سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

به گزارش خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا ـ مدتی است که خشونتها و وحشی گری های باورنکردنی در حق اقلیت مسلمان در کشور میانمار (برمه) توجه وجدانهای بیدار در جهان را به خود جلب کرده است.در چند روز گذشته نیز انتشار عکسها و فیلمهای دلخراش در رابطه با این جنایات در رسانه های مکتوب و مجازی ایران، احساسات هموطنان را جریحه دار کرده است (که البته برخی از این فیلمها و عکسها مربوط به حادثه سونامی یا جنایات دیگری هستند و می توانید عکسهای واقعی را اینجا ببینید). برای بررسی موضوع، با «عبدالرحمن حبیب» فعال سیاسی میانماری به گفتگو نشستیم که عقیده دارد: "درگیری‏های موجود در میانمار بین مسلمین و بودایی‏ها یک توطئه برای تضعیف اسلام و مسلمانان در این سرزمین است". وی در گفتگو با ابنا افزود: "بهانه اصلی حمله به مسلمانان، ماجرای تجاوز به یک خانم بودایی بود؛ اما حتی ممکن است داستان این تجاوز نیز با پول توطئه گران انجام شده باشد تا آتش درگیری و اختلاف در این کشور را شعله ور کنند".عبدالرحمن حبیب در باره مسلمانان میانمار نیز گفت: "بیشتر مسلمانان این کشور از قبیله «روهینجیا» هستند که از قبایل قدیمی میانمار است؛ اما متأسفانه دولت آن‏ها را به عنوان شهروندان میانماری قبول ندارد و معتقد است این‏ها بنگلادشی هستند و با همین بهانه از دادن بسیارای از حقوق شهروندی به آن‏ها خودداری می‏کند".این فعال مسلمان میانماری، گفتگو میان رهبران مسلمان و بودایی و نیز بازداشت و کنترل افراطی های دو طرف را راهکار اساسی برای توقف درگیری ها عنوان کرد و گفت: "البته افراطی ها در میان بودایی ها بسیار بیشتر هستند و آنها هستند که به کشتار مسلمانان ادامه می دهند".

متن کامل گفتگوی خبرگزاری ابنا با عبدالرحمن حبیب بدین شرح است:

ابنا : داستان درگیری در میانمار از کجا آغاز شد؟ــ در ایالت "راخین" میانمار که اکثریت جمعیتش مسلمان هستند به یک خانم بودایی تجاوز و پس از آن بدن او تکه تکه می‏شود. رسانه‏ها اعلام می‏کنند که این جنایت را سه جوان مسلمان انجام داده‏اند و این آغازی می‏شود بر اختلافات. بعد از این داستان بوداییان متعصب به جوانان مسلمان حمله می‏کنند و ده جوان مسلمان را در خیابان به قتل می‏رسانند. با افزایش خشونت ها دامنه اختلافات به ایالت یانگون(Yangon) که پایتخت سابق میانمار هم هست می‏رسد و مسلمانانی که از این اتفاقات و حملات علیه خودشان ناراحت بودند در خیابان‏ها تظاهرات می‏کنند. متعصبان و تندروهای بودایی هم در مناطق مختلف مخصوصاً در ایالت راخین به خشونت علیه مسلمانان ادامه می‏دهند و البته در این میان برخی مسلمانان تندرو هم اقداماتی انجام می‏دهند ولی حجم و گستردگی‏اش در مقایسه با طرف بودایی بسیار کمتر است.

ابنا : مسلمانان چه اقدامی برای رفع اختلافات انجام داده‏اند؟ــ علمای مسلمان در پایتخت قدیم تظاهرکنندگان را به آرامش دعوت می‏کنند و از کشتار و خشونت منع می‏کنند. با اعلام نظر علما و دعوت طرفین به صلح و ارامش، درگیری‏ها در این ایالت فروکش می‏کند، حتی جمعه دو هفته پیش بودایی‏های افراطی تصمیم گرفته بودند به تمامی مساجد مسلمانان در یانگون حمله کنند که با این اقدام علمای مسلمان این توطئه ختنثی شد و الان تنها در ایلت راخین درگیری ادامه دارد.

ابنا : به نظر شما دلیل این درگیری‏ها بین مسلمین و بودایی‏ها چیست؟ــ من معتقدم درگیری‏های موجود در میانمار بین مسلمین و بودایی‏ها یک توطئه برای تضعیف اسلام و مسلمانان در این سرزمین است. این یک توطئه است. حتی این احتمال می رود که به جوانانی که به آن خانم بودایی تجاوز کردند ، پول داده شده باشد که این اقدام را انجام دهند وبعد ایجاد اختلاف کنند. نکته‏ای که مهم است این است که در میانمار مذهب افراد خیلی مشخص نیست. اسامی افراد هم به گونه‏ای است که نمی‏توان از روی نام افراد مذهب‏شان را تشخیص داد؛اما بعد از داستان تجاوز برخی رسانه‏ها به عمد تعدادی نام به عنوان مجرمین این حادثه مطرح کردند و اعلام کردند این‏ها از مسلمانان هستند به این دلیل که برای ‏ بودایی‏ها ایجاد حساسیت کنند و اختلاف راه بیندازند.

ابنا : کمی هم درباره مسلمانان روهینجیا که در کانون حملات هستند توضیح دهید.ــ روهینجیا از قبایل قدیمی میانمار هستند ولی متأسفانه دولت آن‏ها را به عنوان افراد شهروند میانماری قبول ندارد و معتقد است این‏ها بنگلادشی هستند و با همین بهانه از دادن بسیارای از حقوق شهروندی به آن‏ها خودداری می‏کند. مسلمانان روهینجیا در ایالت راخین ساکن‏اند که بیشترین تعداد مسلمان را در میانمار در خود جای داده است. البته مخالفت‏ها با روهینجیا دلایل سیاسی هم دارد. این قبیله موسسه‏ای هم دارد که از سال‏ها پیش و در زمان حکومت نظامیان بر میانمار تاکنون فعالیت‏های سیاسی علیه دولت این کشورداشته است و مقداری از مخالفت‏ها با آن‏ها به این دلیل است. بعد از ظهور اسامه بن لادن و فعالیت‏های القاعده فشار علیه مسلمین بسیار شدید شده است.برخی از مسلمانان به خاطر شرایط بد موجود برای مسلمانان میانمار از طریق قایق به کشورهای مجاور از جمله بنگلادش مهاجرت می‏کنند، ولی مورد پذیرش این کشورها هم قرار نمی‏گیرند.

ابنا : دلیل عدم پذیرش پناهجویان از سوی بنگلادشی‏ها چیست؟ــ دولت بنگلادش در واقع موافق مسلمانان روهینجیا است و از آنان در مقابل دولت میانمار حمایت می‏کند؛ ولی در سال‏های اخیر به خاطر فشارهایی که روی بنگلادش آورده‏اند و آن‏ها را متهم به حمایت از تروریست‏ها می‏کنند از پذیرش مهاجران خودداری می‏کند.

ابنا : به نظر شما راهکار حل این مشکلات چیست؟ــ دو راهکار برای حل مشکلات کنونی و توقف خشونت ها به نظر می رسد نخست اینکه روحانیون بودایی و رهبران مسلمانان در نشست های مشترکی به تفاهم برسند و پیروان خود را به آرامش و همزیستی مسالمت آمیز دعوت کنند . این اتفاق در ایالت یانگون پایتخت قدیم میانمار هم افتاد و تا حد زیادی موفقیت آمیز بود."تان گَن جون" نام محله‏ای در پایتخت قدیم میانمار است. بعد از این درگیری‏ها ی اخیر ، روحانیون بودایی و متولیان مساجد مسلمانان با هم جلساتی داشتند و مذاکرات و راه‏کارهایی ارائه دادند و قضیه را حل و فصل کردند و دیدیم که مشکلات و درگیری‏ها مرتفع شد. اگر در راخین هم این اتفاق بیفتد خیلی از مشکلات حل خواهد شد. مقامات سیاسی کشورهای دیگر هم می‏توانند وارد مذاکره شوند ولی چیزی که مهم‏تر است ورود مقامات دینی و مذهبی میانمار و دیگر کشورها است که کمک زیادی خواهد کرد.و راه حل دوم دستگیری افراطیون دو طرف است که راه‏کاری اساسی برای ایجاد آرامش خواهد بود. همان‏طور که گفتم افراطی‏ها در میان مسلمانان بسیار کمتر از بوداییان است ولی همه مجرمین و تندروها باید دستگیر شوند. متأسفانه ضعف دولت میانمار این است که بررسی و رسیدگی دقیق نمی‏کند، هرچند با افزایش فشارها و اخباری که در مورد درگیری‏ها پخش می‏شود کمی وارد عمل شده است ولی هنوز بسیار ضعیف عمل می‏کند.

ابنا : تحلیل شما از دلایل افزایش فشارها بر مسلمانان چیست؟ــ من دو دلیل عمده می‏توانم ذکرکنم: اول بازتاب کشتارهای القاعده در رسانه‏ها تأثیر بالایی بر روی دولت و مردم میانمار داشته و مسلمانان میانماری را به این دلیل خیلی تحت فشار قرار می‏دهند و به آن‏ها تهمت‏های زیادی می‏زنند.دوم اینکه برخی از مسیحیان و بوداییان تندرو به روسیه رفته‏اند و در آنجا سایت‏ها و رسانه‏های زیادی علیه اسلام و خصوصاً مسلمانان میانماری تأسیس کرده‏اند و به شدت در حال فعالیت هستند و مسلمانان را عقب‏مانده و نیز تروریست معرفی می‏کنند.

ابنا : و کلام آخر؟ــ این‏ جنایات، همه در جهت اختلاف و تضعیف مسلمین است. نکته مهم دیگر این است که مشکل، فقط اختلاف مسلمانان و بودائیان نیست؛ بلکه سپاه صحابه و سلفی ها در سال‏های اخیر در میانمار بسیار فعال شده‏اند و در جهت ایجاد اختلاف بین شیعیان و سنی‏ها هم فعالیت‏های گسترده ای دارند و فتوای تکفیر صادر می‏کنند. حتی فارغ التحصیلان سپاه صحابه هم در میانمار فعال شده‏اند و با قلم و رسانه در حال اختلاف افکنی هستند و این هوشیاری مسلمانان را می‏طلبد.







      


صهیونیست های خونخوار و جنایتکار بدانند که خون مطهر شهیدانی همچون عماد مغنیه صدها عماد مغنیه می آفریند و مقاومت در برابر ظلم و فساد را دوچندان می کند. مردانی چون این شهید بزرگوار زندگی و آسایش و بهره مندی های مادی خود را در راه دفاع از مظلوم و مبارزه با ظلم و استکبار فدا کردند و این ارزش والایی است که همه‌ی وجدان های انسانی در برابر آن سر تعظیم فرود می آورند. رضوان خدا بر او و بر همه ی مجاهدان راه حق باد.
«بخشی از پیام امام خامنه‌ای به مناسبت شهادت فرمانده جهادی ، عماد مغنیه»

پی‌نوشت:
سلام. خبر آمد خبری در راه است ... دعا کنید!

اللهم الرزقنی توفیق جهاد فی سبیلک ...






      

امام خمینی (ره): ملتی که شهادت دارد ، اسارت ندارد.



شرح عکس :
اللهم الرزقنی توفیق جهاد فی سبیلک ...
این عکس ، روانم رو نابود کرد. خدایا؛ خودت کمکشان کن ... دیگه کافی نیست!







      

میزان فروش فیلم غارتگران ((Predatorsدر باکس آفیس فروشی معادل بافروش نخستین نسخه غارتگر (Predator) درآمریکا داشت.. نخستین ورسیون از مجموعه هیولایی غارتگر ((Predator که جزفیلم های ترسناک هیولایی درجه 2 بود سال 1987 بیست و چهار سال قبل ساخته شد. باید اذعان داشت که دهه هشتاد دهه ورود دو هیولای کلاسیک در عرصه سینما بود. نخستین هیولا در سال 1979 با نام بیگانه ALLIEN)) و با فیلمی با همین عنوان ساخته شد و در سینماها سراسر جهان به نمایش درآمد. هیولای بعدی غارتگر بود که در 1987 پای در میان هیولاهای کلاسیک سینما نهاد و فیلم غارتگر (Predator) در کنار بیگانه، به یکی دیگر از نمونه های کلاسیک این ژانر تبدل شد. داستان نسخه اولیه غارتگران درباره قلدران شکارگری بود که خودشان برای هیولای تخیلی غارتگر طعمه بودند. قسمت دوم این مجموعه در سال 1990 ساخته شد و پای این هیولای ناشناخته به یک داستان پلیسی - جنایی و مرموز پیوند زده شد. اما هیولای مرموز دراین فیلم پلیسی، با هنرمندی «دنی گلاور» در نقش «مایک هاریگان» جذابیت فیلم نخست را نداشت و پروژه غارتگر تقریبا در دومین گام سینمایی خود موفقیتی کسب نکرد و فیلم با شکست تجاری درگیشه مواجه شد، طبیعتا پروژه دنباله سازی آن مثل مجموعه بیگانه که به قسمت چهارم رسید ،فراموش شد.سال 2003 بود که کمپانی فاکس قرن بیست ویکم خالقان دو هیولای پیشتاز دهه هشتاد، دان .ا. بانن(بیگانه Alien) و رونالد شوست (غارتگر) را برای ترکیب این هیولاها در قالب یک فیلمنامه دعوت به همکاری نمود، ماحصل این گرده همایی ساخت دو فیلم با عنوان «بیگانه علیه غارتگر» بود، در این دو فیلم خصوصا در قسمت اول هیولایی شکارچی کلاسیک فیلمی که در 1987 جان مک تیرنان سکان هدایتش را بر عهده داشت، به جنگ بیگانه فرستاده شد. نسخه دوم در سال 2007 ساخته وعدم استقبال مخاطبان سبب شد پرونده این هیولای دهه هشتاد برای مدتی بسته شود. علاقه مندان فیلم های هیولایی از ترکیب این هیولا با هیولای کلاسیک دیگر یعنی بیگانه، در فیلم« بیگانه علیه غارتگر» زیاد استقبال نکردند. تا اینکه دو سال قبل رابرت رودریگوئز که به اتفاق تارانتینو یکی ازاحیا کنندگان فیلم های درجه دو پر خشونت «بی مووی ها» شناخته می شود، تصمیم به احیای مجدد این فیلم گرفتند. نسخه تازه غارتگر با عنوان «غارتگران، کوششی موفق، در احیای این هیولا از طریق ترکیبش با کلیشه های چند فیلم دیگر است ،که به صورت فرمولی خط روایی عامه پسندانه تری دارد. خط اصلی داستان به فیلم « 12 مرد خبیث» و همچنین داستان سریال « گمشدگان» شباهت فراوانی دارد. همان سکانس ابتدایی سقوط کاراکتر«رویس» (آدرین برودی ) گواه این مدعاست و نمایی که از بالا از این کاراکتر گرفته می شود به یکی از نماهای معروف سریال لاست شباهت فراوانی دارد .فیلم غارتگران را فیلمساز معروف مجارستانی تبار نیمرود آنتال ساخته است . وی مثل رابرت رودریگوئز - تهیه کننده فیلم - کارش را با ساخت که فیلم های کم بودجه آغاز کرد .در سال 2003 در زیر زمینی در مجارستان نخستین فیلمش راساخت ،او فیلمسازی است که در یک محصول کاملا هالیوودی تلاش می کند، خلاف جریان آب شنا کند ، وی توانسته با چرخش کلیشه ها وتغییر الگو توانسته آنرا به یک محصول کلاسیک غیر متعارف بدل کند.هیولاهای غارتگر در اثر تازه آنتال ، یادآورجانوری تخیلی است که بیست و چهار سال قبل حریف دو بازیگر عضلانی (آرنولد شوایتزنگر و جسی ونتورا) بود،در ورسیون تازه غارتگر آدرین برودی و تافر گریس بازیگران باریک اندام نقش های احساسی، جای این هنرپیشه عضلانی را پر کرده اند .حضور آدرین برودی برای علاقمندان نسخه کلاسیک این فیلم ، با همان تصویر و پیش فرضی که ازآرنولد عضلانی در ذهن دارند ثقیل به نظر می رسد، کسانی که نسخه اولیه این فیلم را به یاد دارند طبعا آنرا با نسخه ای که آرنولد در آن حضور داشته است مقایسه خواهد نمود. اما برودی در این نقش شکل خاصی از یک سوپر قهرمان را ایفا کرده است و مجموعه بازیگران این فیلم به دنیای عضلانی های بازیگری تعلق ندارند، اما هنرمندانی هستند که در برون ریختن احساسات قهرمانه در مبارزه با «شرغریب» تبحرخاصی دارند. حضور برودی و بازیگران باریک اندام در این فیلم برای علاقه مندان امروز هالیوود معنا پیدا خواهد کرد و باور پذیرتر خواهد بود. تغییر نوع بازیگران و اضافه کردن لایه تازه ای به کلیشه نسخه کلاسیک، حاصل همکاری کارگردان نیمرو آنتلال با تهیه کننده –کارگردان مکزیکی رابرت رودریگوئز است.شخصیت های این فیلم با نمونه کلاسیک کاملا متفاوت هستند حتی در مرحله نگارش فیلمنامه قرار بود که غارتگران نمونه باسازی شده فیلم غارتگر باشد، اما زمانیکه تهیه کننده و نویسندگان متوجه شدند، ایده حضور هنرپیشه عضلانی دیگر جوابگو نخواهد بود و عضلانی محبوبی برای ایفای این نقش پیدا نکردند، تصمیم گرفتند در جهت عکس قصه اصلی با اضافه کردن لایه های متعدد داستان ورسیون اولیه را با کلی تغییر به سمت و سوی دیگری هدایت کنند. اما پرسش قابل تعمق و بررسی این است که نبود بازیگران عضلانی معنی و مفهوم فیلم را تغییر می دهد؟در آن فیلم آرنولد با آنهمه عظمت و قدرت در فیلم ، هیولا- غارتگر- را از بین نمی برد، بلکه هیولا (غارتگر) خودش را منفجر می کند، اما در فیلم نبرد تن به تن میان موجودات ناشناخته و تبعید شدگان به این جزیره صورت می پذیرد و انسانها موفق به کشتن موجودات غارتگر می شوند. ضمن اینکه انتخاب برودی درنقش اصلی با هوشمندی خاصی صورت پذیرفته است، وی خباثت و خشونتگری ذهنی را جانشین قلدری و عضلانی شوایتزنگر می کند، این موضوع تاکیدی است براینکه قابلیت خشونت ورزی و کشتار به درشتی اندام ارتباطی ندارد. این شکل انتخاب بازیگر در کسوت قهرمانی کمتر پیش می آید، چرا که از منظرسازندگان جثه برودی با قدرت بازوتطبیق نمی کند تا در چنین نقشی قرار بگیرد ،اما این نقش فرصتی برای برودی است تا ارائه قدرت وکیفیت بازی درونی یک مرد قوی(قهرمان) را کاملا بازتاب می دهد.جانشین کردن آدمهایی که با قد و قامت متوسط به جای مردان عضلانی فیلم های قدیم در فیلم های سینمایی تولید دوران کنونی حضور پیدا می کنند گرایشی است که در فیلم های حادثه ای بیشترمی بینیم و توجیه اش از جانب استودیوهای این است که تماشاگرراحت تربا قهرمانی که هم وزن و هم هیکل خودش باشداحساس قرابت وهمزاد پنداری بیشتری می کند تا با یک مرد عضلانی غول پیکر.در این فیلم مثل سریال لاست جنگل تبدل به یک شخصیت ترسناک می شود و جایی نیست که بخواهید درنگ کنید،این لوکیشن جایی است که همه می خواهند از آن فرار کنید و مانند کابوسی است که سرانجام همه شخصیت ها را به تراژدی پیوند می زند.در چنین آثاری جنبه های تفکربرانگیز فیلم تحت تاثیر جنبه های تفریحی و سرگرم کننده قرار می گیرد ،این دو جنبه در فیلم نمود پررنگی دارد ، دو ساعت وحشت و خون ریزی آنچنان معنی خاصی ندارد اما حضور این هیولا دارای لایه های عمیق تری است که از این منظر فیلم قابل بررسی های بیشتری است. قهرمان فیلم نسخه کلاسیک غارتگر دو مرد عضلانی و بدنساز بودند (آرنولد شوایتزنگر و جسی ونتورا) در نقش دو ارتشی کارآزموده که در جنگل های آمریکای لاتین به دنبال دفع گروه های چریکی ضد آمریکایی رفته بودند ،ناگهان هدف این شکارچی مهاجم- غارتگر - قرار گرفتند،غارتگراز تاریکی و فضای جنگل استفاده می کند تا نیروهای مزدور را از پای درآورد. آن زمان ریگان رئیس جمهور آمریکا بود و مداخله آمریکا در نیکاراگوئه و سایر کشورها آمریکایی جنوبی و کابوس زنده چه گورا ،همچنان سبب ترس دولت ایالات متحده بود. فیلم غارتگر محصول سال 87 هشداری بود در مورد خطرناشناخته ای که در جنگل های آمریکای لاتین ممکن است سلطه آمریکایی را تهدید کند. وجود این هیولا به نوعی هجواین گردن کشی بود. اما انتخاب این بازیگران عضله مند آرنولد و جسی ونتورا به سمت فرماندار کالیفرنیا و فرماندار مینه سوتا نشان می دهد که این دو خود حتی رونالد ریگان نماینده تصویری بودند که رای دهنده آمریکایی معمولا انتظار دارد.حالا اوباما رئیس جمهور آمریکا است و فیلم غارتگران آدرین بروی را در صف قهرمانانش می آزماید، حتی مزدور و نماینده غارتگران در این گروه تا پایان ناشناخته می ماند و همه چیز رنگ وبوی مرموزی دارد.تقاوت عمده فیلم غارتگران محصول اخیر هالیوود با غارتگر محصول سال 87 در این است که در ورسیون تازه ما با ضد قهرمانهایی آشنا می شویم که هر کدام در زندگی خودشان غارتگر خشن و خونخواری هستند وبه نوعی سزای کارهایشان را در این جزیره می بینند ،این اهالی گرد هم آمده عبارتند از یک سرباز مزدور، آدم کش شمشیر بدست، رئیس کارتل قاچاق کوکائین، قاتل حرفه ای، پزشک نابکار و همه این افرادی که در دنیای خود یک غارتگر سلاخ هستند در دام غارتگران می افتند.همانطور که پیش از این عنوان شد تا قبل از این فیلم هیولای غارتگر مجبوبیتش را کاملا از دست داده بود در دوگانه «بیگاه علیه غارتگر» داستان این دو هیولای با یکدیگر گره خورد که هوادران این دو مجموعه سینمایی، این دو گانه را تحویل نگرفتند. استودیو قرن بیستم به این موضوع پی برد که ترکیب این دو هیولا با یکدیگر هیچ جنبه انسانی ندارد وزمانیکه قهرمانی با کالبد پوست و گوشت در مقابل این هیولاها ایستادگی می کند طبیعتا مخاطب از آن استقبال بیشتری به عمل خواهد آورد.استودیو متوجه شد که در احیا این دکان دونبش کفگیرش به ته دیگ خورده است و کشش ترکیب این دو هیولا به اندازه کافی جذاب نیست. و تصمیم گرفت این دو هیولا را در مجموعه جداگانه به روی پرده بفرستند که ماحصل این تصمیم منجر به تولید دو فیلم گاوچرانها و بیگانه ((COWBOYS &ALIENS و فیلم غارتگران شد .دقت کنید در فیلم گاوچرانها ...... بیگانه های مدرن به جنگ قبیله وسترن های می روند و در غارتگران ملیتاریسم آمریکایی هیولای غارتگر را به یک دوئل فرامی خواند.فیلم غارتگران به کارگردانی نیمرود آنتال هیولای تخیلی غارتگر را دوباره احیا می کند واین فیلم از سینمای میکانیکی دهه هشتاد به لطف متدهای پیشرفته تروکاژ و شگردهای نوین فیلمسازی،به قرن بیست و یکم آورده می شود و همین شگردهاو فن آوری های مدرن سینما سبب می شود تا این فیلم جذابیت بیشتری برای تماشاگر داشته باشد .اما فارغ از این همه مسائل غارتگران را به تکرار کلیشه و سطحی بودن قصه می توان متهم نمود ،این ملغمه پرهرج و مرج ار آتش ، خون و انفجار به قدری خالی از وحشت و تعلیق سینمایی است که هر نوع تجزیه و تحلیل تمثیلی را از محتوای فیلم می کاهد .غارتگران اثر متعادل و فرمی خوبی نیست اما برخی ترفند های سازندگان جذابیتی شگرف دارد . یکی از این ترفندها این است که تا دقیقه چهل و پنج هیولای غارتگر را به تماشاگر نشان نمی دهد و تمرکز خود را بر وحشتی منشعب از جغرافیای جنگل و مرموز بودن پرسوناژها متمرکز می کند .از موجود ناشناخته و برخورد شخصیت ها و ترس پرسوناژها از یکدیگر قسمت اول را به خوبی پوشش می دهد ،در قسمت دوم فیلم هیولا غارتگرو حتی جانوارن دست آموزشان ظاهره می شوند وهمان فضای آشنا فیلمی آرنولد در سال 1987 را رقم می زنند وکلیت اثر فرمولی و کلیشه ای می شود .







      

قبلا چند قسمتی عکس و شرح در وبلاگم گذاشتم با عنوان "گورهای بدون فاتحه" از سنگ قبر جنایتکاران حکومت پهلوی، مارکسیست ها، منافقین و ... مدفون در همین بهشت زهرا (س) خودمان گذاشتم که حتی بر قبر برخی از آنان که کاملا مارکسیست و بی دین بوده اند، عنوان "شهید" و الفاظ قرآنی درج شده بود.

به حق چیزهای ندیده!
جنایتکاران شهید!
راستش این دفعه در برابر این تصاویر، چیزی نمی توانم بگویم.
چون همه آن چه را که نیاز به گفتن باشد، همگان می دانند و نیازی به توضیح واضحات نیست.
فقط چون دیدن این تصاویر برای خودم جالب آمد، گفتم شاید بد نباشد شما هم اینها را ببینید.

تصاویری از قبور سردمداران جنایتکار رژیم بعث عراق، مدفون در منطقه العوجه.
از "صدام حسین" و فرزندان خبیثش "عدی" و قصی" گرفته، تا جنایتکاری چون "علی حسن المجید" که فرمان بمباران شیمیایی حلبچه و قتل عام پنج هزار نفر از هموطنان خودش را صادر کرد.

با توجه به آیات و عبارات ارزشی نگاشته شده بر قبور، پیشاپیش از پیشگاه ملت غیور ایران و به خصوص خانواده معظم شهدا به خاطر انتشار این تصاویر، پوزش می طلبم.

 

 

 

 







      

......ای شکوه رفته امشب بازگرد!/این سکوت مرده را درهم نورد/از نسیم شادی یاران بگو/از “شکست حصر آبادان” بگو!/از شکستن از گسستن از یقین/از شکوه فتح در “فتح المبین ”/از “شلمچه”، “فاو”‌ از “بستان” بگو!/از شکوه رفته! از “مهران”‌ بگو!/از همانهایی که سر بر در زدند/روی فرش خون خود پرپر زدند/شب شکاران سحر اندوخته/از پرستوهای در خود سوخته/زان همه گلها که می بردی بگو!/از “بقایی” از “بروجردی” بگو!/پهلوانانی که سهرابی شدند/از پلنگانی که مهتابی شدند/عشق بود و داغ بود و سوز بود/آه! گویی این همه دیروز بود/اینک اما در نگاهی راز نیست/تیردان پرتیر و تیرانداز نیست/نسل های جاودان فانی شدند/شعرها هم آنچه می دانی شدند/روزگاران عجیبی آمدند/نسل های نان جیبی آمدند/ابتدا احساس هامان ترد بود/ابتدا اندوهامان خرد بود/رفته رفته خنده ها زاری شدند/زخم هامان کم کمک کاری شدند/خواب دیدم دیو بی‌عار کبود/در مسیل آرزوها خفته بود/خواب دیدم برفها باقی شدند/لحظه‌های مرده ام ساقی شدند/ای شهیدان! دردها برگشته اند/روزهامان را به شب آغشته‌اند/فصل هامان گونه‌ای دیگر شدند/چشمهامان مست و جادوگر شدند/روحهامان سخت و تن آلوده‌اند/آسمانهامان لجن آلوده‌اند/هفته ها در هفته ها گم می‌شوند/وهم‌ها فردای مردم می‌شوند/فانیان وادی بی سنگری!/تیغ ها مانده در آهنگری/حاصل آغازها پایان شده است؟/میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟/شعله ها! سردیم ما، سردیم ما/رخصتی، ‌شاید که برگردیم ما/یسطرون” ‌هم رفت و ما نون مانده‌ایم/بعد لیلا باز مجنون مانده‌ایم/بحر مرداب است بی امواج،‌آی!/عشق یک شوخی است بی حلاج، آی!/یک نفر از خویش دلگیر است باز/یک نفر بغضش گلوگیر است باز/زخمی‌ام، اما نمک… بی فایده است/درد دارم، نی لبک… بی فایده است/عاقبت آب از سر نوحم گذشت/لشگر چنگیز از روحم گذشت/     شعر: محمدحسین جعفریان







      

فصل‌های پیش از این هم ابر داشت/بر کویرم بارشی بی‌صبر داشت/پیش از اینها آسمان گلپوش بود/پیش از اینها یار در آغوش بود/اینک اما عده‌ای آتش شدند/بعد کوچ کوه‌ها آرش شدند/از بلند از حلق آویزها/قلب‌های مانده در دهلیزها/بذرهایی ناشناس و گول و گند/از میان خاک و خون قد می‌کشند/بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند/ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند/عده‌ای حسن القضاء را دیده اند/عده‌ای را بنزها بلعیده اند/بزدلانی کز هراس ابتر شدند/از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند/ای بی جان ها! دلم را بشنوید/اندکی از حاصلم را بشنوید/توچه می‌دانی تگرگ و برگ را/غرق خون خویش،‌ رقص مرگ را/تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست/بین ابروها رد قناسه چیست/تو چه می‌دانی سقوط “پاوه” را/عاصمی” را “باکری” را “کاوه” ‌را/هیچ می دانی”مریوان” چیست؟‌ هان!/هیچ می‌دانی که “چمران” ‌کیست؟ هان!/هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست؟/هیچ می‌دانی “دو عیجی”‌ در کجاست؟/این صدای بوستانی پرپر است/این زبان سرخ نسلی بی سر است/با همان‌هایم که در دین غش زدند/ریشه اسلام را آتش زدند/پای خندق‌ها احد را ساختند/خون فروشی کرده خود را ساختند/زنده‌های کمتر از مردارها/با شما هستم، غنیمت خوارها/بذر هفتاد و دو آفت در شما/بردگان سکه! لعنت بر شما/باز دنیا کاسه خمر شماست/باز هم شیطان اولی الامر شماست/با همانهایم که بعد از آن ولی/شوکران کردند در کام علی/باز آیا استخوانی در گلوست؟/باز آیا خار در چشمان اوست؟/.......     شعر : محمد حسین جعفریان







      

آخرین فیلم به نمایش درآمده ابراهیم حاتمی‌کیا، جنجالی‌ترین اثر سینمایی جشنواره و یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ایران است. در این نوشته ابتدا به دلایل اهمیت این فیلم می‌پردازیم و می‌کوشیم از جنبه‌های گوناگون آن را بررسی کنیم و سپس درباره‌اش داوری می‌کنیم که فیلم خوبی هست یا نه و در کارنامه سازنده‌اش چه رتبه و جایگاهی دارد.

سینمای سیاسی

اگر غفلت از ژانرهایی مثل موزیکال و علمی تخیلی و فاجعه، در سینمای ایران دلایلی ساختاری دارد و به توان و بضاعت نویسندگان و کارگردانان و همچنین امکانات تولید در کشورمان برمی‌گردد، بی‌توجهی سینماگران ما به فیلم‌های سیاسی، دلایلی فراساختاری دارد. در سال‌های اولیه انقلاب اسلامی، عموم فیلم‌های سیاسی را آثاری شعاری تشکیل می‌دادند که ارزش‌های هنری قابل ذکری نداشتند و به همین دلیل خیلی زود از یادها رفتند. پس از آن، سیاست در فیلم‌ها تبدیل به لحن شد. در سال‌های پس از جنگ، فیلم‌های دفاع‌مقدس بهترین مجال را فراهم می‌آورد تا فیلمسازان موضعگیری‌های سیاسی خود را آشکار کنند. ابراهیم حاتمی‌کیا در راس این فیلمسازان بود. «از کرخه تا راین» یکی از نخستین فیلم‌های سیاسی سینمای ایران بود که حرفی برای گفتن داشت و این حرف را در قالب ملودرامی احساسی بیان کرد. از آن پس حاتمی‌کیا دیگر یک فیلمساز دفاع ‌مقدسی صرف نبود و شخصیت‌های آثار او را آدم‌هایی تشکیل می‌دادند که نسبت به زمانه خود حساس هستند و این حساسیت را بروز می‌دهند. «آژانس شیشه‌ای» اوج این رویکرد در کارنامه سازنده‌اش بود که اولا ساختار درستی داشت و از ارزش‌های سینمایی برخوردار بود و ثانیا مورد توجه و استقبال مردم واقع شد. این فیلم مهم و محبوب، در زمانه خود تاثیر فراوانی بر مردم و بویژه جوانان گذاشت. پس از آن حاتمی‌کیا مسیر فیلمسازی‌اش را ادامه داد و به سراشیبی فیلم تجاری «دعوت» و سریال «حلقه سبز» رسید. اما پیش از این دو اثر، او یکی از مهم‌ترین فیلم‌های زندگی‌اش را ساخته بود که با نمایش آن موافقت نشد و این فیلم به محاق رفت تا این که امسال پس از گذشت 5 سال از آن رونمایی شد و از سوی داوران و منتقدان مورد توجه قرار گرفت.

خطوط قرمز

اصلی‌ترین عامل استقبال از «به رنگ ارغوان» پیش و بیش از ارزش‌های سینمایی‌اش، به جسارت کارگردان مربوط می‌شود در نزدیکی به حوزه‌هایی که تاکنون فیلمسازی به خودش اجازه ورود به آن را نداده است. بنابراین اگر این فیلم به فروش بسیار بالایی دست یابد، دلیل فروش‌اش بسیار متفاوت خواهد بود، از دلیل فروش فیلمی مانند «دعوت» که مردم برای دیدن بازیگرانش به سینماهای نمایش‌دهنده شتافتند. این‌بار «به رنگ ارغوان» واجد نکته‌های مهم‌تری است. جدال میان تعهد و عشق در این فیلم، یکی از درونمایه‌های اصلی است که درام براساس آن شکل می‌گیرد. یک نیروی اطلاعاتی وظیفه نظارت بر رفتار دختری جوان را برعهده می‌گیرد، اما در میانه ماموریتش، به این دختر دل می‌بندد. این دلبستگی آغاز تخطی او از وظایفش است و به این ترتیب، درامی شکل می‌گیرد که پایان تلخی دارد. البته کارگردان در نزدیک شدن به خیلی از خطوط قرمز جانب احتیاط را رعایت کرده است، اما برای تماشاگری که با چنین قصه‌ها و فضاهایی آشنایی ندارد، «به رنگ ارغوان» طور دیگری است.

شخصیت‌ها

در فیلم‌های مشابه، هر گاه قرار است اتفاقی این‌گونه رخ دهد، معرفی شخصیت‌ها با اغراق همراه می‌شود. مثلا اگر قرار است یک تخطی رخ دهد، ابتدا بر وظیفه‌شناس بودن و خبرگی مامور تاکید می‌شود. مثلا در فیلم «اینک آخرالزمان» ساخته فرانسیس فورد کاپولا، دائما درباره اصالت و قابلیت‌های کلنل صحبت می‌شود. کلنلی که از رهبری نیروهای خودی دست برداشته و به گروه دشمن پیوسته است. طبیعی است که هر چقدر آدم‌ها بزرگ‌تر باشند، سقوط آنان نیز فاجعه‌بارتر خواهد بود. در «به رنگ ارغوان» چیز زیادی درباره گذشته شخصیت اصلی گفته نمی‌شود، اما مشخص است که او در مواضع خود کمی تزلزل دارد و ورود شخصیت بالادستی‌اش به فیلم و توضیحات او نیز بر این نکته صحه می‌گذارد. نکته دیگر درباره شخصیت‌پردازی این مامور این است که در مواردی شاهد رفتار غریب او هستیم. او برای ورود به جمع دانشجویان و معرفی خود به عنوان یک همکلاسی تازه‌وارد، کمی خل‌وضع نشان می‌دهد. در این مسیر گاه او حتی پاسخ توهین‌های یکی از پسرها را هم نمی‌دهد. این مامور در انجام وظایفش یک حرفه‌ای تمام‌عیار است اما در جریان صحبت‌هایش با رئیس دانشگاه و دانشجویان رفتاری مضحک از خود به نمایش می‌گذارد. این یک ایده عجیب و نامتعارف از سوی کارگردان است چون رفتار این مامور اتفاقا باعث ایجاد شک و شبهه بسیاری می‌شود. از این گذشته این مامور در هر دو وجه شخصیتی‌اش هیچ‌گاه اشتیاق و نیروی زیادی از خود بروز نمی‌دهد. مثلا نه در انجام ماموریتش آدم موفق و کارکشته‌ای است (اشاره به صحنه حمله‌اش به داخل خانه و پیامد آن زخمی شدن و فرار یکی از مجرمان) و نه در ابراز علاقه‌اش به دختر (می‌توان از این زاویه یک بار دیگر به تماشای فیلم نشست که دختری مغرور و خودساخته، چگونه با وجود بی‌تفاوتی‌اش نسبت به دیگر همکلاسی‌هایش، به آدمی با این ویژگی‌های رفتاری دل می‌بندد)‌.

قصه

قصه «به رنگ ارغوان» سرگذشت یک تحول شخصیتی‌ است. مسیری که قصه سر راه قهرمان داستان می‌گذرد، گاه پرسنگلاخ و پر دست‌انداز است. می‌پذیریم که مامور اطلاعاتی شناخت زیادی از شخصیت سوژه ندارد و اطلاعات به او می‌رسد، آن هم به اندازه‌ای که به او و ماموریتش مربوط است. اما چگونه می‌توان تصور کرد که پس از لو رفتن نافرمانی مامور و اعزام گروهی نیروی زبده به منطقه، شخصیت عاشق فیلم فرصتی برای فرار پیدا کند. در کنار این، شتابزدگی‌هایی نیز در روایت داستانی فیلم دیده می‌شود. مثلا این مامور همه پیام‌های دریافتی را به شکل رمزگونه دریافت می‌کند و سپس با وارد کردن یک فرمان یا پسورد (رمز ورود) آنها را می‌خواند. این ایده جالبی است که حتی تیتراژ فیلم نیز براساس آن طراحی شده است. اما درست در زمان حمله او به خانه دختر شاهد پیام جدیدی هستیم که بدون وارد کردن پسورد باز می‌شود و تماشاگر آن را می‌خواند. همچنین باید از شخصیت‌های اضافه‌ای گفت که هیچ کمکی به قصه نمی‌کنند. افرادی مثل مسوول دانشگاه یا صاحب قهوه‌خانه و مهم‌تر از همه پسر همکلاسی ارغوان (با بازی کورش تهامی) هیچ هویتی در فیلم ندارند.

بازی‌ها

حمید فرخ‌نژاد در فیلم‌های «ارتفاع پست» و «به‌رنگ ارغوان» و سریال «حلقه سبز» با ابراهیم حاتمی‌کیا همکاری داشته است. بازی او در فیلم اول با تحسین بسیاری روبه‌رو شد و سپس این چنین گفته شد که کار او در فیلم «به رنگ ارغوان» تجربه‌ای ویژه است که نمونه‌اش در سینمای ایران کمتر دیده شده است. اما نتیجه کار فرخ‌نژاد در این فیلم فاصله زیادی با دیگر فیلم‌هایش ندارد. البته این بازیگر توانا بارها توانایی خود را به سینمای ایران ثابت کرده است اما مطمئنا «به رنگ ارغوان» بهترین فیلمش نیست. درباره خزر معصومی بازیگر نقش ارغوان نیز باید گفت که بازی سردش در صحنه‌های گوناگون، یکی از نقاط ضعف فیلم است. دیگر بازیگران نقش‌های مکمل نیز چیز زیادی از خود نشان نمی‌دهند که درباره‌شان قضاوت شود، مثل رضا بابک و فرهاد قائمیان. می‌ماند این نکته که آیا 10 سال بعد نیز درباره «به رنگ ارغوان» با وجود همه داشته‌ها و ارزش‌هایش، مردم همین‌قدر با اشتیاق سخن می‌گویند؟ امیدواریم که این‌طور باشد.







      

نوری زاد : کلیپ طنز مدیری پشتم را لرزاند !

انتشار کلیپ طنزی ساخته مهران مدیری درباره شبکه های ماهواره ای ،‌ناراحتی و خشم مدیران این شبکه ها را برانگیخته وحتی برخی از آنان را به قهر و پایان دادن به کارشان واداشته است . به دنبال پخش این کلیپ در سایت های اینترنتی ،‌پس ار آن که شهرام همایون ، مجری شبکه ضد انقلاب " کانال 1" اعلام کرد که چون توسط یک " عامل رژیم " به وی توهین شده ،‌دیگر تا اطلاع ثانوی برنامه اجرا نمی کند ، در جدید ترین مورد نیز علیرضا نوری زاده خشم خود را از این کلیپ طنز ابراز کرده است . نوری زاده با اشاره به تقلید مدیری از مجریان شبکه های ماهواره ای گفته است : من از حرکاتی که او در این فیلم انجام داده ، شرم کردم و حقیقتاً پشتم لرزید .       به نقل از روزنامه ایران شماره 4696 صفحه 3







      

تاریخ روابط ایران و انگلستان، مشحون از خیانت‌ها و دخالت‌های بریتانیای صغیر در امور ایران است. ضرباتی که انگلیس در طول چند قرن اخیر به کشور ما وارد کرده است، غیرقابل شمارش است ولی بزرگ‌ترین جنایاتی که این کشور فاقد دموکراسی (هنوز حکومت سلطنتی برانگلستان مدعی آزادی و مردم‌سالاری حاکم است) علیه ایران صورت داده است، عبارتند از: 1- قتل عام حدود 10 میلیون ایرانی تنها ظرف 2سال در اوایل قرن بیستم میلادی در کشور ما که به دلیل خروج تمام گندم ایران توسط انگلیسی‌ها و به وجود آمدن قحطی عمدی به وجود آمد (هولوکاست انگلیس در ایران بین سال‌‌های 1296 تا 1298 هجری‌خورشیدی )؛ 2- جدا کردن افغانستان، بخش‌هایی از هند و پاکستان کنونی و بحرین از خاک ایران 3- کودتای 28 مرداد 1332 که به همراه آمریکا انجام شد و موجب شد دیکتاتوری محمدرضا، 25 سال دیگر به درازا بکشد؛ 4- کارشکنی در ملی شدن صنعت نفت ایران؛ 5- ساختن دو مذهب انحرافی علیه شیعه (وهابیت و بهائیت)؛ 6- مقابله با انقلاب اسلامی ظرف 32 سال گذشته؛ 7- ایجاد اختلافات قومی و مذهبی در جای‌جای کشور پهناور ایران؛ 8- اقدام عملی و علنی در فتنه 88؛ 9- پناه دادن به متهمان فراری فتنه؛ 10- تصویب قطعنامه‌های مکرر علیه انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز ایران برخلاف قواعد و قوانین بین‌المللی؛ 11- کارشکنی در مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5؛ 12-دخالت صریح در ترور دانشمندان ایرانی با اذعان رئیس سازمان جاسوسی اینتلیجنس‌سرویس انگلستان؛ 13- انتصاب نوبری چون سِر(؟!) سایمون گس، نوه سر نویل گس به سفارت این کشور در تهران؛ 14- ایجاد اتاق فکر فتنه در لندن؛ 15- لجن‌پراکنی و تهمت‌زنی علیه جمهوری اسلامی در بی‌بی‌سی‌های انگلیسی و فارسی؛ 16 و 17 و... و ... شمارش و بررسی این خباثت‌های انگلیسی، به ده‌ها جلد کتاب قطور نیاز دارد ولی به عنوان یک مثال می‌توان سیر تاریخی دخالت‌های نفتی انگلیس را به صورتی موجز، بیان کرد. در اوایل دهه 1320، انگلیس‌ها با ارسال نویل گس، یکی از دیپلمات‌های خبره خود به ایران، در پی تثبیت قرارداد نفتی سال 1933 بودند. مجلس پانزدهم شورای ملی روزهای پایانی خود را سپری می‌کرد و لندن قصد داشت با استفاده از این فرصت، توافقی که با تهران با تصویب لایحه‌ای در دولت ساعد با عنوان «قرارداد گس – گلشائیان» انجام داده بود را در مجلس نیز، از تصویب بگذراند تا به صورت قانون، لازم‌الاجرا شود؛ اما نمایندگان دوره 15، آن را تصویب نکردند. در انتخابات مجلس 16 نیز، رجلی مذهبی همچون مرحوم آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به همراه جمعی از رجال ملی، رای آوردند که در پی ملی کردن صنعت نفت بودند و معترض به اینکه تمام سود نفت ایران را انگلستان می‌برد. 60 سال پیش در چنین ایامی – 8 دیماه 1329- آیت‌الله کاشانی، انجام یک راهپیمایی مردمی پرشور برای تبدیل شدن ملی شدن صنعت نفت به یک مطالبه عمومی را ترتیب داد که در قطعنامه راهپیمایان هم آمد. در پی مردمی شدن خواست ملی شدن صنعت نفت، لایحه گس – گلشائیان که پس از رد شدن تصویب آن در مجلس قبلی، به مجلس شانزدهم آمده بود، در همان کمیسیون نفت، رد شد و با ترور حاجیعلی رزم‌آرا، عملا مانع اصلی این مطالبه مردم ایران نیز از میان رفت و 29 اسفند 1329، نفت ایران ملی شد. اما انگلستان که حاضر نبود به سادگی، ثروت عظیم نفتی ایرانیان را از دست بدهد، شروع به کشیدن نقشه‌های مختلف کرد. اوج تقلای لندن، در 30 تیر 1331 با حضور به موقع مردم در برابر ارتش درباری، و البته کشته شدن تعداد زیادی از ملت استقلال‌‌طلب با فرار ارتشیان به پادگان‌ها در پی مشاهده خشم و مقاومت مردم با شکست روبه‌رو شد. انگلیس که با قدرت سخت، نتوانسته بود مردم ایران را شکست دهد، بلافاصله «جنگ نرم» خود را آغاز کرد و پس از یک سال، موفق به ایجاد اختلافی شدید میان دولت و مجلس شد. مصدق السلطنه که متوهمانه تصور می‌کرد، قیام 30 تیر که توسط آیت‌الله کاشانی سازمان داده شد، به خاطر او بوده است، متکی به هوای نفس خود، به مقابله با مرحوم سیدابوالقاسم کاشانی پرداخت. در این بین، آیت‌الله کاشانی، خیلی تلاش کرد مصدق را از نیرنگ انگلیسی‌ها برای تفرقه‌افکنی آگاه کند ولی وی، وقعی به هشدارهای آیت‌الله کاشانی که مصدق را از وقوع کودتایی قریب‌الوقوع، باخبر کرد، ننهاد؛ در نتیجه نه فقط خود مصدق، بلکه مردم ایران نیز چوب ندانم‌کاری‌های او را خوردند و کودتای 28 مرداد 1332 با برنامه‌ریزی انگلیس و همراهی ایالات متحده، انجام شد. از دلایل اصلی نفرت مردم ایران از انگلیسی‌ها نیز، وقوع همین کودتاست که در پی موفقیت آن، بار دیگر استقلال ایران و اختیار نفت ما را انگلیس‌ها به گروگان گرفتند. با پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس با ایجاد اختلاف و ترویج جنگ‌های داخلی و ترورهای هدفمند و کور، سعی کرد جو ناامنی را در کشور حکمفرما کند که با بصیرت امام راحل و فهم ملت ایران در تمام آنها شکست خورد. پس از شکت مهره انگلیس و آمریکا در عراق در جنگ 8 ساله با ایران، لندن 20 سال نقشه کشید تا باز از حربه «جنگ پنهان و نرم» برای براندازی نظام اسلامی بهره بگیرد که آزمون عملی این جنگ، فتنه 88 به بهانه برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری بود. سفارت انگلیس، حتی دبیر دوم و سوم خود و همچنین سیدحسین رسام، کارشناس به اصطلاح ایرانی سفارت را برای سازماندهی اغتشاشات به میان مردم فرستاد. البته پیش از اغتشاشات،دخالت آشکار لندن در فتنه 88 که 20 سال در دولت انگلستان برایش برنامه‌ریزی شده بود، با راه‌اندازی شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی فارسی به فاصله 5 ماه تا انتخابات ریاست‌جمهوری به صورت رسمی کلید خورده بود. همین‌جا یک سوال می‌پرسیم: چرا تلویزیون بی‌بی‌سی، برای 70 میلیون پارسی‌زبان، یک کانال مجزا تاسیس می‌کند ولی برای چین که با یک میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت، بزرگ‌ترین نفوس و اتباع دنیا را دارد و اینک اقتصاد جهان را فتح کرده است، بی‌بی‌سی‌ای به زبان چینی نداریم؟! پاسخ واضح است: جمهوری اسلامی ایران با یک‌بیستم جمعیت چین، می‌تواند دنیا را برای استعمارگران انگلیسی تیره و تار کند ولی چین، سرش به خودش گرم است؛ ایران خدا را قبول دارد و چین نه. بگذریم! بی‌بی‌سی فارسی، انصافا خیلی در فتنه‌گری متبحر و موثر بود و ضعف ما در رسانه را کاملا هویدا کرد. بی‌بی‌سی در ذهنیت‌سازی، بسیار هوشمندانه عمل کرد. از سوی دیگر، کسی در سال 88 سفیر لندن بود که نوه نویل گس شکست‌خورده از ملت ایران بود اما او هم مانند جد مفلوکش مغلوب ایرانیان شد. پس از شکست گس در فتنه، وی به هر دری زد تا با یک مسوول ایرانی ملاقات کند ولی هیچ‌کس، وی را به حضور نپذیرفت! انگار سفیر انگلستان فراموش کرده بود دوره اصلاحات و تجدیدنظرطلبان مدت‌هاست به پایان رسیده؛ همان‌ها که وقتی سفیر وقت انگلیس آنها را احضار می‌کرد، آب از لب و لوچه‌شان، آویزان می‌شد. این عنصر نامطلوب، چندی پیش در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی فارسی، حرف‌های غیردیپلماتیکی بر زبان راند که موجب خشم ایرانیان شد. سپس 2 هفته پیش با گذاشتن یادداشتی در تارنمای سفارت، در حالی که پلیس انگلیس با رفتار وحشیانه‌اش دانشجویان را در شهرهای مختلف این کشور، زخمی می‌کرد، ادعا کرد، حقوق بشر در ایران رعایت نمی‌شود(!) مدتی است بحث کاهش و حتی قطع رابطه با لندن، در دستور کار مجلس است؛ اما هنوز به سرانجام نرسیده است؛ آیا حتی با اَنگَلِستان که چنین با جمهوری اسلامی، علنا به مخاصمه برخاسته، باید مماشات کرد؟ نکند با دشمن علنی خود که سفارتش، لانه جاسوسی دیگری شده است هم رودربایستی داریم؟!                          نقل از روزنامه وطن امروز شماره 579/صفحه 1







      
<      1   2   3   4   5      >