مامور"های آنها به طرز ماهرانه ای در تمام پایتخت ها و مراکز تجاری اروپا مستقر شده و هر نوع اطلاعاتی را جمع آوری و ارسال می کردند. آن ها برای این منظور کسانی را به خدمت گرفته بودند که در عین زیرکی از توان کاری مضاعفی برخوردار بودند.آعاز شکل گیری این سیستم جاسوسی منحصر به فرد از آنجا بود که "پسرها" برای ارسال پیام به یکدیگر، شبکه ای از پیک ها را سازماندهی کردند. چیزی نگذشت که این شبکه به سازمانی بسیار پیشرفته، و کارآمد با دامنه ای بسیار وسیع تبدیل شد که از بهترین شبکه های جاسوسی آن دوره، پیشی گرفت. به خاطر سرعت مبهوت کننده و کارآیی شگفت انگیز این سیستم بود که روچیلدها همیشه درتمام معاملات خود، حتی در سطح جهانی، در موضعی درست قرار گرفته و تصمیمات صحیحی اتخاذ می کردند.کالسکه های روچیلد راه ها را در می نوردید، قایق های روچیلد بی وفقه در کانال ها در رفت و آمد بود، ماموران روچیلد مثل سایه ای سبک در تمام خیابانها حضور داشتند. از این طریق بود که پولهای نقد، وثیقه ها، نامه ها و خبرها به دست آنها می رسید. و در این میان خبر از اهمیت ویژه ای برخوردار بود ... اخباری به روز و منحصر به فرد که حقیقت بازار و مراکز تبادل کالا را به دقت به تصویر می کشید ... " و در آن روزگار هیچ خبری مهم تر و سرنوشت سازتر از سرانجام جتگ واترلو نبود ..." ( روچیلدها – ص.94)آینده ی کل قاره ی اروپا به سرانجام جنگ واترلو بستگی داشت. اگر ارتش بزرگ ناپلئون پیروز می شد، فرانسه مالک بلامنازع تمام اروپا می گشت، و اگر شکست می خورد انگلستان تعادل قدرت در اروپا را در اختیار می گرفت و می توانست دامنه ی نفوذ خود را تا حد قابل توجهی افزایش دهد.تاریخ دان جان ریوز [1] یکی از طرفداران خاندان روچیلد، در صفحه 167 کتاب خود با عنوان "روچیلدها، فرمانروایان مالی ملتها[2] (1887)، فاش می کند که : " یکی از دلایل پیروزی او ( ناتان) مخفی کاری ماهرانه و سیاست پیچیده اش بود که به واسطه ی آن می توانست هوشیارترین رقیبانش را هم گمراه نماید."به دست آمدن یا از دست رفتن یک ثروت عظیم به نتیجه ی نبرد واترلو بستگی داشت. تالار بورس لندن با سرمایه گذارانی که منتظر اخبار نتیجه ی نهایی نبرد بودند، جو تب آلود و پر تنشی را پشت سر می گذاشت. اگر انگلستان شکست می خورد، سهامش به طرز بیسابقه ای سقوط می کرد و اگر پیروز می شد ارزش همان سهام چنان بالا می پرید که حتی فکرش هم سرگیجه آور بود!وقتی آن دو ارتش عظیم برای نبرد مرگ و زندگی مقابل هم صف کشیدند، ماموران ناتان روچیلد هم در هر دو جبهه مستقر شده بودند تا بدون لحظه ای آرام و قرار آخرین اخبار ممکن را از روند جنگ تهیه کنند. ماموران دیگری هم آماده بودند تا اطلاعات ثبت شده را به قرارگاهی واقع در مکانی سوق الجیشی در همان نزدیکی، برسانند.اواخر عصر روز پانزدهم ژوئن 1815، یکی از نمایندگان روچیلد روی عرشه ی قایقی که به طور ویژه کرایه شده بود پرید و با عجله به سمت کانال مانش حرکت کرد تا به سرعت خود را به ساحل انگلستان برساند.او حامل گزارش محرمانه ای درباره ی روند آن جنگ سرنوشت ساز بود، که توسط یکی از ماموران مخفی روچیلدها تهیه شده بود. خبری که بعداً معلوم شد وجودش در گرفتن تصمیمات حیاتی آینده برای ناتان روچیلد اجتناب ناپذیر بود.مامور ویژه سحرگاه روز بعد در فولکستون با شخص ناتان روچیلد دیدار کرد. ناتان به سرعت نگاهی به سرفصل های گزارش انداخت و بی هیچ معطلی به سمت لندن و بازار بورس شتافت. کودتایی ورای تمام کودتاها ناتان روچیلد وارد بازار بورس شد، و بدون توجه به فضای سنگین گمانه زنی های دیوانه وار درباره ی نتیجه نبرد، در جایگاه همیشگی ش در کنار " ستون معروف روچیلد" قرار گرفت. سپس سرپرست خاندان روچیلد، بدون هیچ ردی از احساس، یا کوچک ترین تغییر در خطوط آن چهره ی سنگی با حرکتی از پیش تعیین شده به افرادش که در همان نزدیکی و بین جمعیت مستقر بودند، علامت داد.افراد روچیلد بلافاصله دست به کار شدند تا سهامشان را به قیمتی بسیار نازل به فروش برسانند. با ورود آن صدها و هزارها سهم به بازار، قیمت شان آرام آرام کاهش یافت و سرانجام به شدت رو به سقوط گذاشت.ناتان با همان چهره ی بی احساس به ستون خود تکیه کرده و بدون لحظه ای وقفه سهام هایش را می فروخت و می فروخت و می فروخت ... و ارزش سهام هر لحظه کم و کمتر می شد. کم کم زمزمه هایی در تالار بورس به جریان افتاد: " روچیلد می داند." " روچیلد خبردار شده." " حتماً ولینگتون در نبرد واترلو شکست خورده. " اینجا بود که مردم هجوم بردند که از شر سهام های بی ارزش و پول های کاغذی خود خلاص شده و آنها را به طلا و نقره تبدیل کنند، تا شاید بتوانند لااقل قسمتی از سرمایه شان را از نابودی نجات دهند. قیمت سهام همچنان با سر به قهقرا می رفت، تا این که بعد از چند ساعت معامله ی جنون آمیز فقط ویرانه ای از آن بر جای ماند : دیگر هر سهم با قیمت تقریباً 5 سنت در هر دلار به فروش می رسید!ناتان روچیلد مثل همیشه خالی از هر احساسی همچنان به ستونش تکیه زده و با اشاره ای زیرکانه و نامحسوس صحنه را هدایت می کرد. اما علامت این بار با قبل تفاوت داشت. این تفاوت به قدری ظریف و نامحسوس بود که فقط ماموران زبده و آموزش دیده اش قادر به درک آن بودند. همان ها که به محض دریافت این اشاره از اربابشان، گروه گروه به سمت میزهای فروش تالار بورس رفته و تمام سهام های موجود را به قیمتی نزدیک به مفت خریدند!اندکی بعد خبرهای رسمی به پایتخت رسید و معلوم شد که حالا دیگر انگلستان مالک بلامنازع صحنه ی اروپاست. ظرف چند ثانیه ارزش سهام با سرعت برق از قیمت پایه اش هم بیشتر شد. هرچه اهمیت پیروزی انگلستان در عمق وجود مردم جا می افتاد، ارزش این سهام هم بالا و بالاتر می رفت.ناپلئون با واترلو به سرانجام کارش رسید و ناتان اقتصاد انگلستان را در اختیار خود گرفت. ثروت او که از همان ابتدا هم بی حساب بود، حالا دیگر بیست برابر شده بود !/ دایرة المعارف یهودشناسی، چاپ 1905، جلد 10، صفحه: 494 :وقتی هلند در سال 1803 به تصرف ناپلئون درآمد، قوای متحدین بر علیه وی فرانکفورت را به عنوان مرکز تامین مالی تدارکات جنگ انتخاب کردند. بعد از نبرد جنا در سال 1806 کنت قلعه ی هس به دانمارک گریخت. او پیش از آن بیشتر اموالش را از طریق بنگاه مایر آمشل روچیلد به آنجا فرستاده، و مقداری سکه و آثار هنری به ارزش بیش از 600000 پوند را نیز برای نگهداری به او سپرده بود. شنیده ها حکایت از آن دارد که، این پول هنگفت در بشکه های شراب جاسازی شد تا از بازرسی های سربازان ناپلئون که وارد فرانکفورت شده بودند، جان سالم بدر برد و تا سال 1814 همانطور دست نخورده آنجا ماند. ( رجوع کنید به " خاطرات[3] " اثر ماربوت، چاپ 1891 – ص. 310 و 311 ) ... به طوری که از قرائن برمیآید این اقدام نه از روی امانتداری، بلکه با اهداف تجاری صورت گرفته است. تثبیت قدرت در فرانسه پس از آن شکست کمرشکن در واترلو، فرانسه در تلاش بود تا دوباره از لحاظ مالی قد راست کند. در 1817 دولت تصمیم گرفت از موسسه مالی معتبر اورارد[4] در فرانسه و بانک خوش نام برادران بیرینگ[5] در انگستان مبلغ قابل توجهی وام دریافت کند. و در این میان کمترین توجهی به روچیلدها نداشت.سال بعد دولت به وام دیگری نیاز پیدا کرد. از آنجا که اوراق قرضی که در سال 1817 با مشارکت اورارد و برادران بیرینگ منتشر شده بود در بازار پاریس و بقیه مراکز مالی اروپا به قیمت خوبی داد و ستد می شد، در این که دولت این بار هم از خدمات این دو موسسه معتبر مالی استفاده خواهد کرد جای هیچ تردیدی نبود.برادران روچیلد هر حیله ای که در چنته داشتند به کار بردند تا با بزرگنمایی سرمایه شان دولت فرانسه را تحت تاثیر قرار داده و امتیاز ارائه این وام را از آن خود کنند، اما این تلاش ها بیهوده بود. از دید اشراف فرانسه که به خاطر نجیب زادگی و اصالت تبار به خود می بالیدند، روچیلدها فقط عده ای دهقان تازه به دوران رسیده بودند که نباید به آنها اجازه داده می شد پا را از گلیم خود درازتر کنند. منابع مالی بیکران روچیلدها، خانه های مجلل و لباسهای به شدت با شکوه و گرانبهایی که به تن داشتند هم نمی توانست در ذهنیت اشراف نسبت به آن ها کوچکترین تغییری ایجاد کند. از نظر آن ها روچیلدها هنوز هم خانواده ای متعلق به لایه های پایینی اجتماع بوده و وجهه ی اجتماعی چندان مقبولی نداشتند. که البته با توجه به اکثر مستندات تاریخی، این ارزیابی درباره نسل اول روچیلدها چندان دور از واقع نیست.اما آنچه آنها به کل از آن غافل بودند، سلاح قدرتمندی بود که روچیلدها به آن مجهز بودند: توانایی بی نظیر و منحصربه فرد آن ها در استفاده از پول در راه رسیدن به مقاصد.در پنجم نوامبر 1818، اتفاق غیر منتظره ای روی داد. ارزش اوراق قرضی دولت فرانسه، پس از یک سال افزایش مداوم، ناگهان رو به نزول گذاشت. هر روز که می گذشت این افت قیمت بیشتر و بیشتر آشکار می شد. چیزی نگذشت که بقیه ی اوراق بهادار دولتی هم به همین مشکل دچار شدند.فضای پر تنشی بر دربار لویی هجدهم سایه انداخته بود. اشراف با چهره هایی گرفته نگران سرنوشت کشور بودند. آن همه امیدشان به بهبود اوضاع به ترس از بدترین اتفاقات تبدیل شده بود. تنها کسانی در دربار فرانسه که آنقدرها نگران این اوضاع نبودند جیمز و کارل روچیلد بودند که لبخند زنان، بدون هیچ صحبتی ماجرا را دنبال می کردند.آرام آرام ظن خزنده ای در ذهن برخی از شاهدان این ماجرا شکل گرفت: آیا ممکن است برادران روچیلد عامل مشکلات اقتصادی کشور باشند؟ آیا ممکن است آنها با اعمال نفوذ محرمانه در بازار اوراق قرضی، این مصیبت را برای تامین منافع خود ایجاد کرده باشند؟ظن آنها کاملاً درست و به جا بود. در ماه اکتبر 1818 ماموران روچیلد با استفاده از ذخایر مالی بی پایان اربابشان، مقدار زیادی از اوراق قرضی دولت فرانسه - که توسط رقبایشان یعنی اورارد و برادران بیرینگ منتشر شده بود - را خریداری کردند. این مسئله باعث شد قیمت این اوراق در بازار افزایش پیدا کند. در پنجم نوامبر مرحله بعدی کار آغاز شد: عرضه ی گسترده ی این اوراق در مراکز تجاری اصلی اروپا با قیمتی بسیار ناچیز ... و این گونه بود که بازار دچار آن شوک مهارناپذیر گردید.در اینجا بود که به چشم بر هم زدنی ورق برگشت و اوضاع دربار به نفع آنها دگرگون شد. روچیلدها که تا این زمان صبورانه و بی صدا در سالن انتظار به سر می بردند، به حضور پادشاه راه پیدا کردند. حالا دیگر آن ها در مرکز توجهات قرار گرفته بودند و لباس هایشان نهایت مد و خوش پوشی به نظر می رسید. آن ها بالاخره موفق شده بودند توجه بهترین وام گیرندگان را به پولشان جلب کنند ... روچیلدها زمام اختیار فرانسه را هم در دست گرفتند، و این بازی بود که در آن استاد بودند.بنجامین دیزرائیلی[6] - نخست وزیر بریتانیا، رمانی دارد به نام کانینگزبای [7] ، که دایره المعارف یهودشناسی، جلد 10، صفحات 501 و 502 ، از آن با عنوان " بهترین تصویر ارائه شده از امپراطوری روچیلدها " یاد کرده است. دیزرائیلی، ناتان - و چهار برادرش - را با عنوان "فرمانروای بازار جهانی پول و در نتیجه فرمانروای تمام چیزهای دیگر" توصیف کرده است. کسی که پادشاهان و روسای دولت در همه ی کشورها گوش به فرمان او بوده و امور را مطابق با صلاحدید وی رتق و فتق می کنند." حکومت نامرئی کودتاهای مالی روچیلدها در سال 1815 در انگلستان و سه سال بعد از آن در فرانسه، تنها دو مثال ساده از اعمال نفوذهای بسیاری است که آن ها تا کنون در صحنه های جهانی اعمال کرده اند. اما اکنون برای منحرف کردن افکار عمومی از ثروت کثیفشان، تغییرات بنیادینی در شیوه ی عملکرد خود داده اند. حالا دیگر به جای این که بی پرده از مردم و ملت ها به نفع خود بهره کشی کنند، خود را در سایه مخفی کرده و از پشت چند لایه استتار امور را هدایت می کنند.فردریک موتون، نویسنده ی شرح حال روجیلدها، این روش جدید را چنین توصیف می کند: " روچیلدها عاشق درخشیدن هستند، اما علی رغم این جاه طلبی اجتماعی، درخششان فقط به مقابل دوربین و میان کسانی از جنس خودشان محدود می شود."به نظر می رسد این علاقه ی روچیلدها به سکوت و خاموشی در نسل اخیرشان رشد محسوسی داشته است. سالها قبل بنیان گذار خاندان همین سیاست را در پیش گرفته بود، اما برخی از فرزندانش در راه تسخیر پایگاه های مرکزی قدرت در اروپا به هر حربه ای، حتی فعالیت علنی و بی محابا، متوسل شدند. این روزها دوباره سعی خانواده بر این است که تا حد امکان چیزی از آن ها به گوش مردم نرسد. به همین دلیل برای بیشتر مردم آن ها فقط یک افسانه ی بزرگ هستند و روچیلدها به شدت مراقبند که تصور مردم از آن ها در همین حد باقی بماند."با این که امتیاز تمام فعالیتهای صنعتی و تجاری، بهره برداری از معادن و همچنین شرکت های توریستی به طور کامل در اختیار روچیلدهاست، اما در هیچکدام نامی از آنها به چشم نمی خورد. از سوی دیگر به عنوان مالک بلامنازع کلیه عرصه های مالی جهان، نیازی نمی بینند که حتی یک برگ گزارش از اوضاع مالی و درآمد خود برای اطلاع عامه مردم منتشر کنند." ( روچیلدها ، صفحه 18 و 19 )با دقت در تاریخ طولانی حضور روچیلدها در عرصه های مختلف، می توان به این نتیجه رسید که آن ها همیشه مقاصد خود را با مخفی شدن پشت نقاب "دموکراسی" پیش می برند. قرار گرفتن در این موقعیت، روش حساب شده ای است برای فریب طبقه ی عوام مردم، و دور نگه داشتنشان از این حقیقت که تمام این ها حربه ای برای از میدان به در کردن رقبا و رسیدن به انحصار جهانی است. و این گونه است که آن ها با پنهان شدن در پشت لایه های مختلف، با مهارت تمام مردم را فریب داده و به مقاصد خود دست یافته اند./ مترجم: ش - ابری /وعده صادق
شاهین نجفی خواننده راک و پاپ مقیم آلمان درآلبومی بنام “نقی” به امام هادی (علیه السلام) توهین کرد. او سالهای پیش از دانشگاه اخراج و سپس با گروه موسیقی زیرزمینی ادامه حضور داد اما سپس به آلمان رفت و با تشکیل گروهی بنام تپش2012 با افکار مارکسیستی موسیقی های بعضاً سیاسی ارائه کرد. در جریان فتنه 88 ازاو چندین اثر علیه جمهوری اسلامی و در حمایت از جنبش سبز ارائه شد. “ترانه ندا” برای ندا آقا سلطان، “آلبوم توهم”، ترانه “وقتی خداخوابه” که تصویر تجاوز به ترانه موسوی (!) است. در چندین ترانه او بدگویی وسخره کردن ولایت فقیه و ولی فقیه وجود دارد. سر در آوردن نامه های جمکران ازجماران و … مضمون برخی ترانه های قبلی اوست در ” شراعظم “قیافه ای شیطان پرست از خودنشان می دهد در ترانه “حاجی ما آخر خطیم” پدر و مادرهارا سرزنش میکند که چرا فرزندانشان را به سکوت و غیر سیاسی بودن دعوت می کنند. و درآلبوم جدیدش “نقی” که اردیبهشت 91 در اینترنت و … منتشر شده به ائمه توهین کرده است. پوسته این آلبوم توهینهای زیادی به گنبد رضوی دارد.(آن را بشکل سینه یک زن درآورده روی آن پرچم همجنس بازان زده و بجای کبوتر،کلاغ ها گردش در پروازند!)و در متن آن با شمارش برخی مسائل اجتماعی سیاسی ایران، با سخره گرفتن امام هادی (علیه السلام) و امام زمان (عج) بشکل ترجیع بند تکرار می کند: ” حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم : آی نقی!!! ” bbc به سایتی که اولین بار این شعر را پخش کرد جایزه ویژه داد. قبل ازاین هم چندین مستند درباره او پخش کرده بود. شاهین نجفی درVOAهم حضور پررنگ دارد. او به گفته خودش برای اعتراض هیچ مرزی قائل نیست! ( ماهنامه خط مباح ش 8 ) مراجع تقلید ومردم متدین ایران این عمل زشت او را شدیدا تقبیح کرده و حتی برخی مراجع حکم ارتداد او را داده اند.چرا امام علی النقی؟! گرچه شاید این سوال بی ربطی باشد اینان برایشان فرقی نمی کند به کدام امام توهین کنند هر کدام که قیافه شعرشان را جور کند یا با بکارگیری خاص اسمشان، خنده بیشتری را موجب شوند! اما برخی طرفداران شاهین نجفی در کامنت های اینترنتی توجیهی مضحک تر هم برای این انتخاب گذاشته اند و آن اینکه چون امام نقی(ع) بیشتر شوخ طبع بوده (!) و شاهین نجفی اینرا بهانه کرده تا سخره های اجتماعی –سیاسی ایران را با او در میان نهد!!! همچنین از ترفند سیاسی تشبیه دوران خفقانزمان متوکل عباسی (سفاک ترین خلیفه عباسی و معاصر امام هادی (ع) ) برای حمله به نظام اسلامی بهره ببرند.! موضع مؤمنانه در قبال این هتاکی ها معلوم است اما تحلیل این ماجراهای در حال افزایش نیاز به درنگی دارد. چرا اعتراضات سیاسی با توهین به مقدسات عجین میشود؟!*تحلیل برخی منتقدان حکومت اسلامی: اینان می گویند توهین به مقدسات و رواج هجویات به ساحت ائمه اطهار (ع) عکس العملی در قبال عینیت سیاسی و دیانت در ایران است! وقتی از عاشورا و انتظار و ائمه (ع) برای توجیه انقلاب ،جنگ، رهبری و … استفاده شود مخالفان سیاسی هم در مخالفت خویش به آن مبادی و ریشه هاحمله کرده توهین می کنند. به تعبیر هجو سیاسی ائمه اطهار (ع) عکس العمل به مدح و روضه سیاسی آنهاست! وقتی هیأتهای مذهبی پشتوانه تقدس بخشی به حاکمیت، رهبری و انقلاب و آرمانهای آن شود از نائب امام زمان بودن (رهبری) و مقدمه ظهور شدن انقلاب و استمرار عاشورا بودن آن شعر و نوحه خوانده شود طبیعی است مخالفان رهبری و انقلاب به مرور حد نگه نداشته به عاشورا و ائمه و .. نیز حمله می کنند گاه در زبان شبه اندیشه می گویند و گاه با شعر و طنز مسخره می کنند.این طایفه که ای بسا در بین خانه های شما هم باشندای بسا اهل نماز و روزه و روضه هم باشند و حتی الزاما ضد انقلاب و معارض و برانداز هم نباشند (منتقدند) اما از هزینه شدن دین و مقدسات برای انقلاب گله مندند و بااین ادبیات ظاهر الصلاح دغدغه دین اسلام و مقدساتش را دارند- به مرور طرفدارانی می یابند اثر تحلیلاین تحلیل موجب موضعی در بین صاحبانش می شود که نوعی انفعال و عقب نشینی است. اینان که ای بسا روزی در اوایل انقلاب با همین شعار های اسلامی و مبانی تئوریک شیعی در سخنان امام ، ایشان و انقلابش را مقدس می شمردند حالا آرام آرام آنرا یک پدیده عرفی می دانند مثل همه حکومت ها. دارای خوبی ها و بدیهای عالم سیاست که بهتر است از دین خرجش نشود تا دین آسیب نبیند! اما انفعال مورد نظر ما نه عقب گرد اینان از انقلاب “اسلامی” و رهبر “شیعی” است بلکه انفعال پنهان اینان از اسلام و تشیع است که اگر متوجه شوند ای بسا دوست نداشته باشند. انفعال از تشیع و اسلام چگونه؟!بدین گونه که عملا بخشی از دین را از دین جدا می کنند تا لااقل قدری از دین بماند! به تعبیر دیگر این دوستان اسلام و محبین ائمه تشیع به امام حسین (ع) و امام صادق (ع) ظلمی مؤدبانه می کنند تا بدخواهان با بی شرمی بدانها ظلم نکنند! خود اخبار ائمه را سانسور و مسائل اجتماعی ، سیاسی آنرا جاروب کرده از نقل آن و تطبیق آن بر شرایط اجتناب می کنند تا نکند در این عرصه ها، بهانه ها علت هتک حرمتها برای مقدسات شود! به نظر اینان اگر روایات ولایت فقیه در کلمات ائمه (ع) خوانده نشود یا لااقل بر رهبری و … تطبیق نشود کسی بد به امام صادق (ع)نمی گوید! اگر آیات اجتناب از طاغوت و لزوم کفر به آن و درگیری دائم با آن خوانده نشود یا لااقل بر آمریکاو اسرائیل تطبیق نشود تا تحریمها و مشکلات اقتصادی بهانه لازم برای “نه غزه نه لبنان نگردد” بهتر است در اینصورت قرآن آسیب نمیبیند! اگر نقش بی بدیل ایرانیان در زمینه سازی ظهور، و روایات مقدمة الجیش بودن دولت فقهاء برای دولت کریمه امام زمان ( تفسیر نورالثقلین ج 4 ذیل آیه 18نبأ ) خوانده نشود یا لااقل بر انقلاب ایران و حکومت ولایت فقیه کنونی تطبیق نشود، ظهور و امام زمان از گزند هتک و افکار توسط مخالفان مصون می ماند! و … خوب دقت کنید این موضع این مسلمانان به کجا می انجامد؟ از اسلام و آیات قرآن و روایات اهل البیت چه می ماند؟ارزش آیات بسیاری از قرآن چه چیز بیشتر از لقلقه زبان و قصه شب می ماند؟!این رویکرد با قرآن چاپ آمریکایی ها در کشورهای خلیج که از قضا همین آیات اجتماعی، سیاسی و ضد طاغوتهای جهانی و صهیونیست ستیز قرآن را حدف کرده چه فرق بنیادین دارد؟!آیا حق داریم بخاطری که نکند بدخواهی به اباعبدالله دهن کجی کند دوستان حسین پیش دستی کنند و او را در سال 61 هجری دفن کنند و مانع حضور فرهنگی – سیاسی او در زمانه خویش شوند به این بهانه که نکند یقه گیری عاشورا در این زمانه موجب فحش و هتک به امام شود! این ظلمی مؤدبانه از سوی دوستان حسین نیست که او را در برهه ای از گذشته دفن کنند و مانع درگیری او با شمرها و یزیدهای زمانه (اسرائیل به تعبیر شهید مطهری) شوند!این ظلم گرچه نرم و مؤدبانه است اما از قضا کارگرتر از ظلم بی شرمانه (فحاشی و هتاکی به اباعبدالله حاضر در زمانه ما و بالتبع سیاسی) است.جالب اینکه این دوستان از چیزی نگرانند که خوداهل البیت با آن مواجهه داشته اند.شما فکر می کنید شاهین نجفی اولین شاعر و خواننده ای است که ائمه را هجو کرده است؟! سلسله هجوکنندگان پیامبر و ائمه قدمتی به درازای حضور سیاسی- اجتماعی اینان دارد. پیامبر مدینه ( سیاسی ، حاکم و حاضر در عرصه های اجتماعی) هجو کننده ای مثل کعب ابن اشرف دارد. امیرالمؤمنین حاکم و برخورد کننده با معاویه ها و طاغوتها، ده ها هجو کننده و هتاک دارد. 80 سال پشت تریبون رسمی و روی منابر نماز جمعه و …! اما آیا اینها موجب شد فرزندان معصوم او آموزه هایش را سانسور کنند و در نسل بعد امامتی غیر سیاسی تصویر کنند تا علی و امامت بماند؟!فقط یک تورق در روایات کافی است که ببینید از قضاتشیع سیاسی و دارای تئوری حکومت و اجراء در ائمه بعد صورت بندی و تبلیغ شد. جلو چشم ائمه دوم تا ششم به امام علی (ع) به بدترین ناسزاها و هتک می شد اما آنها را منفعل نکرد که چیزی از آموزه های علی(ع) کم کنند و تشیع را غیر سیاسی و صرفا معنوی کنند تا مردم به آن اقبال کنند و علی (ع) بیشتر محترم شود! و از قضا همین رویکرد – البته با گذر زمان – علی (ع) را مقدس کرد. فطرت آدمیان از علی معاویه ستیزی خوششان می آید ولو دستگاههای تبلیغاتی معاصر او هجوش کنند و برخی را منفعل یا منحرف نمایند.یک جابجایی مشکوکاصلاح طلبان و دگر اندیشان در این دو دهه اخیر دو طایفه کلی بوده اند : طایفه ای که از اول اعتقادی به اسلام و تشیع نداشته اند و بیشتر خارج نشین یا اپوزیسیون بوده اند. و طایفه ای که معتقد به اسلام و تشیع وحتی روحانی و انقلابی (دهه اول انقلاب) بوده اند و به مرور به منتقدین حاکمیت یا مخالفین آن بدل شده اند. عجیب این است که به مرور طایفه دوم بجای استفاده از نهج البلاغه و امام حسین (ع) و .. برای نقد حاکمیت و عرصه های سیاسیت رو به سوی آراء غربیان (هابز و پوپر و ..) آمده اند! و بعکس طایفه دوم (بی اعتقاد به اسلام و تشیع) برای مخالفت با جمهوری اسلامی رو به سوی مقدسات آورده اند. البته با هتک وهجو آن!چرا شارح نهج البلاغه در رادیو (سروش) در نقد حاکمیت از نهج البلاغه بهره نبرد و به مرور بجاب نقد دینی و شیعی جمهوری اسلامی (!) با آراء پوپر ( و تئوری دمکراسی لیبرال او) به جنگ جمهوری اسلامی آمد؟!چرا حتی برخی فقهاء مخالف با استناد به مفاداعلامیه حقوق بشر (با مبانی رئیستی) علیه جمهوری اسلامی اقامه دعوا کردند؟! بجای اینکه نظام اسلامی را براساس منشور نامه مالک اشتر نهج البلاغه نقد کنند، رو به سوی کنوانسوینهای سکولار غرب آوردند؟!گرچه در دوره ای کوتاه (فتنه 88) برای فراگیر کردن جریان خود باز از الله اکبر و شعار ها و خطبه های حسینی و علوی استفاده ابزاری کردند اما زود از آن دست برداشته به همان گفتمان سکولار غرب چسبیدند؟!بطور خاصی وقتی لایه دیچر این جریان (غی متدینان و لائیک ها) کار را به هتاکی در روزعاشورا کشیدند لایه مذهبی تر هم دیگر از عاشورا و امام علی (ع) در گفتمان نقد خویش بهره نبرد! بگذریم که برای لایه ضد مذهبی مخالف هم سپر شدند و آنها را خداجو خواندند!این معما را باید حل کرد چرا که ممکن است کسی به این آقایان پیشنهاد دهد که مخالفت و انتقاد با نظام اسلامی را چرا با ادبیات دینی و آموزه های علوی نمی کنیید تا به زعم باطل خودتان نظام به نظرتان معیوب را نقدکرده و علی (ع) و امام حسین (ع) را هم در خلوص خود نگهداشته بدون سانسور در زمانه بگذارید و تن به آن ظلم مؤدبانه ندهید.!حل معما به نظر ما روشن است. دلیلی که روز به روز از ادبیات شیعی و روایی حتی برای نقد جمهوری اسلامی (!) از سوی اینان کاسته شده و نهج البلاغه و آیات اجتماعی-سیاسی قرآن در صدر اسلام دفن می شودواضح است: سیره معصومین و قرآن ظرفیت تئوریزه کردن اصلاحات مورد نظر آنان (آمریگایی) را ندارند!(دقت کنید) با ادبیات حسینی می توان برای احیاء اسلام و ارزشهای اسلامی و مبارزه با طاغوتها حضور داشت اما نمی توان برای لیبرالیسم و اباحیت اجتماعی – اخلاقی – سیاسی از عاشورا شعاری علی(ع) را در عرصه های سیاست معاصر با ذکر اما نمی توان برای دمکراسی (با استاندارد غربی) چیزی آورد که بهائی هم بتوان نماینده و رئیس جمهور شود!لذاست که هر کدام از اینها که اصلح طلبی اش تا آنجا نشانه می رود وقتی چشمش به ظرفیت میراث شیعی باز می شود می بیند که ابزار مناسبی برای مدرنیزاسیون و دمکراتیزه کردن ایران نیست. حاتم قادری می گفت کشوری که سالی سه میلیون جمکرانی دارد، مدرن نمی شود! پس به مرور با ادبیات و گفتمان مدرن (اندیشه های پوپر و مانیفست های حقوق بشری) به نقد حاکمیت می آیند. و البته شاید تعلق خاطر شخصی ای هم به ائمه خویش نگهدارندشب قدری قرآن به سر گیرند و احیانا عمره یا کربلایی هم بروند اما به اسم خرافه با چاه جمکران و سپس خود جمکران و… هم مبارزه میکنند تا روشنفکر بمانند!نتیجه عمل اینان آن میشود که لایه لائیک آنها پای مقدسات را باز کند. بخاطر اجراء اسلام و آموزه های تشیع در جمهوری اسلامی .احیاناٌ برخی نواقص و عیوب بهانه ساز کرده و خود ائمه را هتک و هجو کنند! تا طرفداران عینیت اسلام و سیاست و تشیع و جمهوری اسلامی را منفعل کنند و به ظلم مؤدبانه وادارشان کنند!شما شیعه مرتضی علی در این زمانه مثل دوره های دیگری از ایام حضور معصومین بین دو راه مخیرید: یا ظلم مؤدبانه کنید و با سانسور آموزه های شیعی و راه ندادن ائمه به زمانه دین و سیاست را جدا کنید و یا بر سر اسلام کامل و عینیت یافته با سیاست و تشیع حاکمیت یافته پای بفشرید و برخی عیوب و نواقص احتمالی را هم با همان آموزه های علوی و حسینی در عالم سیاست و اجتماع زایل نمائید و منتظر دولت کریمه امام عصر(علیه السلام) بمانید. با اهل هتک و هجو هم مان کنید که پیامبرتان درباره کعب بن اشرف ها کرد…./مراقب ظلم مؤدبانه به اولیاء خدا و دین الهی باشید./والا شما اهل هجو نمیشوید!/نویسنده:حجت الاسلام والمسلمین محسن قنبریان
سر والتر اسکات در جلد دوم کتاب "زندگی ناپلئون " عنوان می دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است ! مقاله ای که در آن به بررسی وضعیت خاندان روچیلد خواهیم پرداخت ، امیدوارم مورد رضای قرار گیرد. ” اگر کنترل امور مالی یک ملت را به من بسپارید ، دیگر برایم مهم نیست که قوانین حاکم بر آن را چه کسی وضع خواهد کرد.”این گفته ی مایر روچیلد است . یکی از قدرتمند ترین کسانی که تاریخ بشر تا کنون به خود دیده است.سالها بود که کلمات ” بانکدار جهانی”، ” روچیلد”، ” پول” و ” طلا” نوعی شیفتگی مرموز در بسیاری از مردم سراسر جهان ، علی الخصوص مردم آمریکا، به وجود می آورد.اما اکنون چندین سال است که در آمریکا، بارانی از انتقاد توسط طیف وسیعی از کسانی که از پایگاه رفیعی در اعتماد عمومی برخوردارند، بر سر بانکداران جهانی در حال باریدن است. این افراد کسانی هستند که نظراتشان قابل تامل است و به دلیل مسئولتهایشان موقعیتی دارند که باعث میشود بدانند در پشت پرده ی سیاست و اقتصاد چه می گذرد.رئیس جمهور اندرو جکسون [2] ، تنها رئیس جمهور ما که با سیاست هایش موفق شد بدهی ملی را منسوخ کند، از بانکداران جهانی با لفظ ” لانه ی افعی ها ” نام برد و با تمام توان تلاش کرد آنها را از عرصه ی آمریکا محو کند. جکسون معتقد بود که اگر روزی مردم آمریکا بفهمند که چه طور این افعی ها کشورشان را اداره می کنند، پیش از آن که آفتاب روز بعد طلوع کند انقلابی به وقوع خواهد پیوست.لوئیس تی مک فیدن [3] نماینده کنگره که بیشتر از 10 سال به عنوان رئیس کمیته بانکداری و امور مالی مشغول به کار بوده است عنوان می کند که بانکداران جهانی ” خدمه ی تبهکار دزدان دریایی مالی هستند که برای بیرون کشیدن یک دلار از جیب افراد حاضرند حتی گلوی آنها را هم ببرند … از نظر آنها مردم ایالات متحده طعمه ای بیش نیستند.”جان . اف. هایلان [4] ، شهردار نیویورک، در سال 1911 گفت : ” بزرگترین تهدید برای جمهوری ما حکومت نامرئی است که مانند هشت پایی عظیم الجثه سیطره ی لزجش را بر شهر، ایالت و ملت ما گسترانیده است. در راس آن هم گروه کوچکی از بانکداران هستند که به طور کلی با نام ” بانکداران جهانی” شناخته می شوند.آیا این چهره های مطرح توصیف درستی از اوضاع ارائه کردهاند، یا اینکه به نوع بسیار حادی از بیماری پارانویا مبتلا بوده اند؟بیایید به دور از احساسات تاریخ را واکاوی کرده و به حقایق بشت پرده دست بیابیم. حقایقی که پس از روشن شدن، چشمانمان را به روی واقعیت های بسیاری گشوده، و برای کسانی که می خواهند از اتفاقات محیرالعقولی که در صحنه های ملی و بین المللی روی داده ( و می دهد ) درک بهتری داشته باشند، آموزنده خواهد بود.آغازی نه چندان شکوهمند اروپا در واپسین سالهای قرن هجدهم ، همزمان با انقلاب آمریکا ، با آنچه ما امروز می بینیم ، تفاوت زیادی داشت. اروپای آن روزگار از مجموعه ای از کشورهای پادشاهی کوچک و بزرگ، دوک نشین ها ، و ایالت هایی تشکیل شده بود که مدام با یکدیگر در حال جنگ و ستیز بودند. بیشتر مردم تا رده ی رعیتی تنزل داده شده و از هیچگونه حقوق سیاسی برخوردار نبودند. امتیازات ناچیزی هم که توسط “مالکانشان” به آنها داده شده بود، می توانست با کوچکترین اشاره ای بازپس گرفته شود.
در چنین روزگاری مرد جوانی در صحنه ی اروپا پدیدار شد که مقدر بود تاثیرات شگرفی برتاریخ جهان بگذارد. نام او مایر آمشل باوئر[5] بود. سالها بعد نام او ، که البته آن را تغییر داده بود ، مترادف با ثروت، قدرت و نفوذ گردید. او نخستین فرد از خاندان روچیلد بود ، اولین بانکدار واقعاً جهانی ! مایر آمشل باوئر در سال 1743 در فرانکفورت به دنیا آمد. پدرش ، موسس[6] آمشل باوئر طلافروش و صراف دوره گردی بود که دیگر از آوارگی و سرگردانی در اروپای شرقی خسته شده و تصمیم گرفت در همان شهری که نخستین پسرش در آن به دنیا آمد ساکن شود. او در جودن استراس (خیابان یهودی ها) مغازه – یا بهتر است بگوییم ربا خانه ای باز کرد و صلیب بزرگ سرخ رنگی در مقابل در ورودی مغازه اش آویخت.مایر آمشل از همان ابتدای کودکی نشان داد که از توانایی ذهنی خارق العاده ای بهرهمند است و پدرش زمان زیادی را صرف آموختن راه و رسم ربا خواری و تمام آنچه که از منابع مختلف آموخته بود به وی کرد. باوئر پدر امیدوار بود که پسرش مثل یک خاخام تربیت شود، ولی مرگ زودهنگامش این برنامه را ناتمام گذاشت.چند سال پس از مرگ پدر، مایر آمشل باوئر به هانور رفت و به عنوان کارمند در بانکی که به اوپنهایمرها [7] تعلق داشت، مشغول به کار گردید. چیزی نگذشت که توانایی های چشمگیرش مورد توجه قرار گرفت و مدارج ترقی در آن موسسه را به سرعت طی نمود. پاداش این پیشرفت دستیابی به سهامداری جزء بود.اندکی بعد به فرانکفورت بازگشت و توانست کسب و کاری را که پدرش از سال 1750 آغاز کرده بود، از سر بگیرد. صلیب بزرگ سرخ رنگ هنوز هم بر سردر مغازه خودنمایی میکرد. پدرش آن را به عنوان یک نماد، از پرچمهای سرخرنگ یهودیان انقلابی اروپای شرقی اقتباس کرده بود. از آنجا که مایر آمشل باوئر مفهوم واقعی آن را درک می کرد، نام خانوادگی خود را به روچیلد (سپر سرخ) تغییر داد، و از همین جا بود که خاندان روچیلد به وجود آمد.پایه ی انباشت این ثروت هنگفت در دههی 1970 گذاشته شد: زمانی که آمشل روچیلد دوباره با ژنرال وان استورف[8] ، که در دوران استخدامش در بانک اوپنهایمر پیغام های بانک را به او میرساند ، ملاقات کرد.وقتی روچیلد متوجه شد ژنرال، که حالا دیگر با دربار پرنس ویلیام هانائو[9] ارتباط داشت ، به سکه های کمیاب علاقمند است، تصمیم گرفت از این فرصت نهایت استفاده را ببرد. طولی نکشید که با خودشیرینی هایی مثل عرضه ی سکه و جواهرات بدلی با قیمتهای ناچیز به آنان، توانست نظر مساعد ژنرال و سایر درباریان را به خود جلب نماید .تا این که یک روز به حضور شخص پرنس ویلیام بار یافت. پرنس یک دست از کمیاب ترین سکه های او را خرید، و این نخستین معامله ای بود که میان یک روچیلد و حاکم یک منطقه صورت گرفت. کمی بعد روچیلد با سایر حاکمان منطقه هم ارتباط تجاری برقرار کرده بود.چیزی نگذشت که برنامه ی دیگری را به اجرا گذاشت تا جای پای خود را در دربار حاکمان گوناگون منطقه محکم تر کرده و راه رسیدن به اهدافش را هموارتر نماید. او نامه هایی به آنان نوشت که در آنها پس از چرب زبانی فراوان درباره ی قدرت و شوکت شاهانه شان، از ایشان درخواست می کرد که او را تحت حمایت خود قرار دهند. متن زیر نمونه ای از این نامه هاست:” بخت بلند خویش را شاکرم که بارها و بارها توفیق خدمت رسانی به آن بارگاه رفیع و ملوکانه را به من ارزانی داشت. هنوز هم هرگاه خاطر خطیر والاحضرت این حقیر را شایسته ی دریافت اوامر ملوکانه بداند، همچون گذشته از دل و جان و با تمام قوا آماده به خدمتم. و اگر آن عالیجناب مرا قابل دانسته و رسماً به عنوان یکی از چاکران آستان منصوب نماید، انگیزه ی حقیر برای چاکری صد چندان خواهد شد. به شما اطمینان می دهم که این لطف هیچگونه مزاحمتی برای دستگاه با شکوه شما نخواهد داشت، ولی در عوض برای موجود حقیری مثل من منشا برکات فراوان از جمله ارتقاء موقعیت تجاری خواهد گردید. تا جایی که میتوانم بدون هیچ تردیدی آینده و مسیر زندگی ام را در فرانکفورت تثبیت نمایم. “شگرد او نتیجه داد. در 21 سپتامبر 1769 ، روچیلد موفق شد لوحی با نشان خاندان هس – هانائو را بر سردر مغازهاش نصب کند، که با حروف سرخ بر آن نوشته شده بود: ” ام. ای. روچیلد، عضو رسمی دربار ملائک پاسبان شاهزاده ویلیام هانائو.”در سال 1770 روچیلد با گتل اشنپر که 17 سال داشت ازدواج کرد، و خانوادهی بزرگی متشکل از 5 پسر و 5 دختر بوجود آورد. پسرهایشان آمشل، سالامون، ناتان، کالمان (کارل) و جیکوب (جیمز) نام داشتند.در تاریخ اینطور آمده که ویلیام هانائو “که صلیبش از قرون وسطی در آلمان برای همه شناخته شده بود”، در کار تجارت گوشت انسان! (قاچاق انسان) دست داشت. این شاهزاده که با خاندان های سلطنتی متعددی در اروپا قرابت داشت، در ازای دریافت مبلغ مورد نظرش، به کشورهای مختلف سرباز اجاره می داد. مشتری پر و پا قرصش هم دولت انگستان بود که برای کارهایی مثل سربه راه نگه داشتن مستعمره نشینان در آمریکا، به چنین سربازانی نیاز داشت.تجارت سرباز برای او سود سرشاری به بار آورد، به طوری که وقتی مرد 200,000,000 دلار از خود به جای گذاشت: بیشترین ثروتی که تا آن زمان در اروپا انباشته شده شده بود. فردریک مورتون[10]، نویسنده ی زندگینامه ی روچیلد، ویلیام را با عبارت ” خونسردترین اشراف زاده و در عین حال حقه بازترین دلال اروپا ” توصیف می کند. ( روچیلدها [11]، 1961، ص. 40)روچیلد به خدمت این دلال ” گله های انسان” درآمد و در این موقعیت جدید چنان جدیت و مسئولیت پذیری از خود نشان داد که وقتی ویلیام بالاجبار به دانمارک گریخت، 600,000 پوند (که در آن موقع 30,000,000 دلار ارزش داشت) را برای نگهداری به او سپرد.به گفته ی مرحوم ویلیام گای کار[12]، ناخدا سوم و افسر اطلاعاتی نیروی دریایی سلطنتی کانادا، که ارتباطات نزدیکی با حلقه های اطلاعاتی در سراسر جهان داشت، این بنیانگذار سلسله ی روچیلد بود که سنگ بنای تشکیل ایلومیناتی را طرح ریزی کرد و سپس اجرا و گسترش آن را به آدام ویشاپت[13] واگذارد.سر والتر اسکات [14] در جلد دوم کتاب “زندگی ناپلئون[15] ” عنوان می دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است !حقایق برای این که بدانیم پس از آن چه اتفاقی افتاد، به سراغ دایره المعارف یهودشناسی[16] ، چاپ 1905، جلد 10، ص. 494 رفته و در آن میخوانیم : ” بر اساس افسانه ها، این پول هنگفت در بشکه های شراب جاسازی شد تا از بازرسی های سربازان ناپلئون که وارد فرانکفورت شده بودند، جان سالم بدر ببرد و تا سال 1814 همان طور دست نخورده آنجا ماند.حقایق حکایت از این دارد که این اقدام نه از روی احساس بلکه با اهداف تجاری صورت گرفته است.”اگر جمله ی آخر را با دقت بیشتری مرور کنید، متوجه خواهید شد که معانی زیادی در آن نهفته است. این منبع برجسته و موثق یهودی در اینجا اظهار می کند که آنچه روچیلد با آن 30,000,000 دلار انجام داد بیشتر تجارت بوده تا آنطور که در افسانه آمده است، امانتداری!به بیان ساده تر روچیلد آن پول را از پرنس ویلیام بالا کشید. اما نکته این جاست که این پول پیش از آن که به دست روچیلد برسد هم آن قدرها پاک و مطهر نبود! دولت انگلستان این پول هنگفت را بابت خدماتی که سربازان ویلیام انجام داده بودند به او پرداخت کرده بود. در واقع ویلیام هم این پول را قبلاً از سربازانش که مالک واقعی آن بودند بالا کشیده بود.به پشتوانه ی این پول دو بار بالا کشیده شده بود که مایر آمشل روچیلد تصمیم گرفت اقداماتش را به طور چشمگیری گسترش داده و در نهایت به اولین بانکدار جهانی تبدیل گردد.یکی دو سال قبل، روچیلد پسرش ناتان را به انگلستان فرستاده بود تا حافظ منافع تجاری خانواده در آن کشور باشد. ناتان بعد از یک اقامت کوتاه در منچستر و انجام چند معامله، به توصیه پدرش به لندن رفت و در آنجا با عنوان تاجر و صراف مغازه ای برپا کرد. روچیلد برای سرپوش گذاردن بر آنچه انجام داده بود 3 میلیون دلاری که از ویلیام هس بالا کشیده بود را به عنوان سرمایه به پسرش داد.دایره المعارف یهودشناسی سال 1905 به ما میگوید که ناتان با این پول غارت شده، در طلای کمپانی هند شرقی سرمایه گذاری کرد. چون می دانست که هنگام لشگرکشی های ولینگتون به آن نیاز خواهد شد. با استفاده از این پول دزدی ناتان از چهار جنبه ی مختلف سود برد: 1? از فروش سهام ولینگتون، 2? از فروش طلا به ولینگتون، 3? از بازخرید آن ، 4? از حواله کردن آن به پرتقال … و این نقطه ی شروع اموال و دارایی های عظیم خانواده بود. ( ص. 494 )بله! دایره المعارف یهودشناسی به ما می گوید که زیربنای تمام این ثروت افسانه ای که در طول سال ها برای خاندان روچیلد گردآمده، یک روش تجارت گونه برای کلاهبرداری بوده است.خاندان روچیلد با ثروت هنگفتی که از چنین راه های نامشروعی انباشته شده بود، شعبه های دیگر بنیاد روچیلدها را در برلین، وین، پاریس و ناپل افتتاح کرد. روچیلد هر یک از پسرانش را برای اداره ی یکی از این شعبه ها برگزید. آمشل برای اداره شعبه ی برلین درنظر گرفته شد، سالامون مسئول شعبه ی وین گردید، جاکوب (جیمز) به پاریس رفت و کالمان ( کارل) بانک روچیلد در ناپل را افتتاح نمود. مقر اصلی بنیاد روچیلد هم در لندن قرار گرفت و هنوز هم همان جاست. ناتانیکی از معاصرین ناتان روچیلد او را که در بازار سهام لندن به ستون روچیلد تکیه داده، دست های پر قدرتش را در جیبهایش فرو برده و سکوت، بی رحمی و حیله گری از او می تراود، چنین توصیف می کند:” همه می گویند چشم ها پنجره ی روح هستند. اما در باره ی روچیلد چاره ای نیست جز این که بپذیریم که یا پنجره ها پنجره نیستند، و یا اصلاً روحی در کار نیست که بخواهد از آن ها به بیرون نگاه کند. دریغ از ذره ای نور که از درون این موجود به بیرون راه بیابد. این دو سوراخ به داخل پوسته ای توخالی راه دارند که آدم می ماند بدون این که چیزی در آن باشد چطور هنوز سرپا مانده است! در برخورد با افراد مختلفی که به دیدارش می آیند، پاهایش را به فاصله از هم گذارده و متوقعانه ترین نگاهی که تا کنون دیده اید یا حتی به فکرتان رسیده است از آن چشمان سربی به بیرون پرتاب میشود. درست مثل این که کسی شمشیری را از نیام کشیده باشد. ملاقات کننده ، که انگار نه با قرار قبلی، که به صورت اتفاقی به آنجا آمده است یکی دو ثانیه می ایستد و نگاه هایشان با هم تلاقی می کند. نگاهی که اگرچه معنایش قابل فهم نیست، اما می توان فهمید که معانی مهمی در پشت آن نهفته است. پس از آن چشم ها دوباره در غلاف خود فرو می روند و او حالت سنگی همیشگی اش را باز می یابد.در تمام طول صبح ملاقات کنندگان بسیاری می آیند، و همگی به همین صورت پذیرفته شده و به یک صورت ناپدید می شوند. آخر از همه هم خود او ناپدید می شود و شما را در حالی که مطلقاً چیزی نصیبتان نشده، برجا می گذارد! ” ( فردریک مورتون، روچیلدها، ص. 65) وصیتنامه ی مایر آمشلوقتی بنیانگدار خاندان روچیلد در 19 سپتامبر 1812 از دنیا رفت وصیتنامه ای از خود به جای گذاشت که فقط چند روز از نگارشش می گذشت. او در آن وصیتنامه قوانین ویژه ای وضع کرده و نحوه ی عملکرد خاندانی که نام او را یدک می کشید را در سال های آتی مشخص کرده بود. آن قوانین از این قرار بودند:1? تمام پست های کلیدی بنیاد روچیلد باید در اختیار افراد خانواده باشد، نه افراد اجیر شده. فقط افراد مذکر خانواده اجازه ی مشارکت در فعالیت های تجاری را دارا می باشند.پسر ارشد و بزرگترین پسر خانواده باید به عنوان بزرگ و سرپرست خاندان منصوب شود، مگر این که اکثریت خاندان بر کس دیگری اتفاق نظر داشته باشند. (به خاطر همین استثنا بود که در سال 1812 ناتان به خاطر نبوغ سرشارش به عنوان بزرگ خاندان روچیلد منصوب گردید.)2? افراد خانواده می بایست با ازدواج های درون خانواده ای با عموزاده های درجه اول یا دوم خود، از پراکنده شدن ثروت کلان خانواده جلوگیری نمایند. ( این قانون در ابتدا به شدت مراعات می شد، اما بعدها که خانواده های یهودی و بانکدار دیگری هم پا به عرصه وجود گذاشتند، این امکان فراهم شد که برخی از افراد خانواده با افراد برگزیده ای از این طبقات ازدواج نمایند.)3? آمشل به صراحت تمام وارثینش را تحت هر شرایطی از داشتن “هرگونه سیاهه ی اموال و املاک که توسط دولت تنظیم شده و در دسترس عموم باشد” منع کرده است. ” … ” همچنین هرگونه اقدام قانونی برای مشخص شدن یا چاپ میزان مبلغ به ارث گذاشته شده را ممنوع اعلام می کنم … هرکس این قوانین را نادیده گرفته و هرگونه اقدامی مغایر آنها انجام دهد، اقدام او به عنوان مخالفت با وصیتنامه تلقی شده و به سزای چنین اقدامی خواهد رسید.4? روچیلد خانواده را به داشتن مشارکت دائمی با یکدیگر دستور داد و مقرر کرد بخشی از سود حاصل از املاک که به افراد مونث فامیل تعلق می گیرد در اختیار همسر و پسرانشان قرار گرفته و توسط آن ها مدیریت شود. زنان هیچ نقشی در اداره ی امور تجاری نخواهند داشت، و هر کدام از آنها که با این موضوع مخالفت کند سهم سود خود از املاک را از دست خواهد داد. ( این بند آخر برای این بود که هرگونه فکر جدا شدن از خانواده را در نطفه خفه کند. بدون شک روچیلد احساس می کرد چیزهای زیادی در زیر قالیچه ی خانواده پنهان است که به هیچ قیمت نمی بایست نور روز را به خود ببیند.)استحکام مقتدرانه ی خاندان روچیلد در چند عامل مهم ریشه داشت:الف – رازداری تمام و کمال همه ی افراد خانواده درباره کلیه ی فعالیتهای تجاری که درنتیجه ی مراقبت دائمی آنها از یکدیگر حاصل شده است.ب – توانایی غیر طبیعی یا بهتر است بگوییم فوق طبیعی آنها در دیدن فرصت ها و استفاده ی از آن ها به بهترین نحو ممکن. تمام افراد این خاندان از ولع سیری ناپذیری برای جمع آوری قدرت و ثروت برخوردارند و در همه ی معاملاتشان نهایت بیرحمی و سنگدلی را به خرج می دهند.فردریک مورتون، نویسنده ی شرح حال روچیلدها به ما می گوید که مایر آمشل روچیلد و پنج پسرش “جادوگران” امور مالی و “حساب گران دیو صفتی” بودند که با کمک یک نیروی محرکه ی شیطانی قدرت انجام چنین امور مخفیانه ای را به دست آوردهاند.
[1] – Rothschild/[2] Andrew Jackson/[3] Louis T. McFadden/[4] John F. Hylan/[5] Mayer Amschel Bauer/[6] Moses/[7] Oppenheimers/[8] /eneral /on Estorff/[9] Prince William of Hanau/[10] Frederic Morton/[11] The Rothschilds/[12] William Guy Carr/Adam Weishaupt [13]/[14] /ir Walter Scott/[15] Life of Napoleon/[16] Jewish Encyclopedia/ نویسنده : وعده صادق/ گردآوری : ظهور12
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ «رونالدو» ستاره سابق فوتبال برزیل برای بالا بردن شانس انتخاب یک فیلم سینمایی فلسطینی به عنوان بهترین فیلم، قراردادی را با این فیلم به ثبت رساند.رونالدو در این فیلم نقش «حمد النیرب» یک جوان فلسطینی را که به "رونالدو فلسطینی" شهرت دارد، بازی میکند. این جوان در حمله هواپیماهای رژیم غاصب صهیونیستی به غزه پای خود را از دست میدهد. تصویربردازی این فیلم در نیمه سپتامبر آینده در لبنان آغاز میشود. پیش از این، رونالدو به عنوان سفیر صلح در سال 2005 برای بازدید از وضعیت کودکان فلسطین به این کشور سفر کرده بود. رونالدو چند سال پیش نیز پیشنهاد بازی در یک فیلم ایرانی به تهیهکنندگی و کارگردانی «منصور سهرابپور» و «محمدحسین لطیفی» که درباره یک دختر فلسطینی است را پذیرفته بود. یادآور میشود رونالدو (با نام کامل Ronaldo Luís Nazário de Lima) جام جهانی 1994 و 2002 را برای کشورش به ارمغان آورد و سه بار در سالهای 1996، 1997 و 2002 جایزه بهترین بازیکن جهان را به خود اختصاص داد.
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ "ربابه صدر" در مراسم افطاری موسسه امام صدر، که در هتل فینیسیای بیروت با حضور چهره های بارز سیاسی لبنان از جمله وزیر امور خارجه این کشور برگزار شد، تمامی شایعات و اخباری را که طی هفته های اخیر در خصوص سرنوشت امام موسی صدر و همراهانش منتشر شد را عاری از صحت دانست.وی گفت: هیچ دشمنی بین خانواده ما و ملت لیبی وجود نداشته است و ما تنها با نظام "معمر قذافی" دیکتاتور معدوم لیبی مشکل داشتیم .
رییس موسسه امام صدر با اشاره به اینکه از ابتدای شروع انقلاب مردم لیبی تمام توجه این خانواده به این کشور به منظور یافتن امام صدر و همراهانش جلب شد، افزود: به محض کشته شدن قذافی اقدام به ایجاد رابطه با مقامات فعلی این کشور کردیم تا این مساله در اولویت ملی لیبی قرار بگیرد.وی افزود: همکاری های قضایی در راستای دستیابی به سرنخ هایی به منظور آزادی سه تن از زندان های نامشخص در این کشور آغاز شد.خانم صدر با تاکید بر اینکه آشوب و بی قانونی که قذافی برای لیبی برجای گذاشت، روند تحقیقات را با کندی روبرو ساخت، افزود: ما امیدواریم که با تلاش و ادامه همکاری گره این مشکل گشوده شود.وی با تاکید بر اینکه با دلایل علمی، قانونی و قضایی به شکل رسمی و نهایی اثبات شد، شایعاتی که در خصوص سرنوشت امام صدر منتشر شده، عاری از صحت است، گفت: برادران ما در لیبی نیز با تلاش طرف لبنانی به این نتیجه رسیده اند که همچنان باید به دنبال اماکن بازداشتی باشند که هنوز کشف نشده است.خواهر امام صدر با تاکید بر اینکه خانواده وی با ملت لیبی دشمنی نداشته است، گفت: ما تنها از دولت لبنان می خواهیم که سیاست واضحی را که در شان این مساله باشد پی گیری کند تا با همکاری جدی و صادقانه تمامی طرف ها گشایشی در این امر حاصل و روابط دوجانبه میان لبنان و لیبی از سر گرفته شود.لازم به ذکر است که حدود یک ماه پیش "مصطفی عبدالجلیل" رئیس شورای انتقالی لیبی از پیدا شدن لباس امام موسی صدر و قسمت هایی از جسد وی در یک قبر دسته جمعی در لیبی خبر داده بود.نتایج آزمایش "دی ان ای" که در یک آزمایشگاه رسمی اروپایی انجام شد، منفی بود و مشخص شد که این لباس ها متعلق به امام صدر نیست.بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که اگر موسی صدر تاکنون زنده و در زندانهای قذافی بود، قطعا محل اختفای او کشف و آزاد می شد و یا حداقل از سرنوشت او خبری به دست می آمد.امام موسی صدر رییس مجلس اعلای شیعیان لبنان درسال 1978میلادی طی سفر به لیبی همراه با شیخ "محمد یعقوب" و "عباس بدرالدین"( خبرنگار) توسط دولت لیبی ربوده شد و به رغم تلاش های دولت لبنان در شناسایی سرنوشت امام موسی صدر و همراهانش، تاکنون هیچ خبری از سرنوشت آنها به دست نیامده است.
به گزارش خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا ـ مدتی است که خشونتها و وحشی گری های باورنکردنی در حق اقلیت مسلمان در کشور میانمار (برمه) توجه وجدانهای بیدار در جهان را به خود جلب کرده است.در چند روز گذشته نیز انتشار عکسها و فیلمهای دلخراش در رابطه با این جنایات در رسانه های مکتوب و مجازی ایران، احساسات هموطنان را جریحه دار کرده است (که البته برخی از این فیلمها و عکسها مربوط به حادثه سونامی یا جنایات دیگری هستند و می توانید عکسهای واقعی را اینجا ببینید). برای بررسی موضوع، با «عبدالرحمن حبیب» فعال سیاسی میانماری به گفتگو نشستیم که عقیده دارد: "درگیریهای موجود در میانمار بین مسلمین و بوداییها یک توطئه برای تضعیف اسلام و مسلمانان در این سرزمین است". وی در گفتگو با ابنا افزود: "بهانه اصلی حمله به مسلمانان، ماجرای تجاوز به یک خانم بودایی بود؛ اما حتی ممکن است داستان این تجاوز نیز با پول توطئه گران انجام شده باشد تا آتش درگیری و اختلاف در این کشور را شعله ور کنند".عبدالرحمن حبیب در باره مسلمانان میانمار نیز گفت: "بیشتر مسلمانان این کشور از قبیله «روهینجیا» هستند که از قبایل قدیمی میانمار است؛ اما متأسفانه دولت آنها را به عنوان شهروندان میانماری قبول ندارد و معتقد است اینها بنگلادشی هستند و با همین بهانه از دادن بسیارای از حقوق شهروندی به آنها خودداری میکند".این فعال مسلمان میانماری، گفتگو میان رهبران مسلمان و بودایی و نیز بازداشت و کنترل افراطی های دو طرف را راهکار اساسی برای توقف درگیری ها عنوان کرد و گفت: "البته افراطی ها در میان بودایی ها بسیار بیشتر هستند و آنها هستند که به کشتار مسلمانان ادامه می دهند".
متن کامل گفتگوی خبرگزاری ابنا با عبدالرحمن حبیب بدین شرح است:
ابنا : داستان درگیری در میانمار از کجا آغاز شد؟ــ در ایالت "راخین" میانمار که اکثریت جمعیتش مسلمان هستند به یک خانم بودایی تجاوز و پس از آن بدن او تکه تکه میشود. رسانهها اعلام میکنند که این جنایت را سه جوان مسلمان انجام دادهاند و این آغازی میشود بر اختلافات. بعد از این داستان بوداییان متعصب به جوانان مسلمان حمله میکنند و ده جوان مسلمان را در خیابان به قتل میرسانند. با افزایش خشونت ها دامنه اختلافات به ایالت یانگون(Yangon) که پایتخت سابق میانمار هم هست میرسد و مسلمانانی که از این اتفاقات و حملات علیه خودشان ناراحت بودند در خیابانها تظاهرات میکنند. متعصبان و تندروهای بودایی هم در مناطق مختلف مخصوصاً در ایالت راخین به خشونت علیه مسلمانان ادامه میدهند و البته در این میان برخی مسلمانان تندرو هم اقداماتی انجام میدهند ولی حجم و گستردگیاش در مقایسه با طرف بودایی بسیار کمتر است.
ابنا : مسلمانان چه اقدامی برای رفع اختلافات انجام دادهاند؟ــ علمای مسلمان در پایتخت قدیم تظاهرکنندگان را به آرامش دعوت میکنند و از کشتار و خشونت منع میکنند. با اعلام نظر علما و دعوت طرفین به صلح و ارامش، درگیریها در این ایالت فروکش میکند، حتی جمعه دو هفته پیش بوداییهای افراطی تصمیم گرفته بودند به تمامی مساجد مسلمانان در یانگون حمله کنند که با این اقدام علمای مسلمان این توطئه ختنثی شد و الان تنها در ایلت راخین درگیری ادامه دارد.
ابنا : به نظر شما دلیل این درگیریها بین مسلمین و بوداییها چیست؟ــ من معتقدم درگیریهای موجود در میانمار بین مسلمین و بوداییها یک توطئه برای تضعیف اسلام و مسلمانان در این سرزمین است. این یک توطئه است. حتی این احتمال می رود که به جوانانی که به آن خانم بودایی تجاوز کردند ، پول داده شده باشد که این اقدام را انجام دهند وبعد ایجاد اختلاف کنند. نکتهای که مهم است این است که در میانمار مذهب افراد خیلی مشخص نیست. اسامی افراد هم به گونهای است که نمیتوان از روی نام افراد مذهبشان را تشخیص داد؛اما بعد از داستان تجاوز برخی رسانهها به عمد تعدادی نام به عنوان مجرمین این حادثه مطرح کردند و اعلام کردند اینها از مسلمانان هستند به این دلیل که برای بوداییها ایجاد حساسیت کنند و اختلاف راه بیندازند.
ابنا : کمی هم درباره مسلمانان روهینجیا که در کانون حملات هستند توضیح دهید.ــ روهینجیا از قبایل قدیمی میانمار هستند ولی متأسفانه دولت آنها را به عنوان افراد شهروند میانماری قبول ندارد و معتقد است اینها بنگلادشی هستند و با همین بهانه از دادن بسیارای از حقوق شهروندی به آنها خودداری میکند. مسلمانان روهینجیا در ایالت راخین ساکناند که بیشترین تعداد مسلمان را در میانمار در خود جای داده است. البته مخالفتها با روهینجیا دلایل سیاسی هم دارد. این قبیله موسسهای هم دارد که از سالها پیش و در زمان حکومت نظامیان بر میانمار تاکنون فعالیتهای سیاسی علیه دولت این کشورداشته است و مقداری از مخالفتها با آنها به این دلیل است. بعد از ظهور اسامه بن لادن و فعالیتهای القاعده فشار علیه مسلمین بسیار شدید شده است.برخی از مسلمانان به خاطر شرایط بد موجود برای مسلمانان میانمار از طریق قایق به کشورهای مجاور از جمله بنگلادش مهاجرت میکنند، ولی مورد پذیرش این کشورها هم قرار نمیگیرند.
ابنا : دلیل عدم پذیرش پناهجویان از سوی بنگلادشیها چیست؟ــ دولت بنگلادش در واقع موافق مسلمانان روهینجیا است و از آنان در مقابل دولت میانمار حمایت میکند؛ ولی در سالهای اخیر به خاطر فشارهایی که روی بنگلادش آوردهاند و آنها را متهم به حمایت از تروریستها میکنند از پذیرش مهاجران خودداری میکند.
ابنا : به نظر شما راهکار حل این مشکلات چیست؟ــ دو راهکار برای حل مشکلات کنونی و توقف خشونت ها به نظر می رسد نخست اینکه روحانیون بودایی و رهبران مسلمانان در نشست های مشترکی به تفاهم برسند و پیروان خود را به آرامش و همزیستی مسالمت آمیز دعوت کنند . این اتفاق در ایالت یانگون پایتخت قدیم میانمار هم افتاد و تا حد زیادی موفقیت آمیز بود."تان گَن جون" نام محلهای در پایتخت قدیم میانمار است. بعد از این درگیریها ی اخیر ، روحانیون بودایی و متولیان مساجد مسلمانان با هم جلساتی داشتند و مذاکرات و راهکارهایی ارائه دادند و قضیه را حل و فصل کردند و دیدیم که مشکلات و درگیریها مرتفع شد. اگر در راخین هم این اتفاق بیفتد خیلی از مشکلات حل خواهد شد. مقامات سیاسی کشورهای دیگر هم میتوانند وارد مذاکره شوند ولی چیزی که مهمتر است ورود مقامات دینی و مذهبی میانمار و دیگر کشورها است که کمک زیادی خواهد کرد.و راه حل دوم دستگیری افراطیون دو طرف است که راهکاری اساسی برای ایجاد آرامش خواهد بود. همانطور که گفتم افراطیها در میان مسلمانان بسیار کمتر از بوداییان است ولی همه مجرمین و تندروها باید دستگیر شوند. متأسفانه ضعف دولت میانمار این است که بررسی و رسیدگی دقیق نمیکند، هرچند با افزایش فشارها و اخباری که در مورد درگیریها پخش میشود کمی وارد عمل شده است ولی هنوز بسیار ضعیف عمل میکند.
ابنا : تحلیل شما از دلایل افزایش فشارها بر مسلمانان چیست؟ــ من دو دلیل عمده میتوانم ذکرکنم: اول بازتاب کشتارهای القاعده در رسانهها تأثیر بالایی بر روی دولت و مردم میانمار داشته و مسلمانان میانماری را به این دلیل خیلی تحت فشار قرار میدهند و به آنها تهمتهای زیادی میزنند.دوم اینکه برخی از مسیحیان و بوداییان تندرو به روسیه رفتهاند و در آنجا سایتها و رسانههای زیادی علیه اسلام و خصوصاً مسلمانان میانماری تأسیس کردهاند و به شدت در حال فعالیت هستند و مسلمانان را عقبمانده و نیز تروریست معرفی میکنند.
ابنا : و کلام آخر؟ــ این جنایات، همه در جهت اختلاف و تضعیف مسلمین است. نکته مهم دیگر این است که مشکل، فقط اختلاف مسلمانان و بودائیان نیست؛ بلکه سپاه صحابه و سلفی ها در سالهای اخیر در میانمار بسیار فعال شدهاند و در جهت ایجاد اختلاف بین شیعیان و سنیها هم فعالیتهای گسترده ای دارند و فتوای تکفیر صادر میکنند. حتی فارغ التحصیلان سپاه صحابه هم در میانمار فعال شدهاند و با قلم و رسانه در حال اختلاف افکنی هستند و این هوشیاری مسلمانان را میطلبد.
صهیونیست های خونخوار و جنایتکار بدانند که خون مطهر شهیدانی همچون عماد مغنیه صدها عماد مغنیه می آفریند و مقاومت در برابر ظلم و فساد را دوچندان می کند. مردانی چون این شهید بزرگوار زندگی و آسایش و بهره مندی های مادی خود را در راه دفاع از مظلوم و مبارزه با ظلم و استکبار فدا کردند و این ارزش والایی است که همهی وجدان های انسانی در برابر آن سر تعظیم فرود می آورند. رضوان خدا بر او و بر همه ی مجاهدان راه حق باد.
سلام. خبر آمد خبری در راه است ... دعا کنید!
شرح عکس :
متاسفانه به دلیل عدم آگاهی مردم از معنی آرم پلیبوی (خرگوش پلیبوی) استفاده از محصولات و ارم این کمپانی در کشور ما رو به افزایش است. با توجه به آن که استفاده از محصولات این شرکت، در سرتاسر جهان برای افراد زیر 18 سال ممنوع میباشد.
اما در ایران آرم این شرکت را به عنوان یک علامت فانتزی گاه بر روی بعضی از لباسها و تیشرتهای کودکان و نوجوانان دیده میشود. و در یکی از برنامه های کودک شبکه اول سیما ! کودکی با آرم این شرکت بر روی لباسش در بین بچه ها نشسته بود .
حتی مارک آن، به عنوان شرکت سازنده، روی لباسها و عطرهای برخی فروشگاهها نیز یافت میگردد، و به تازگی برخی فروشگاههای فروش بدلجات و حتی طلا فروشیها نیز اقدام به ساخت آرم این شرکت نمودهاند، که هم جای تامل داشته و هم مراقبت مسئولین ذیربط را بیشتر میطلبد.پلی بوی نام یک مجله معروف آمریکایی است که ماهیانه در دهها کشور، و به زبانهای مختلف منتشر میشود و شامل مقالات سیاسی، اجتماعی، ورزشی، و مصاحبههایی با اشخاص مهم دنیا است. اما این همه ماجرا نیست، بلکه رسالت اصلی این مجله که در قالب مقالات ذکر شده مطرح میگردد، با دیدگاه مسایل بصورت صرفا جنسی است، و همواره بر روی جلد آن، تصاویری مستهجن از دختران و زنان کاملا برهنه به چاپ می رسد. این مجله، که در جامعه آمریکا-کانادا، به مجله مردان شهرت دارد، به گرفتن مواضع شدید لیبرالی در مسایل مهم سیاسی آمریکا و جهان معروف است.بنیانگذار این مجله که شخصی به نام (هیو هیپر)است، به جهت سخنرانیهای تندی که در آنها از آزادیهای کامل جنسی به عنوان انقلاب جنسیت سخن میگفت، به عنوان نماد جنسیتگرایی آمریکا معروف شد. در پی آن در سال 1953 اقدام به انتشار یک مجله کاملا سکسگرا، که همه مسائل جامعه، از قبیل سیاست، ورزش، کار و … را با دید مسائل سکس، مطرح مینمود. بعدها با گسترش ایده خود به یک تراست جهانی، مجله پلی-بوی را به پلی بوی اینترپرایز تغییر داده و سلطه خود را به تمامی نشریات نوشتاری و صوتی تصویری گسترش داد.
منبع: ظهور 12