صهیونیسم از زمان شکل گیری به عنوان یک جنبش و پس از آن تاسیس رژیم اسراییل با سیطره بر رسانه های گروهی و وسایل ارتباط جمعی , افکار جهانیان را به تسخیر خود درآورد. یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی که این جنبش توانست در خدمت خود درآورد , سینما است , زیرا این مقوله به دلیل دارا بودن جذابیت خاص و متنوع بودن موضوعات , مخاطبین بسیار زیادی را در برمی گیرد.
صهیونیسم از این ابزار برای ترویج افکار صهیونیستی و تبلیغ برای رژیم اشغالگر قدس استفاده نمود. افکاری که اصولا بر پایه اقدامات نژادپرستانه پایه گذاری شده است . در این راستا در مجله « الاخبار المسیحیه الحره » سال 1938) 1317(آمده است , « صنعت سینما در آمریکا کاملا یهودی است و یهودی بی آنکه احدی در این زمینه با او منازعه کند , بر آن حکم می راند. تمام کارپردازان این صنعت یا یهودی هستند و یا از دست پروردگان یهودی . » سینما از زمان تاسیس در قرن نوزدهم در راستای دو هدف عمده به کار گرفته شد که عبارت بودند 1 ـ اهداف مادی و به دست آوردن سودهای کلان 2 ـ تسخیر اندیشه انسانها از طریق انتشار افکاری که موید اهداف سیاسی و اجتماعی آنها باشد که متاسفانه تاکنون نیز در این راه موفق بوده است . در این مطلب ما برآنیم تا به بررسی سینمای صهیونیستی بپردازیم . سینمای صهیونیسم هر چند برخی بر این گمانند که منظور از سینمای صهیونیسم , سینمای اسراییل است , اما باید گفت سینمای صهیونیسم اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد , بلکه سراسر جهان را دربرگرفته است و در حال حاضر بزرگترین شرکتهای سینمایی جهان مانند « متروگولدن مایر » , « کلمبیا » , « وارنر » , « پارامونت » , « فوکس قرن بیستم » , « یونیورسال » و « هالیوود » را در قبضه خود گرفته است . تاریخ حضور صهیونیسم در سینما به کنفرانس صهیونیستی « پازل در 1879 (1258) بازمی گردد . زیرا در بند سوم این کنفرانس بر اهمیت رسانه های فرهنگی برای ایجاد اسراییل و ضرورت رواج روح ملی بین یهودیان جهان تاکید می گردد. از اینجا بود که صهیونیستها به سینما توجه نشان دادند. سینمای صهیونیسم را می توان به چهار دوره تقسیم کرد دوره اول پس از کنفرانس پازل : در این دوره صهیونیستها به ساخت فیلمهایی برگرفته از داستانهای تورات می پرداختند و به تدریج این اندیشه را القا می کردند که فلسطین سرزمین موعود است . بعد از وعده « بالفور » در سال 1917 (1296) و اعلام فلسطین به عنوان اسراییل جدید , سینمای صهیونیسم در خلال فیلمهایی مانند « پسر زمین » و « ده فرمان » در سال 1925 (1304( و فیلم « صابر » به کارگردانی « الکساندر فورد » یهودیان پراکنده را برای مهاجرت به فلسطین تشویق می کردند. دوره دوم پس از تاسیس رژیم صهیونیستی : در این مرحله صهیونیستها که از تاسیس رژیم اسراییل فارغ شده بودند به ساخت فیلمهایی روی آوردند که در آن , این مساله را تلفین می کرد که اسراییلیها نماینده فرهنگ و تمدن پیشرفته بشریت هستند و در کنار آن اعراب را بادیه نشینانی بی فرهنگ با خوی و منش غیرانسانی و مسلمانان را افرادی خشن و گروههایی تروریست معرفی می کردند تا از آنها تصویری نامطلوب در اذهان به وجود آورند. بعد از حمله رژیم صهیونیستی به مصر و محکومیت جهانی این رژیم حتی از سوی ایالات متحده آمریکا , یهودیان به تهیه فیلمهایی پرداختند که در آن اعراب را گرگهایی گرسنه معرفی کردند و خود را ملتی با تمدن و دارای فرهنگ اصیل نشان می دادند. دوره سوم پس از جنگ 1346 : در این دوره که دوره طلایی سینمای اسراییل نیز محسوب می شد , فیلمهایی ساخته شد که در آن این مضمون را تلقین می کرد که اعراب باید قضیه فلسطین را فراموش کنند و وجود رژیم صهیونیستی را به خود بقبولانند.
ویزل ، این صهیونیست متعصب ، کسی است که با ادعای دوستی ، با میتران سوسیالیست به اسم مصاحبه ، با او به گفتگو می نشیند؛ ولی در عمل به محاکمه او می پردازد! گویی ویزل از میزان سرسپردگی میتران نسبت به اسرائیل راضی نیست و بیش از آنچه انجام شده طلب می کند! در این مصاحبه ، درست پس از آن که میتران - با سوابق بسیار روشنش در دفاع از اسرائیل و یهودیان - به عنوان یک دولتمرد سیاسی ، محتاطانه می گوید: «من فکر می کنم که در مورد کرانه باختری رود اردن ، فلسطینی ها حق دارند در مجموعه ای ملی زندگی کنند» ؛ ویزل سوالاتی گزنده را درباره شایعه همکاری و ارتباط غیرمستقیم میتران با نازی ها در دوران جنگ جهانی دوم مطرح می کند که کاملا نیشدار و برخورنده است. گویی مجازات هر دولتمرد غربی که کمترین حقوقی برای فلسطینیان قائل باشد ، رسوا شدن توسط رسانه هاست. میتران به پرسشهای او پاسخ می دهد ، ولی پیش از آن به ویزل می گوید: «به شما پاسخ می گویم ، چون پرسشگر ، شما هستید وگرنه به افرادی که کسی نمی داند به چه دلیل خود را در مسند قضاوت قرار می دهند؛ هیچ حسابی برای پس دادن ندارم». همین جمله اخیر کافی است تا به میزان اقتدار ویزل در صحنه های جهانی پی ببریم. بی شک اعطای این اقتدار کم نظیر به ویزل با ابراز ارادت عجیب او به اسرائیل مربوط است. ویزل خود را با اسرائیل یکی می داند و درباره کینه غیریهودیان به یهودیان می گوید: «به دلیل جایگاه ما و جایگاهی که اسرائیل در قلب زندگی و حیات ما دارد ، دشمنان ما همواره به دنبال از بین بردن ما و اسرائیل هستند.» ماجرای هولوکاست و قتل عام یهودیان در دوران جنگ جهانی دوم ، تنها یک بحث تاریخی صرف نیست. صهیونیست ها با طرح دعاوی حقوقی علیه کشورهای آلمان ، اتریش ، لهستان ، سوئیس و هر کجای دیگر که توانسته اند ، تاکنون میلیاردها دلار به جیب زده اند. نورمن فینکلشتاین استاد دانشگاه نیویورک که خود یهودی است ، کتابی خواندنی درباره این موضوع نوشته و نام آن را «تجارت هولوکاست» گذاشته است. اینک به برخی از آنچه یهودیان صهیونیست و «کنگره جهانی یهود» در دعاوی حقوقی مطرح کرده اند ، گذرا اشاره می کنیم :
32- میلیارد دلار مربوط به وجوه 775حساب متروکه در بانکهای سوئیس.
10- میلیارد دلار مربوط به اموال یهودیان بی وارث در بانکهای اتریش.
- دهها میلیارد دلار مربوط به ارزش زمینهایی که ادعا می شود، پیشتر در مالکیت یهودیان لهستان بوده است.
همچنین مدیر کل کنگره جهانی یهود چندی پیش اعلام کرد: 50درصد از آثار هنری موجود در ایالات متحده از یهودیان به سرقت رفته است.
هولوکاست امروزه به باب درآمدی بسیار قوی و «مرغ تخم طلایی» برای سازمان های یهودی تبدیل شده و سودهای هنگفتی را برایشان به ارمغان می آورد. به نحوی که طبق گفته رئیس کنگره جهانی یهود ، بودجه این کنگره هم اکنون 7میلیارد دلار است. طبق تعبیر فینکلشتاین ، هولوکاست ، مبدل به بزرگترین دزد تاریخ بشریت شده است. فینکلشتاین ، الی ویزل این پشتیبان فرهنگی اخاذی های بی سابقه یهودیان صهیونیست را «یک مبالغه گر و دروغ پرداز» توصیف می کند. از دیگر سو ، الی ویزل در مصاحبه ای با روزنامه دیلی تلگراف اعلام کرده است : «فینکلشتاین از اسرائیل متنفر است و با تضعیف مساله هولوکاست ، در واقع به دنبال تضعیف اسرائیل است». ژاک لانزمن ، رمان نویس مشهور فرانسوی که یهودی و صهیونیست است ، با صراحت تمام در سال 1994 میلادی ضمن مصاحبه ای گفت : «راست است که یهودیان میهن خود را به لطف مردگانشان به دست آوردند. اسرائیل قبل از هر چیز، کشور 6میلیون نفری است که نازیها مبدل به دود کردند. در پشت سر هر اسرائیلی زنده ، دست کم 2 اسرائیلی مرده وجود داشته تا به او کمک کند که بتواند در برابر تمامی دنیا مقاومت کند. شکر خدا فلسطینی ها هنوز به اینجا نرسیده اند. اگر شمار فلسطینیانی را که در طول انتفاضه از پای درآمده اند ، جمع بزنیم ، هرگز بیش از 3 یا 4 هواپیمای 747 پر نمی شود. در حقیقت روسای فلسطینیان ، دنیا را برای 3 یا 4 سقوط هواپیما به شورش درآورده اند».
ویزل رمانی دارد به نام «شب» که زندگی یهودیان مجارستانی را در اواخر جنگ جهانی دوم به تصویر کشیده و در این قصه کوشیده تا ماجرای جعلی کوره های آدم سوزی را به عنوان یک واقعیت به خوانندگان خود بباوراند. ویزل در زمان نوشتن رمان «شب» نویسنده ای نوخاسته و جوان بوده و ناخواسته آنچه در توصیف کوره های آدم سوزی گفته است بیشتر مضحک می نماید تا ترسناک ! جالبتر این که ویزل در رمان خود گویا فراموش کرده که در اردوگاه های یهودیان به زعم صهیونیست های تحریفگر و افسانه پرداز، اتاقهای گاز نیز وجود داشته است.
در نتیجه در این رمان که بیش از دو سوم حجم آن در اردوگاه ها می گذرد از وصف کشتن یهودیان در اتاقهای گاز خبری نیست ! در اردوگاه های آشویتسی که ویزل توصیف می کند ، در دو نوع گودال ، یهودی ها را زنده زنده می سوزانده اند: یکی ویژه خردسالان و دیگری مخصوص بزرگسالان ! در جایی از «شب» ویزل می گوید: «در فاصله ای نه چندان دور از ما شعله هایی بس بلند از گودالی به هوا برمی خاست. چیزی را می سوزاندند ، واگنی به گودال نزدیک شد و محموله اش را خالی کرد کودکان خردسال. بچه ها! بله ، به نظرم دیدمشان ، با همین دو چشم خودم کودکان را در میان شعله های آتش دیدم (آیا تعجب آور است که تا مدتها نتوانستم بخوابم ؟ خواب از چشمانم گریخته بود). خب پس می خواستند ما را به چنین جایی ببرند آن سوتر ، گودال بزرگتری بود ویژه بزرگسالان تصور سوزاندن حتی 6میلیون موش هم در گودال هایی از این دست به حد کافی غیرواقعی و خنده آور است.چه رسد به آدمی! ویزل از این سخنان بامزه بازهم دارد که اینجا در پی نقدشان نیستیم. آنچه درباره ویزل گفتیم نباید باعث شود تا نقش او را در صحنه تبلیغات فرهنگی به نفع یهودیان کوچک ببینیم. بسیاری از برندگان نوبل خود را نماینده روشنفکران جهان و از آن بالاتر سخنگوی بشریت می دانند ویزل از این دسته است. آنان عملا با تقدس زدایی از تصویر روحانیان مذاهب گوناگون در اذهان عمومی ، با قضاوت درباره خیر و شر و با تکیه بر فعالیت بین المللی ، به روش خاص خود در مسائل سیاسی جهان به نحوی سازماندهی شده و در نهایت به نفع قدرتهای بزرگ دخالت می کنند. بانی «اولین همایش جهانی» برندگان نوبل ، ویزل بود به درخواست ویزل ، فرانسوا میتران ، رئیس جمهور فرانسه تمامی برندگان نوبل را به پاریس دعوت کرد. 75نفر از آنها به نمایندگی از 14کشور دعوت به شرکت در این همایش را پذیرفتند که پشت درهای بسته در تاریخ 18 تا 20 ژانویه 1988 برگزار شد. ویزل کسی است که حضور رونالد ریگان ، رئیس جمهور وقت امریکا را در گورستان بیتبورگ - محل دفن نازیها - تاب نیاورد و در تلویزیون این کشور وی را صریحا مورد استیضاح قرار داد.
در این گزارش ، حتی یک کلمه هم بحثی از قلع و قمع یهودیان یا سوئرفتار با آنان نیست. در این گزارش همچنین هیچ حرفی از اتاقهای گاز، اردوگاه های مرگ و یا بچه کشی به میان نمی آید. درست در نقطه مقابل آن ، گزارش شم می گوید که [بچه های 2 تا 5 ساله را به کودکستان های مختلف برلین می فرستادند تا از کمکهای ویژه ای برخوردار شوند]. مارشالکو توضیح می دهد که چگونه زیر نظر یهودیان در پایان سال 1945 میلادی ، اردوگاهی چون «داخو» مورد تخریب و بازسازی هدف دار قرار گرفت.
او می نویسد: «قبل از هر چیز منظره زیبای سرسبز و بستان گونه اردوگاه باید به کلی تخریب می شد؛ چون برای سینماروهای امریکایی پذیرش این امر که یهودیان را در دل باغ و بستان و بستری از گل و گیاه شکنجه می کردند، کار مشکلی بود ، بویژه وقتی آنها را به سینماها کشانده بودند تا صحنه های مخوف و ترسناک (اردوگاه ها) را نشانشان دهند. از این رو به کارگران جدید اردوگاه دستور دادند مثلا یک گودال خون که لوله ای از آن به خارج می رفت بسازند تا طوری به نظر آید که از این گودال ، خون یهودیان از طریق آن لوله تخلیه می شده است. محوطه استحمام زندانی ها ، اتاق رخت کنی آنها و محوطه های ورودی ، تماما باید بازسازی می شدند تا به صورتی درآیند که به کوره آدم سوزی ای که یهودیان ادعا می کردند ، شبیه باشند». صهیونیسم جهانی برای تثبیت هولوکاست ، اهمیت سیاسی فوق العاده ای قائل است و دقیقا از همین رو تنها نویسندگانی برنده نوبل می شوند که اراداتی خالصانه و صادقانه نسبت به صهیونیسم و ماجرای دروغین قتل عام 6میلیون یهودی ابراز داشته باشند.
نگارنده در بخش دوم و پایانی ضمن بررسی بیشتر این موضوع خاطر نشان می سازد که تصور سوزاندن حتی 6میلیون موش هم در گودال هایی از این دست به حد کافی غیرواقعی و خنده آور است چه رسد به آدمی ! این بخش را می خوانید:
دوم: الی ویزل
الی ویزل در سال 1928 میلادی در مجارستان دیده به جهان گشود 11ساله بود که جنگ جهانی دوم (1939 - 45 میلادی) آغاز شد. ویزل پس از جنگ به فرانسه کوچید و در دنیای رسانه های صهیونیستی فرانسه به روزنامه نگاری مشغول شد و آثار متعددی نوشت. تا پنج ، شش سال پیش ، از او حدود 30جلد کتاب منتشر شده بود. ویزل بعدا به امریکا رفت و در سال 1986 در 58 سالگی به پاداش تلاشهای فرهنگی اش در تایید و تثبیت صهیونیسم جهانی ، انتخاب و برنده جایزه صلح نوبل شد. دلیل گزینش او را باید در این عبارت گویا و روشن جستجو کرد: «این برنده نوبل که پیش از هر چیز، خود را حافظ خاطره نسل کشی یهودیان می دانست ، همواره بر آن بود تا با استناد به این فاجعه تعهد خود را نسبت به تمامی ملل قتل عام شده تعمیم دهد». این عبارت بدان معناست که هر کجا سخن از قتل عام ملتی رود و ویزل قصد محکوم کردن جنایت مذکور را داشته باشد، به شیوه ای عمل خواهد کرد تا آنچه را خاطره نسل کشی یهودیان می نامد در یادها زنده و تازه شود! ویزل اگر از سارایوو و ماجرای وحشتناک بوسنی حرفی بزند در درجه نخست برای آن است که این موضوع شاید اندکی تنها اندکی ! به قتل عام مورد نظر او از یهودیان در جنگ جهانی دوم شباهت دارد. یعنی ویزل از بوسنی به گونه ای حمایت می کند که همگان دریابند به دلیل مشابهت با به اصطلاح قتل عام یهودیان است که باید فاجعه بوسنی محکوم شود!. الی ویزل درباره هولوکاست می نویسد: «چون این حادثه منحصر به فرد است نمی توان آن را در چارچوب تاریخ درک کرد. این مساله فراتاریخی است ، بلکه تخریب تاریخ است و به دلیل قرار گرفتن در این سطح بی مانندی ، نمی توان آن را با هیچ حادثه دیگری مقایسه کرد. مقایسه ای این چنین در واقع خیانتی به تاریخ یهودیت است». برای ویزل ، این یهودی مجارستانی الاصل وقایعی چون کشتار فجیع ارامنه در جنگ جهانی اول و بمباران دهشتناک اتمی هیروشیما در جنگ جهانی دوم و دهها واقعه مشابه ، چندان مهم نیست ؛ اگر پای اهمیت به اصطلاح قتل عام یهودیان در میان باشد!.
یهودیان از دیر باز خوب می دانستند که چگونه این مناصب کلیدی را حفظ کنند و در اشغال خود نگه دارند و نیز این که چگونه از آنها استفاده کنند تا بتوانند قدرت سیاسی را در قبضه خویش درآورند و یا این که از پشت صحنه بر مقدرات کشورها حکومت رانند.» مارشالکو در ادامه به ارائه آماری از اوضاع اقتصادی امریکا در آغاز جنگ جهانی دوم می پردازد و می گوید: تعداد 440 خانواده از ثروتمندترین خانواده های امریکایی که یهودی نیستند جمعا مبلغ 25میلیارد دلار ثروت دارند ؛ در حالی که یک مشت یهودی امریکایی دارای ثروتی معادل 500میلیارد دلارند.
2- اکثر قوم یهود از کشته های خویش در جنگ جهانی دوم به سوئاستفاده سیاسی و مالی پرداختند؛ «تجارت خوبی به راه انداختند و از آنها در جهت خدمت به هدف سلطه جهانی خویش بهره برداری کردند.» مارشالکو در ادامه به یک بررسی جالب دست می زند و بر مبنای شواهد متعدد آماری نشان می دهد: این پیشفرض که تلفات یهودیان بین 5تا 6میلیون نفر بوده است کاملا مهمل و بی اساس است. حداکثر تعداد قربانیان قابل تصور از مرز یک تا یک و نیم میلیون نفر تجاوز نخواهد کرد؛ چرا که اصلا بیش از این تعداد یهودی در دسترس هیتلر یا هیملر نبوده است. از این رو می توانیم منطقا فرض کنیم که تعداد واقعی تلفات به مراتب کمتر از این ارقام بوده است». مارشالکو می افزاید:«[در بالاترین سطح ممکن ، تعداد یهودیان جان باخته را نمی توان بیش از 500تا 600هزار نفر دانست.
اما در مقایسه با این ، ملل مسیحی تلفات به مراتب بیشتری را متحمل شدند]. اجازه دهید ملت کوچک مجارستان را در نظر آوریم که کل جمعیت آن شاید از تعداد یهودیان امروز بیشتر نباشد. تعداد قربانیان جنگ مجارستان ، چه آنهایی که در بمباران های هوایی مرده بودند و یا این که در اردوگاه های مرگ سیبری از گرسنگی جان باخته اند و یا یخ زده باشند، حداقل به رقم یک میلیون نفر می رسید». چرچیل گفته است که «دو جور دروغ داریم : یکی دروغ های بی شرمانه و یکی هم ارائه آمار و ارقام » اما این دروغ های یهودیان ، آن هر دو نوع را شامل می شود. این دروغ ها برای یهودیان اهل سلطه ، منافع فراوان مالی و سیاسی به همراه داشته است : به لحاظ مالی صهیونیست ها تاکنون میلیاردها دلار به عنوان غرامت از کشورهای اروپایی دریافت کرده اند و از نظر سیاسی نیز درباره مظلومیت اسرائیل و صهیونیست ها تبلیغات بسیاری کرده اند.
3- مارشالکو درباره اتاقهای گاز و کوره های آدم سوزی هم اسناد جالبی ارائه می کند. از جمله این اسناد مقاله ای از «شم» روزنامه زیرزمینی ناسیونالیست های یهودی فرانسه است که در 8ژوئیه 1944 درباره وضعیت 9 اردوگاه از اردوگاه های نگهداری و توقیف یهودیان در آلمان توضیح می دهد.
طرح جدی «مظلومیت یهود» از مهمترین سیاستگذاری های فرهنگی و هنری امروز در تمدن جهودزده غرب است.
همان گونه که مسلمانان در طول تاریخ ، شهیدان مظلوم خود را دارند و از حماسه آفرینی های عظیم ایشان نیرو می گیرند ، یهودیان نیز برای خود «هولوکاست» - یعنی ماجرای کذب قتل عام 6میلیون یهودی در اتاقهای گاز و سوزاندنشان در کوره های آدم سوزی - را ساخته اند! کارکرد هولوکاست به جهات سیاسی و فرهنگی شبیه سازی شده ای این چنین است ، با این تفاوت اساسی که هولوکاست آن گونه که یهودیان صهیونیستی چون اسپیلبرگ در فیلم «فهرست شیندلر» روایت می کند ، یکسره دروغین و تحریف شده است.
صهیونیسم جهانی برای تثبیت هولوکاست ، اهمیت سیاسی فوق العاده ای قائل است و دقیقا از همین رو تنها نویسندگانی برنده نوبل می شوند که اراداتی خالصانه و صادقانه نسبت به صهیونیسم و ماجرای دروغین قتل عام 6میلیون یهودی ابراز داشته باشند. جایزه ادبی نوبل 2002میلادی ، به یک یهودی مجارستانی به نام «ایمر کرتس» داده شد. در خبرها آمده بود ، کرتس در آثارش به ارائه بازتابی از واقعیت یهودکشی نازیسم پرداخته است. همچنین نکته دیگری که توجه من را به خود جلب کرد، حضور «الی ویزل» عنصر فعال فرهنگی و سیاسی صهیونیسم ، در مراسم اهدای جایزه ادبی نوبل 2002 بود. کرتس جایزه خود را از دست ویزل دریافت کرد. می دانیم که در دوران معاصر جوایز مشهور جهانی نظیر نوبل (در بخشهای گوناگونش) ، عمدتا با اهداف سیاسی نثار برگزیدگانی شده است که در جهت سیاستگذاری های کلان استکبار به نقش آفرینی پرداخته اند. به عنوان مثال درک والکوت ، برنده نوبل ادبیات 1992 میلادی کشتار یهودیان را در جریان جنگ جهانی دوم ، مهمترین حادثه قرن بیستم می داند و می گوید: «به نظر می رسد که از این واقعه درس لازم را نگرفته ایم ، چون برخی مواقع می کوشیم آن را انکار کنیم». در اینجا می خواهیم اندکی به زمینه های سیاسی مطرح شدن کرتس بپردازیم.
گفتنی است که این نویسنده مجارستانی در کشور خویش هم چندان مطرح نیست و برای خوانندگان انگلیسی زبان نیز نام شناخته شده ای نیست. پس چرا ناگهان و یکشبه چنین فردی مطرح و آثارش ترویج می شود؟ برای آشنایی بیشتر با ماجرای انتخاب چهره ای چون کرتس باید دو مجارستانی دیگر را نیز بشناسیم : یکی «لوئیس مارشالکو» و دیگری «ویزل». اولی نویسنده ای است که مخالفت با «هولوکاست» و افشای دسیسه های یهودیان سلطه جو او را در لابه لای پرده های گمنامی پوشانده و دیگری روزنامه نگار و داستان نویسی است که توان خود را صرف تبلیغ و ترویج دروغ هولوکاست کرده و از این راه به شهرت ، ثروت و اقتدار فراوانی دست یافته است.
اول: مارشالکو
لوئیس مارشالکو ، نویسنده و محققی است علی القاعده مجارستانی و قطعا مسیحی.
مارشالکو در سال 1958 میلادی به زبان مجاری کتابی نوشته که به انگلیسی ترجمه و توسط «باشگاه کتاب مسیحی» در اروپا منتشر شده است. در ترجمه فارسی این کتاب «فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ)» ، به نکاتی بس خواندنی برمی خوریم که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنم :
1- تمدن جدید از لحاظ سیاسی تحت حکومت و اداره ، و از لحاظ اقتصادی در کنترل افرادی است که در مناصب کلیدی قرار دارند. امروزه میزان نفوذ و تاثیر کسانی که در این پستهای حساس و کلیدی هستند یقینا از فرمان روسای دولت کشورها و یا مصوبات و قطعنامه های پارلمان های مختلف بیشتر است.
دریکی ازاین کتاب ها که ازسوی مرکزفیلم اسرائیل منتشرشده چنین می خوانیم: «هرروز که می گذرد تعداد فیلم های خارجی بیشتری دراسرائیل فیلمبرداری می شود، چون اسرائیل مزایا و ویژگی های زیادی دارد، اسرائیل کشوری است کوچک که می شود عرض آن را در90 دقیقه وطول آن را در7 یا 8 ساعت با ماشین پیمود، هرجا که می روی پراست ازکوه، جنگل و دشت ورودخانه های پرآب و روستاها و دهکده هایی که خانه های آن با معماری های زیبای سنتی تزئین شده است.
همچنین اسرائیل آب وهوای بسیار خوب ومعتدلی دارد که بیشترشبیه آب وهوای کالیفرنیا است، ازسوی دیگراین سرزمین خاستگاه چندین فرهنگ و تمدن بزرگ دنیا است وهرکارگردان با هرسلیقه می تواند به راحتی هرچه را که بخواهد دراسرائیل یافته و فیلم بسازد.»
» نکته دیگر آن است که دراسرائیل هزینه ساخت یک فیلم 25 تا 30درصدکمتر ازاروپای غربی است و دولت (اسرائیل) هم تسهیلات ویژه ای دراختیار سینماگران و کارگردانان قرارمی دهد به همین دلیل اکثر کارگردانان برای تولید فیلم به اسرائیل می آیند.
توجه کنید که اسرائیلی ها از فلسطین سخن می گویند، آنها منابع این سرزمین مقدس را غارت می کنند و آن را به پای غربی ها می ریزند تا با ساخت فیلم های مبتذل و به دورازواقعیت ذهن نسل های جوان کشورهای عربی واسلامی را منحرف کنند، آن هم درحالیکه آن طرف تر درغزه وکرانه باختری مردم بی دفاع فلسطین به فجیع ترین وضعی کشته می شوند، اما هیچ دوربین غربی حاضر به ثبت حتی یک صحنه ازآن هم نیست.
وضع به همین منوال ادامه داشت تا اینکه در سال 1948 رویدادی مخوف دنیا را تکان داد.این رویداد تشکیل دولت اسرائیل بود، از این زمان به بعد سینمای صهیونیستی در راستای اهداف توسعه طلبانه اسرائیل و اربابش آمریکا نهادینه شد وگروه های یهودی به ویژه در ایالات متحده آمریکا، تمام کوشش خود را در جهت حفظ و بقای این کیان نامشروع مصروف کردند.لذامی بینیم که از سال 1948 رابطه ای مستحکم وعمیق میان هالیوود و اسرائیل پدید آمد که حتی پس از پایان دوران استودیوها نیز ادامه یافت و با بلعیده شدن شرکت های کوچک تر فیلم سازی توسط این غول هنری، این رابطه ابعاد تازه ای به خود گرفت.
اما اگر کسی گمان کند سینمای صهیونیستی تنها به اسرائیل محدود شده و هدفش فقط و فقط حفظ این رژیم است سخت در اشتباه است، چه اینکه حکمای صهیون این صنعت را نه فقط برای حفظ موجودیت اسرائیل بلکه برای توجیه وحشی گری ها و دد منشی های اشغالگران صهیونیست برضد ملل مسلمان و عرب و بویژه ملت مظلوم فلسطین و توجیه اشغال این سرزمین مقدس وهمچنین سرپوش گذاشتن بر سایر جنایات قوم یهود در طول تاریخ می خواهند.
برای صهونیست ها، سینما ابزاری است در جهت حمله به اسلام و اعراب.ابزاری برای تحقق اهداف و منویات شوم سردمداران یهود، تا به وسیله آن اسرائیل را به عنوان واحد دموکراسی وآزادی در وسط کویر خشک اعراب و مسلمانان تروریست معرفی کنند!!! ازاین روست که ما در اسرائیل سینمایی را می بینیم مشحون از دگماتیسم، کاپیتالیسم و امپریالیسم و در عوض تهی از مضامین و ارزش های انسانی که ابری سیاه از ملیتاریسم، و تجاوزگری آن را پوشانده است.
جالب اینجاست که صهیونیست ها که فلسطین را غصب کرده و نام اسرائیل را بر آن گذاشته اند درباره این سرزمین و طبیعت زیبای آن کتاب ها نوشته اند.
سینمای صهیونیستی یکی ازمخوف ترین و دهشتناک ترین رسانه های گروهی و دیداری و شنیداری است که رژیم صهیونیستی سالهاست ازآن به عنوان ابزاری درجهت ارائه چهره ای پلید و ناهنجار ازمسلمانان و اعراب استفاده کرده و می کند.سینما درجهت تحقق اهداف شوم خود پی برد، و دریافت که می تواند ازاین ابزار تبلیغاتی و رسانه ای برای ترویج اندیشه صهیونیسم و تشکیل وطن واحد یهود حداکثر استفاده را ببرد...
درمقاله حاضر عملکرد این سینما و تاریخچه آن مختصراً مورد بررسی قرارمی گیرد تا ماهیت این روند برای خوانندگان آشکارشود.
رژیم صهیونیستی از آغاز پیدایش کوشید تا ازطریق عناصری چون درام، تاریخ، و تراژدی اندیشه واهی کشته شدن 6میلیون یهودی در کوره های آدم سوزی هیتلر را در ذهن نسل های جوان درسراسر این کره خاکی جا بیندازد و به اصطلاح آن را به مخاطبان تلقین کند.این سینما توانست با همین شیوه ضمن ارائه تصویری مظلومانه از قوم یهود، غربی ها را وادارد تا درقبال اشغال فلسطین و اخراج مردم مظلوم آن، مواضعی جانبدارانه اتخاذکرده و صهیونیست ها را مورد حمایت قراردهند.یک سرباز حتی اگر بهترین سلاح را دراختیار داشته باشد بدون نقشه و دوربین نمی تواند راه پیداکند و مواضع دشمن را از بین ببرد.سینما هم همین نقش را برای صهیونیسم و رژیم صهیونیستی بازی کرد و باعث شد تا این حرکت ناپاک راه خود را به سوی عقل و اندیشه ملل جهان، بویژه کشورهای عربی و اسلامی هموار کند.اولین جلوه های سیطره صهیونیسم بر سینمای جهان در هالیوود تجسم یافت .هالیوود از ادغام هفت شرکت بزرگ سینمایی یعنی متروگولدوین مایر، فوکس، پارامونت، کلمبیا، یونیورسال، وارنر، ویونایتدآرتیست، به وجود آمد.جالب اینجاست که مؤسسان این شرکت ها همگی یهودی هستند.مثلا شرکت متروگولدوین مایر توسط لوئیس مایروسام گولدوین تأسیس شد.ویلیام فوکس، شرکت فوکس قرن بیستم را بنا نهاد، و آدولف زوکور، هری کوهین، کارول لایملی و ژاک وارنر به ترتیب شرکت های پارامونت، کلمبیا، یونیورسال و وارنر را پایه گذاری کردند.از این پس بود که صهیونیسم کوشید تا تمام توان خود را به منظور سیطره بر هنر هفتم جهان در هالیوود متمرکز کند، این وضع تا آنجا پیش رفت که این اختاپوس هفت دست به یکی از دژهای هنری و فرهنگی صهیونیسم بدل شد وتوانست در مدت زمانی نه چندان طولانی جامعه آمریکا و سایر جوامع دیگر از جمله جوامع عربی و اسلامی را محور خود سازد.جرج سادول در کتاب خود با نام- تاریخ سینما- در این باره می گوید: «دیگر در برابر هنر چیزی جز راهزن ها، خرده تاجرهای کم اهمیت، پوست فروش ها و ماهی فروش ها باقی نمانده که اکثر آنها را مهاجران نورسیده مانند ویلیام فوکس، کارل لایملی، لویس مایر، ساموئل گولدویچ، برادران وارنر و آدولف زوکور تشکیل می دهند.» صهیونیست در همان آغازین روزهای پیدایش صنعت سینما، به مظلوم نمایی پرداختند وبرای به اصطلاح ظلم وستمی که برقوم یهود در این کره خاکی رفته است، اشک تمساح ریختند، که حاصل آن ساخت چندین فیلم درباره کشتار یهودیان بود.
«آرماگدون» نام واقعه ایست که مسیحیان باور دارند در آخر الزمان روی خواهد داد. این واقعه مانند همان اتفاقی است که مسلمین و بالاخص شیعیان در باره ظهور انقلابی الهی برای برپایی عدالت و حکومت جهانی خداوند به آن معتقدند. هرچند که در انجیل عهد جدید و عتیق خود که ترجمه ایست تفسیری و موثق برای ایرانیان مسیحی شده کالیفرنیا نامی از آرماگادان ندیدم ولی توصیف واقعه در سراسر عهد عتیق و بالاخص پس از کتاب دانیال نبی که تفسیر خواب «نبوکدنصر»، پادشاه بابل همزمان با سال سوم سلطنت «یهویاقیم» پادشاه یهودا (دانیال:1) و حدود سلطنت داریوش مادی فرزند خشایارشا که حکومت می کرد (دانیال:9) می باشد به وضوح قابل رویت است. آرماگادان زمانی است که می گویند تعبیر خواب نبوکدنصر محقق میشود. نبوکد نصر خواب هایی دید که بنا بر انجیل، جبرییل تعبیر آن را بر دانیال چنین آورد که در ذیل می یابید:
تفسیر خواب دانیال:
«وقتی سعی می کردم معنی این خواب را بفهم ناگهان وجودی شبیه انسان برابر من ایستاد و صدایی از آن سوی رودخانه اولای شنیدم که گفت: ای جبرئیل معنی این خواب را به دانیال بگو! پس جبرئیل بسوی من آمد و من وحشت کردم و رو به زمین افتادم. او به من گفت: « ای انسان خاکی آنچه دیدی مربوط به زمان آخر است.» در حالیکه او سخن می گفت من بیهوش بر زمین افتادم. ولی او مرا گرفت و بلند کرد و گفت: «آمده ام تا بگویم در روزهای سخت آینده چه پیش خواهد آمد. آنچه دیدی مربوط به زمان تعیین شده آخر است. آن قوچ دو شاخ را که دیدی پادشاه ماد و پارس است. آن بز نر پادشاه یونان است و شاخ بلندی که در وسط دو چشمش بود اولین پادشاه آن مملکت می باشد. آن شاخی که دیدی شکست و چهار شاخ دیگر به جایش درآمد به این مفهوم است که امپراطوری یونان چهار قسمت خواهد شد و هر قسمت پادشاهی خواهد داشت ولی هیچکدام به اندازه اولین پادشاه بزرگ نخواهند بود. در پایان سلطنت آنها وقتی شرارت آنها از حد بگذرد پادشاه دیگری به سلطنت خواهد رسید که بسیار ظالم و مکار خواهد بود. او قدرت زیادی کسب خواهد کرد ولی نه با توانایی خودش. او عامل تباهی و خرابی خواهد بود و هر طور بخواهدعمل خواهد نمود و دست به کشتار قدرتمندان و قوم مقدس خدا خواهد زد. با مهارت نقشه های خود را عملی خواهد کرد و با یک حمله غافلگیرانه عده زیادی را از بین خواهد برد. آنقدر مغرور خواهد شد که بر ضد «سرور سروران» خواهد برخاست ولی سرانجام نابود خواهد گرید ولی نه با قدرت بشری. خوابی را که درباره قربانی های صبح و عصر دیدی به وقوع خواهد پیوست. ولی تو این خواب را مخفی نگهدار زیرا در آینده بسیار دور واقع خواهد شد. آنگاه من چند روزی ضعیف و بیمار شدم. سپس بپاخاستم و به کارهایی که پادشاه به من سپرده بود مشغول شدم. ولی رویایی که دیده بودم فکر مرا مشغول کرده بود زیرا درک آن مشکل بود.» البته گروه جدیدی از مسیحیان بر اساس این پیش بینی مذهب خاص خود را که تقریبا هیچ ایدئولوژی جدیدی ندارد در برابر مسیحیت تابع کشیشان قرار می دهند. در یکی از کتابچه های این گروه که به «گواهان یهوه» معروفند آمده است: در نتیجه گواهان یهوه اگر چه مالیاتشان را می پردازند و از قوانین سرزمین محل سکونتشان اطاعت می کنند اما در سیاست در گیر نمی شوند. این گروه در انگلیسی Jehovah\"s Witnesses نامیده می شوند.
خلاصه اینکه «گواهان یهوه» معتقدند که بزودی امپراطوری آمریکا و انگلیس که در خواب نبوکد نصر دو پای مجسمه را نشان می دهند از طرف خدا خواهند شکست همانطور که سر مجسمه که نمایشگر امپراطوری بابل و سینه آن بیانگر امپراطوری پارس و یونان و کمر آن نشانگر رومیان است فرو خواهند ریخت و این همان مجسمه دجال است که به همراه موسیقی در میان مردم زمان خود پرستش می شوند.
