سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

خبرگزاری فرانسه نوشت: ریش و سبیل شخصیت‌های کارتونی "والت دیزنی" با هدف مبارزه با اسلام حذف شد. به این ترتیب "انی ارسکین" گرافیست مشهور والت دیزنی شخصیت‌های کارتونی ریش و سبیل‌دار را دوباره طراحی کرد.


 









      

شاید بتوان نقش رادیو و تلویزیون را از مطبوعات و جایگاهش در بین مردم بالاتر دانست و در نتیجه نفوذی که به واسطه آن بدست می آید نیز بالاتر از مطبوعات است، در نتیجه طبیعی است که یهودیان همواره در تلاش بوده ان که در این ابزار قدرتمند نیز مانند سایر حوزه ها مسلط شوند تا بتوانند اهداف خود را راحت تر محقق نمایند.یهودیان ایالات متحده سه شبکه مهم رادیو و تلویزیونی که درواقع اصلی ترین شبکه های این کشور هستند را در دست خود دارند. این سه شبکه یعنی «N.B.C»، «C.B.S» و «A.B.C» پر بیننده ترین شبکه ها در ایالات متحده آمریکا و حتی جهان محسوب می شوند، جایی که بدون شک از نقاط حساس برای آرمانهای یهودیان به حساب می آید. یهودیان در این شبکه ها علاوه بر توجه به مسائل خاورمیانه و حمایت بی دریغ از اسرائیل،توجه خود را به تبلیغ و نشر افکار و اعتقادات یهود از یاد نبرده اند و به ویژه ایستگاه های رادیویی دینی این شبکه ها به پخش اخباری با موضوع آخرالزمان و اعتقادات یهود اختصاص دارد.در اینجا به چند نمونه از اعمال فشار لابی صهیونیسم بر عملکرد این شبکه ها اشاره خواهیم کرد:
سی.بی.اس و ماجرای مایکل والاس
مایکل والاس در بین اصحاب رسانه شخصیتی برجسته و گزارشگری زبردست به حساب می آید. او از خاطره همکاری و در نتیجه اخراجش از سی.بی.اس می گوید:در سری برنامه هایی با عنوان «شدیدترین دشمنان اسرائیل» با این پیش فرض که یهودیان سوریه تحت مراقبت های خیلی شدیدی زندگی می کنند به نحوی که نمی توانند از کشورشان به جای دیگری مثل اسرائیل مهاجرت کنند شروع کردم. اما در نهایت به این نقطه رسیدم که وضعیت یهودیان سوریه مناسب است. این نتیجه را با مصاحبه هایی که با یهودیان سوریه انجام دادم نیز نشان دادم. مهمترین این مصاحبه ها گفتگو با یک دبیر یهودی بود که در پاسخ به سوالم در خصوص شایعات در مورد شدت سوء معامله با یهودیان سوریه گفت: « به عقیده من شایعه ای صهیونیستی است.»والاس می گوید بعد از پخش این بنرامه نامه های شدید اللحنی برای سی.بی.اس فرستاده شد و حتی کنگره آمریکا نیز این برنامه را «کینه توزانه، غیر دقیق و غیر واقعی» توصیف کرد. این اعتراض ها حتی به سازمان خطوط ارتباطی فدرال و شورای ملی آمریکا نیز رسید.والاس می گوید: « جامعه یهود بنابر استدلال خود، کسب اطلاعاتی بی طرفانه از یهودیان سوریه را به مثابه تجاوز اسرائیل می داند، چراکه سوریه از پایدارترین دشمنان اسرائیل است. اما امروزه در زندانهای این کشور حتی یک یهودی سوری به عنوان زندانی سیاسی وجود ندارد.»فشارها بر والاس تاجایی پیش رفت که او را مجبور کردند یک گزارش تکمیلی برای رد مطالب گفته شده تهیه کند، اما در پخش حلقه دوم این برنامه، بر همان استنتاجات گزارش اول تاکید شد. ازین به عد فشارها بر والاش تشدید شد تا جایی که جی روزنبرگ مفسر ایپاک گزارشی برضد والاس نوشت و او را عضو شورای رهبری جوانان حزب بعث سوریه معرفی کرد! در این گزارش ذکر شد که والاس از ماجراها درس نمی گیرد، و گفت: مایکل والاس یک یهودی است، آیا لازم است این همه سختی تحمل کند برای اینکه ثابت کند که در خفا صهیونیست نیست؟مثال بعد به برنامه تبلیغاتی جمعیت ملی آمریکاییان عرب تبار برمی گردد. در این برنامه تبلیغاتی بنا بود که با آگاهی دادن به مردم از وضعیت و مشکلات فعلی اشتغال، مسکن و... این سوال پرسیده شود که آیا تأمین منابع اسرائیل واجب تر از تامین منابع مالی این ایالت هاست؟در آن زمان سیزده ایستگاه رادیویی پنسیلوانیا تصمیم به پخش این آگهی ها می کنند اما سه روز پس از عقد قرارداد اکثر این شبکه ها برنامه خود را قطع و قرارداد را لغو می کنند. دلیل این امر را مایک جورج مسئول آگهی یکی از ایستگاه ها اینگونه مطرح می کند: هیئتی از بازرگانان یهودی با صاحب ایستگاه ملاقات کرده اند و به او گفته اند اگر فورا قرارداد این آگهی ها را لغو نکند به این ایستگاه و ایستگاه هایی که این برنامه را پخش میکنند به میزان صد در صد خسارت خواهند زد.اینها تنها دو مصداق کوچک از نفوذ یهودیان صهیونیست آمریکا در عرصه فرهنگ است. از آنجا که این افراد یا مدیران این شبکه ها هستند یا سهامداران عمده آن به حساب می آیند، از موقعیتشان به عنوان اهرم فشار استفاده می کنند.
لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت؛ صص143-148







      

در طول فیلم مگامایند از لباس‌های جادوگری استفاده می کند و شاید یکی از جالب ترین مسائل درباره این فیلم شعاری باشد که بر روی کاور آن نوشته شده است که همان پیام و محور اصلی فیلم است: What if the bad guy won یعنی چه اتفاقی می افتد اگر پسر بد برنده بشود؟اخیراً کارتونی به نام «کله کدو» با دوبله فارسی در فروشگاه‌های کشور در اختیار عموم مردم قرار گرفته است. کارتونی که محصول سال 2010 کشور امریکاست که محصولی از محصولات کمپانی Dream Works به حساب می‌آید. فیلمی که شاید بتوان آن را صریح‌ترین فیلم‌های هالیوود درباره آخرالزمان لااقل در حوزه انیمیشن دانست. پرده‌ای دیگر که بیش از پیش قصد و منظور صاحبان هالیوود را در به کارگیری سینما به عنوان یک ابزار استراتژیک نمایان می‌کند.
انیمیشن "مگامایند "
فیلم‌های سینمایی حقیقتاً دریچه‌ای هستند به سوی درک بهتر روش فکری جوامعی که این فیلم‌ها در درون آن شکل گرفته‌اند. انیمیشن در سینمای غرب با استفاده از تکنیک‌های مختلف و متعددی سعی در استحاله فکری و روحی کودکان و حتی بزرگسالان جوامع دیگر دارد و در این راه از ظریف ترین شیوه‌ها استفاده می‌نماید. شیوه‌هایی که در طول زمان تأثیر خود را بدون اطلاع بیننده می گذارند و مسیر زندگی او را به تدریج تغییر داده و به سمت و سوی روش زندگی امریکایی سوق می دهند. انسانی که به این صورت استحاله شده است رؤیاهایش نیز امریکایی می شوند. هدف نهایی این سیستم پیچیده تبدیل انسان‌ها به موجوداتی کاملاً رؤیازده، سلطه پذیر و غرق در خیالات و توهمات است که تمام جهان اطرافشان را حاصل یک انفجار تصادفی ازلی دانسته و برای خود هیچ آرمان بلند و دستگیره مطمئنی برای ادامه حیات قائل نیستند. ساخت انبوه فیلم‌های ماجراجویانه که در باورنکردنی‌ترین قصه‌های پیشینیان نیز قابل تصور نبوده‌اند، تهیه فیلم‌های بلند ترسناکی که هر روز تمام دنیا را در اذهان مخاطبانشان در معرض خطر جدیدی قرار می دهند، جلوه‌های بصری اغواکننده‌ای که تمام آرزوهای شخصیت‌های اصلی‌شان را در کسب همان جلوات خلاصه می کند، دامن زدن به تصور متوهمانه، شکاکانه و نسبی گرایانه نسبت به تمام ارکان هستی، پست کردن هرچه بیشتر آدم‌ها و آرزوهایشان و ریختن قبح رفتار غیراخلاقی و ضد انسانی و ده‌‍‌ها شیوه از پیش طراحی شده و دقیق دیگر تنها گوشه‌ای از تلاش گسترده سینمای غرب وحشی در جهت مسخ فکر و روان بینندگان آن است. آن قدر این شیوه‌ها ظریف و پیچیده هستند که توضیح هر کدام از آن‌ها رساله‌ای جداگانه و تحقیقی مبسوط می طلبد و البته قصد این نوشته بررسی مفصل آن‌ها نیست. در این میان انیمیشن مگامایند که با ترجمه درست می توانیم آن را «ابر مغز» بنامیم به روش نسبتاً نویی و با صراحت بیشتری از گذشته سعی در القای مفاهیم مد نظر اربابان هالیوود به مخاطبان خود کرده است. صحنه ابتدایی فیلم که در آن قرار است مگامایند (شخصیت اصلی فیلم) از سیاره ای دور دست و در حال فروپاشی توسط پدر و مادرش به بیرون از سیاره پرتاب شود با جمله‌ای شروع می شود که درک معنی آن در همان ابتدا دشوار است. پدر و مادر مگامایند به او می گویند «تو مقدر شده‌ای»؛ معنی این جمله چه می تواند باشد؟ مقدر برای چه؟ آیا تقدیر چیزی جز پیش بینی آینده فرد مقدر را معنی می دهد؟ کسی که آینده او پیش از این برایش تعیین شده است. اگر نگاهی کلی به داستان فیلم و نهایت کار آن بیندازیم می فهمیم که مگامایند (که اثبات خواهیم کرد که نماد شیطان در فیلم است) در حقیقت برای سروری و ریاست واقعی بر متروسیتی (که نمادی از کل جهان به رهبری امریکاست) مقدر شده است. سرنوشتی که در آن مگامایند بر تمام ابناء بشر برتری می یابد و با استفاده از هوش و ذکاوتش بر آن‌ها پیروز می شود. و آیا این چیزی به جز دلیل رانده شدن شیطان از درگاه الهی در قصص قرآن و انجیل است؟! از سوی دیگر فرود مترومن (Metro Man) به صورت کاملاً همزمان با مگامایند آن هم در حالی که هر دو بدون هیچ دلیل مشخصی دقیقاً در زمین فرود می‌آیند شایسته توجه است. به وضوح این بخش از فیلم نیز نماد فرود انسان و شیطان به صورت همزمان به زمین است. باز در همین ابتدا مگامایند صراحتاً اشاره به شروع رقابت او و مترومن از زمان ورودشان به زمین می کند. گویی دوگانه‌ای هستند که معنی و مفهوم این هبوط در رقابت بین آن‌ها معنی می شود، رقابت بر سر آقائی و سروری بر جهان که در ادامه فیلم شاهد آن هستیم.

در این فیلم تنها موجودی که نژادش با بقیه متفاوت نشان داده شده است مگامایند است. در حالی که مترومن مثل بقیه انسان‌ها سفید پوست است و ظاهری عادی دارد مگامایند با پوستی آبی و کله‌ای بزرگ که نشان دهنده نژاد متفاوت اوست در فیلم ظاهر می شود و این خود تأیید دیگری بر ادعای نماد شیطان بودن مگامایند در فیلم است. همچنین بدون هیچ توضیحی مترومن در این فیلم دارای قدرت‌های خارق العاده ای است که باعث می شود تمام مردم او را به عنوان منجی خود بشناسند. او می تواند مثل مسیح روی آب راه برود و مردم حاضر هستند حتی پای او را هم ببوسند. با جرأت می توان گفت در جامعه‌ی بدون تقدسی مثل امریکا ایجاد چنین تصویری از یک فرد حتی در فیلم‌های آخرالزمانی هالیوود بسیار بسیار بی سابقه و شگفت‌آور است. از سوی دیگر مگامایند دارای قدرت خاصی به جز ذهن قوی و باهوشش نیست. ذهنی که در نهایت راهگشای او در غلبه بر قدرت ماورائی مترومن می شود. این اصالت دادن به هوش و برجسته کردن آن در مقابل معجزات و قدرت ماورائی مترومن خود گواه دیگری بر تأکید فیلم بر نسبت تعریف شده شیطان (دجال) و منجی آخرالزمان در کتب مقدس است.مگامایند در همان صحنه‌های ابتدایی فیلم تأکید می کند که او یاد گرفته است که در بد بودن بهترین باشد! همچنین در صحنه دیگری که مگامایند با هال(یکی از شخصیت های درجه دو فیلم) درگیر می شود به او اشاره عجیبی می کند. او به هال می گوید فرق من با تو در Presentation (نحوه ارائه) است. هیچ دلیل منطقی برای بیان این معنی از زبان مگامایند در فیلم نمی توان یافت جز این که او درست رویه ابلیس را در ارائه اغوا کردن ابناء بشر با استفاده از ظاهرسازی پیش گرفته است. علاوه بر این تغییر شکل شیطان به هر شکل و صورتی که دلخواه اوست در طول فیلم شایسته توجه است، چیزی که یقیناً از عهده یک انسان بر نمی آید. در حقیقت او به هزار شکل در می آید تا خود را در دل انسان جا کند. در طول فیلم مگامایند از لباس‌های جادوگری استفاده می کند و شاید یکی از جالب ترین مسائل درباره این فیلم شعاری باشد که بر روی کاور آن نوشته شده است که همان پیام و محور اصلی فیلم است: What if the bad guy won? یعنی چه اتفاقی می افتد اگر پسر بد برنده بشود؟ در تمام طول فیلم قصد و مقصود نهایی این است که نشان داده شود سلطه شیطان بر زمین چیز واقعاً بدی نیست. آن کسی را که فکر می کنیم شیطان است در حقیقت می تواند آقا و سرور جهان باشد و انسان‌ها در نهایت این را خواهند فهمید و او را در جایگاه واقعیش قرار خواهند داد! همان طور که مشاهده می کنید صراحت و وضوح در بیان این مسائل در این فیلم در حد باورنکردنی و بی سابقه ای بالاست که شاید نتیجه احساس نزدیک شدن هرچه بیشتر جهان از نظر سازندگان به زمان ظهور منجی آخرالزمان است. همچنین فیلم با توجه به وضعیت مترومن به مخاطب این مطلب را القا می کند که خوب بودن کسل کننده و شاید به تعبیری بردگی خداست در حالی که بد بودن هیجان انگیز و به خاطر آزادگی فرد است! همچنین موسیقی این فیلم نیز دارای ویژگی های جالبی است. استفاده از موسیقی‌هایی مثل «بزرگراهی به سوی جهنم» و «بازگشت به سیاهی» و موسیقی‌هایی که از سوی افرادی همچون مایکل جکسون اجرا شده‌اند اشاره‌ای دیگر بر قصد و منظور سازندگان است. آهنگ‌هایی که باعث شده است در برخی تحلیل‌ها این فیلم عنوان اولین فیلم انیمیشن سه بعدی را بگیرد که از آهنگ‌های Heavy-Metal و Hard Rock استفاده کرده است را به خود اختصاص بدهد و حتی بعضی از اظهار نظر کنندگان درباره آن اشاره کنند که گویی عمدی در بکارگیری موسیقی‌های شیطانی در فیلم وجود دارد. باید باور کنیم که فیلمی در سطح مگامایند بدون قصد و منظور ساخته نمی شود و طراحی‌های فراوان و دقیقی برای القاء منظور اصلی فیلم و پیچیدن آن در لایه‌های مختلف اندیشیده می شود که شاید در نگاه اول بسیار دور از ذهن به نظر بیایند. این فیلم در حقیقت می خواهد القاء کند که انسان اگرچه عزیز کرده خداوند است ولی این شیطان است که از او برتر است و انسان نیز باید به جای خدا شیطان را بپرستد و دوست داشته باشد. شواهد فراوان کوچک و بزرگ دیگری در فیلم وجود دارند که منظور این نوشتار بیان تمام این موارد نیست. البته جای اعتراض چندانی به مسئولین به خاطر صدور مجوز پخش این فیلم در شبکه خانگی نیست چه این که مسئولین فرهنگی کشور در حال حاضر اساساً برای مسائل خیلی واضح تر و مهم تر از این موضوع احساس دغدغه نمی کنند! ولی به هر حال به عنوان راه حلی برای استفاده از این فیلم ها به نظر الصاق کردن یک مصاحبه تحلیلی از یکی از اساتید فن درباره فیلم‌های دوبله شده علاوه بر حفظ منافع شرکت‌های دوبله و پخش و نیز بوجود نیامدن فضای انفعالی محض در برابر تولیدات غربی باعث رشد و آگاهی مردم عزیز کشورمان در رابطه با توطئه‌های خطرناک استکباری است.







      


تقریبا از اوان ساخت فیلم در هالیوود ، سینماگران و فیلمسازان این کارخانه به اصطلاح رویا سازی ، در کنار تبلیغ و ترویج فرهنگ آمریکایی اعم از کابوییسم و گنگستریسم و میکی ماوسیسم و مانند آن ، علاقه خاصی نسبت به کاراکترها و قصه های شرقی چه در خاورمیانه و خاوردور و یا از شرق باستان نشان می دادند والبته در قریب به اتفاق این حکایت ها نیز همواره آدم های شرقی ، موجوداتی شریر و خبیث یا شارلاتان و فریب کار و یا فقیر و بیچاره جلوه می کردند که زندگی خویش را از طریق دزدی و سرقت و امثال آن می گذرانند.
دیگر نیازی به اثبات و تکذیب اینکه مثلا در بازداشتگاههای مخفی CIA در اروپا و دیگر کشورها یا در ابوغریب و گوانتانامو ، زندانیان تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار می گیرند، نیست اگرچه فیلم های مستند آن به وضوح برروی فضای وب منتشر شده و بسیاری از فعالان حقوق بشر نیز براساس اسناد و شواهد غیر قابل انکار در موردش سخن گفته اند. و اگرچه پیش از این نیز در فیلم هایی مانند "قلمرو" ( فیلیپ برگ) نیز تصاویری از آن دیده بودیم و یا در فیلم "W" ( الیور استون) دیک چنی و جرج دبلیو بوش نیز به روشنی از آن سخن گفته بودند.اینکه فیلم "غیر قابل تصور" را تنها یک فیلم بپنداریم و آن را دور از واقعیت تلقی کرده و در حد مثلا یک فیلم تخیلی به شمار آوریم ، بسیار با آنچه تاکنون آثار هالیوود به نمایش گذاشته اند ، منافات دارد. آنچه در مورد این دسته از فیلم های هالیوودی ( که به چالش های روز آمریکا می پردازند) مسبوق به سابقه است ، نوعی توجیه تحرکات میلیتاریستی و ضدبشری سیستم سیاسی صلیبی / صهیونی ایالات متحده بوده است. از فیلم های مستند و غیر مستندی که راجع به جنگ های جهانی اول و دوم ساخته شد تا آثاری که جنایات آمریکا را در جنگ کره و ویتنام موجه جلوه می داد ، حتی آنها که به فیلم های ضد جنگ معروف شدند ( همچون "شکارچی گوزن" مایکل چیمینو  یا "جوخه" الیور استون و یا "حالا آخرالزمان" فرانسیس فورد کاپولا ) و در واقع جنایات جنگی آمریکا را در مقابل یک نیروی ظاهرا خشن و غیر متمدن قرار می دادند تا سمپاتی مخاطب را نسبت به نیروهای آمریکایی برانگیزند.اما در فیلم "غیر قابل تصور" برای نخستین بار شکنجه های قرون وسطایی در برابر یک نیروی غیرانسانی تر قرار داده می شود تا مخاطب در میان دو گزینه بد و بدتر ، اولی را انتخاب کرده و در واقع به تماشاگر اینگونه القاء گردد که ایالات متحده آمریکا هم در مقابله با تروریسمی که مدعی است تهدید اصلی امروز دنیا تلقی شده ، ناگزیر از انتخاب گزینه اول شده است."غیر قابل تصور" را گرگور جردن ( که پیش از این از وی فیلم هایی مانند :"ند کلی" و "سربازان بوفالویی" را دیده بودیم) براساس فیلمنامه ای از پیتر وودوارد ساخته که مجموعه فیلم های آخرالزمانی "بابل 5" و قسمت دوم فیلم فراماسونری "گنجینه ملی" و  همچنین اثری تحریف گرانه در پروپاگاندای استقلال آمریکا به نام "میهن پرست" را نوشته است. بنابراین نوشتن فیلمنامه ای که از جنبه ای دیگر به نمایش روش های ضدبشری امپریالیسم آمریکا در سرکوب انسانیت می پردازد تا برآن در مقابل یک فریب تاریخی دیگر به نام "تهدید تروریستی علیه آمریکا" ، مهر افتخار و فداکاری برای نجات جهان بزند ، از نویسنده ای همچون پیتر وودوارد بعید نمی نماید.استیون آرتور یانگر ( با ایفای نقش مایکل شین) نام قبلی کارشناس سابق ارتش آمریکاست که اینک مسلمان شده و نام یوسف برخود گذارده و با ارسال نواری ویدئویی برای مقامات آمریکایی ، آنان را از قراردادن 3 بمب اتمی در 3 نقطه کشور آمریکا مطلع می سازد و عمدا خود را در معرض بازداشت قرار می دهد. اگرچه FBI به مسئولیت زنی به نام مامور هلن برودی ( با بازی کری آن ماس) از این قضیه مطلع می شود اما کار بازجویی را مشترکا اطلاعات ارتش و CIA برعهده می گیرند و یک متخصص شکنجه با نام اختصاری "H" ( با بازی سموئل ال جکسن) مامور مستقیم این کار می گردد. از این پس فیلم وارد یک پروسه تکان دهنده شکنجه و خشونت بی حد و حصر می شود که بعضا تماشای صحنه های آن دشوار می گردد. کاربرد انواع و اقسام شکنجه اعم از بریدن و سوراخ کردن بدن ، شوک الکتریکی ، سوراخ کردن دندان و صورت با مته ، قطع کردن انگشتان و ...به ترتیب در مقابل دوربین سینما ، تصویری حیرت آور از آمریکاییان مدعی دمکراسی و حقوق بشر به تماشاگر عرضه می کند ، تصویری که پیش از این تنها در فیلم های مربوط به روم باستان و شکنجه اسیران گلادیاتور یا عملیات بازجویی افسران گشتاپو آلمان نازی مشاهده کرده بودیم.اما گرگور جردن و فیلمنامه نویسش ، پیتر وودوارد آنچنان زیرکانه تصاویر شکنجه را در کنار تروریستی قرار می دهند که گویا قرار است با انفجار 3 بمب اتمی ، دهها میلیون نفر را قتل عام نماید. و اینچنین است که به تدریج تماشاگر هم در کنار مامور "H" و روسای وی قرار می گیرد. در واقع سازندگان فیلم "غیر قابل تصور" با قرار دادن کاراکتری به نام " هلن برودی" به عنوان یک مامور وظیفه شناس FBI (یک پلیس زن با حفظ تمامی احساسات زنانه) در مقابل  خشونت مامور "H" ، برای تماشاگر و مخاطب یک معیار تحمیلی وضع می کند تا وی را همپای کاراکتر یاد شده ، کنترل و هدایت نمایند. از همین رو می بینیم که به طور طبیعی و منطقی هلن برودی از ابتدا مخالف هرگونه شکنجه است و در مقابل اعمال "H" عکس العمل های جدی نشان می دهد. اما به تدریج متوجه می شود که اگر استیون یانگر از محل اختفای بمب های اتمی سخن نگوید ، چه فاجعه ای در انتظار جامعه انسانی خواهد بود . به همین دلیل کم کم در مقابل وحشی گری های "H" سکوت می کند و بالاخره به جایی می رسد که علنا از مامور "H" می خواهد به کارش ادامه دهد. حتی هنگامی که مامور "H" ظاهرا نسبت به ادامه شکنجه دچار مسئله شده ، این حضور برودی است که وی را مجددا به محفظه شکنجه بازمی گرداند.نحوه فضاسازی جردن و وودوارد به شیوه ای فزاینده پیش می رود و تماشاگر را به جایی می رساند که بنا به نام فیلم به گونه ای "غیر قابل تصور" حتی برای همراهی با ادامه شکنجه از برودی هم سبقت بگیرد و اعمال سبوعانه ترین رفتار حیوانی را حتی درمورد زن و فرزندان یانگر مجاز بشمرد. در اینجا موافقت و اصرار روسای ارتش و CIA برای ادامه کار وحشیانه "H " ، دیگر احساس مخالفت یا تنفری در مخاطب برنمی انگیزاند چراکه خودش به تداوم شکنجه راغب تر است. البته این ترغیب نه به دلیل ایجاد روحیه ضد انسانی بلکه به خاطر فضای فریبکارانه و جعلی است که سازندگان فیلم "غیر قابل تصور " ایجاد می نمایند.این فضای جعلی از تروریسمی که امروزه اسناد و مدارک معتبر بسیاری حتی از جانب نهادها و مراکز غربی بر ایجاد آن توسط کانون های صهیونی درون حاکمیت ایالات متحده و رژیم اسراییل تاکید داشته است، شروع می شود تا نسبت دادن آن به مسلمانان که اینک دین و آیین شان به حول و قوه الهی و عنایت حضرت ولی عصر(عج) و به مدد انقلاب اسلامی ، به سرعت مرزهای مختلف جغرافیایی در اقصی نقاط جهان را در می نوردد و تا غصب عنوان منجی دنیا برای سیستمی استکباری که قرن هاست ، جهان را به خاک و خون کشانده است.اما همچنانکه که گفته شد ، آنچه در فیلم "غیر قابل تصور" ، حد و حدود پیشین را می شکند و آنچه همواره آمریکاییان از خود دور می داشتند ( یعنی جنایت و شکنجه) را رسما تایید و تاکید می کند ، دست زدن به هر اقدام و عملی است که بتواند ایالات متحده را بر دشمنانش فائق نماید.در صحنه ای از فیلم ، "H" می گوید :"...در اینجا فقط پیروزی و شکست وجود داره ، برنده سطح بالاتر اخلاقی را بدست می آورد چراکه آنها کتاب های تاریخ را می نویسند و بازنده فقط بازنده است..."در فیلم "غیرقابل تصور" روی دیگری از سکه امپریالیسم آمریکا برای نخستین بار جلوی دوربین هالیوود می رود که پیش از این به عنوان یک خط قرمز و تابو تلقی می شد. اگر در فیلم "قلمرو" ساخته پیتر برگ شاهد شکنجه در یکی از بازداشتگاههای مخفی CIA هستیم. اولا این بازداشتگاه در مصر قرار دارد و ثانیا مامور شکنجه یک مصری است و مامور آمریکایی سعی در نجات سوژه دارد و هیچگاه دستش به شکنجه وی آلوده نمی شود. در فیلم "مجموعه دروغ ها" ساخته ریدلی اسکات و فیلم "سیریانا" به کارگردانی استیون گیگن ، این نیروهای مسلمان هستند که شکنجه می دهند و انگشت قطع می کنند و ماموران CIA  قربانی این شکنجه بوده و مخالف آن. به طوری که در فیلم "مجموعه دروغ ها"،  مامور CIA رهبر روحانی گروه تروریستی مسلمان را نصیحت می کند که دست از شکنجه و آزار و ترور بردارد!!!اما در فیلم "غیر قابل تصور" نمایش شکنجه و تاکید برآن به عنوان یک راه جدی مقابله با تروریسم مورد ادعای سران غرب ، در واقع به نوعی ابراز قدرت و مانور امنیتی به شمار می آید تا از این پس مخالفان آمریکا ، حساب کار دستشان بیاید که در صورت هرگونه مبارزه و مقاومت در مقابل سلطه گری های استکبار جهانی ، به طور رسمی و با وحشیانه ترین ابزار و آلات قرون وسطایی شکنجه مواجه خواهند شد و در مقابل سازمان ها و موسسات به اصطلاح حقوق بشری نیز توجیه و تفسیر وجود دارد. در لحظه ای از فیلم "غیرقابل تصور" ، مامور هلن برودی برای به حرف درآوردن یانگر به وی می گوید که :"...تو ثابت کردی که ما آنچه مدعی اش بودیم ، نیستیم..."!!در واقع در فیلم "غیر قابل تصور" ، گرگوری جردن و پیتر وودوارد و البته سفارش دهندگان فیلم و صاحبان کمپانی سونی پیکچرز (که خود از کلان سرمایه داران کانون های صهیونی پشت پرده سیاست های ایالات متحده هستند) برای مخالفانشان خط و نشان می کشند که از این پس به طور علنی و عیان با شکنجه های نامحدود مواجه تان خواهیم ساخت.اما وجه دیگر پیام فیلم "غیرقابل تصور" ، زیر سوال بردن تمامی خواسته های مشروع و حق طلبانه امروز آزادیخواهان جهان به خصوص مسلمانان است که آمریکا بایستی دست از کشتار و قتل عام در عراق و افغانستان برداشته و همچنین نیروهای خود را از کشورهای اسلامی خارج سازد. یعنی همان دو درخواستی که استیون یانگر در پیغامش به رییس جمهوری آمریکا ابراز می نماید. به این ترتیب سازندگان فیلم "غیر قابل تصور" مهمترین مطالبات جهانی از حاکمان ایالات متحده (از جمله آنچه بسیاری از آمریکاییان هم خواستارند) را زیر لوای مبارزه با تروریسم ، غیر انسانی قلمداد کرده و عمل کردن به آن مطالبات را مساوی با تحقق خواسته های نامشروع تروریست ها به شمار می آورند.و بالاخره وجه آخر فیلم "غیر قابل تصور" ، همان داستان قدیمی و فریب دیرین صهیونیست ها در نسبت دادن هرگونه ترور و خشونت به اسلام و مسلمانان بدون توجه به ملیت آنهاست.( همان نکته ای که شرورانه در سریال "24" گفته می شود که هر مسلمانی تروریست نیست اما هر تروریستی مسلمان است!)نکته قابل ذکر (همچنانکه در دیگر آثار هالیوود نیز بارز است) جنبه اسلام ستیزی شدید در فیلم "غیر قابل تصور" است که اگرچه در دو لحظه از آن به شکل خبیثانه ای به مشارکت ضمنی ایران در تولید و تهیه بمب های اتمی اشاره می شود اما مسئله اصلی ، مسلمان بودن استیون یانگر است که از همان نخستین سکانس فیلم با معرفی کاراکتر اصلی فیلم با نام یوسف در مقابل دوربین قرار می گیرد و سخنش را با نام خدا و اسم مبارک حضرت رسول اکرم (ص) آغاز می کند.(ضمن اینکه خود را یک شهروند آمریکایی می خواند) از این پس در حساسترین لحظات فیلم ، نمادهای اسلامی را در فیلم مشاهده می کنیم ، از جمله حجاب همسر استیو و همچنین نوع پوشش اسلامی فرزندانش.به هر حال و مثل همیشه آنچه برای سردمداران کانون های جهانی صهیونیسم (که سرنخ اصلی کمپانی ها و استودیوهای فیلمسازی هالیوود را نیز در چنگ دارند) اهمیت دارد و هدف اصلی هجوم و حمله شان است ، اسلام و مسلمان است. اگر امروز ایران را در جنبه های گوناگون مورد هجمه قرار داده و می دهند ، دقیقا به خاطر آن است که امروز سرزمین ایران ام القری جهان اسلام و به خصوص مذهب پویا و ضد استعماری اش یعنی شیعه محسوب می گردد. بنابراین ایران ستیزی امروز غرب صلیبی/صهیونی را می توان زیر مجموعه اسلام ستیزی همیشگی آن دانست.در فیلم "غیر قابل تصور" نیز همین مسئله مد نظر قرار داشته و این اسلام و مسلمانی است که بیش از هر کشور و ملتی ، هدف هجمه ناجوانمردانه قرار گرفته است. یعنی علیرغم آنکه در چند صحنه از فیلم بر ملیت آمریکایی استیون یانگر  تاکید می شود و حتی هلن برودی نیز برای جلوگیری از ادامه شکنجه وی ، به "H" و روسایش یادآور می شود که قربانی شان یک شهروند آمریکایی است اما آنچه برای سازمان های اطلاعاتی و امنیتی غرب اهمیت پیدا می کند ربطی به آمریکایی بودن یا غیر آمریکایی بودن استیو ندارد ، بلکه مهم مسلمان بودن اوست . چنانچه اطلاعات بدست آمده از وی شامل دفعات رفتنش به مسجد و ارتباط با مسلمانان دیگر می شود.و البته مهمتر از مسلمان بودن ، اعتقاد به اسلام انقلابی است. در دیالوگی که مابین هلن برودی و استیون یانگر رد و بدل می شود ، برودی بر احترام خویش نسبت به قرآن و اسلام تاکید می نماید. اما نکته مهم اینجاست که سردمداران نظام استکباری غرب حتی ناگزیر با اسلامی که به طور عاجل منافع آنها را تهدید نکند، مشکلی ندارند(حداقل تا زمانی که اسلام ناب محمدی (ص) دشمن شماره یک آنهاست). همان طور که گری سیک (معاون برژینسکی ، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر) در مصاحبه ای گفته بود که اشکالی ندارد که مسلمانان ساعت ها نماز بخوانند و تسبیح بیندازند تا جایی که دستشان مجروح شود ، فقط کاری به ما نداشته باشند!!خواسته هایی که از سوی استیو یانگر خطاب به رییس جمهوری آمریکا مطرح می شود (یعنی خروج نیروهای نظامی ایالات متحده از کشورهای اسلامی و دست برداشتن از کشتار مسلمانان انقلابی) دقیقا همان نکاتی است که منافع امپریالیسم را در همه جهان به خطر خواهد انداخت و به هیچ وجه نمی تواند مورد قبول کانون های صهیونی گرداننده سیاست های آمریکا باشد . از همین روست که گروههای تروریستی را زیر لوای اسلام ایجاد کرده و هرآنچه به دروغ به مسلمانان نسبت می دهند را با دست آنان به انجام می رسانند تا به راحتی بتوانند منادیان اسلام انقلابی را به ناحق متهم به حمایت از تروریسم کنند. در حالی که خود حامی و پشتیبان و بانی دهشتناک ترین گروههای تروریستی در طول نیم قرن اخیر بوده و هستند و از جمله مهیب ترین تروریسم دولتی تاریخ یعنی رژیم اسراییل را به طور تمام و کمال زیر بال و پر خود قرار داده اند.اما به هر حال آنچه همیشه منافع نامشروع این کانون های صهیونی و اذناب استعمارگرشان را تهدید کرده و می کند ، اصل اسلام بوده و هست . پس همین کانون ها که بنیانگذار و گرداننده اصلی مراکز رسانه ای در غرب(از جمله کمپانی ها و استودیوهای فیلمسازی هالیوود) بوده اند ، از همان نخستین گام ها تا به امروز ، دشمن شماره یک خود یعنی اسلام و مسلمانان را به انحاء مختلف و در مراحل گوناگون ، مورد هجوم تبلیغاتی و رسانه ای قرار داده اند که بی مناسبت نیست نگاهی به این روند در طول تاریخ سینمای غرب داشته باشیم:
اسلام ستیزی در هالیوود
تقریبا از اوان ساخت فیلم در هالیوود ، سینماگران و فیلمسازان این کارخانه به اصطلاح رویا سازی ، در کنار تبلیغ و ترویج فرهنگ آمریکایی اعم از کابوییسم و گنگستریسم و میکی ماوسیسم و مانند آن ، علاقه خاصی نسبت به کاراکترها و قصه های شرقی چه در خاورمیانه و خاوردور و یا از شرق باستان نشان می دادند والبته در قریب به اتفاق این حکایت ها نیز همواره آدم های شرقی ، موجوداتی شریر و خبیث یا شارلاتان و فریب کار و یا فقیر و بیچاره جلوه می کردند که زندگی خویش را از طریق دزدی و سرقت و امثال آن می گذرانند. در برخی از این فیلم ها شاهد حضور غربی ها در شرق دور بودیم که سعی داشتند تا در جامعه ظاهرا فسادآلود خاوردور ، ظاهرا حق را حاکم کنند. فیلم هایی مانند "دریاهای چین" ساخته تی گارنت یا "55 روز در پکن" نیکلاس ری یا "وحشی و گیشا" جان هیوستن از همین دسته هستند.
سینمای ایدئولوژیک غرب تقریبا از همان لحظات پاگرفتن (از آنجا که از یک ایدئولوژی شرک آمیز و نژادپرستانه سلطه طلب، تغذیه می شد) تعارض و عناد خویش را با اسلام و مسلمانان نشان داد. از همان ابتدا در سینمای غرب، مسلمانان در کسوت عرب یا غیر عرب ، افرادی شرور و خبیث و شارلاتان و یا حتی بی سر و پا و در خوش بینانه ترین نگاه، مضحکه آمیز و مسخره نمایش داده شدند. شاید کمتر کسی فیلم "رقص هفت زن محجبه" تامس آلوا ادیسون در سال 1897 (یعنی دو سال پس از پدید آمدن رسمی سینما) را دیده باشد یا از فیلم "عرب مسخره" (ژرژ میلیس) در همان سال چیزی شنیده باشد و یا اسم فیلم "آواز موذن"(فیلیکس مگیش – 1905) به گوشش خورده باشد اما حتی اگر نسخه صامت دزد بغداد (رائول والش-1924) را ندیده باشد، قطعا صحنه هایی از "دزد بغداد" ساخته الکساندر کوردا و دوستانش و تولید رنگی 1940 را مشاهده کرده که چگونه مسلمانان در این فیلم (به خصوص وزیری به نام جعفر)، افردی پاپتی و خبیث و حتی شیطان صفت تصویر می شوند که بهترین شان یعنی همان سابو(دزد بغداد)در اصل فردی است که با دله دزدی و شامورتی بازی زندگی می گذراند! چنین کاراکتری را در بسیاری از آثار سینمای غرب اعم از فیلم و کارتون  طی این نزدیک به 115 سال تاریخ سینما ، به کررات می توان مشاهده کرد، از فیلم های سندباد گرفته تا علاءالدین و علی بابا و تا همین فیلم اخیر مایک نیوئل برگرفته از بازی "شاهزاده پارس" که با نام "ماسه های زمان" در سال 2010 ساخته و اکران شد. فیلمی که علاوه بر مایه های ضد اسلامی و جدا کردن ایرانیان از وجه اعتقادی شان ، از جنبه های قوی آخرالزمانی نیز برخوردار بود.شرق اسلامی که همواره با شکل و شمایل عربی و با برج و باروی قصرهای افسانه ای هزار و یک شبی و محلات فقیر نشین و سیاه در دوربین سینمای غرب قرار گرفته ، وجه دیگر شرق پردازی هالیوودی ها بوده از فیلم "پسر شیخ" ساخته 1926 جرج فیتس موریس تا "مراکش" جوزف فن اشترنبرگ در 1930 و تا "شاهزاده پارس"  در سال 2010 ادامه یافت.این نگاه تحقیرگرایانه (که حتی در فیلم های کمدی نیز دست از سر شرق اسلامی برنمی داشت همچون درفیلم "گمشدگان حرم"با شرکت باد ابوت و لو کاستلو)بعضا خرافات یا درگیری های قبیله ای و جاهلی را نیز چاشنی داستان های خود می کرد و معمولا در اینجا سر و کله سفیدپوستان غربی و به خصوص آمریکایی پیدا می شد تا اوضاع جامعه درهم و برهم مسلمانان را به سامان کنند. معروفترین فیلم از این دست "لارنس عربستان" دیوید لین است و از اخیرترین آنها نیز می توان به فیلم  "قلمرو" پیتربرگ اشاره کرد که حال و هوای امروز پروپاگاندای رسانه ای غرب یعنی وجه ضدتروریستی آن می چربد.معمولا هم برای سازندگان این آثار اهمیتی هم نداشته و ندارد که در به تصویر کشیدن افسانه های شرقی یا تاریخ آن ، به اصل قصه ها وداستان ها و یا حتی ماهیت کاراکترها وفادار بمانند. دیگر واقعیات تاریخی و حقایق اجتماعی که جای خود داشته و دارد و اصلا در نظر نمی آمده و نمی آید. هنوز یادمان نمی رود که در سریال انیمیشن "سندباد" ، 3 شخصیت افسانه ای قصه های شرقی از سندباد بحری گرفته تاعلاء الدین و علی بابا در کنار یکدیگر قرار گرفته وماجراهای سریال را به پیش می بردند.در این گونه آثار همواره سعی شده با نشان دادن مشرق زمین به عنوان فضایی بدوی ، جنس جوامع شرقی با مانوسات مردم از جامع اطراف خود متفاوت نمایش داده شود و انسان شرقی تبدیل به شخصی غریبه از منظر مخاطبان غربی شود.از اولین سال‌های تولید فیلم در هالیوود ضمن تمسخر جامعه شرقی، اسلام به عنوان دینی که در مشرق زمین رایج است مورد هجمه بوده و به تدریج این نگاه ایدئولوژیک‌تر و پررنگ‌تر شده که نمونه آن فیلم «ال‌سید» است. در این فیلم چهره‌ای خونریز و خون‌آشام از اعراب مسلمان به نمایش درآمد در حالی که این فیلم اروپاییان را افرادی متمدن و دیندار که برای حفاظت از شرف اروپایی خود با مسلمانان جنگ می‌کردند، معرفی می‌کرد. روند عرب ستیزی و اسلام ستیزی ( که در بسیاری از آثار هالیوود به یک مفهوم و معنا به کار گفته می شد) به تدریج در فیلم‌های آمریکایی با تاریخ‌سازی برای صهیونیزم و کشور جعلی اسرائیل ادامه پیدا کرد که نمونه‌هایش را در فیلم‌هایی چون "سامسون و دلیله"، "ده فرمان" ، "اکسدوس" و... مشاهده می نماییم و بارزترین نمونه اسلام‌ستیزی را می‌توان در فیلم "جن‌گیر" ساخته مشهور ویلیام فریدکین‌ دید که فیلم با صدای اذان در عراق شروع شده و از آنجا و با همین صدا شیطانی همراه شخصیت اصلی داستان شده و در آمریکا به روح دختر جوانی حلول می‌کند تا از همان زمان این تئوری در ذهن آمریکاییان جا بیفتد که اگر در خود سرزمین های اسلامی با شیاطین شرقی درگیر نشویم ، آنها در همین آمریکا و در شهرهایمان (مانند کیپ تاون در فیلم جن گیر) به سراغ خانواده هایمان خواهند آمد!!پس از پیروزی انقلاب اسلامی رویکرد پیچیده‌تری در فیلم‌های هالیوودی به وجود آمد و در واقع بسیاری از فیلم‌های هیولامحور دهه80 بازتاب ترس‌های غرب از اسلام است که به شکل فیلم درآمد حتی جنس این فیلم‌های هیولایی نیز متفاوت با سایر آثاری از این دست است که در دهه‌های قبل تولید می‌شد. از شاخص‌ترین این آثار می‌توان به سری فیلم های "بیگانه" اشاره کرد. هیولای بیگانه، هیولایی باستانی است که از مکانی ناشناخته می‌آید، در مغز رخنه می‌کند و سپس به دل انسان‌ها می‌رود و میزبان خود را می‌کشد.در دهه 90 صراحت آشکارتری در لحن هالیوود نسبت به مسلمانان به وجود آمد و هیولاهای دهه 80 بدل به تروریست‌های مسلمانی شدند که نابودی جوامع غربی را نشانه رفته بودند. فیلمی همچون دروغ های حقیقی جیمز کامرون از جمله همین آثار است. این نگاه بعد از سال 2000 رویکردی آخر‌الزمانی به خود گرفت و در فیلم‌های بسیاری نبرد نهایی اسلام و غرب به تصویر کشیده شد. حتی در دوره اخیر رجعتی به آثار تاریخی به وجود آمده و موضوعاتی که در دهه‌های گذشته در لفافه مطرح می‌شد، اکنون به صورتی صریح دوباره مطرح میگردد که همین موارد نشانگر آن است که ضدیت با اسلام موجی دیرپا در سینما بوده و تکثر فیلم‌های ضد اسلامی، مساله اتفاقی بودن ساخت این آثار را منتفی می سازد.دیگر آش آنقدر شور شده که گویا خان هم فهمیده به طوری که "برژینسکی" مشاور امنیت ملی جیمی کارتر (رییس جمهور اسبق آمریکا) در سال 2008 در  بخشی از مقاله مفصلش تحت عنوان"این پارانویا را متوقف کنید " در روزنامه واشینگتن پست و در اعتراض به این موج ضد اسلامی نوشت :"... برنامه هایی که در آن تروریستها با چهره های «ریش دار» به عنوان کانون افراد شرور نمایش داده می شوند ، اثرات عمومی آن تقویت احساس خطر ناشناخته اما مخفی است که می گوید به نحو رو به افزایشی زندگی آمریکاییها را تهدید می کند . صنعت فیلم سازی نیز در این خصوص اقدام کرده است.در سریالهای تلویزیونی و فیلمها، شخصیتهای اهریمنی با قیافه و چهره های عربی(اسلامی) که گاهی با وضعیت ظاهری مذهبی، برجسته می گردند، نشان داده می شوند که از اضطراب و نگرانی افکار عمومی بهره برداری کرده و ترس از اسلام را بر می انگیزد.کلیشه صورتهای اعراب (مسلمان ها) بویژه در کاریکاتورهای روزنامه ها، به نحو غم انگیزی یادآور تبلیغات ضد یهودی نازی هاست. اخیراً حتی برخی سازمانها و تشکلهای دانشجویی دانشگاهها درگیری چنین تبلیغی شده اند که ظاهراً نسبت به خطرات ارتباط میان برانگیختن نژادپرستی و انزجار مذهبی و برانگیختن جنایات بی سابقه هولوکاست بی خبرند..."در واقع سینمای اسلام هراس غرب که قدمتی به اندازه خود تاریخ این سینما داشت ، با ورود به هزاره سوم میلادی از دو وجه مهم دیگر نیز برخوردار گردید ؛ اول اینکه جنبه آخرالزمانی به خود گرفت و دوم از تفکرات آرکاییستی ( باستان گرایی با وجه ایران منهای اسلام ) برخوردار شد.در همین مسیر فیلم هایی همچون "Crossing Over" (2009) ساخته وین کریمر و محصول فرانک مارشال برای کمپانی واینشتاین یا "سنگسار ثریا" (سیروس نورسته – 2008) و یا پرسپولیس ( مرجان ساتراپی-2007) که کاتلین کندی صهیونیست آن را تهیه کرده بود را می توان مثال زد که در همه آنها یک نکته مشترک به نظر آمد، این که قوانین و اعتقادات و باورهای اسلامی باعث تحمیل شرایطی به ایرانیان گشت که آنها را از همه دنیا عقب و منزوی نگاه داشت. برهمین اساس می توان گفت که در واقع قضیه  ایران هراسی اخیر در آثار سینمای هالیوود جز به دلیل اسلامیت ایران و اینکه امروز به عنوان ام القری جهان اسلام قلمدار می شود، نیست. آنچه که در مستند "ایرانیوم"(الکس ترایمن-2010) به وضوح و روشنی در قاب دوربین قرار می گیرد. در این فیلم مستند که توسط موسسه صهیونیستی کلاریون و با حمایت نئو محافظه کاران آمریکا ( همان اوانجلیست ها یا مسیحیان صهیونیست) تولید شده ، در 11 اپیزود( به نام های : یک انقلاب، یک جمهوری اسلامی ، 30 سال ترور ، یک رژیم بی رحم ، افزایش قدرت ، ایران هسته ای ، دنیا در معرض تهدید ، فشار دادن دکمه ، 30 سال شکست ، متوقف کردن نظام  و انقلابی جدید)   تمام اتهامات بی پایه ای که غرب و آمریکا طی 32 سال پس از پیروزی انقلاب علیه ایران تکرار کرده اند را بازخوانی کرده و براساس یک سری تبلیغات روانی ، ایران را مسئول تمام فجایع و حوادث 3 دهه اخیر در خاورمیانه معرفی می کند. اتهاماتی مانند حمایت از تروریسم ، تقویت گروههای تروریستی در لبنان و فلسطین ، طراحی برنامه هسته ای برضد کشورهای منطقه و برعلیه صلح جهانی، شرکت در بمب گذاری های سالهای پیشین علیه نیروهای آمریکایی در لبنان و ...که همه اینها باعث می شود تا ایران را به عنوان تهدیدگر صلح جهانی معرفی نموده و تنها راه مقابله با این تهدید را حمله نظامی بدانند! ( در واقع تمامی اتهامات یاد شده برای سرپوش گذاردن بر موجودیت نامشروع رژیم صهیونیستی ، حضور سلطه طلبانه آمریکا و اعوان و انصارش در منطقه ، تروریسم دولتی که توسط اسراییل به دنیا تحمیل شده و نسل بشر را در مخاطره افکنده و همچنین نقشه های شوم و مهلکی است که کانون های صهیونی برای آینده بشریت طراحی نموده اند.) اما نکته مهم اینجاست که در مستند"ایرانیوم" که در آن صهیونیست هایی همچون جان بولتون و مایکل لدین و جیمز وولزی و کنت تیمرمن  به عنوان کارشناس اظهار نظر می کنند ، علت همه اتهامات یاد شده  را به خاطر حاکمیت ایدئولوژی اسلام بر ایران تحلیل می کنند. از نظر سازندگان فیلم "ایرانیوم" در واقع این انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است که به عنوان دشمن اصلی کانون های صهیونی، ایران را (که زمانی به عنوان ژاندارم منطقه خاورمیانه در حد یک نوکر برنامه هایشان را عملی می ساخت) اینک از حیطه قدرتشان خارج کرده و به صورت پایگاهی برای آزادیخواهان و استقلال طلبان و همه مخالفان سلطه گری آنها درآورده است. پس در اینجا ایران هراسی به عنوان زیر محموعه ای از اسلام هراسی در می آید.اما آثار ضد اسلامی و اسلام هراسانه در انواع و اقسام فیلم های سینمای غرب از سال 2001 به بعد ، بیشتر در قالب همان دو جریان اصلی سینمای آخرالزمانی و سینمای جنگ و اشغال قرار گرفته و مطرح شدند. از شکنجه گر و تروریست نشان دادن مسلمانان در فیلم هایی مانند "قلمرو" ( پیتر برگ-2007) و "مجموعه دروغ ها" (ریدلی اسکات- 2008) و "سیریانا" (استیون گیگن-2005) و "محفظه رنج" ( کاترین بیگلو-2009) و ...گرفته تا فیلم "ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین"( استیون اسپیلبرگ – 2008) که نیم نگاهی به سمت دنیای اسلام داشت و در آن حکایت 12 مجسمه را به تصویر می کشید که یکی از آنها سر نداشت(همان جمجمه بلورین) و اگر آن سر برروی پیکرش قرار می گرفت ، بیدار شده و شرایط آخرالزمانی شکل می گرفت.اما از اواسط دهه 2000 ، دکترین تینک تانک های آمریکایی در برابر اسلام ناب محمدی(ص) و آرمان های انقلاب اسلامی ، برای تقویت یک نوع اسلام میانه به هالیوود نیز راه یافت و سعی شد که در فیلم های ضد اسلامی ، همه اسلام و مسلمانان محکوم نشوند و نوعی اسلام میانه که اولا کاری با منافع نامشروع آمریکا در منطقه خاورمیانه نداشته و ثانیا به استراتژی سلطه گرانه ایالات متحده کمک می کند در این دسته از فیلم ها برجسته شود و در مقابل اسلامی که در تضاد با لشکرکشی و استعمارگری آمریکا قرار می گیرد و در یک کلام عدالت طلب و ظلم ستیز است (در یک کلام شیعیان و طرفداران انقلاب اسلامی و امام خمینی رحمه الله علیه)، با نقاب خشونت طلب و تروریست نمایش داده شود. از همین رو مثلا در فیلم "قلمرو"(پیتربرگ) شاهدیم که در مقابل تروریست های مسلمان ، رییس پلیس هم یک مسلمان است که با نظامیان آمریکایی در یافتن و دستگیری و سرکوب تروریست ها همکاری می نماید یا در فیلم "مجموعه دروغ ها" ( ریدلی اسکات) در مقابل مسلمانان تروریستی که از قضا مسئولشان ، به ردای روحانیون شیعه ملبس است و آیات قرآن را برای شکنجه مامور CIA قرائت می کند ، دخترمسلمان فلسطینی ایرانی با ماموران امنیتی اردن و CIA همکاری می نماید. صریح ترین نمایش سینمای غرب از این دکترین را در فیلم "من خان هستم" (کارن جوهر-2010) می بینیم که خان ، شخصیت اصلی مسلمان فیلم که بسیار مهربان و مردم دار نشان می دهد و با دختری هندو ازدواج کرده در واقع یک منگول است و با مسلمانانی که در آمریکا با نظام تبعیض گرایانه و نژادپرستانه ایالات متحده ناسازگار هستند ، مخالف است. او وقت بسیاری گذاشته که به رییس جمهور آمریکا بگوید، یک تروریست نیست! و طرفدار صلح و سازش با سیستم سلطه گر جهانی است!!






      

http://up.faraj12.ir/images/rfa1hczgglrqkldwydv.jpg
آگاهی (The Knowing) ، عنوان فیلمی است به کارگردانی الیس پروباس. بازیگر اول این فیلم نیکلاس کیج (شناخته شده در این گونه فیلم ها) و ساخته 2009است.داستان کلی فیلم مربوط به نابودی بشر و نجات عده ای (انتخاب شده) می شود…
قبل از شروع ذکر چند نکته ضروری است:
در ادبیات یهودیت و مسیحیت نبوت با دید اسلام از نبی متفاوت است. در آنجا نبی به کسی گفته می شود که پیشگو است نه کسی که لزوما از طرف خداوند پیغام های را دریافت می کند، ممکن است این شخص از طریق خدا یا موجودات ماورائی یا از هر طریق دیگر این کار را انجام دهد.و کسی که پیشگویی می کند نبی است و به همین دلیل در بین این ها انبیاء صادق (پیشگویی ها این دسته جامعه عمل به خود می پوشاند) و انبیاء کذبه (کسانی که صرفا ادعای پیشگویی دارند) وجود دارد. در ادبیات یهودی انبیاء 400 سال قبل از میلاد مسیح تمام شدند و در کتاب مقدس آمده که در آخرالزمان لاویان(زیرا یهودیان اعتقاد دارند که نبی باید از نسل لاوی باشد) نبوت (پیشگویی) خواهند کرد و علت تکامل و پیشرفت در دوران حضرت سلیمان بدلیل وجود همین پیشگویان بوده که راه های تسلط بر دیگران را بازگو می کردند البته از نگاه یهودیان لاویان تنها پس از ظهور حضرت مسیح قادر به نبوت هستند ولی از دید صهیونیستی لزومی به آمدن مسیح نیست و در آخرالزمان این اتفاق باید رخ دهد.در الهیات مسیحی وقتی حرف ازنبی به میان می آید منظور نبوت منقطع نیست حتی در زمان حضور حضرت عیسی انبیائی وجود داشتند (همانطور که در کتاب مقدس آمده که شخصی در زمان پیامبری حضرت عیسی سه دختر نبی یا همان پیشگو داشت).داستان در سال 1959 با برگزاری مراسمی آغاز می شود وقتی که تمام بچه ها دید خود را نسبت به 50 سال آینده را نقاشی می کنند در این میان یک دختر به نام لوسیندا به جای نقاشی یکسری اعداد نامفهوم را می نویسد که در ادامه فیلم مشخص می شود این اعدا پیشگویی است. در این فیلم آغاز حرف ها با نبوت (پیشگویی) یک دختر شروع می شود یعنی اولا جنسیت را در نبوت شرط نمی داند و ثانیا می گوید که در عصر حاضر پیشگویان وجود دارند و فقط باید شناسایی شوند و ثالثا حالت غیر طبیعی لوسیندا هنگام نوشتن اعداد روی کاغذ و درب انباری است که بدلیل ارتباط با موجودات ماورائی است، و در ادامه مشخص می شود این موجودات، موجودات فضایی نیستند بلکه جن یا فرشته اند(به این دلیل که در ادبیات مسیحی و یهودی جن و فرشته از یک جنس و نژاد هستند) و بعد از نمایش این وقایع فیلم به زمان حال می رسد و منظور این که است این نبوت باید ادامه پیدا کند و در عصر حاضر نیز استمرار داشته باشد.وقتی فیلم در عصر حاضر(سال2009) شروع می شود،کیلر در حالی که خرگوش خاکستری رنگی را در بغل دارد از پدرش (نیکلاس کیج) در مورد امکان حیاط موجودات دیگر در کهکشان سوال می کند که پدر زنده بودن موجودات دیگر را در غیر زمین منتفی می داند و در ادامه هنگامی که با کیلر در اتاق خواب صحبت می کند می گوید منظورش از عدم وجود موجودات دیگر، موجودات فضایی بودند نه عالم بهشت و جهنم. تلفیق بهشت و جهنم و عوالم دیگر اشاره به مادی بودن بهشت در زندگانی و حیاط دیگری است، این بحثی همان بحثی که امروز در الهیات مسیحی صهوینیستی به عنوان یکی از اصول اعتقادی وجود دارد که بهشت را ماورائی و غیر زمینی نداند بلکه بهشت را مادی و زمینی بدانند اما در سیاره ای دیگر.این تفکر برگرفته از تفکر یهودی است که قیامت را کاملا مادی می داند.در ادامه وقتی در کلاس درس از منظومه شمسی صحبت می شود دو دیدگاه جبریون (همه ی اتفاقاتی که در عالم بوجود آمده همه توسط خواست مطلق واجب الوجود است یا هر چیزی که اتفاق افتاده دلیلی داشته و هدف مند بوده) و دهریون (تصادفی بودن= همه چیز اتفاقی بوجود آمده این حقیقت که عالم چیزی نیست جز یکسری اتفاقات بی هدف یعنی هم نظم یک مجموعه و هم بی نظمی آن تصادفی است) بیان می شود که ادامه فیلم قبول و بررسی این نظرات است.در صحنه های بعد شاهد این هستیم که در جشن 50 سالگی دفن کپسول زمان و بیرون آوردن آن هنگام پخش نقاشی ها، کیلر صداهای نامفهومی را در گوش خود می شنود و جالب است که نوشته لوسیندا به او می رسد می رسد و بلافاصله بعد از اینکه پاکت را باز می کند و نوشته ها را می بیند شخصی را روبروی خود می بیند. تمام این صدا ها و تصویر ها و شخص مرموز نوعی پیغام انتقال نبوت را دارد.شب هنگامی که نوشته های لوسیندا در خانه نیکلاس کیج قرار دارد، نیکلاس کیج بطور اتفاقی و هنگام مصرف شراب آنها را می بیند و در پی رمزگشایی آنان بر می آید.جالب است که بدانید نبوت های مسیحی و یهودی غالبا بصورت رمزگون هستند و تنها انبیاء و فرهیختگان قادر به رمزگشایی اند، مثلا در داستان حضرت دانیال شاهد این موضوع هستیم و می بینیم که کسانی که برای رمز گشایی رمزها می آیند همه از علمای کنعانی هستند و خیلی از علما نمی توانند رمزگشایی کنند و تنها فرهیختگان این کار را انجام می دهند و این فرهیختگان جلوه الهی دارند مثل حضرت دانیال.در این صحنه شراب عامل توجه به نوشته ها شده و به گونه این صحنه نمایش داده می شود که گویی اگر نوشیدن شراب نبود نیکلاس کیج هیچگاه آنها را نمی دید.در ادامه وقتی در حال مستی شروع به رمزگشایی می کند، ابتدا اعداد را دسته بندی می کند و سریعا و بدون اینکه فکر دیگری در ذهنش خطور کند موفق به رمزگشایی چند عدد می شود.او این کار را تا صبح ادامه می دهد و موفق به کشف تقریبا تمام این رمزها می شود.او صیح فردا ی همان شب به رصدخانه ای می رود و با یکی از دوستانش ملاقات می کند و ماجرا را به او می گوید و پیشگویی می کند که فردای همان روز 81 نفر در یک حادثه جان خود را از دست می دهند ولی دوست او باور نمی کند و به نیکلاس کیج می گوید که در برخی از اعداد هم اتفاقی رخ نداده و رمز اعداد و تفکر فیثاغورسی روشی هستند که اعداد در آنها مفهوم دارد، کسانی که نسخه اصلی و دوبله نشده را دیده باشند می شنوند که دوست نیکلاس کیج به او می گوید ((غیر از اعداد فیثاغورثی سنت قبالایی هم هست)) ولی در ترجمه بنابر مصالحی بگونه ای دیگر ترجمه شده،در اینجا رسما از کابالا نام برده می شود و و در اینجا دوستش می گوید که اعداد فیثاغورثی و کابالایی بی پایه و اساس هستند ولی نیکلاس کیج بر این تفکر اصرار دارد که این اعداد دارای معنی و مفهوم هستند.باید دقت داشت در پی تثبیت اعداد، به نوعی عقاید و منش های کابالایی هم تثبیت می شوند.در دقایق بعدی شاهد نکته خاصی نیستیم و تنها نکته ای که شاهد آن هستیم برگشتن اشخاص مرموز و شنیدن صداهای نامفهوم توسط کیلر است ولی این بار کیلر آن صداها را نامفهوم نمی شنود بلکه آنها را مانند دیگر صداها می شنود و متوجه می شود(پدرش (نیکلاس کیج) به او می گوید در مورد حرف زدن با غریبه ها به تو گفته بودم).روز بعد وقتی خواهر نیکلاس کیج به خانه او می آید و با او صحبت می کند در قسمتی از صحبت به این اشاره می شود که پدر نیکلاس کیج یک روحانی است ولی نیکلاس کیج از این موضوع ناراحت است،باید دقت داشت نیکلاس کیج که موفق به کشف رمزها شده است پسر یک روحانی است که تدین را از دست داده و در اصل وجود خدا شک کرده و به نوعی مادی گرا و دهری شده یعنی از محیط معنویت خارج شده و وارد یک محیط غیر معنوی شده و رویکردی مادی پیدا کرده.کابالیست ها دقیقا همین گونه اند یعنی کسانی هستند که از بطن دین یهود خارج شده اند و به طرف الحاد رفتند، در اینجا هم دقیقا شاهد این موضوع هستیم.بعد از اینکه نیکلاس کیج کشف می کند که اعداد علامت نخورده موقعیت جغرافیایی حوادث هستند و بعدا از سقوط هواپیما وقتی شب به خانه باز می گردد دوستش به دیدن او می آید و نیکلاس کیج در میان صحبت هایش می گوید این اعداد علامت هشدار هستند و دو فاجعه رخ نداده.در اینجا چالش میان جبرگرایان و دهر گرایان دوباره بازخوانی شد و کسی که طرفدار دهرگرای بود در دهری بودن خودش شک کرد به این توضیح که حضور خودش را در آن موقیعت و زمان خاص بی دلیل نمی دید و قرار گرفتن در آن موقیت و زمان خاص را هدفمند می دانست.همان شب کیلر خوابی می بیند که بیشتر مکاشفه است تا خواب او می بیند که جنگل در حال سوختن است و تمام موجودات وحشت زده در حال فرار هستند در این بین می توان هرم و چشم جهان بین را در قالب دیوار اتاق زیر شیروانی دید که کیلر از داخل آن بیرون را نگاه می کند و این وقایع را می بیند، اما نکته مهم محل مکاشفه است یعنی درون چشم جهان بین و تبع آن داخل هرم بودن یعنی نگاه کیلر به بیرون و دیدن اتفاقات، از درون چشم موجودی برتر است و از درون آن است که می توان با این نگاه و این تفکر حقایق آینده را مشاهده کرد و گرنه لزومی نداشت که این مکاشفه در زیر شیروانی باشد.در ادمه فیلم نیکلاس کیج با دایانا (دختر لوسیندا) آشنا می شود و هر آنچه اتفاق افتاده بود و قرار است اتفاق بیفتد برای او توضیح می دهد ولی او با حالت وحشت زده او را ترک می کند در این هنگام اخبار تلوزیون اعلام می کند در حادثه که رخ داده تروریست ها نقشی نداشتند، درست مانند حادثه سقوط هواپیما که دولت احتمال خرابکاری و حمله تروریستی را منتتفی می دانست باید توجه داشت که حوادث به تروریست ها ربط پیدا نمی کند برخلاف سایر فیلم های هالیودی که مقصر اصلی اینگونه حوادث تروریست ها هستند بلکه در این فیلم این حوادث منشاء ماورائی داند نه زمینی که به همان نظریات جبریون و دهریون مربوط می شود.این ذهنیت که این اتفاقات بدلیل نیست و منشاء زمینی ندارد کمی جلوتر نیز دیده می شود وقتی که در مترو نیکلاس کیج برای جلوگیری از اتفاق بعدی به دنبال تروریست است ولی می بینیم که در حادثه مترو هم هیچ انسانی نقش نداشت و حادثه بصورت خود بخود اتفاق می افتد.بعد از این اتفاق وقتی نیکلاس کیج به خانه بر میگردد دایانا را جلوی خانه اش می بیند، آنها در مورد اتفاق پیش بینی شده صحبت می کنند و اینکه قرار است در حادثه آخر بشر نابود شود و بعد برای پیدا کردن نشانه و راهنمایی به خانه لوسیندا در بیرون شهر می روند، در خانه لوسیندا رو دیوار نقاشی دیده می شود که نقاشی پیش گویانه ای است.در آن شخصی دیده می شود که از طرف خداوند نامه ای بدست او داده می شود که همان الهامات به اوست و در طرف دیگر شیطان بصورت یک موجود چند چهره و در وسط آینده جهان بصورت چند کره درهم فرو رفته دیده می شود، در خلال جستوجو چند سنگ (از همان نوع که اشخاص غریبه به کیلر داده بودند) را زیر تخت پیدا می کند که مشخص می کند این افراد پیشگو یک نفر نیستند و بیشتر هستند و بعد که زیر تخت را نگاه می کند وا نوشته زیر آن را می خواند، وقتی که تخت را بر می گرداند روی آن هک شده: این فقط یک نفر نیست، همه ی افراد، هر کس دیگری می تواند باشد.یعنی این پیسگوها افراد و گروه های مختلفی هستند درست همان چیزی که کتاب مقدس از آن مثال (سه دختر پیشگو در یک خانوادهدر زمان پیامبری حضرت عیسی) آورده. در همان حین که نیکلاس کیج در حال جستوجو کردن خانه لوسسیندا است، اشخاص غریبه به طرف کیلر و ابی (نوه لوسیندا) که در داخل ماشین بیرون پارک شده شده است می روند و با آنها صحبت می کنند و به آنها می گویند که اگر مایل باشند می توانند با آنها (از این دنیا) بروند یعنی اینکه نوعی انتخاب در کار است که اغلب به طرف کودکان می رود نه بزرگسالان.فردای آن شب نیکلاس کیج به دفتر ویل (دوستش) می رود و توضیح می دهد که اتفاق آخر چیست و می گوید که همه ی این ها هدفی داشته (تایید نظر جبریون) ولی چرا از دهری بودن به این نظر رسیده چبزی است که در ادامه توضیح داده می شود.بعد از اینکه از دفتر کار ویل خارج می شوند با دایانا صحبت می کند و دایانا برای نجات، پیشنهاد رفتن به غارهای زیر زمینی را می دهد.جالب است بدانید که در ادبیات مسیحی و یهودی شیطان مالک زمین و هرآنچه که در زمین وجود دارد است و محل اسقرار شیطان در زیر زمین است به همین دلیل در اغلب فیلم وقتی شیطان رها می شود از زیر زمین بیرون می آید و شروع به فعالیت می کند و خدا را مالک آسمان و هر آنچه که در آسمان ها وجود دارد می دانند. حال در این فیلم محل نجات از پرتوهای خورشیدی (آسمانی) را زیر زمین می داند یعنی رفتن به سوی شیطان در برخی از فیلم های دیگر این امکان تحقق پیدا می کند مثل فیلم کتاب الی (Book of Ely) که افرادی در زیر زمین یعنی محل استقرار شیطان پنهان می شوند و شیطان از نیروهای خودش حمایت می کند و این افراد زنده می مانند.نکته که در اینگونه فیلم ها نشان داده می شود این است که طبق کتاب مقدس مسیحیان، خداوند در پایان دوران هفت جام بلا بر زمین می ریزد که چهارمین جام خورشید است و حرارت خورشید زمین را نابود می کند و این فیلم همین گفته را نمایش می دهد اما در این فیلم تفکر جدیدی را مطرح می کند که برگشت این تفکر به پروژه آخرالزمان سازی هالیود است، در پروژه آخرالزمان سازی هالیود وقتی حرف از آخرالزمان دینی می شود یا گونه از آخرالزمان دینی به تصویر کشیده می شود خداوند متهم قرار می گیرد خصوصا اگر این آخرالزمان طبیعی باشد چون نابود کننده ی جهان در اینگونه آخرالزمان طبیعت است و خالق طبیعت خداوند است و حال اگر کسی بخواهد متهم شود، آن خداوند است زیرا از یک سو جهان را تماما نابود می کند و از سوی دیگر فقط افراد خاصی (که کودکان هستند) را نجات می دهد تا برای آینده بشر ذخیره باشند. این تفکر دقیقا برآمده از الهیات مسیحی است در آنجا گفته می شود که دوازده هزار نفر از دوازده قبیله بنی اسرائیل(یعنی 144000 نفر) باید ربوده شوند و در مکان امنی محافظت شوند تا بلا های زمینی سپری شود و زمین آماده زندگی دوباره بشر شود و این 144000 نفر برگردند و روی زمین زندگی دوباره را آغاز کنند.در ادامه فیلم نیکلاس کیج با پدرش تماس می گیرد و راه نجات را پناه بردن به اعماق زمین می داند ولی پدر او قبول نمی کند که به زیر زمین برود.در این صحنه تقابل ایمان و کفر را در قالب گفتگوی پدری روحانی و پسری ملهد می بینیم که پسر راهکار نجات را پناه بردن به قدرت شیطان می داند ولی پدر او حاضر نیست که از فرمان خدا سرپیچی کند و بر این اعتقاد است که هر چه که خدا صلاح بداند اتفاق می افتد.بعد از این تماس نیکلاس کیج به سراغ پسرش می رود تا با هم به پناهگاه بروند ولی او می بیند که کیلر در یک حالت غیر طبیعی شروع به نوشتن اعداد کرده و وقتی برگه را بر میدارد کیلر روی میز اعدادی را می نویسد یعنی دنیا به پایان نمی رسد بلکه این اعداد نشان دهنده یک آینده پیشگویی شده است یعنی این پایان دنیا نیست بلکه یک آغاز جدید است که پیشگویی های خاصی را مطرح می کند و می گوید این آینده متفاوت از حال خواهد بود.بعد از نوشتن اعداد روی میز نیکلاس کیج به یاد حرف معلم لوسیندا می افتد که گفت مزاحم نوشتن اعداد توسط لوسیندا شده و لوسیندا ادامه اعداد روی درب انباری با انگشتانش نوشته، نیکلاس کیج آن درب را پیدا می کند و همینطور آن اعداد را، و به نظر می رسد که این اعداد کلید(محل) نجات را نشان می دهند.او بعد از پیدا کردن مختصات به طرف آنجا می رود تا بتوانند از نجات بهرمند شوند.وقتی که به آنجا می رسد منطقه ای است جنگلی است ولی کف زمین تماما پوشیده از سنگ های مشابه سنگ های پیشگویان است، کمی جلوتر می رود و آن اشخاص و کیلر و ابی با خرگوش های سفید را می بیند. در گفتگوی کیلر با پدرش، کیلر می گوید که آن اشخاص از آنها محافظت می کنند و بدنبال آنها آمده اند.و بعد از دیدن آن شئی نیکلاس کیج زانومی زند و در الهیات مسیحی زانو زدن فقط در مقابل خداست و ابن زانو زدن به معنی تعظیم در برابر قدرت خداست.در ادمه می بینیم که کیلر به پدرش می گوید تنها انتخاب شدگان می توانند بروند و نشان می دهد که عطوفت خدا برای نجات انسان ها معطوف به افراد خاصی است (144000 نفر). هنگام ورود (بالا رفتن) کیلر و ابی و اشخاص غریبه به جسم فرود آمده ماهیت این اشخاص معلوم می شود.نور پشت این اشخاص و بالاهای آنها نشان می دهد که اینها فرشته بودند و برای ابلاغ پیغام خداوند به زمین آمده اند.هنگام رفتن جسم، سنگ ها هم که نشان افراد منتخب بود از زمین بلند می شوند یعنی آنها نیز تمایل دارند تا در این ربودگی شرکت کنند ولی خداوند حتی به آنها هم اجازه شرکت در این ربودگی را نمی دهد و لحظاتی بعد وقتی آنها دریافتند که نمی توانند در ربودگی شرکت کنند نا امیدانه در مقابل قهر خدا به زمین می افتند (تسلیم میشوند).روز بعد نیکلاس کیج بعد از مدتها با ایمان (بعد از تسلیم در برابر خدا) به خانه پدرش می رود و در این هنگام موج آتش به زمین می رسد و مردم در حال فرار هستند و موج آتش همه چیز را نابود می کند (مانند مکاشفه کیلر در زیر شیروانی).در صحنه یایانی این انتخاب شدگان در بهشت برین فرود می آیند و به طرف درخت معرفت (درخت زندگانی که نشان خداست) حرکت می کنند.به عنوان نکته پایانی باید گفت که خدا در اینگونه فیلم ها خوب نشان داده می شود ولی نه برای همه بلکه برای افراد خاص یعنی خدا دو چهره دارد یک چهره قهر برای همه و یک چهره عطوفت برای افراد خاص که در این فیلم این افراد کودکان ربوده شده هستند چون معصوم اند و طبق کتاب مقدس این 144000 نفر افرادی هستند که دامنشان به هیچ گناهی آلوده نشده.و اینکه یکی از اساسی ترین باور های مسیحیان و مسیحیان صهیونیست بحث ربودگی است که این فیلم در ترسیم بحث ربودگی با توجه جام چهارم بلا طراحی شده و اینگ.نه فیلم ها برای این معرفی می شوند که انسان (غیر ربوده شدگان که بنی اسرائیلی هستند) را از خدا ناامید کنند حتی اگر افراد دیگر مومن باشند یا کشیش باشند و یا پدر این ربوده شدگان باشند باید از فضل خدا ناامید باشند،و باید دانست که از ویژگی های آخرالزمان هالیودی نشان دادن چهره قهر خداوند با انسان است.






      

بنظر دوستان علاقه بیشتری به این نوع پست های نمادگرایی دارند و ما هم سعی میکنیم برای این دسته از کاربران فهیم سایت اینگونه مطالب ، بیشتر ارسال کنیم…تا الان چندین پست در این سایت به نمادهای موجود در انیمیشن ها و فیلم ها (ایلومناتی) اشاره داشته که از جمله میتوان : انیمیشن بانی خرگوشه ، کارتون آرتور ، انیمیشن ماداگاسکار ، کارتون باب اسفنجی ، فیلم Number 23 ، سریال فرار از زندان ، انمیشن زشت و زیبا ، انیمیشن تام و جری وغیره نام برد…میبینید که تعدادی زیادی از این محصولات نام برده شده اما در این پست به کارتون The Ant Bully (مورچه کش یا مورچه قلدر) خواهیم پرداخت…

این انیمیشن هم مانند بسیاری دیگر از این دسته محصولات حول موعود و اینگونه مسائل میگردد به طوری که شما در این فیلم مشاهده میکنید که در این کارتون شخصیتی به نام ” مورچه مادر” قرار دارد که همه امید دارند که او روزی می آید و از وجود او برکت میبارد البته نظر یکی از کاربران یکی از فروم های خارجی جالب بود که میگفت شاید استفاده از این همه موعودگرایی در این نوع انیمیشن ها دلیل بر نوعی به سخره گرفتن و پایین آوردن شان ظهور است که قصد دارند از این تاکتیک استفاده کنند…در آخر کارتون هم شخص مورچه کش با حیله ای نماد مورچه مادر را می آورد و همه ی مورچه ها برای تعظیم آن مورچه بزرگ حضور پیدا میکنند (ظهور نمادین مورچه مادر) که بعد مشخص می شود که این مورچه ، مورچه مادر نیست … کوتاه عرض میکنم با ذکر یک سوال : آیا منظور از مورچه مادری که ظهور میکند در این انیمیشن همانند سازی از وجود مبارک اما عصر(عج) است؟ آیا قصد آن را دارند که بگویند فلسفه ظهور یک دروغی بیش نیست ؟بدون شک با این همه احاطه ماسونرها بر این دست محصولات هدفی را دنبال میکند که جواب این سوال را پای کاربر عزیز میگذاریم…اما نمادگرایی موجود در این انمیشن بسیار زیاد است که به تعدادی از آن که مشاهده کرده ایم اشاره میکنیم…در اولین تصویر شما متوجه عصای این کارکتر میشود که بر روی آن نمادی قرار دارد که نماد هلال ماه است منتهی به صورت برعکس ، دلیل قرار دادن این عکس این است که عین همین نماد بر روی ساختمان ماسونی نزدیک کعبه قرار دارد که صرفا جهت شباهت قرار دادیم که آیا دلیل استفاده از این نماد ارتباطی با استفاده از آن در انیمیشن دارد…در ضمن این که این برج ماسونی است یا نه بحث های زیادی شده که در اینجـــا و اینجــــا میتوانید اطلاعاتی بدست آورید…البته خود عصا هم دارای بحث هایی است که به دلیل نبود منابع موثق و کافی از صحبت درباره آن خودداری میکنیم…
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
یکی دیگر از نمادهای موجود در این انمیشین نماد هرم است که به صورتی که نوک آن جدا شده است قرار دارد که اگر به این صورت کار ما را برای تشخیص نماد بودن آن سخت میکرد …
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
این مورد واقعا خاص بود در این کارتون خیلی کم اتفاق میافتد که در انمیشینی از این نماد استفاده شود که نشان دادن این نماد در این انیمیشن تصمیم را برای ماسونی دانستن این انیمیشن مسجل میکند…این نماد آنارچی نام دارد که به وضوح در این عکس دیده میشود البته اگر با این نماد آشنایی ندارید به اینجــــا مراجعه کنید
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
نماد تک چشم ، پرگار و گونیا از آن دسته نمادهایی است که وجود آن در هرجایی شک کاربر را از ماسونی بودن آن محصول از بین میبرد و فرد را به یقین کامل درباره آن میرساند عکس اول را در خیلی از سایت و وبلاگها مشاهده کرده اید که در آن در پشت صندلی کارکتر نماد پرگار و گونیا قرار دارد اما در عکس های بعدی نماد تک چشم را مشاهده میکنید…
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully شواهد ماسونی بودن انیمشن The Ant Bully
باید به مسولین هشدار داده شود که اینگونه محصولات که با دوبله و کمترین قیمت ممکن یعنی به صورت کاملا راحت در دسترس کودکانمان قرار میگیرد بسیار به ضرر فرهنگ و آداب و رسوم اسلامی کشورمان است ، البته واکنش مسئولین دربرابر ساختمان های ماسونی کمی امیدوار کننده بود انشاالله که نظارتی هم بر روی این گونه محصولات صورت بگیرد..در آخر هم از آقا فرزاد که عضو جدید و فعال تیم ظهور12 هستند تشکر میکنیم…
به امید ظهور برای ظهور | پایان







      

 

سریال چگونه با مادر شما آشنا شدم ( How I met Your Mother ) سریال پر مخاطبیست که تا حدود زیادی هم در ایران مخاطب پیدا کرده است. این سریال داستان چند دوست است که در جریان روابطشان با دیگران لحظات کمیک هدفداری را رقم می زنند.
نگاهی به عوامل تعلیق سریال
بستر تعلیق این سریال بر روابط بین افراد تشکل شده است و خط اصلی تعلیق پیدا کردن زوج مناسب برای شخصیت تد میباشد و از این جهت (بستر تعلیق) سریال موفق بوده و این موفقعیت را مدیون نویسنده و سازنده گان خود است.با توجه به لوکیشن محدود و میزانسن(دکور. گریم.نور پردازی و…) یکنواخت به جرات میتوان گفت که متن و طنز قوی فیلم نامه عامل رو به جلو بودن فیلمست، نه حتی بازیگران این سریال وعواملی که برای بیننده کشش ایجاد می کند تا حتی یک قسمت را چند بار ببیند، موقعیت های کمیک و مبتنی بر متن این سریالست و همینطور مزیت دیگر این سریال کوتاه بودن هر قسمت (20 دقیقه) که در جذب و نگه داشتن مخاطب موثر بوده…
نگاهی به هدف ساخت این سریال
به نظر می رسد این سریال دو هدف اصلی را دنبال می کند:
نخست برای ببینده های با فرهنگ غربی و دوم ببینده های با فرهنگ غیر غربی
تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother) تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother)
پس از این رو هدف ساخت این سریال را در دو بخش میتوان بررسی کرد:
بخش اول بیننده با فرهنگ غربی
این سریال سراسر غرق در مسائل و تفکرات و تخیلات جنسیست و بیس طنز این سریال را همین مسائل تشکیل می دهند.باید توجه داشت جامعه ای که به ارضای همه غریزه های انسان به هر شکلی اعتقاد دارد و جامعه ای که محیط خانوادگی در آن یک محیط شبه جنسیست، افراد آن دچار مشکلات روحی و پریشانی های فراوان شده و همیشه عاملی درونی باعث ازارشان می شود. این جامعه و به تبع آن افراد این جامعه به پوچی می رسند.بنابرین این سریال ساخته شده تا با پرداختن به مسائل مختلف (مخصوصا ازدواج) در قالب مسائل جنسی، دیدن همه چیز به شکل طنز گونه و با نشان دادن شخصیت های سر خوش و راحت و خوشبخت این سریال که عناصر این روابط را تشکیل می دهند این حس را به بیننده القا کند که، خوشبختی یعنی این نوع سبک زندگی و حس پوچی که شما با وجود ازادی های بی قید و شرط جنسی دارید به خاطر این است که به صورت کامل و متنوع به مسائل جنسی خود نپرداخته اید.
بخش دوم ببینده با فرهنگ غیر غربی
اما هدف دیگر این سریال افراد به شکل عام و خانواده ها به شکل خاص می باشد که فرهنگی سوای فرهنگ غربی دارند و بیشتر از محیط های غربی به حریم و حرمت مسائل جنسی اهمیت می دهند.برای این دست از ببینده ها، سریال در درجه ی اول به قبح شکنی دست می زند. اول تابوهای (غیرت . عفت . حیا و …) جامعه را با عادی نشان دادن ناهنجاری ها و ستایش ضد ارزش ها و موارد از این دست فرو میریزد ودر درجه بعد وقتی این دسته از کارها قبح خود را از دست داد، با زیبا نمایش دادن این ضد ارزش ها و سعادت مند و خوشحال به تصویر کشاندن کاراکتر های این سریال سعی در رواج این تفکر دارد، که تنها خوشحالی و رضایت مندی از راه ازادی های جنسی بدون حدو حصر و از بین رفتن فرهنگ تابوست که میسر میشود.
تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother) تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother)
ابزار ها در خدمت این هدف
نکته قابل توجه ،نوع روایت سریال است.این سریال در اصل تعریف خاطرات تد (شخصیت اول سریال) برای دو فرزند خود (یکی دختر و دیگری پسر) در سال 2030 می باشد.این موضوع از آن جهت حائز اهمیتست که تد به عنوان پدر، تمام اباحی گری ها و بی بندو باری های زندگی خود را با افتخار برای دو فرزند ش توضیح می دهد و با این کار چگونگی داشتن یک زندگی شاد را به آنها آموزش میدهد.این نکته از این جهت قابل توجه است که، این سریال بر آن است تا به نسل اینده ی بشر اموزش دهد که چگونه باید بود و این اموزش به گونه ایست که باید هر نوع حریمی که در مورد مسائل جنسی بین پدر و فرزند وجود دارد شکسته شود تا اموزش موفقیت آمیز باشد.این نوع اموزش با این خصوصیت از ابزار اصلی این سریال برای پیشبرد اهدافش میباشد.مسئله ی بعدی سکانس هاییست که روابط جنسی را به تصویر میکشد. سکانس ها به گونه ای طراحی شده که روابط جنسی بصری به طور مستقیم صورت نگیرد ولی در عوض پر از الفاظ ، کنایه ها و توصیفاتِ حالات جنسیست و این نکته از آن جهت قابل توجه است که وقتی سریالی صحنه ی عریان از روابط جنسی نداشته باشد و پخش آن به شکل PG13 صورت گیرد،به این معناست که افراد کم سن و سال ( فرزندان تد که شنوده روایت زندگی متعالی جنسی از طرف پدر خود هستند) هم می توانند به همراه خانوداده بیننده این سریال باشند.
درباره لوکیشن
لوکیشن این سریال محدود ولی هدفدار است. اصلی ترین لوکیشن فیلم، محل بار می باشد و بعد از آن خانه ی تد که بر روی این بار بنا شده است.این که بیشتر سریال در یک بار می گذرد و در خانه ای که روی این بار بنا شده ،خود نکته قابل تاملیست و با توجه به پوزیشن های مختلف در این محیط ها ،مشخص است هدف سازنده های فیلم از محدود کردن لوکیشنهای خود تا این حدِ دسترسی اینست که برای کام جویی، خوشحالی ، خوشبختی و ازادی تنها مکانی که نیازست یک بار و یک خانه ی مجردی بر روی آنست و اصلا نیازی نیست برای خوشبختی به مسایل بیش ازین فکر کرد.
نگاهی به کاراکتر های این سریال :
تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother) تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother)
تد موزبی ( Josh Radnor – Ted Mosby ) : شخصیت اول سریال که موضوع فیلم هول پیدا کردن زوجی مناسب برای وی شکل می گیرد.تد فارغ التحصیل معماری و استاد دانشگاه (از فصل 5 به بعد) و روایت کننده ی داستان خود برای دو فرزندش در سال 2030 است و در اصل آموزگار مدل زندگی امریکایی این شخصیت به طور معمول در هر فصل عاشق 1 دختر می شود و بعد از انجام مناسبات جنسی ، در پایان هر فصل از آن دختر جدا میشود. حال این به هم خوردن رابطه به گونه های مختلف صورت می گیرد، مثلا یک مورد در شب عروسی اتفاق می افتد،چون عروس ساعاتی قبل از مراسم ازدواج با همسر سابق خود مشغول معاشقه می شود و به تد خیانت می کند!!!این شخص که به اصطلاح دانای کل داستان هم می باشد، علاوه بر این که بعضا مسیر درست را به افراد در زندگیشان نشان می دهد، به عنوان روایت کننده ، مدل زندگی امریکایی را هم ارائه می دهد.این کارکتر دارای دو لایه شخصیتی هم هست. یک لایه زمانی نمایان میشود که با هیچ دختری ارتباط دوستی(شما بخونید جنسی)ندارد.در این لایه شخصیتی فرد الگو (تد) خود را از هر گونه تعهد اخلاقی مبرا می داند و علاوه بر این که در جستجوی فرد ایده ال خود میباشد (حالا این فرد ایده ال می تواند دختری باشد که در داستان با تعدادی زیادی مرد رابطه عاشقانه و جنسی داشته (قسمت 10 فصل 5 )) می کوشد نیاز های جنسیش را هم با دختران در بار بر طرف کند.لایه بعدی شخصیت این فرد زمانی بروز می کند که عاشق یک دختر میشود. در این مرحله تد که تا الان هیچ تعهدی نداشت خود را متعهد می داند که فقط با یک دختر در ارتباط باشد که این در راستای هدف سریالست که می خواد بگوید ازدواج فقط محدودیتست و نه چیز دیگر.در مجموع این شخصیت معلم و نشان دهنده راه و روش زندگی ایده آل آمریکایی است.تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother) تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother)

   

 

  

  

بارنی استینسون (‌ Neil Patrick Harris – Barney Stinson ) : از شخصیت های کلیدی سریال. نشان دهنده یک مرد ایده ال و فوق العاده. فردی که در طول فیلم و در هر قسمت بر فوق العاده بودنش تاکید میشود.بارنی فردیست با وضعیت مالی مناسب و خوش پوش که تنها هدفش در زندگی ارضا کردن غریزه ی جنسی به هر وسیله و به هر قیمت. این شخصیت برای خود دارای اصول و قوانین مختلفی هست که دکترین شخصیت او را تشکیل می دهد. او این قوانین را به صورت مدون در کتابی دارد و یا آنها را در وبلاگش قرار می دهد و با این حرکت می خواد این اطمینان را به آیندگان که همان فرزندان تد هستند، بدهد که، تمام این روش های اباحی گری و بی بندو باری به صورت مدون شده و جواب پس داده در اختیارشان قرار گرفته و آنها فقط باید اراده کنند تا فوق العاده باشند.نکته جالب درمورد این شخصیت که در هر قسمت با چند زن و دختر رابطه بر قرار می کند،همجنس باز بودن بازیگر این نقش است!در مجموع این شخصیت نماد یک فرد فوق العاده با یک زندگی فوق العادست. فردی که به گفته خودش پدر مشخصی ندارد و مادرش بدکاره بوده و به این دلیل مکررا فوق العاده خطاب میشود، چون هیچ حدو مرزی در روابط جنسی خود ندارد.با دوست دختر سابق دوستش رابطه بر قرار می کند تا با افراد سال خورده و دکترین اصلی زندگی او اینست که : ازدواج کردن حماقت است.مدل رفتاری این شخص زنا زاده که نماد فوق العاده و کامل بودنست،به گونه ایست که زنان را صرفا کالای جنسی می بیند، افرادی که فقط یک بار با هر کدامشان رابطه ی جنسی دارد و بعد از ان رابطه قطع میشود.
تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother) تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother)
رابین شرباتسکی ( Cobie Smulders – Robin Scherbatsky ) : رابین نماد یک زن فمنیسم میانه رو
میانه رو از آن جهت که همجنس باز نیست و فمنیست از آن جهت که مخالف ازدواج کردنست و ازدواج را فقط محدودیت میداند. ازین فرد در کنار بارنی میتوان به عنوان یک زن فوق العاده نام برد. زنی که تا مدتی در یک اپارتمان با 5 سگ زندگی می کرد و در ادامه فیلم به خانه تد مهاجرت می کند در حالی که هر دو ی انها مجرد هستند و در همانجاست که به فاحشه ی دم دستی تد تبدیل میشود.رابین فردیست با تمایلات جنسی بشدت آزاد، فردی که دوست دارد با هر کسی رابطه ی جنسی ازاد داشته باشد و لذت ببرد. همینطور نکته مهم در باره این شخص کانادایی بودن اوست و این که آرزو دارد ملیت امریکایی داشته باشد.این موضوع به ببینده این پیام را القا می کند که نژاد برتر نژاد امریکاییه با این سبک زندگیست، زندگی که ملت های دیگر ارزوی آن را دارند.نکته جالب در مورد این شخص اینست که در زندگی واقعیش از دوست پسر خود یک دختر نامشروع دارد.
تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother) تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother)
مارشال اریکسون( Jason Segel – Marshall Eriksen ) : نماد یک شوهر عاشق که برای حفظ زندگیش هرتلاشی می کند. این فرد به عنوان نماینده ی همسرهاشخصیست که از زندگی خود راضیست و این رضایتمندی را به لطف وجود همسرش میداند. فردیست که به خانواده اهمیت می دهد ولی تمام ابعاد شخصیتی این فرد اینها نیست. چیزی که این کاراکتر به مخاطب القا می کند بی غیرت بودنِ یک همسر ایده الست، حتی در این سطح که بارها و بارها در حضور دوست صمیمیش اقدام به عمل جنسی می کند.کسی که وقتی بارنی از تصورات جنسییش نسبت به همسرش صحبت میکند عکس العملش خندیدن و شاد بودنست، کسی که بارها در جمع شروع به گفتن خاطرات جنسی خود با همسرش و تعریف و تمجید از اندام او میکند. فردیست که در یکی از قسمت ها اقرار می کند چون محیط خانواده او را در روابط جنسی محدود کرده، پس به ناچار به هنگام معاشقه با همسرش تخیلات جنسی دارد که البته همسرش هم از این اتفاق راضیست.
تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother) تحلیل سریال چگونه با مادرتون آشنا شدم (How I met Your Mother)
لیلی آلدرین ( Alyson Hannigan – Lily Aldrin ) : همسر مارشال ، زنی که تمام ارضا های جنسی خودش را در محیط خانوده نگه داشته است …البته تمام ابعاد شخصیت لیلی به اینجا ختم نمیشود، لیلی نمایده همسر ایده آلست، کسی که در هر لحظه جذابیت جنسی برای شوهرش داشته ، هیچ حیا و عفتی درونش نیست ، قابلیت این را دارد که در هر محیط و در مقابل هر کس به رابطه ی جنسی بپردازد، کسی که بی پرده در مورد مسائل جنسی با هر مرد غریبه ی صحبت میکند و از امادگی های جنسی خود سخن میگوید.موضوعی که در رابطه با زوج لیلی و مارشال تعریف میشود، یک زوج بی غیرت و بی حیا که از زندگی خود نهایت لذت و کام جوی را می برند.در نهایت این سریال با دادن الگو و ترسیم راه زندگی ایده ال امریکایی علاوه بر جذب مخاطب به سمت این نوع زندگی ،در جهت تطهیر چهره غرب و متعالی و شاد نشان دادن این سبک زندگی تلاش میکند.نگاهی به لینک های زیر خود این امر را ثابت می کند که این سریال در چه سطح وسیعی بیننده دارد وتا چه اندازه به وجود این سریال اهمیت داده میشود.
وبلاگ بارنی : در طول سریال، بارنی بارها به وبلاگش و چیزهایی که در آن قرار داده اشاره می‌کند. این وبلاگ توسط مت کوهن به‌روز و توسط سی‌بی‌اس میزبانی می‌شود…
توئیتر بارنی : توئیتر بارنی نیز توسط سی‌بی‌اس به‌روز می‌شود…
روز جهانی کت و شلوار پوشیدن دات کام
Swarley : در پایان اپیزودی به همین نام، بارنی اعلام می‌کند که اسم خودش را دوست دارد و علاقه‌ای به این نام ندارد. با این که در اپیزود اشاره‌ای به این وب‌گاه نمی‌شود، اما این وب‌گاه در این رابطه راه‌اندازی شد…
تد موزبی یک عوضیه دات کام : در یکی از اپیزودها، بارنی خودش را جای تد موزبی جا می‌زند و با یک دختر می‌خوابد. طبق معمول بارنی آن دختر را فراموش می‌کند و دیگر با او رابطه برقرار نمی‌کند. در اپیزودهای بعد مشخص می‌شود که آن دختر این وبسایت را درست کرده‌است.

 تد موزبی عوضی نیست دات کام هم وجود دارد.
عروسی مارشال و لیلی (بایگانی شده): شامل عکس‌ها و ویدئوهایی از ماه عسل مارشال و لیلی که هرگز در هیچ از قسمت‌ها پخش نشد…
مارشال و لیلی وسایلشان را می‌فروشند دات کام : در قسمت نوزدهم فصل سوم، مارشال این وبسایت را درست می‌کند تا لیلی با فروختن وسایلش، بتواند بدهکاری‌های کارت‌های اعتباری‌اش را پرداخت کند…
مردی که همسرش را مجبور می‌کند تا برای سه سال آینده آشغال بپوشد دات کام : بعد از این که مارشال وبسایت بالا را پیشنهاد می‌کند، لیلی این نام را برای وبسایت پیشنهاد می‌کند…
دکتر اکس مرموز : وبسایتی که تد در دوران دانشجویی اش ساخته است …
رزومه ویدئوی بارنی
عروس مراسم عروسی : فیلمی که تونی از زندگی خودش، استلا و تد ساخته و در آن سعی کرده تد را بد جلوه دهد…
ثانیه‌شماری تا خوردن چک دات کام : وب‌گاهی که مارشال برای زدن چک در گوش بارنی می‌سازد تا او را اذیت کند. بارنی در یک شرط‌بندی سه چک به مارشال می‌بازد…
بهترین شب عمرم بود دات کام : بعد از گذراندن یک شب دو زوج (مارشال و لیلی، بارنی و رابین) مارشال این وب‌سایت را می‌سازد و در آن عکس‌ها و ویدئوهایی از این شب می‌گذارد…
bigbusinessjournal.com ، extremitiesquarterly.com و balloonexplorersclub.com : وبسایت‌هایی که بارنی برای گول زدن دختران ساخته است …
به استاد من نمره دهید دات کام : در اپیزود فصل شش، مارشال این سایت را به تد پیشنهاد می‌کند تا او درجه استادی خودش را بیابد.
روز پدر نبودن دات کام : در اپیزود هفتم فصل چهارم، بارنی این سایت را برای جشن گرفتن روزی به نام روز پدر نبودن (برای مردان بدون فرزند) می‌سازد.







      

نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگان نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگانتحلیلی تامل برانگیز اما جذاب و خواندنی بر فیلم کابوی ها و بیگانگان (Cowboys & Aliens):
امروز جامعه ما و دیگر جامعه ها اسلامی در معرض خطر تهاجم فرهنگی به ویژه از طریق رسانه های بصری قرار دارد از این رو پرداختن به زوایای تاریک این دست اقدامات و روشن کردن تاکتیک ها و روش های دشمنان برای عموم جامعه کار مهمی است.
اما در جنگ تمدن ها و فرهنگ ها ما نیز نباید دست خالی باشیم و فقط به فکر اگاهی بخشی به مردم خودمان و بیان هدف ها و غرض های دشمن باشیم یکی از کار های که جوامع اسلامی به ویژه کشور ما می تواند انجام دهد؛ ساخت محصولات بصری برای معرفی مدل زندگی سالم و همچنین اشنا کردن مردم با مسائل دینی ، اجتماعی و فلسفی در قالبی ساده و تماشایی است.
متاسفانه به دلیل بی توجه مسئولان و به دلیل ضعف های فنی و نبود کارگردان های تراز اول این مهم به شکل مطلوب میسر نشده و فیلم ها و سریال های ایرانی عمدتا فاقد القا­ءپذیری مفاهیم به بیننده خود می باشند.اما رسالت ما در برابر غرب فقط محدود به آگاهی­بخشی در مورد ابعاد تهاجم های فرهنگی نیست بلکه می توان از محصولات تولید شده توسط غرب هم استفاده ی مطلوب کرد و به مانند صدفی که سنگی را به مروارید تبدیل می کند سنگ های ساخته شده توسط غرب را به گوهری برای خود تبدیل کرد و بدین گونه تا حدودی خلاء نبود فیلم های دینی را موقتا پر نمود.کابوی ها و بیگانگان از جمله پروژه­های بزرگ هالییود و با بودجه ­ای 163 میلیون دلاری در سال 2011 تولید شده است.داستان فیلم از جای شروع می شود که جیک خود را در حالی که چیزی به خاطر ندارد وسط بیابان گم شده می یابد.وی کم کم متوجه می شود که راهزنی بوده که توسط بیگانگان دزده شده بیگانگانی که باعث مرگ همسر وی و دزدیده شدن تعدادی از اهالی شهر هستند . به همین خاطر جیک به همراه گروهی از ساکنان شهر به دنبال ازاد سازی افرادی که ربوده شده اند می رود.جامعه ی تشکیل دهنده ی این فیلم یک شهر کوچک می باشد شهری که فردی با نام کلنل به علت سرمایه دار بودن نقش والی و سرپرست ان را در فیلم بازی می کند ، سرپرستیی امتیاز خواهانه و دیکتاتور گونه به طوری که تعیین کلانتر شهر هم به دست این فرد می باشد جامعه ی که در ان روح تجلی امتیاز خواهی ها و کوچک شمردن عناصر مولد و طبقه های دیگر جامعه دریک سیستم لیبرال را می توان در پسر کنلل مشاهده کرد.
نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگان نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگان
پرسی (پسر کنلل) که علارقم ترسو و بزدل بودن تنها به واسطه وصل بودن به سیستم مالی جامعه دارای امتیاز های ویژه ی می باشد شخصیت پرسی رو به نوعی میشه اسرائیل و کنلل رو امریکا دانست . اسرائیلی که به مانند پرسی پوچ و ترسو اما دردسر ساز است و از این رو جرات دردسر سازی برای جامعه ی بشری رو پیدا می کند زیرا پشتیبانی همچون امریکا دارد .شهر کوچک در فیلم را می توان کشوری دانست با طیف های مختلف عقیده ، کشوری که در ان کنلل به خاطر سرمایه داری و قدرت مندی به نوعی قویه مقننه و قانون گذار جامعه است.جیک به خاطر ویژگی خاصی که در نابودی بیگانگان با سلاح خودشان (عمل دیالیکتیک) دارد قوه ی مجریه و رهبر جامعه می باشد. و همچنین کلانتر که بر اساس قانون های کنلل عمل می کند که وی قوه ی قضایه ی می باشد. چیزی که در ابتدای فیلم مشاهده می شود واگرایی این سه قوا از همدیگر می باشد.واگرایی که به واسطه ی آمدن دشمنی واحد (بیگانگان) به همگرایی سازنده تبدیل می شود همگرایی که حول محور رهبری هوشمندانه جیک حداکثر بازخورد را می دهد جیک را از این نظر میشود رهبر این جامعه دانست که به واسطه ی الا (دختری که به عنوان دانای کل مورد بررسی قرار گرفت) مورد هدایت قرار می گیرد و با هدایت گری و راهنمایی این امداد است که بر دشمنان فاعق می شود .علاوه بر این همگرایی 3 قوا و مردم حول محور ایثار هم شکل می گیرد و افراد جامعه از طیف های مختلف با هم همگرا نمی شوند مگر زمانی که باید به خاطر نجات جان عزیزان خویش و مسائل و ارمان های که که برایشان اهمیت دارد از جان خود بگذرند.
نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگان نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگان

پس وقتی افراد یک جامعه از هر طیف و سلیقه ی هم که باشند به ارزش های واحدی اهمیت بدهند در برابر اون ضد ارزش متحد می شوند و بعد با رهبری هوشمند موفق به فائق امدن بر مشکلات خویش و جامعه ی خود می شوند.از این رو این شهر به مانند کشوری می ماند که افراد و گروه ها هر چند با سلیقه های مختلف (و بعضا رو به روی هم) ، در کنار هم قرار نمی گیرند مگر زمانی که دشمنی واحد داشته باشند و این دشمن واحد شکل نمی گیرد مگر نقاط تحت تهاجم ان دشمن ارزشی واحدبرای کل جامعه باشد از این رو همگرا نشدن بعضی از گروه های سیاسی در داخل کشور ما با مردم در برابر دشمنانی واحد مانند امریکا را می توان به خاطر این دانست که ارزش های این گروه ها و افراد با ارزش های مورد احترام برای عموم مردم و مابقی گروه ها متفاوت است.بیشتر بار اخلاقی فیلم و انتقال این دست مفاهیم به دوش شخصیت کشیش در فیلم می باشد شخصی که علاوه بر درمانگری جسم (در ابتدای فیلم و در برخورد با جیک) به درمان گری روح ( روحیه دادن به داک) می پردازد شاید بشه گفت کلیدی ترین دیالگ ها از زبان این شخصیت در فیلم بیان می شود.
نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگان نقد و بررسی فیلم کابوی ها و بیگانگان
در طول فیلم مشخص می شود که بیگانگان به خاطر تصاحب طلا به اون منطقه امده اند ثروت یا طلا به شکل خاص ، به عنوان یک عنصر کمیاب و گران قیمت همواره در انسان ایجاد طمع می کرده است و از این رو یکی از راه های نفوذ شیطان در جوامع به وجود اوردن طمع در بین افراد ان جامعه می باشد.از سوی دیگر این بیگانگان به دزدن افراد جامعه و ازمایش بر روی انها به دنبال کشف راه نفوذ به انسان ها برای نابودی انها هستند مسئله ی که همواره ارزوی شیطان بوده یعنی نفوذ به دل انسان ها به وسیله گذاره های مختلف از جمله طمع و بعد نابودی نسل بشر همچنین لفظ بیگانه را می توان به کسانی از جنس بشر اطلاق کرد که از میان یک جامعه ی خاص (به طور مثال ایران) نیستند.کسانی که با دزدن استعداد ها از میان جوامع در فکر بهره کشی از انها برای مقاصد خود هستند کسانی که چشم طمع به اموال دیگر جوامع داند و به غارت جوامع دیگه می پردازند از این رو به این بیگانگان هم که بعضا نظام های امپریالیستی هستند شیطان گفته می شود.در مجموع تاکید فیلم بر رسیدن به ارزش ها است و بیرون کردن بیگانگان (هرچقدر هم قدرمتند) میسر نمی شود مگر با اتحاد همه سلیقه ها و قومیت ها با هم تحت رهبری افراد که صلاحیت و شایسته­گی دارند.






      

زمان این فیلم موهن ـ با نام "برائت از مسلمانان" ـ دو ساعت است اما بخش هایی چند دقیقه ای از آن بر روی شبکه ویدئویی "یوتیوب" (وابسته به آمریکا) منتشر گردیده و با وجود اعتراضات تا این لحظه حذف نشده است. این در حالی است که این شبکه مدعی است ویدئوهایی که موجب خشونت شود یا توهین به احساسات عمومی باشد را منتشر نمی‏کند.


به گزارش «شیعه نیوز»، یک فعال صهیونیست مقیم آمریکا با همکاری تعدادی از قبطیان مصری مهاجر در این کشور و «تری جونز» کشیش دیوانه آمریکایی اقدام به ساخت فیلمی شرم آور در توهین به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و دین اسلام کردند.این فیلم موهن که با دو نام "برائت از مسلمانان" و "زندگی محمد[صلی الله علیه و آله] رسول اسلام" معرفی شده یک فیلم آماتوری به کارگردانی «سام باسیل» است و حاوی صحنه‌ها و توهین‌هایی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است که زبان از بیان آنها شرم می‌کند.این فیلم پیش از این تنها یک بار در سالنی در هالیوود به شکل خصوصی نمایش داده شد و قرار بود دیروز و در سالگرد حادثه 11 سپتامبر در کلیسای تری جونز (کشیش سفیه) به نمایش درآید؛ اما این نمایش لغو شد.این کشیش دیروز و طبق اعلام قبلی، حرکت موهن دیگری به نام «محاکمه مردمی محمد[صلی الله علیه و آله]» برگزار کرد و به زعم خود آن حضرت را محاکمه نمود. قرار بود این فیلم در کنار این محاکمه نمایش داده شود.اما علیرغم لغو پخش رسمی فیلم موهن، بخش‌هایی از این فیلم در فضای مجازی منتشر گردید و چون این کار از سوی قبطیان مهاجر مصری انجام شد، نخستین واکنش‌ها از مصر علیه این اقدام برخاست و سپس به لیبی، یمن و دیگر کشورها کشیده شد.شخصیت‏های مسلمان، مسیحی، قبطی و نیز کاخ سفید ساخت این فیلم را محکوم کردند؛ اما مسلمانان خشمگین در مصر و لیبی، با حمله به نمایندگی های سیاسی آمریکا در "قاهره" و "بنغازی"، سفیر آمریکا در لیبی را کشتند.زمان این فیلم 2 ساعت است اما بخش هایی چند دقیقه ای از آن (با دوبله به زبان مصری محلی) بر روی شبکه ویدئویی "یوتیوب" (وابسته به آمریکا) منتشر گردیده و با وجود اعتراضات تا این لحظه حذف نشده است. این در حالی است که این شبکه مدعی است فیلمهایی که موجب خشونت شود یا توهین به احساسات عمومی باشد را منتشر نمی‏کند.

مشخصات فیلم

نام فیلم: برائت از مسلمانان (زندگی محمد رسول اسلام)

سناریست، تهیه کننده و کارگردان: سام باسیل (به انگلیسی: (Sam Bacile

محصول: 2011 ـ ایالات متحده آمریکا

زمان: 120 دقیقه

حامیان مادی: صهیونیست‏ها.

حامیان معنوی: «عصمت زقلمه» رییس دولت خودخوانده قبطی (هیئت عالی حکومت قبطیان مهاجر در آمریکا) ـ «موریس صادق» وکیل قبطی دادگستری ـ «تری جونز» کشیش قرآن‏سوز آمریکایی.

داستان فیلم

این فیلم با صحنه‌هایی از حملات گروه‌های تندرو به یک داروخانه مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز می‏شود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانه این پزشک حمله می‏کنند و با حمله ناجوانمردانه به همسر وی، مغازه اش را ویران می کنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است.فیلم پس از این بخش، به حیات پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) در صدر اسلام منتقل می‌شود و با پخش صحنه های مبتذل (که از بیان آنها معذوریم)، علاوه بر توهین به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، دین اسلام به عنوان "سرطان" و مسلمانان را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان می دهد.در این فیلم نقش پیامبر(صلی الله علیه و آله) را یک بازیگر آمریکایی با رفتاری کمدی و توهین‌آمیز بازی می‌کند و در آن تلاش شده است تا نزول وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دروغ معرفی کند.روزنامه وال استریت ژورنال در توصیف این فیلم نوشت: فیلم "برائت از مسلمانان" یک فیلم سیاسی و نه مذهبی است و در آن از اسلام به عنوان سرطان یاد شده است.

آشنایی با کارگردان

سام باسیل یک شهروند اسرائیلی ـ آمریکایی ایالات متحده است. وی یک مشاور املاک و مدیر شرکت‏های ساخمانی است که در کالیفرنیای جنوبی زندگی می‌کند و دشمن قسم‌خورده اسلام است. علیرغم عدم انتشار هیچ تصویری از وی، او یک شخص حقیقی است و سنی بین 52 تا 56 سال دارد. (یعنی سام باسیل، یک نام مستعار نیست).باسیل از دیروز سه شنبه (11 سپتامبر 2012 ـ 21 شهریور 1391) که با روزنامه صهیونیستی "هاآرتص" و روزنامه آمریکایی "وال ستریت ژورنال" مصاحبه کرد ناپدید شد و از مکان اختفای وی اطلاعی در دست نیست.وی قبلابه روزنامه " وال استریت ژورنال" گفته: "برای این فیلم 5 میلیون دلار از یکصد صهیونیست اعانه جمع آوری شده است. این فیلم با استفاده از 59 بازیگر و تیمی 45 نفره در پشت صحنه، به مدت سه ماه در اواسط سال گذشته میلادی در کالیفرنیا تولید شد".اما با وجود این هزینه هنگفت، کیفیت فیلم بسیار پایین و دکورها و صحنه‏ها بسیار آماتوری است.

آشنایی با حامیان فیلم

گروه موسوم به «قبطیان مهاجر»: دکتر عصمت زقلمة از شخصیت‏های قبطی مهاجر و ساکن در آمریکا، در سال گذشته میلادی با ادعای اینکه مسیحیان قبطی مصر در معرض ظلم و قتل هستند "حکومت قبطی در تبعید" را تشکیل داد و خود را رییس آن اعلام کرد. دیگر مقامات این دولت خودخوانده «مستشار موریس صادق» مدیر اجرایی، «مهندس نبیل بسادة» دبیرکل و «مهندس إیلیا باسیلی» هماهنگ کننده بین المللی آن هستند.اما رهبران قبطی مقیم مصر با رد تشکیل این دولت، اعلام کردند که زقلمة و موریس را نماینده خود نمی دانند.«تری جونز» (به انگلیسی: Terry Jones): کشیش یک کلیسای کوچکی در ایالت فلوریدا است. وی جایگاهی در بین مسیحیان آمریکا ندارد و در کلیسای محلی او تنها حدود 20 و حداکثر 50 نفر حاضر می‏شوند. وی از 11 سپتامبر سال 2001 تاکنون به همراه همسرش در کلیسایی کوچک در شهر "گینسویل" که حاضران در آن از 50 نفر فراتر نمی رود حمله علیه جهان اسلام را آغاز کردند. جونز در نهمین سالگرد حملات یازده سپتامبر خواستار برگزاری مراسم قرآن سوزی شد و سرانجام پس از غائله‏های رسانه‏ای فراوان و کسب شهرت منفی جهانی، در روز 20 مارس 2011 این کار موهن را انجام داد. عواقب این کار ابلهانه وی گریبانگیر آمریکائیان مقیم کشورهای اسلامی و کارکنان سازمان ملل شد؛ و فقط در "مزار شریف" افغانستان دست کم 12 نفر از نیروهای سازمان ملل کشته شدند. تری جونز از سوی رهبران دینی مسیحیت نیز مردود است و علاوه بر محکومیت رسمی وی از سوی "واتیکان" روحانیون مختلف مسیحی نیز کار وی را نفی کرده‏اند. رهبران دینی شهر دیربورن نیز با موضع‌گیری در برابر این تصمیم ضددینی تری جونز اعلام کرده بودند که مقابل مرکز اسلامی دیربورن گرد هم خواهند آمد تا اعلام کنند مخالف اهانت به احساسات اقلیت‌های مسلمان هستند. وی پس از آنکه با سوءاستفاده از غائله سوزاندن قرآن در دو سال گذشته، از یک کشیش روستایی به یک چهره جهانی تبدیل شد پارسال نیز تبلیغات شدیدی را آغاز و سرانجام نسخه ای از قرآن را به آتش کشید. او امسال نیز نمایش مضحک "محاکمه مردمی پیامبر(ص)" را به راه انداخت.


منبع: ابنا






      

به واقع فیلمهایی مانند اسکار شیندلر موج جدیدی را به نفع صهیونیست رسانه ای به راه انداخت به گونه ای که می توان فیلم "یکشنبه غم انگیز" به کارگردانی رولف شویل را یکی از این فیلم ها دانست. این فیلم داستان یک یهودی هنرمند است که با هجوم آلمانیها به مناطق یهودی نشین مجبور می شود عشق خود را ترک کند.هنگامی که اولین کنفرانس صهیونیست در 29 اوت 1897 در شهر بال سوئیس شروع به کار کرد، جریانهای مختلف صهیونیست ولابی های سیاسی آن  در همه جای دنیا به این تکاپو افتادند که پس از برگزاری اولین کنفرانس، جریانی به راه اندازند که بتواند بیش از گذشته حرکتهای صهیونیسم  جهانی را توجیه کند وبه نوعی به این جریان فرهنگی-سیاسی مشروعیت کاذب ببخشد . به طورقطع بهترین و از اولین حرکتهای این جریان برای مشروعیت سازی تسلط بر رسانه ها بود. به گونه ای که پس ازمدت کوتاهی آنها به کمک انگستان وآمریکا  به یک امپراطوری رسانه ای بزرگ  دست پیدا کردند که درآن به دلیل هزینه های فراوان ولابی پشت پرده کسی نمی توانست درمقابل جریانهای رسانه ای آنها بایستد. در همین راستا آمریکا هم هالیوود را بی چون چرا دراختیار فیلم سازان طرفداران صهیونیسم جهانی و رژیم صهیونیستی  قرار داد تا بتواند درپهنه رسانه ای بزرگ هالیوود هر کاری که دوست داشتند وبه مقتضی سیاستهای رژیم صهیونیستی انجام دهند.
دراین بین یهودیانی که شروع به فعالیت درهالیوود کردند برنامه های خود را بر چند محور قرار دادند.1-تلاش برای مشروع نشان دادن رژیم صهیونیستی و به نوعی جایگاه سازی تاریخی برای آن، به گونه ای که آنها سعی می کردند که در فیلمهای هالیوود به ویژه ژانر تاریخی وسیاسی این موضوع را به بیننده تلقین کنند که یهودیان از ابتدا به صورت گسترده در فلسطین حضور داشته اند و به طور کلی جایگاه اصلی یهود بیت المقدس یا همان سرزمین موعود یهود است.2-مظلوم نمایی سیاسی به ویژه در فیلمهایی که درباره جنگ جهانی دوم وپس از آن ساخته شده است.همه این اتفاقات درحالی است که سیاسیون آمریکا با پولهای کلانی که در هالیوود خرج میکنند،به دنبال کمک بزرگی به صهیونیسم برای القای اهداف آنها در پرده نقره ای هستند.به نوعی که به جرات می توان گفت که بسیاری از کارگردانانی که در سینمای سیاسی هالیوود نقش دارند از کسانی می باشند که به خوبی به این جریانات وخواسته های آنان واقف هستند.فیلمهایی برای نمایش دروغین مصیبتهای یهود دراین بین برای اینکه سیر تاریخی ورود جریان حامی صهیونیزم به هالیوود را بهتر بشناسیم باید نگاهی بیاندازیم به فیلم " قول مردانه" به کارگردانی الیا کازان که درسال 1947 ساخته شد. فیلم با رویکرد تند ،سعی دارد تمام احساسات ضد یهودی درجهان را کاملا بی دلیل نشان دهد وحتی در قسمتهایی از فیلم، بازیگر نقش اول درپاسخ به ابراز نفرت مردم نسبت به یهودیان می گوید: برای رسیدن به سرزمین موعود باید این مصائب را تحمل کرد، فیلم سعی دارد به نوعی تمام نفرتها علیه یهودیان را از روی کینه ای نشان دهد که مردم به قوم سرور جهان به تعبیر فیلم دارند.حتی سعی میکند به جریانهای صهیونیستی این مهر تایید را بزند که اینها همان کسانی هستند که در آینده بر جهان برتری پیدا خواهند کرد.اما دقیقا یک سال بعد فیلم "جستجو" ساخته شد تا درادامه فیلم قول مردانه برای اولین بار به صورت جدی بحث سرزمین موعود را در سینمای هالیوود مطرح کند. دراین فیلم به صورت  فوق العاده زیادی از نشانه هایی مانند ستاره داوود به نمایش گذاشته می شود. به گونه ای که حتی علامتی که دائم درفیلم در دستان بازیگر زن آن است دقیقا همین علامت است. فیلم پر از این نشانه ها  وعلامتهای دیگر صهیونیستی وحتی فراماسونری است به گونه ای که انگار فیلم ساز از روی عمد می خواهد ذهن بیننده را پس از فیلم با این نمادها درگیر کند.اما دراین بین نکته مهم اینجاست که این دوفیلم در خود آمریکا وسینمای هالیوود ساخته شد، این درحالی بود که پس از چند سال برای اولین بار فیلم "مارگیر" درخود سرزمینهای اشغالی تولید شدوشاید هم به همین دلیل پس از این که درفیلم جستجو ،سرزمین موعود برای اولین بار  به نمایش گذاشته شد، برای اولین بار در فیلم مارگیر صحبت از "هولوکاست" بود. ساخت این فیلم دقیقا در زمانی بود  که پایه های حضور یهودیان درفلسطین در چشم جهانیان به تدریج بی توجیه جلو می کرد.موج سینمایی برای مظلوم نمایی برای همین این فیلم که با سیاستهای صهیونیزم جهانی کاملا پیش رفته بود ساخته شد ،تا اگر امکان داشت از طریق زبان تصویر حداقل حضور رژیم صهیونیستی توجیه می شد. دراین باره فیلم مارگیر به نوعی آغاز گر حرکت مظلوم نمایی درباره هلوکاست بود .چرا که درپی همین جریان سازیست که فیلم «زندگی یهودیان در سرزمین موعود» درسال 1923ساخته شد.این فیلم به طور کامل به شرح زندگی در سرزمینهای اشغالی به گونه ای می پردازد که گویی حق یهودیان نه تنها سرزمین موعودشان یعنی همان فلسطین است بلکه کسانی که دراین سرزمین به نام اعراب زندگی می کنند اشغالگران تاریخی آن هستند.این درحالی است که چند سال قبل از این فیلم، با بودجه لابی های صهیونیسم فیلم "لشکر یهودیان" در سال 1905  به کارگردانی ژان یاکوب دف  ساخته شد،این فیلم دو هدف اصلی داشت:1-نمایش دشواریهایی که به تعبیر تحریف شده این فیلم ،بر سر یهودیان آمده است.2-زحماتی که بازهم براساس تاریخ تحریف شده که این فیلم از آن صحبت میکند درجنگ جهانی دوم کشیده اند.چرا که به تعبیر این فیلم یهودیان علاوه براینکه  در جنگ جهانی دوم توسط آلمانها مورد آزار واذیت قرار گرفته اند در خود جبهه های جنگ هم دلاورانه جنگیده اند،هر چند که بر اساس اصل تاریخ یهودیان به دلیل منفعت طلبی که دارند هیچ گاه در جنگها حضورموثری نداشته اند.مشروعیت سازی با فیلمهای مذهبی  اما فیلم «اینجا سرزمین توست» به کارگردانی "باروخ اجداتی" و فیلم  اکسدوس به کارگردانی "مینیجره" در سال 1968 اتفاقی تازه در سینمای صهیونیستی هالیوود بود ،چرا که در هر دو این فیلمها به ویژه در فیلم اکسدوس، فیلم ساز تلاش کرده بود که با مطرح کردن قسمتهایی از کتاب عهد عتیق به نوعی دست به مشروعیت سازی معنوی برای یهودیان بزند. دراین فیلم بحث مظلوم نمایی کمتر به چشم میخورد چرا که تمام تمرکز فیلم روی مشروعیت سازی دینی یهود قرار گرفته بود .به گونه ای که به جرات می توان گفت اکسدوس خدمتی بزرگ به صهیونیست در پیشبرد اهداف اشغالگرانه داشت،چرا که از یک طرف فیلم اکسدوس یهودیان را با استنادهای دروغین به کتاب عهد عتیق به اشغال بیشتر فرا می خواند، واز طرف دیگر فیلم اینجا سرزمین توست تمام یهودیان دنیا را به مهاجرت به سرزمینهای اشغالی تشویق می کرد.گویی فیلم اینجا سرزمین توست شباهت زیادی با گفته های کشیش یکی از کلیساهای روم باستان در دوران جنگهای پنجم صلیبی دارد، چرا که درتاریخ ذکر شده که او به سربازان دستور می دهد که بیت المقدس را از دست  مسلمانان خارج کنند، چرا که آنجا  حق مسیحیت است.دقیقا مانند رویکردی که درفیلمهایی هاملری ادما وخانه پدرم به نمایش گذاشته شده بود ،به ویژه درفیلم هاملری ادما. هاملری ادما داستان جوان یهودی است که پس از مدتی متوجه مریضی روحی-جسمی در خود می شود ،دراین بین  پزشکش به او می گوید که برای درمان بیماری خود باید به سرزمین موعود سفر کنی! داستان فیلم آنقدر تعجب برانگیز است که هیچ چیز جز یک هدف سیاسی را بیان نمی کند، هدفی که حتی در نحوه نمایش آن کوچکترین اصول  حرفه ای هم رعایت نشده است وکارگردان در یک حرکت کاملا سیاسی سعی دارد تمام داستان فیلم را برمحوریت بازگشت به سرزمین یهود قرار دهد.به ویژه دیالوگ ویژه ای که پزشک این جوان درفیلم به او می گوید نشانه عمق سیاسی گری این فیلم است، پزشک به او می گوید: به سرزمین موعود بازگرد که آرامش تو درآنجاست.کارگردانان سیاسی در خدمت صهیونیزم اما این فیلم و  دیگر فیلم ها درکنار فیلم سازان وابسته، باند بسیار قوی را برای توجیه اشغال ونشان دروغین  حقانیت یهودیان تشکیل می دهند. دراین بین باید از کارگردانانی مانند اسپیلبرگ و الکساندر فورد نام برد. الکساندر فورد با ساخت فیلم صابرا نقش بزرگی در ایجاد موج سینمایی به نفع صهیونیسم جهانی واشغال گری های او داشته است.این درحالی می باشد که اسپیلبرگ بیش از همه کارگردانان نقش مهمی در ایجاد موج هالیوودی به نفع صهیونیسم ایفا کرده .اسپیلبرگ با ساخت فیلم معروف اسکار شیندلر که یک فیلم تماما سیاسی بود به نحو تاثیر گذاری بینندگان سینما را به باور مظلومیت یهود فراخواند. فیلم به صورت اغراق آمیزی درباره کشتار بی رحمانه درآلمان سخن می گوید، به گونه ای که درآن ، فیلم بدون هیچ منبع تاریخی کشتاریهودیان را درحد یک فاجعه کشتار بی رحمانه که هیچ گاه درتاریخ مشابه آن صورت نگرفته است به نمایش می گذارد، از سوی دیگر این فیلم فوق العاده از ساختار سیاسی یک طرفانه برخوردار است.البته باید به کیفیت بالای فیلمنامه هم اشاره داشت چرا که درکناراین فیلمنامه قوی ، صحنه های زندگی یهودیان درآلمان را بسیار غم بار نشان می دهد به گونه ای که بیننده را تحت تاثیر خود قرار می دهد ،که این موضوع نشان دهنده آن است که نسل جدید فیلم سازان سیاسی هالیوود کار خود را برای تبلیغ صهیونیزم به خوبی بلدند.یکشنبه غم انگیز،آغازی دوباره برای صهیونیزم هالیوودی به واقع فیلمهایی مانند اسکار شیندلر موج جدیدی را به نفع صهیونیست رسانه ای به راه انداخت به گونه ای که می توان فیلم "یکشنبه غم انگیز" به کارگردانی رولف شویل را یکی از این فیلم ها دانست. این فیلم داستان یک یهودی هنرمند است که با هجوم آلمانیها به مناطق یهودی نشین مجبور می شود عشق خود را ترک کند، دراین بین او قطعه ای را با پیانو نواخته است که در تمام دنیا هر کسی آن را گوش می دهد اقدام به خودکشی می کند، این قطعه نامش یکشنبه غم انگیز است. فیلم سعی دارد این قطعه وخود کشی سراسری در جهان را به نوعی سوگواری سراسری برای  یهود نشان دهد. داستانی که به نوعی دیگر درفیلم "پیانست" ساخته رومن پولانسکی  تکرار شد. این فیلم درباره یک پیانیست یهودی می باشد  که از اغاز جنگ جهانی دوم تا پایان آن  شاهد جنایتهایی است که به تعبیر این فیلم علیه یهودیان انجام شده است،موضوع قابل توجه اینجاست که پیانیست جوایز زیادی از اسکار را به خود اختصاص داد که این نشان دهنده رویکرد خاص حمایتی اسکار از بعضی فیلمها بود.ارتباطاتی خارج از حوزه فیلمسازی!دراین بین باید به این نکته هم اشاره کرد که بعضی کارگردانان مانند اسپیلبرگ علاوه بر فیلمسازی ارتباطات بسیار زیادی با لابی های صهیونیستی داشته اند. به نوعی که او در سال 2002 یک وام 3 میلیون دلاری را از بانک صهیونیستی  چیس منهتن آمریکا دریافت کرد که این خود نشان از رویکردهای آینده لابی های سیاسی اقتصادی صهیونیسم درباره هالیوود وکارگردانان آن دارد.علاوه براین باید به این نکته هم اشاره کرد که با وجود ساخت فیلمهای فراوان درباره مظلومیت وحقانیت یهود وجهت گیریهای کاملا آشکار درآنها به نفع این جریان بازهم فیلمهای جدیدی دراین رابطه ساخته شده است که نمونه آن را می توان درفیلم لعنتی ها بی آّبرو مشاهده  کرد، فیلمی به کارگردانی تارانتینو. فیلم به صورت کاملا آشکار سعی در قهرمان سازی یهودیان دارد، حتی  کشتار افراد به دست آنها را نوعی انتقام جویی تاریخی نشان می دهد. تا شاید بیننده  به این باور برسد که یهودیان هر جایی که کشتار می کنند به دلیل ظلمی است که قبلا به آنها  شده است.به هر ترتیب باید به این نکته اشاره کرد که سینمای هالیوود بی شک امروز در تسخیر لابی های فرهنگی صهیونیستی است، به گونه ای که می توان به جرات به این نکته اشاره کرد که به زودی باید نسل جدیدی از این فیلمها را مشاهده کرد فیلمهایی که این بار به احتمال زیاد در حیطه آخر زمان صهیونیستی یا به تعبیری در تحقق افسانه هفت شیپور تولید خواهد شد./منبع: قدسنا







      
   1   2   3   4   5   >>   >