سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

نویسنده وبلاگ تربت قدس پیشنهاد می کند که برای مقابله با اهانت صهیونیستها به مقدسات دین مبین اسلام،کاریکاتوریستهای ارزشی کاریکاتورهایی از" تئودرو هرتزل "بنیانگذار صهیونیسم بکشند.  با توجه به ماهیت اصلی سازندگان صهیونیست فیلم موهن به ساحت مقدس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، صهیونیستها در حقیقت با این اقدام " اسلام " را مورد اهانت قراردادند و ما نیز برای مقابله با این اقدام گرچه صهیونیستهارا فاقد مقدسات می دانیم اما بایدکاریکاتوریستهای مسلمان کاریکاتورهایی از"تئودرهرتزل" مقدس ترین فرد نزد صهیونیستها تهیه ومنتشر کنند. البته روش و منش ما در دین اسلام هتاکی نیست و آنها برای توهین به ساحت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هیچ تصویری در دست ندارند و با این حال به اشکال مختلف به والاترین فرستاده خدا توهین می کنند در حالیکه تصویر خبیث بنیانگذار صهیونیستها موجود است و با کمال تعجب شما هیچ کاریکاتوری از وی در فضای مجازی و سایر رسانه ها مشاهده نمی کنید . در کابینه منحوس رژیم صهیونیستی که داعیه ی پیروی از شریعت حضرت موسی علیه السلام را دارند هیچ نمادی از مقدسات و آئیین یهودیت دیده نمی شود اما تصویر "هرتزل" در ابعاد بسیار بزرگ بر دیوار اتاقی که کابینه این رژیم تشکیل جلسه می دهد نصب شده است .







      

سینما با توجه به مخاطبان جهانی اش همواره ابزار بسیار خوبی برای پوشش اخبار و عقاید صهیونیسم، حمایت و تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم از اسرائیل بوده است.حضور یهودیان در صنعت سینما از دیرباز مورد بحث بوده است و اتمروزه کسی شکی در خصوص این نفوذ بر کمپانی ها بزرگ فیلم سازی و آثار تولید شده توسط آنها ندارد.بارها گفته شده که کمپانی های سینمایی متروگلدن مایر و فاکس قرن بیستم و والت دیزنی مستقیما توسط یهودیان کنترل می شود. صنعت سینمای ایالات متحده آمریکا بنا بر اظهار نظر کارشناسان این حوزه کاملا یهودی است و یهودیان بدون هیچ رقیبی یکه تاز این عرصه هستند و هر کسی را که به آنها منتسب نیست را طرد می کند. هالیوود امروزه به عنوان آفت دنیای جدید مطرح است که در آن تمامی ارزش های اخلاقی و فضیلت انسانی قربانی شده است. تا جایی که از آن با نام « سلاح اسرائیل» برای نشر افکار فاسد صهیونیستها یاد می شود.نباید فراموش کرد که در پروتکل 12 دانشوران صهیون بر لزوم استفاده از وسایل اطلاع رسانی و تبلیغی تاکید بسیاری شده است و سینما نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست.امین مصطفی نویسنده کتاب روابط آمریکا و اسرائیل اعتقاد دارد که صهیونیست ها به پنج دلیل توجه خود را به سینمامبذول داشتند. این دلایل عبارتند از: «برتری یهود از طریق سینما، توجیه اشغال فلسطین، نشر و گسترش عقاید یهود در جهان، نشان دادن تصویری متزلزل از اعراب و ارائه تصویر همیشه پیروز از اسرائیل در خلال جنگ»مورخ آمریکایی « نیل گابلر» بر این باور است که یهودیان بودند که هالیوود را به وجود آوردند. او می گوید: سینما و فیلم برداری را غیر یهودیان اختراع کردند اما فکر هالیوود را یهودیان شکل دادند. دارا بودن پتانسیل بالا در تصاویر با احساس، تعدادی از مهاجران یهودی را به این مسیر سوق داد که به ایجاد و تاسیس استودیوها، سیتم تولید و تئاتر روی آورند. افرادی چون آدولف زوکر(1)، ویلیام فاکس(2)، ساموئل گلدوین(3)، لوییس بی مایر(4)، کارل لیمل(5)، مارکس لو(6)، برادران وارنر(7) و تعدادی دیگر توانستند تکنولوژی غریبه ای را به صنایع عظیم میلیاردی مبدل سازند. و همچنین توانستند در کنار این منبع عظیم در آمد قدرت سیاسی وسیعی نیز به دست آورند.در نگاه اول شاید این کمپانی ها رقیب یکدیگر به نظر برسند اما هرگاه که احساس می کنند جایگاهشان کمی متزلزل شده است به کمک هم می آیند. برای مثال کمپانی تایم وارنر در توصیف علت اساسی ادغام خود با کمپانی های دیگر اعلام کرده است: «در دهه هشتاد ما شاهد عمیق ترین تغییر و تحولات اقتصادی و سیاسی پس از جنگ جهانی دوم بوده ایم. در عین حالی که این تغییرات  انجام می پذیرفتند، جهانگیر شدن از یک پیشگویی به یک واقعیت ملموس تبدیل شد. هیچ یک از رقبای تجاری مهم تا وقتی که پایه و اساس خود را در سرزمین خود محکم و ایمن نکرده است، نخواهد توانست در دراز مدت به موفقیت برسد و حضور چشم گیری در بازارهای مهم دنیا داشته باشد.»حضور مستقیم یهودیان بر پرده نیز به دهه 1960 بر می گردد. جایی که به واسطه حرکت گروه های کوچک قومی برای کسب حقوق شهروندی افرادی چون فیلیپ راس و شائول بلر در ادبیات به میدان آمدند و فردی چون باربارا در موسیقی پاپ ظهور کرد و افرادی چون وودی آلن و مل بروکز نیز در نمایشکمدی فعالیت خود را آغاز کردند.هالیوود همچنین در دهه های اخیر تمرکز ویژه ای را بر مسائل قوم گرایانه و اختلافات مذهبی قرار داده است و ازین جهت در صدد حفظ منافع سیاسی خود بر می آیند. تا جایی که گلدبرگ نویسنده کتاب قدرت یهود معتقد است که قدرت هالیوود به یهودیان این امکان را می دهد که قدرت سیاسی قابل ملاحظه ای را برای خود کسب کنند و لذا این عده از اصلی ترین منابع مالی کاندیداهای دموکرات قرار گرفته اند.در خصوص موسیقی نیز باید گفت یهودیان روسی الاصل بیشترین سهم را در موسیقی به دست گرفته اند تا جایی که عمده شرکت های موسیقی دنیا در دست این افراد قرار دارد و بیش از 80 درصد از امتیاز سروده ها و ترانه های موجود در آمریکا در اختیار آنهاست. البته ساده انگاری است که فکر کنیم 20 درصد بقیه به دست گروه های مستقل اداره می شوند، چرا که آن 20 درصد نیز به وسیله دیگر دفاتر یهودی سازماندهی و مدیریت می گردند.هنری فورد راجع به موسیقی و نفوذ یهودیان آمریکامی گوید: « در نفوذ یهودیان آمریکا در موسیقی ایالات متحده نباید شک کرد و باید آن را به عنوان یک نفوذ جدی دانست. موسیقی پاپ یک موسیقی کاملا انحصاری یهودی است. جاز نیز یک موسیقی یهودی است که کم کم دارد به موسیقی ملی در ایالات متحده تبدیل می شود.» 
پی نوشت:
1-      Adolph Zuker
2-      William Fox
3-      Samuel Goldwyn
4-      Louis B.Mayer
5-      Carl Leammle
6-      Marcus Loew
7-      Warner Brothers
منابع:
-لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت؛ صص148-152
-Ford, Henry, The International Jew. Department Of Translation and Publication. Islamic Culture & Relations Prg. Tehran1997.p146
-بررسی راهکارهای انسجام بخشی به چرخه تولید، توزیع و نمایش آثار سینمایی در ایران، شهرام جعفری نژاد،(1386).پژوهشگاه فرهنگ،هنر و ارتباطات ص 39







      

شاید بتوان نقش رادیو و تلویزیون را از مطبوعات و جایگاهش در بین مردم بالاتر دانست و در نتیجه نفوذی که به واسطه آن بدست می آید نیز بالاتر از مطبوعات است، در نتیجه طبیعی است که یهودیان همواره در تلاش بوده ان که در این ابزار قدرتمند نیز مانند سایر حوزه ها مسلط شوند تا بتوانند اهداف خود را راحت تر محقق نمایند.یهودیان ایالات متحده سه شبکه مهم رادیو و تلویزیونی که درواقع اصلی ترین شبکه های این کشور هستند را در دست خود دارند. این سه شبکه یعنی «N.B.C»، «C.B.S» و «A.B.C» پر بیننده ترین شبکه ها در ایالات متحده آمریکا و حتی جهان محسوب می شوند، جایی که بدون شک از نقاط حساس برای آرمانهای یهودیان به حساب می آید. یهودیان در این شبکه ها علاوه بر توجه به مسائل خاورمیانه و حمایت بی دریغ از اسرائیل،توجه خود را به تبلیغ و نشر افکار و اعتقادات یهود از یاد نبرده اند و به ویژه ایستگاه های رادیویی دینی این شبکه ها به پخش اخباری با موضوع آخرالزمان و اعتقادات یهود اختصاص دارد.در اینجا به چند نمونه از اعمال فشار لابی صهیونیسم بر عملکرد این شبکه ها اشاره خواهیم کرد:
سی.بی.اس و ماجرای مایکل والاس
مایکل والاس در بین اصحاب رسانه شخصیتی برجسته و گزارشگری زبردست به حساب می آید. او از خاطره همکاری و در نتیجه اخراجش از سی.بی.اس می گوید:در سری برنامه هایی با عنوان «شدیدترین دشمنان اسرائیل» با این پیش فرض که یهودیان سوریه تحت مراقبت های خیلی شدیدی زندگی می کنند به نحوی که نمی توانند از کشورشان به جای دیگری مثل اسرائیل مهاجرت کنند شروع کردم. اما در نهایت به این نقطه رسیدم که وضعیت یهودیان سوریه مناسب است. این نتیجه را با مصاحبه هایی که با یهودیان سوریه انجام دادم نیز نشان دادم. مهمترین این مصاحبه ها گفتگو با یک دبیر یهودی بود که در پاسخ به سوالم در خصوص شایعات در مورد شدت سوء معامله با یهودیان سوریه گفت: « به عقیده من شایعه ای صهیونیستی است.»والاس می گوید بعد از پخش این بنرامه نامه های شدید اللحنی برای سی.بی.اس فرستاده شد و حتی کنگره آمریکا نیز این برنامه را «کینه توزانه، غیر دقیق و غیر واقعی» توصیف کرد. این اعتراض ها حتی به سازمان خطوط ارتباطی فدرال و شورای ملی آمریکا نیز رسید.والاس می گوید: « جامعه یهود بنابر استدلال خود، کسب اطلاعاتی بی طرفانه از یهودیان سوریه را به مثابه تجاوز اسرائیل می داند، چراکه سوریه از پایدارترین دشمنان اسرائیل است. اما امروزه در زندانهای این کشور حتی یک یهودی سوری به عنوان زندانی سیاسی وجود ندارد.»فشارها بر والاس تاجایی پیش رفت که او را مجبور کردند یک گزارش تکمیلی برای رد مطالب گفته شده تهیه کند، اما در پخش حلقه دوم این برنامه، بر همان استنتاجات گزارش اول تاکید شد. ازین به عد فشارها بر والاش تشدید شد تا جایی که جی روزنبرگ مفسر ایپاک گزارشی برضد والاس نوشت و او را عضو شورای رهبری جوانان حزب بعث سوریه معرفی کرد! در این گزارش ذکر شد که والاس از ماجراها درس نمی گیرد، و گفت: مایکل والاس یک یهودی است، آیا لازم است این همه سختی تحمل کند برای اینکه ثابت کند که در خفا صهیونیست نیست؟مثال بعد به برنامه تبلیغاتی جمعیت ملی آمریکاییان عرب تبار برمی گردد. در این برنامه تبلیغاتی بنا بود که با آگاهی دادن به مردم از وضعیت و مشکلات فعلی اشتغال، مسکن و... این سوال پرسیده شود که آیا تأمین منابع اسرائیل واجب تر از تامین منابع مالی این ایالت هاست؟در آن زمان سیزده ایستگاه رادیویی پنسیلوانیا تصمیم به پخش این آگهی ها می کنند اما سه روز پس از عقد قرارداد اکثر این شبکه ها برنامه خود را قطع و قرارداد را لغو می کنند. دلیل این امر را مایک جورج مسئول آگهی یکی از ایستگاه ها اینگونه مطرح می کند: هیئتی از بازرگانان یهودی با صاحب ایستگاه ملاقات کرده اند و به او گفته اند اگر فورا قرارداد این آگهی ها را لغو نکند به این ایستگاه و ایستگاه هایی که این برنامه را پخش میکنند به میزان صد در صد خسارت خواهند زد.اینها تنها دو مصداق کوچک از نفوذ یهودیان صهیونیست آمریکا در عرصه فرهنگ است. از آنجا که این افراد یا مدیران این شبکه ها هستند یا سهامداران عمده آن به حساب می آیند، از موقعیتشان به عنوان اهرم فشار استفاده می کنند.
لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت؛ صص143-148







      

حوزه فرهنگ یکی از ظریف ترین  حوزه های نفوذ لابی صهیونیسم در ایالات متحده و به طور کلی در دنیاست. وسایل ارتباط جمعی به عنوان مهترین ابزار این اشاعه فرهنگ از مهمترین عناصر مورد توجه یهودیان است.در توجیه این توجه یهودیان به رسانه ها می توان به عواملی چون در اقلیت بودن، تشکیلاتی بودن و در معرض اتهام بودن اشاره کرد که به تریبونی برای اعلان مواضع خود تبدیل می شود. تا جایی که یکی از اعضای فدراسیون یهودی می گوید: «دلیل اینکه ما قدرت زیادی در زمینه های گوناگون در آمریکا داریم همان است که ما بهترین اقلیت سازمان یافته در کل جهان هستیم.»زمانی که اسرائیل به دنبال کسب مشروعیت خود در اروپا بود، همین رسانه ها به مهمترین ابزار تبلیغاتی برای این مقصود تبدیل شدند و جمعیت کثیری از یهودیان سراسر اروپا به واسطه این تبلیغات راهی سرزمین های اشغالی شدند.برای آنکه به درجه اهمیت فرهنگ برای یهودیان پی ببریم می توانیم به «پروتکل دوازدهم دانشوران صهیون» اشاره کنیم که در آن گفته می شود:
1- تمامی امور مطبوعات را تحت سیطه خود در می آوریم، غیر از مطبوعات و روزنامه به دیگر نشریات نیز توجه می کنیم، چراکه هیچ اطمینانی به سیاست های مطبوعاتی در خصوص خود نداریم، اگر این مطبوعات آزاد باشند ما مورد تعرض خواهیم بود؛
2- با تحصیل شرایط فوق، هیچ اخباری بدون کنترل ما به مردم منتقل نخواهد شد. هم اکنون ما توانسته ایم تا حدودی بر خبرگزاری های مختلف در گوشه و کنار جهان کنترل داشته باشیم.
ادبیات و روزنامه نگاری دو نیروی عظیم هستند و حکومت ما یهودیان مالک بزرگترین روزنامه ها و مجلات خواهد شد... و اگر اجازه تأسیس 10 مجله مستقل را دادیم لازم است خود 30 مجله در مقابل آن ایجاد کنیم و ابداً به آن عده که در سیطره و هیمنه ما بر این وسائل تردیدی به خود راه می دهند، اجازه همکاری نخواهیم داد و از ورود دشمنان خود نیز جلوگیری خواهیم کرد... .تا جایی که جی، گلدربرگ نویسنده کتاب قدرت یهود می گوید: قدرت یهودیان مشترکاً رسانه ها را کلید اصلی قدرت یهودیان می دانند، اصلی ترین قدرتی که موجب نفوذ آنها در جامعه آمریکا شده است.در این بخش نام تعدادی از روزنامه ها و مجلات معروف که احتمالا به گوشتان آشنا می آیند را نام می بریم. نشریاتی که در کمال ناباوری، تمامشان مالکیتی یهودی دارند و در تیراژی بالا در واقعه قدرتمندترین نشریات یهودیان به ویژه در عرصه مطبوعات و سینما با قدرت بالایی وارد کار شده اند. تقریبا بزرگترین روزنامه ها و مجلات و همچنین خبرگزاری های جهان یا مدیریتی یهودی دارند یا وابسته به یهودیان هستند. مهمترین روزنامه یهودیان «نیویورک تایمز» است. این نشریه نه تنها در شهر نیویورک در وسعت گسترده ای توزیع می شود بلکه پر نفوذترین  روزنامه ایالات متحده نیز به حساب می آید. این روزنامه توسط یک یهودی به نام آدولف اچلز در سال 1896 خریداری شد و به قدرت رسید و از آن زمان خاندان او این نشریه را اداره می کنند. خود مالکان این نشریه نیز دیدگاه خاصشان به اسرائیل را کتمان نمی کنند و می گویند که نیویورک تایمز درباره اسرائیل بیش از دیگر روزنامه ها مطلب می نویسد چرا که عمده خوانندگان این روزنامه نیز یهودی هستند و پیگیر مسائل مربوط به اسرائیل.هم اکنون نیز این روزنامه یک کمپانی رسانه ای تشکیل داده است و مالکیت نشریات معروف آمریکا مثل USA Today و Wall Street Journal، و همچنین نشریه The Boston و Globe و همین طور 21 روزنامه دیگر که در ایالات متحده آمریکا توزیع می شود را در دست دارد.«واشنگتن پست» از سری رسانه های دیگری است که در اختیار یهودیان قرار دارد که مالک رسانه های دیگری چون تلویزیون و مجله نیز هست. همچنین با همکاری نیویورک تایمز به انتشار « هرالد تریبون» می پردازد.
فشار لابی بر مطبوعات

لابی صهیونیست اعمال قدرت خود بر مطبوعات را با دخالت ها و کنترل های خود برای جلوگیری از تبلیغات سوء بر ضد اسرائیل و صهیونیست ها صورت می دهد. چه بسیار خبرنگارانی که صرفا به خاطر پرسش از هلوکاست به یکباره از صحنه ها محو شدندو پس از چند هفته نیز از یادها محو شدند. چه بسیار نشریاتی و بخش های مختلف روزنامه ها و مجلات که با کوچکترین انتقادی از صهیونیستان با سانسور شدید مواجه شدند. برای مثال ÷ل فندلی در کتاب «آنها بی پرده سخن می گویند» ماجرای روزنامه نگاری به نام هارولد. آر. پایتی را نقل می کند که به خاطر نگارش مقاله ای در مورد صهیونیسم و مطبوعات آمریکا که در آن به تهمت ها و سفسطه های رسانه های ارتباط جمعی آمریکا در خصوص اطلاعات مربوط به اعراب و اسرائیل ÷رداخته است با تهدید های مداوم روبه رو شده و در نهایت پس از جلسه ای که شش تن از رهبران یهودی با مدیر نشریه او داشته اند با این جمله روبه رو می شود که «یا دهانت را ببند یا اخراجت می کنم» که در نهایت نیز پایتی از کار اخراج شد.
لابی اسرائیل فعالانه در تلاش است که روزنامه نگاران را از شنا برخلاف جریان موافق با اسرائیل باز دارد. رابرت انگلهارت کاریکاتوریست در نشریه هرالد می گوید: «می توانم عرب را مانند خونخوار و دروغگویی بزرگ تصویر بکشم و کسی هم اعتراض نمی کند، ولی هرگز نمی توانم با خیال راحت تصاویر سنتی یهودیان را نقاشی کنم، همانند کسی هستم که روی تخم مرغ حرکت می کند...»

منبع:لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت؛ صص 131-143







      

اگر به تاریخچه نفوذ و افزایش قدرت سیاسی یهودیان در آمریکا نگاهی بیندازیم، رد پای یک نفر بسیار مشهود است. فرانکلین روزولت رئیس جمهوری آمریکا که در خلال جنگ جهانی دوم برگزیده شد. روزولت که خود یک یهودی الاصل بود، تمامی اطرافیانش از همسر تا مشاوران و معاونانش نیز یهودی بودند. در این دوره یهودیان علاوه بر اینکه بر اقتصاد آمریکا مسلط شدند پایشان به عرصه سیاست هم بیش از پیش باز شد.مهمترین اقدام روزولت که تحول عمیقی در سرنوشت یهودیان ایجاد کرد، تلاش های او معاونانش برای انتخاب و مهاجرت یهودیان به فلسطین به عنوان کشور جدید بنی اسرائیل بود.این روند در دوره ترومن –دیگر رئیس جمهور آمریکا- نیز ادامه یافت.در این دوره ترومن به شدت متاثر از یهودیان بود تا جایی که خود اذعان داشت که رجال و بزرگان یهود در ایالات متحده او را به انواع مختلف تحت فشار قرار داده اند و از او خواسته اند که ایالات متحده درباره اسرائیل مواضعی شایسته و مناسب یهودیان اتخاذ کند.در یک تقسیم بندی برای روشن شدن نفوذ صهیونیست ها در ایالات متحده آمریکا می توان این چنین گفت که لابی یهودیان و صهیونیست ها در ایالات متحده به دو صورت است: لابی رسمی و لابی غیر رسمی
لابی رسمی
منظورمان از لابی رسمی همان سازمانها و گروه های سازمان یافته و منظم و دارای تشکیلات یهودی و صهیونیستی است که درصددند به شیوه های مختلف در تصمیم گیری های مجالس قانون گذاری، دستگاه حاکمه ایالات متحده و ... به طور مستقیم اعمال فشار کنند تا بتوانند مواضع این سازمانها را درباره یهودیان به خصوص اسرائیل، به طور کامل همراه و هماهنگ سازند.یکی از مهمترین این سازمانها که در اصل مهمترین سازمان طرفدار و حامی اسرائیل در ایالات متحده به شمار می رود، ایپاک(ایپاک (A.I.P.A.C) که عبارت مخفف «کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل» است، قدرت برتر را در میان گروه های نفوذ آمریکا داراست) نامیده می شود.این سازمان و حدود 30 سازمان دیگر که گاهی در قالب مراکز مخصوص جوانان، یا جوامع و آژانس های ارتباطی یا موسسات جمع آوری کننده کمک مالی و... فعالیت می کنند، تحت عنوان لابی رسمی قرارمی گیرند و از این سازمان ها به عنوان طرفداران دارای نفوذ صهیونیسم و به خصوص اسرائیل یاد می شود.
لابی غیر رسمی
منظور از لابی غیر رسمی همان رفتار جمعیت رای دهنده یهودیان آمریکا و نیز گرایش ها و تمایلات انتخاباتی ایشان، همراه چگونگی شکل گرفتن افکار عمومی ایالات متحده درباره یهودیان است که به صورت غیرمستقیم موجب نفوذ یهودیان اقلیت در صحنه سیاسی داخلی و خارجی ایالات متحده می گردد.دولت اسرائیل همواره در جهت حفظ وحدت یهودیان ایالات متحده تلاش بسیاری می کند، به همین جهت یهودیان ایالات متحده نیز خود را موظف به حمایت از اسرائیل می دانند و برایشان انتقاد علنی از سیاست های اسرائیل مسئله ای غیر قابل قبول است، چرا که آنها فقط به بقای خودشان فکر می کنند. بقای صهیونیسم و یهودیت. از همین رو در انتخابات تمامی تلاش خود را می کنند که از رای دادن به کاندیدای ضد صهیونیستی خودداری کنند و حتی هزینه هایی را نیز برای یارکشی و همراه کردن گروه های غیر یهودی با خود، صرف می کنند.یکی دیگر از عوامل شکل دهنده لابی غیر رسمی، حضور یهودیان و طرفداران اسرائیل در دستگاه سیاسی ایالات متحده است که باعث می شود اهداف اسرائیل آسانتر محقق شود. بررسی گرایش های نمایندگان سنا و نمایندگان مجلس آمریکا به خوبی بیانگر این نفوذ و تاثیر گذاری در تصمیم گیری های این کشور است.قدرت لابی صهیونیسم در ایالات متحده موضوعی بسیار پیچیده است و حتی برخی آنرا خارج از تصور توصیف کرده اند و گردانندگان سیاست خارجی آمریکا را صهیونیست نامیده اند.به هر حال این نکته که نفوذ لابی صهیونیسم در سیاست خارجی اسالات متحده آمریکا و درباره اسرائیل بسیار اهمیت دارد، امری غیر قابل انکار است.
منبع: لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت؛ صص 108-120







      

در مقالات قبلی به پیدایش لابی صهیونیست و انواع رسمی و غیر رسمی آن اشاره کردیم. همچنین گفتیم که این لابی ها نفوذ و قدرت بالایی نیز دارند تا جایی که بسیاری گردانندگان سیاست خارجی آمریکا را صهیونیست ها می دانند. در این مقاله در پی آن هستیم تا به این سوال جواب دهیم که لابی های صهیونیست قدرت خود را از کجا کسب می کنند؟ برای پاسخ به سوال فوق می توان به 5 موضوع عمده اشاره کرد:
1-خصوصیات جامعه یهودی
جامعه یهود با توجه به علاقه ای که به فعالیت های سیاسی، حمایت از اسرائیل و مسائل مربوط به آن دارد، معمولا به شیوه ای سازمان یافته اقدام می کند. یک نمونه از این فعالیت که در مقاله قبل نیز به آن اشاره شد، حضور گسترده در انتخابات آمریکاست. میزان حضور در انتخابات سنا، کنگره و ریاست جمهوری آمریکا به خوبی بیانگر این نکته است. به طور معمول درصد رأی دهندگان در ایالات متحده بین 40 تا 55 درصد است، در حالی کهه یهودیان 89درصد حضور فعال در انتخابات را دارند، حضوری که هم خود حق رأی دارند و هم دیگران را با خود همراه می کنند.هم حضور در عرصه انتخابات و هم کمک های مالی یهودیان به کاندیداهای مورد نظرشان در انتخابات باعث تقویت است این فرض که «یهودیان مهم هستند» در بین سیاستمداران شود.
2- حمایت آمریکا از اسرائیل
در اکثر دوره های ریاست جمهوری آمریکا شاهد این امر بوده ایم که به نحوی امنیت و اهمیت اسرائیل برای آمریکا مهم و حیاتی تلقی شده است. تا جایی که حمایت از اسرائیل بخشی از استراتژی آمریکا معرفی می شود که خود این نکته یکی از مهمترین منابع قدرت لابی ها در اسرائیل است.اسرائیل از یک سو در یکی از استراتژیک ترین نقاط جهان استقرار پیدا کرده است از سوی دیگر با توجه به اعتقادات مذهبی مشترک یهودیان و پروتستانها که اکثریت آمریکا را تشکیل می دهند، می تواند دست آویزی برای برنامه هایی بلند مدت آمریکا همچون پروژه آرمگدون باشد.(برای مطالعه بیشتر به مقالات آرمگدون در سایتها مراجعه کنید.)چنان که پیداست و افرادی چون بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا نیز به آن اشاره کرده است آمریکا و ایرائیل ارزشها و نقاط مشترک فراوانی با یکدیگر دارند. اعطای وام و تجهیزان نظامی، صادرات گسترده کالا به اسرائیل و... به خوبی نشانگر حمایتهای آمریکا از اسرائیل است.
3- دسترسی به منابع قدرت ایالات متحده آمریکا
نشانه دیگر نفوذ و قدرت لابی یهودیان در آمریکا، دسترسی آسان آنها به افراد صاحب قدرت است. البته این دسترسی صرفا مختص به گروه های فعال سیاسی در سنا یا کنگره آمریکا نیست، بلکه تمام سازمانهای طرفدار اسرائیل این فرصت را دارند که به راحتی با سران کاخ سفید ملاقات داشته باشند.این حضور گسترده یهودیان در دستگاه های سیاست گذاری ایالات متحده به آنها امکان ایجاد ارتباط با منابع قدرت را می دهد. این موضوع رابطه بسیار نزدیکی به موضوع اول یعنی توجه به یهودیان به عنوان کسانی که می توانند باعث پیروزی یک کاندیدا شوند حائز اهمیت است.این ارتباط پس از برگزیده شدن در انتخابات همچنان برقرار می ماند و قدرت لابی صهیونیست را بیشتر و بیشتر می کند.
4- وجود افراد و سازمانهای موثر
در اقلیت بودن یهودیان باعث شده که از تمامی امکاناتی که به دستشان می رسد نایت استفاده را بکنند. افراد قدرتمند با گرایشات صهیونیستی و همچنین داشتن موسسات و سازمانهای محلی، خیریه، اقتصادی و سیاسی در آمریکا به عنوان یکی دیگر از منابع قدرت لابی ها مطرح است.همانطور که مقاله قبل به لابی های رسمی و نقش آنها در به کرسی نشاندن خواسته های یهودیان اشاره کردیم، می توان در اینجا به لابی ایپاک به عنوان قدرتمندترین و اصلی ترین سازمان فشار در آمریکا یاد کرد. در مورد امکانات و توانایی های این بنیاد سخنان فراوانی وجود دارد تا جایی که از آن به عنوان مهمترین سازمان در آمریکا و حتی یک ایالت در میان ایالات آمریکا یاد شده است! در حقیقت از این سازمان صهیونیستی به عنوان دولتی در داخل دولت آمریکا یاد شده است.
تبلیغات گسترده
تبلیغات پر از اغراق که از سوی لابی یهود صورت می گیرد در سالهای اخیر به شدت مورد توجه بوده است. در گذشته یهودیان برای جلوگیری انگیحتن احساسات ضد یهودی، قدرت و نفوذ خود را کتمان می کردند و بیشتر پشت پرده بودند اما امروز یهودیان نه تنها حضور خود را در عرصه دارند بلکه در زمینه های سیاسی و اقتصادی و میزان نفوذ خود غلو نیز می کنند.این نمایش افزایش قدرت لابی یهودیان در آمریکا و همچنین اغراق در مظلومیت این قوم در طول تاریخ، خود یکی از استراتژی های قدرت بخشی به لابی های یهود محسوب می شود.عوامل ذکر شده می توانند هر گروه یا سازمانی را در کانون توجه قرار دهند و لابی یهویدان ایالات متحده نیز هم اکنون در این جایگاه و با افزایش قدرت روز افزون منتظر انتخاب رئیس جمهوری دیگر در انتخابات جاری هستند.
منبع:لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت







      

احتمالا شما هم این جمله معروف را شنیده اید که « آمریکاست که اسرائیل را زیر سلطه خود دارد یا اسرائیل است که قدرت را در آمریکا در دست دارد؟» جواب این سوال خیلی از روابط و اتفاقات بین الملل را به خوبی روشن می کند. برای همین تصمیم گرفتیم تا در مقالاتی با عنوان «لابی صهیونیست» به بررسی تاثیر لابی صهیونیست، در سیاست ها، انتخابات و بازیگری بین المللی آمریکا بپردازیم.در هر کشوری از جهان که نگاه کنی سیستم و سیاست های خاص خود را برای اداره جامعه دارد و ایالات متحده امریکا نیز ازین قاعده مستثنی نیست. اگر نگاهی به تصمیم گیری نهایی در سیاست خارجی امریکا داشته باشیم، نقش نظام رسمی که شامل قوه مجریه، مقننه و بوروکراسی نمایان می شود. اما آیا به واقع تمام تصمیمات مستقیما توسط این نظام گرفته می شود؟
عوامل غیر رسمی موثر در سیاست خارجی ایالات متحده
در جواب به سوال فوق باید بگوییم خیر، سایر عناصر غیر رسمی ای نیز وجود دارند که از طریق راهکارهایی، بر تصمیماتی که نظام رسمی یا دولتی  می گیرند اثر می‌گذارند.این نهادهای غیر رسمی، که اغلب با عنوان گروه‌های ذی‌نفوذ شناخته می‌شوند، بر روند تصمیم گیری تأثیر بسیاری می گذارند. پس از جنگ سرد و با تضعیف بیشتر دولت نسبت به جامعه، اهمیت گروه‌های ذی‌نفوذ بیشتر شد. عده ای عقیده دارند این افزایش بسیار شدید بوده و نتایج منفی داشته است، زیرا گروه‌های صاحب نفوذ توان این را دارند که به افکار شکل دهند و سیاست‌های خود را به جلو برند و گاهی مواقع سیاست ملی را قالب ریزی ‌کنند، و حتی منافع خود را جایگزین منافع ملی ‌نمایند.(1)
این خانواده‌های ثروتمند و شرکت‌های بزرگ؛ نهادها و دانشگاه‌ها را از نظر مالی حمایت و کنترل می‌کنند و با هدایت سیاست‌ برنامه ریزان سیاسی، در روند عمومی تصمیم گیری ایالات متحده رسماً پذیرفته شده اند. گروه‌های برنامه ریز سیاسی نقش عمده را در فراهم آوردن منابع مالی تحقیقات، تصمیم گیری بر مبنای آنها، کمک به مردم در راه پذیرش تصمیمات از راه رسانه‌ها، و در نهایت تصویب آنها در کنگره به کمک لابی‌ها و کمیته‌ها ایفا می‌نمایند.نیروهای متعددی گروه‌های ذی‌نفوذ را تشکیل می‌دهند: انجمن‌های تجاری و مالی، قومیت‌ها، گروه‌های مذهبی، شرکت‌ها و دولت‌های خارجی، و مجتمع نظامی- صنعتی از این جمله اند. آنها از طریق لابی‌ها، کالج‌ها و دانشگاه‌ها، اتاق های فکر (Think Tank)، کلیسا و رسانه‌ها منافع خود را به پیش می‌برند. در اینجا ما قصد داریم به لابی ها که پرنفوذ ترین گروه های غیر رسمی در نظام آمریکا هستند اشاره کنیم.
گروه‌های لابی
احتمالاً این واژه –یعنی لابی- به گوشتان آشنا بیاید. چرا که چندی است در کشور ما هم هر از گاهی ازین اصطلاح برای شور و مشورت های در گوشی سیاسی، اجتماعی، ورزشی و... استفاده می شود. اما در اصل، لابی‌ها گروه‌های فعال سیاسی هستند که از منافع خاصی دفاع می‌نمایند. این واژه در دهه 1830 در آمریکا بوجود آمد. آن زمان اصطلاح لابی همراه با بار منفی بود، چرا که معمولا افرادی که با یکدیگر به لابی می کردند به دنبال سود و رشوه خواری و فساد بودند.طوری که یک مورخ در خصوص آن دوره اینگونه می نویسد: «در آن روزها واشنگتن پر بود از خانه های قمار که این مراکز با لابیست ها ارتباط داشتند. هنگامی که یک نماینده یا سناتور به بدهکاری و مشکل مالی برمی خورد، مدیران سالن های قمار او را تحت لوای خویش می گرفتند و از این طریق بود که در جهت تحقق اهداف خود سوء استفاده می نمودند و او را با قانون گذاری در جهت حمایت از آنان و به آن سمت که می خواستند سوق می دادند.»مشهورترین لابیست در آن دوره فردی به نام «سام وارد» بود که به پادشاه لابی شهرت داشت. کسی که شعار مروفی داشت: «برای راضی کردن یک شخص باید از طریق شکم وارد عمل شد.» او به همین دلیل پارتی های شبانه و مهمانی های مجللی برای اعضای کنگره و به نفع افراد مرتبط با خودش برگزار می کرد.البته این فساد صرفا فساد مالی نبود، ادوارد دبیلیو مارتین، در کتاب «پشت صحنه واشنگتن» در سال 1873 به لابی زنان اشاره می کند و آنرا اهرمی برای اغوای مردان و استفاده از عنصر شهوت برای تحقق خواسته های گروه ها  معرفی می کند.این روند ادامه داشت تا اینکه کنگره فعالیت هایی تحقیقاتی برای بررسی این شرایط انجام داد و از سوءاستفاده های مالی بسیاری پرده برداری کرد. و در سال 1876 مجلس نمایندگان قطعنامه ای را به تصویب رساندند که در آن از تمامی لابیست ها برای ثبت نام در دفتر پذیرش مجلس دعوت شده بود که البته عمر کوتاهی داشت و در کنگره بعد اجرا نشد.اما نخستین بررسی جامع از طرف کنگره در خصوص لابی ها به وسیله سنا در سال 1913 انجام شد و قانون مشخص و روشن لابی توسط سناتور کنین معرفی و اعلان شد.و بعد از بالا و پایین های بسیار مقوله لابی گری در سال 1946 به صورت روشن در قانون مشخص شد و لابیست ها با معرفی کارمندان خود موظف شدند که هر فصل به دو مجلس سنا و نمایندگان گزارش ارائه دهند و مخارج و هزینه های خود را مشخص کنند.

پی نوشت:

1- Smith, Tony, (2000), "Foreign Attachments; The power of ethnic groups in the making of American foreign policy", Harvard University Press, P. 94
2- لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا، محسن اسلامی، نشر فقاهت، 1384،ص 32-39







      

یهودیان از زمان ورود به ایالات متحده تلاش بسیاری کردند که در زمینه های اقتصادی وارد شوند. قسمتی از این یهودیان به سبب امرار معاش و تامین نیاز مادی، خود را در صنایع و مجموعه های کارخانه ای ایالات متحده وارد کردند. اما عده ای دیگر با سرمایه خود به جمع سرمایه داران ایالات متحده پیوستند.چیزی که ما امروز به عنوان بانکداری مدرن می شناسیم و از قرن نوزدهم نظام بانکداری کل دنیا را شکل داده است، ناشی از  تلاشهای فردی به نام «بارون ادموند روچیلد» بود. اگر نام این فرد برایتان آشناست به این خاطر است که روچیلد یکی از پایه گذاران اصلی اسرائیل است که با خرید زمینهای بسیاری در فلسطین زمینه مهاجرت یهودیان را فراهم کرد تا جایی که اعلامیه بالفور با عبارت «لرد روچیلد عزیزم!» آغاز می شود! او را پدر اسکان یهودیان در فلسطین می دانند و هم اکنون نیز خانواده اش به سلاطین مالی دنیا معروف اند.بانکداری ای که روچیلد پایه گذاری کرد نه تنها در آمریکا بلکه در اروپا و سایر نقاط نیز گسترش پیدا کرد. بدین صورت که پنج فرزند روچیلد در یک زمان در پنج نقطه کلیدی دنیا به سرمایه گذاری مشغول شدند و در شهرهای مهمی چون فرانکفورت، لندن، پاریس، وین و ناپل سرمایه گذاری نمودند.به هر حال بعد از جنگ جهانی اول، نیویورک مملو از یهودیان ثروتمند بود و به کانون اقتصاد جهانی تبدیل شده بود و در نتیجه نیز ایالات متحده خواه ناخواه تحت تاثیر نفوذ یهودیان قرار گرفت و قدرت اقتصادی اروپا به ایالات متحده منتقل گردید.در قرن هیجدهم که یهودیان رشد بسیاری در چرخه اقتصادی آمریکا داشتند اعتراضهایی از سوی دولتمردان این کشور بیان شد اما فایده ای نداشت. برای مثال بنجامین فرانکلین از آینده تاریک مردمش تحت نفوذ یهود خبرداد که محقق نیز شده است.از دیگر مبادی ورودی یهودیان به چرخه اقتصادی ایالات متحده، تاسیس بانک آمریکا بود که این کار را «روبرت موریس» با همکاری « الکساندر هامیلتون» انجام دادند. هامیلتون که بعد از مرگ فرانکلین به منصب وزارت اقتصاد رسیده بود توانست اجازه صدور پول نقد را برای بانک آمریکا به دست آورد و از این طریق زمینه های تاثیر گذاری بیشتر یهودیان در آمریکا را رقم بزند.سرمایه داران عمده در آن زمان نیز عموما یهودیان بودند تا جایی که هنری فورد که کتابی نیز در مخالفت سلطه اقتصادی یهودیان نوشته است می گوید: در طول نیمه اول قرن بیستم، یهودیان ثروتمند ایالات متحده توانستند که سیطره خود را بر صنایع متعدد چون سینما، شکر و تنباکو استحکام بخشند و نیز بر پنجاه درصد از صنایع بسته بندی، و 60 درصد از صنایع کفش و بر غالب صنایع مثل آلات موسیقی و پنبه، روغن، فولاد، جواهرات و مشروبات الکلی سیطره پیدا کنند. صدور روزنامه و مجله، اخذ بهره های زیاد در قبال وامها از دیگر موارد نفوذ یهودیان در آمریکاست.سرمایه داران بسیاری این تسلط را تکمیل نمودند و توانستند نه تنها منابع مالی را به دست بگیرند بلکه به مناصب مهم دولتی و نظامی نیز دست پیدا کنند.. برنارد ام.باروچ یکی از این افراد بود که در مورد خودش می گوید: من قدرت بی نهایت دارد. محدوده اقتدار من به سرمایه گذاری هنگفت در زمینه تجارت در آمریکا، سیطره بر مواد خام، سیطره بر صنایع کلیدی و مهم و سیطره بر نیروهای نظامی و نیروی کار معطوف است. باروچ در ایالات متحده قدرت بسیاری داشت تا جایی که یکی از معاونان رئیس جمهور روزولت شد.







      

چند سال پیش، در یکی از محلات شرق تهران، روی دیوارها شعارهایی بود که نشان از «ظهور منجی عالم بشریت ابراهیم میرزایی» خبر می‌داد! برگه‌های تبلیغاتی در ابعاد گوناگون نیز با این موضوع در میان مردم پخش می‌شد که همزمان با آن نیز هزاران ایمیل و هرزنامه که در فضای مجازی از این موعود خبر می‌داد نیز توزیع می‌شد. گویی، این روند همچون سریال‌های تلویزیونی ادامه داشته که چند روز پیش نیز یکی از این برگه‌های تبلیغاتی به دستمان رسید؛ برگه‌هایی که گویی روش تبلیغاتی سازمانی است که رهبرش خود را یگانه منجی ملت ایران می‌داند؛ «سازمان عَلَم حق و عدالت»؟! اما سازمان «علم حق و عدالت» چیست؟ آیا یک سازمان منبعث از یک سازمان سیاسی است یا حلقه‌ای متشکل از اوهام که گرداگرد شخصی به نام ابراهیم میرزایی تشکیل شده؟!اما این «ابراهیم میرزایی» کیست؟ همین را بدانیم که وی متولد 11/7/ 1318 شمسی در گرگان به دنیا آمده است، دیپلم را در دبیرستان بهرام تهران گرفته و به دانشکده افسری می‌رود و در گارد جاویدان شاه مشغول خدمت می‌شود با دقت به تاریخ تولد نامبرده پی می‌بریم و بر خلاف تصاویری که از او چاپ کرده و توزیع می کنند! عکسی که حکایت از مرد جوانی با چهره ای مصمم و نگاهی گیرا دارد! میرزایی اگر اکنون زنده باشد ـ گزارش‌هایی موجود است که از مرگ او خبر می‌دهند ـ پیرمردی است هفتاد و چند ساله و مجهول‌المکان.در بیوگرافی نامبرده آمده: دانش آموخته دانشکده افسری است و استاد کونگ فو، مبدع سبک «توآ» و جزو یازده استاد برتر این رشته ورزشی در جهان شناخته می‌شود. رهروانش مدعی هستند، نامبرده دارای دکترای فلسفه و فیزیولوژی است و از دولت فرانسه، نشان عالی لژیون دونور دریافت کرده است؛ مدارکی که تنها هوادارانش مدعی آن هستند و دریافت نشان‌هایی چون لژیون دونور نیز چیزی جز مزاح تبلیغاتی نیست.نامبرده در رژیم پهلوی در گارد جاویدان خدمت می‌کرده که توسط هوادارانش به عنوان سوابق مبارزاتی پیش از انقلاب وی تلقی می‌شود و از دیگر ادعاهای پیروانش، می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
1- مسئولیت یک باشگاه ورزشی معروف پایتخت در اوایل انقلاب
2- کاندیدای نخستین دوره ریاست جمهوری
3- راه‌آندازی دانشگاه انشا در سال 58 با موافقت دولت آقای بازرگان
4- راه‌اندازی بیمارستان فیزیولوژی انرژی و روان پزشکی درد و درمان بیماری‌های نادرمان» در ملارد شهریار
البته یکی دیگر از ادعاهای پیروان نامبرده، مجروح شدن وی در اوایل انقلاب توسط پاسداران است. اما داستان واقعی مجروح شدن او این است که نامبرده در یکی از باشگاه‌های ورزشی در خیابان رودکی نرسیده به چهارراه آذربایجان کلاس آموزش کونگ فو دایر کرده بود. از شاگردان وی می‌توان به شهید والامقام یاسر عیسی پور اشاره نمود ـ نامبرده علاوه بر قهرمانی جهان در این رشته مبدع سبک ببر خونین در کونگ فوست ـ وقتی در همان سال‌های اولیه نامبرده مدعی امام زمان بودن می‌نماید، با همین شهید بزرگوار درگیر شده و مجروح می‌شود و از یک پا برای همیشه می‌لنگد.بنا بر این گزارش، میرزایی در سال 66 از راه کوهستان به ترکیه رفته و بنا بر آخرین اطلاعات از نامبرده که به سه سال گذشته برمی‌گردد، ظاهرا وی فوت کرده و دوستان جاهلش، هنوز منصب خدایی برای او تعبیه می‌کنند.وی همچنین در کشور آلمان یک پیتزا فروشی داشته و در صنف خدمات غذایی مشغول بوده است. زندگی و سرنوشت او به همین جا پایان یافته و بیش از این درباره سرنوشت میرزایی اطلاعی در جایی درج نشده است.
ساختارشناسی این فرقه:
1 ـ قداست بخشی: استفاده از القابی مانند مصلح، منجی یگانه، راهبر الهادی الحفیظ و حتی لقب آقا به جای آقای... در راستای قداست بخشی به رهبر این سازمان نیز پیرو همین امر قابل طرح است. (شاید به این دلیل که استفاده از کلمه آقا معمولا به عنوان پیشوند بزرگان مذهبی استفاده می‌شود، در حالی که برای خطاب رسمی به شخصیتی علمی یا حتی سیاسی از لفظ آقای استفاده می گردد.)
2 ـ بنیانگذار فرهمند: استفاده از القابی چون پرفسور و داشتن مدارک علمی متعدد و نشان جهانی را می‌توان در این باره مطرح نمود.
3 ـ توهم خدا شدن: همان گونه که به صورت صریح در بیانیه‌های آنها نیز آمده، نامبرده [نعوذبالله] مدعی قادر متعال بودن شده است.
4 ـ قداست‌زدایی از پیامبران: نامبرده با ایجاد شبهه در کتب و ادیان آسمانی، مدعی است که همه ادیان گذشته به خطا رفته و دینی که بنده مدعی هستم از همه آنها برتر است.
5 ـ هزار پاره کردن حقیقت: این سازمان مدعی است در هر یک از کتب آسمانی گذشته، تنها پاره ای از حقیقت آمده و به همین مناسبت، ابراهیم میرزایی با تجمیع کتب آسمانی گذشته، کتابی به نام التوحید را آورده است.در ادامه گزارش به حقایقی اشاره می‌کنیم که در مرحله نخست، برای روشنگری جوانان عزیز کشور است تا در دام شیادانی چنین نیفتند و اگر شمار اندکی نیز گرفتار آمده‌اند، با تدبر و تعمق، راه مستقیم را برگزینند.آیا بهره‌گیری از عبارات کلی و نامفهوم با مضامین گوناگون از آزادی انسان تا صلح جهانی و عدالت در پوشش کلماتی به ظاهر دینی برای پیشبرد یک آیین بدون داشتن برنامه دقیق و مدون میسر است؟ آیا مکتوبات و اطلاعیه‌های سازمان مربوطه که پر است از واژگان نادرست و عبارات نامفهوم و بی معنی نشان دهنده تبحر نامبرده در مسائل اعتقادی است یا نشان از روان پریشی نامبرده است؟فهم مکتوبات میرزایی که خود را یگانه منجی عالم می‌داند، از عهده عوام که حتی خواص خارج است و این نه از پیچیدگی و عمق معانی اوست، بلکه حاصل پریشان گویی آنهاست.لطفا به چند نمونه از سخنان نامبرده توجه نمایید:
ـ «پیکره تنگاهیِ آدم در واحده  وجود منقسم به وظایف الاعضا است».
ـ «ذات و فطرتِ قلبِ عقل (همه سؤالات در یک جواب) و عقلِ قلب (همه جواب‌ها در یک سؤال) در واحده وجودِ روانجاهی منقسم به وظایفِ دین و دانش از مشاهدات و کشفیات که سؤالِ آدم ز کجا است و مفهوم زندگانی آدم چه معنا است؟»
ـ «السلام یومُ‌الموعود یومُ‌الشهادةِ یومُ‌الفتح یومُ‌الخُلُود مجاهدُالحقّ مؤمنین مجاهدِ نورِ  یروُالصبرُالإستقامةُالأمانةُالفتحُ‌الأطهرُالوجودِ مؤمنین مبارکُ‌الوجود».
ـ «راهبر الهنجار وحدت الوجود روان ِ اسفار»
البته ذکر همه خزعبلات نامبرده و پیروانش از حوصله این نوشتار بیرون است. در این مورد، القاب اختصاص داده به خود نیز خالی از این اشتباهات نیست؛ از جمله لقب «راهبر الهادی الحفیظ»؛ عبارتی مجعول و مبهم است که فاقد اصول صرف و نحوی است.
اما این داستان در جایی شیرین‌تر می‌شود که نجات ایران به روش این سازمان علم حق و عدالت، باوجود بی مایگی در اصول و مبانی و ابهام در مواضع و اهداف، طرفدارانی ـ هرچند اندک ـ در کشور پیدا کرده و برنامه‌هایی نیز تدارک دیده است. این سازمان به تازگی با افزودن به حجم تبلیغات خود، وارد مرحله جدیدی شده است تا جایی که اطلاعیه‌های این سازمان در شهرهای گوناگون کشور، بیش از گذشته خودنمایی کرده و توزیع می‌شود.اما آنچه هواداران این سازمان از آن سوءاستفاده می‌کنند، در مرحله نخست جهل مردم و بعد کم کاری ارگان‌های نظارتی است.این سازمان تحت عناوینی چون انقلاب فرهنگی، دادگاه حق و عدالت، توجه به نقش زنان در مبارزه و... به هوادارانش وعده نصر می دهد. وعده به این که پروفسور آقا ابراهیم میرزایی راهبر این منجی یگانه می‌آید و کشور را پر از داد و عدالت و آزادی می‌کند؟! پایه‌های سست گذشته را ویران و حکومتی استوار بنا می‌کند؟! آنانی را که علیه بشریت جنایت کرده‌اند محاکمه و به سزای اعمالشان می‌رساند و مدعی است جامعه ایران و مدعیان نجات، آن چه در مشی و روش سازمان علم حق و عدالت مهم است، اعتقاد وثیق رهبر و طرفداران این سازمان به این نکته است که رسالتی بر دوش دارند تا نجات دهنده ملت ایران باشند؟! ابراهیم میرزایی خود را مکلف به وظیفه‌ای می‌داند که تاریخ بر دوشش نهاده؛ آن که یگانه منجی ایران باشد؟!البته بر هیچ کس پوشیده نیست که گروه‌هایی با چنین اوصاف، هیچ جایگاهی در جامعه نداشته و با سال‌ها تلاش همچنان در انزوا هستند.ادعای آزادی، عدالت و ایده‌آل‌گرایی به اضافه استدلال سست و ضعف شعور، ملغمه آشفته‌ای شده که نتیجه آن منجی‌زدگی ـ در برابر منجی‌گرایی رایج در ادیان گوناگون ـ را به جامعه تحمیل می‌کند که شاید در نظر نخست اهمیتی نداشته باشد، اما به مرور می‌تواند برای جوانان این مرز و بوم که با ضمیر پاک خویش به دنبال کشف حقایق هستند، اثرات نامطلوبی بگذارد، چنان که تجربه‌های بسیاری تاکنون این امر را ثابت کرده است.با دقت در این موضوع و ظهور منجی‌ها با گرایش‌های گوناگون از سلطنت طلب و لس آنجلسی گرفته تا ملی گرا و مذهبی هر چند گاهی ظهور می‌کنند و صلای نجات ملت ایران ـ آن هم به روش‌های عجیب و غریب و خرافی ـ  را سر می‌دهند، پیروان اندکی گرد می‌آورند و پس از چندی ناپدید می‌شوند، به نظر می‌رسد، این امر اتفاقی نبوده و برنامه ریزانی دارد که  پیش از سیاستمداران و نهادهای امنیتی، باید جامعه‌شناسان و روان شناسان به تکاپو بیفتند که چرا و چگونه گرایش به این گروه‌ها، در میان قشرهای خاص افزایش می‌یابد؟در پایان، چند پرسش از کسانی که خود را پیروان نامبرده می‌نامند:
* اگر وی منجی عالم بشریت است، چه نیازی به داشتن مدارک دکترا و نشان‌هایی مانند لژیون دنور دارد؟
* اگر هنوز وی زنده است و [نعوذبالله] قادر متعال است، ترتیبی دهید تا در یک مصاحبه تلویزیونی زنده در آن سوی آب‌ها که به انحای گوناگون به شما سرویس می‌دهند، شرکت کند تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد؟
* مگر رهبر بودن یا رهبر شدن، تنها به افزودن لفظ «راهبر»/«رهبر» به نام است؟
* نامبرده که مدعی خدایی است، چرا به دنبال مناصب دنیایی می‌گردد؟
* چرا نامبرده برای این که نقش  پیامبران را بازی کند، دو سال در گرگان مشغول چوپانی بود؟
* فیلمی که در سال 1366 تهیه شده و به جای آغاز در پایان آن، بسم الله الرحمن الرحیم قرار داده شده بود، چه بود؟
* ماجرای سفیرانی را که می‌خواست به دورترین نقاط عالم بفرستد، ولی به آنها روادید ندادند، به یاد می‌آورید؟
* ماجرای آن کشتی که در سال 72 به مریدان خود دستور ساخت داد تا آنها را در دریا سیر دهد، به کجا رسید؟
* شخصی به نام «بهنام چ» که خود را واسطه ارتباط میرزایی می‌نامد، بنا بر اسناد و مدارک موجود، از عوامل سرویس موساد است، آیا سرسپردگی در برابر صهیونیست‌ها هم از کرامات وی است؟                 منبع: تابناک







      

در طول فیلم مگامایند از لباس‌های جادوگری استفاده می کند و شاید یکی از جالب ترین مسائل درباره این فیلم شعاری باشد که بر روی کاور آن نوشته شده است که همان پیام و محور اصلی فیلم است: What if the bad guy won یعنی چه اتفاقی می افتد اگر پسر بد برنده بشود؟اخیراً کارتونی به نام «کله کدو» با دوبله فارسی در فروشگاه‌های کشور در اختیار عموم مردم قرار گرفته است. کارتونی که محصول سال 2010 کشور امریکاست که محصولی از محصولات کمپانی Dream Works به حساب می‌آید. فیلمی که شاید بتوان آن را صریح‌ترین فیلم‌های هالیوود درباره آخرالزمان لااقل در حوزه انیمیشن دانست. پرده‌ای دیگر که بیش از پیش قصد و منظور صاحبان هالیوود را در به کارگیری سینما به عنوان یک ابزار استراتژیک نمایان می‌کند.
انیمیشن "مگامایند "
فیلم‌های سینمایی حقیقتاً دریچه‌ای هستند به سوی درک بهتر روش فکری جوامعی که این فیلم‌ها در درون آن شکل گرفته‌اند. انیمیشن در سینمای غرب با استفاده از تکنیک‌های مختلف و متعددی سعی در استحاله فکری و روحی کودکان و حتی بزرگسالان جوامع دیگر دارد و در این راه از ظریف ترین شیوه‌ها استفاده می‌نماید. شیوه‌هایی که در طول زمان تأثیر خود را بدون اطلاع بیننده می گذارند و مسیر زندگی او را به تدریج تغییر داده و به سمت و سوی روش زندگی امریکایی سوق می دهند. انسانی که به این صورت استحاله شده است رؤیاهایش نیز امریکایی می شوند. هدف نهایی این سیستم پیچیده تبدیل انسان‌ها به موجوداتی کاملاً رؤیازده، سلطه پذیر و غرق در خیالات و توهمات است که تمام جهان اطرافشان را حاصل یک انفجار تصادفی ازلی دانسته و برای خود هیچ آرمان بلند و دستگیره مطمئنی برای ادامه حیات قائل نیستند. ساخت انبوه فیلم‌های ماجراجویانه که در باورنکردنی‌ترین قصه‌های پیشینیان نیز قابل تصور نبوده‌اند، تهیه فیلم‌های بلند ترسناکی که هر روز تمام دنیا را در اذهان مخاطبانشان در معرض خطر جدیدی قرار می دهند، جلوه‌های بصری اغواکننده‌ای که تمام آرزوهای شخصیت‌های اصلی‌شان را در کسب همان جلوات خلاصه می کند، دامن زدن به تصور متوهمانه، شکاکانه و نسبی گرایانه نسبت به تمام ارکان هستی، پست کردن هرچه بیشتر آدم‌ها و آرزوهایشان و ریختن قبح رفتار غیراخلاقی و ضد انسانی و ده‌‍‌ها شیوه از پیش طراحی شده و دقیق دیگر تنها گوشه‌ای از تلاش گسترده سینمای غرب وحشی در جهت مسخ فکر و روان بینندگان آن است. آن قدر این شیوه‌ها ظریف و پیچیده هستند که توضیح هر کدام از آن‌ها رساله‌ای جداگانه و تحقیقی مبسوط می طلبد و البته قصد این نوشته بررسی مفصل آن‌ها نیست. در این میان انیمیشن مگامایند که با ترجمه درست می توانیم آن را «ابر مغز» بنامیم به روش نسبتاً نویی و با صراحت بیشتری از گذشته سعی در القای مفاهیم مد نظر اربابان هالیوود به مخاطبان خود کرده است. صحنه ابتدایی فیلم که در آن قرار است مگامایند (شخصیت اصلی فیلم) از سیاره ای دور دست و در حال فروپاشی توسط پدر و مادرش به بیرون از سیاره پرتاب شود با جمله‌ای شروع می شود که درک معنی آن در همان ابتدا دشوار است. پدر و مادر مگامایند به او می گویند «تو مقدر شده‌ای»؛ معنی این جمله چه می تواند باشد؟ مقدر برای چه؟ آیا تقدیر چیزی جز پیش بینی آینده فرد مقدر را معنی می دهد؟ کسی که آینده او پیش از این برایش تعیین شده است. اگر نگاهی کلی به داستان فیلم و نهایت کار آن بیندازیم می فهمیم که مگامایند (که اثبات خواهیم کرد که نماد شیطان در فیلم است) در حقیقت برای سروری و ریاست واقعی بر متروسیتی (که نمادی از کل جهان به رهبری امریکاست) مقدر شده است. سرنوشتی که در آن مگامایند بر تمام ابناء بشر برتری می یابد و با استفاده از هوش و ذکاوتش بر آن‌ها پیروز می شود. و آیا این چیزی به جز دلیل رانده شدن شیطان از درگاه الهی در قصص قرآن و انجیل است؟! از سوی دیگر فرود مترومن (Metro Man) به صورت کاملاً همزمان با مگامایند آن هم در حالی که هر دو بدون هیچ دلیل مشخصی دقیقاً در زمین فرود می‌آیند شایسته توجه است. به وضوح این بخش از فیلم نیز نماد فرود انسان و شیطان به صورت همزمان به زمین است. باز در همین ابتدا مگامایند صراحتاً اشاره به شروع رقابت او و مترومن از زمان ورودشان به زمین می کند. گویی دوگانه‌ای هستند که معنی و مفهوم این هبوط در رقابت بین آن‌ها معنی می شود، رقابت بر سر آقائی و سروری بر جهان که در ادامه فیلم شاهد آن هستیم.

در این فیلم تنها موجودی که نژادش با بقیه متفاوت نشان داده شده است مگامایند است. در حالی که مترومن مثل بقیه انسان‌ها سفید پوست است و ظاهری عادی دارد مگامایند با پوستی آبی و کله‌ای بزرگ که نشان دهنده نژاد متفاوت اوست در فیلم ظاهر می شود و این خود تأیید دیگری بر ادعای نماد شیطان بودن مگامایند در فیلم است. همچنین بدون هیچ توضیحی مترومن در این فیلم دارای قدرت‌های خارق العاده ای است که باعث می شود تمام مردم او را به عنوان منجی خود بشناسند. او می تواند مثل مسیح روی آب راه برود و مردم حاضر هستند حتی پای او را هم ببوسند. با جرأت می توان گفت در جامعه‌ی بدون تقدسی مثل امریکا ایجاد چنین تصویری از یک فرد حتی در فیلم‌های آخرالزمانی هالیوود بسیار بسیار بی سابقه و شگفت‌آور است. از سوی دیگر مگامایند دارای قدرت خاصی به جز ذهن قوی و باهوشش نیست. ذهنی که در نهایت راهگشای او در غلبه بر قدرت ماورائی مترومن می شود. این اصالت دادن به هوش و برجسته کردن آن در مقابل معجزات و قدرت ماورائی مترومن خود گواه دیگری بر تأکید فیلم بر نسبت تعریف شده شیطان (دجال) و منجی آخرالزمان در کتب مقدس است.مگامایند در همان صحنه‌های ابتدایی فیلم تأکید می کند که او یاد گرفته است که در بد بودن بهترین باشد! همچنین در صحنه دیگری که مگامایند با هال(یکی از شخصیت های درجه دو فیلم) درگیر می شود به او اشاره عجیبی می کند. او به هال می گوید فرق من با تو در Presentation (نحوه ارائه) است. هیچ دلیل منطقی برای بیان این معنی از زبان مگامایند در فیلم نمی توان یافت جز این که او درست رویه ابلیس را در ارائه اغوا کردن ابناء بشر با استفاده از ظاهرسازی پیش گرفته است. علاوه بر این تغییر شکل شیطان به هر شکل و صورتی که دلخواه اوست در طول فیلم شایسته توجه است، چیزی که یقیناً از عهده یک انسان بر نمی آید. در حقیقت او به هزار شکل در می آید تا خود را در دل انسان جا کند. در طول فیلم مگامایند از لباس‌های جادوگری استفاده می کند و شاید یکی از جالب ترین مسائل درباره این فیلم شعاری باشد که بر روی کاور آن نوشته شده است که همان پیام و محور اصلی فیلم است: What if the bad guy won? یعنی چه اتفاقی می افتد اگر پسر بد برنده بشود؟ در تمام طول فیلم قصد و مقصود نهایی این است که نشان داده شود سلطه شیطان بر زمین چیز واقعاً بدی نیست. آن کسی را که فکر می کنیم شیطان است در حقیقت می تواند آقا و سرور جهان باشد و انسان‌ها در نهایت این را خواهند فهمید و او را در جایگاه واقعیش قرار خواهند داد! همان طور که مشاهده می کنید صراحت و وضوح در بیان این مسائل در این فیلم در حد باورنکردنی و بی سابقه ای بالاست که شاید نتیجه احساس نزدیک شدن هرچه بیشتر جهان از نظر سازندگان به زمان ظهور منجی آخرالزمان است. همچنین فیلم با توجه به وضعیت مترومن به مخاطب این مطلب را القا می کند که خوب بودن کسل کننده و شاید به تعبیری بردگی خداست در حالی که بد بودن هیجان انگیز و به خاطر آزادگی فرد است! همچنین موسیقی این فیلم نیز دارای ویژگی های جالبی است. استفاده از موسیقی‌هایی مثل «بزرگراهی به سوی جهنم» و «بازگشت به سیاهی» و موسیقی‌هایی که از سوی افرادی همچون مایکل جکسون اجرا شده‌اند اشاره‌ای دیگر بر قصد و منظور سازندگان است. آهنگ‌هایی که باعث شده است در برخی تحلیل‌ها این فیلم عنوان اولین فیلم انیمیشن سه بعدی را بگیرد که از آهنگ‌های Heavy-Metal و Hard Rock استفاده کرده است را به خود اختصاص بدهد و حتی بعضی از اظهار نظر کنندگان درباره آن اشاره کنند که گویی عمدی در بکارگیری موسیقی‌های شیطانی در فیلم وجود دارد. باید باور کنیم که فیلمی در سطح مگامایند بدون قصد و منظور ساخته نمی شود و طراحی‌های فراوان و دقیقی برای القاء منظور اصلی فیلم و پیچیدن آن در لایه‌های مختلف اندیشیده می شود که شاید در نگاه اول بسیار دور از ذهن به نظر بیایند. این فیلم در حقیقت می خواهد القاء کند که انسان اگرچه عزیز کرده خداوند است ولی این شیطان است که از او برتر است و انسان نیز باید به جای خدا شیطان را بپرستد و دوست داشته باشد. شواهد فراوان کوچک و بزرگ دیگری در فیلم وجود دارند که منظور این نوشتار بیان تمام این موارد نیست. البته جای اعتراض چندانی به مسئولین به خاطر صدور مجوز پخش این فیلم در شبکه خانگی نیست چه این که مسئولین فرهنگی کشور در حال حاضر اساساً برای مسائل خیلی واضح تر و مهم تر از این موضوع احساس دغدغه نمی کنند! ولی به هر حال به عنوان راه حلی برای استفاده از این فیلم ها به نظر الصاق کردن یک مصاحبه تحلیلی از یکی از اساتید فن درباره فیلم‌های دوبله شده علاوه بر حفظ منافع شرکت‌های دوبله و پخش و نیز بوجود نیامدن فضای انفعالی محض در برابر تولیدات غربی باعث رشد و آگاهی مردم عزیز کشورمان در رابطه با توطئه‌های خطرناک استکباری است.







      
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >