سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

الف) انهدام معبد و آوارگى یهود
اداره امور دینى و انجام مراسم عبادى مذهبى در «عصر معبد» 256 و تا قبل از انهدام آن توسط لشکریان روم در سال 69 یا 70 م. در فلسطین متمرکز بود و مسوولیت پاسخ گویى به سؤالات شرعى به عهده شوراى بزرگ عالمان یهود، «سنهدرین‏» 257 بود. شرح و تفسیر تورات توسط این شورا صورت مى‏گرفت و هم ایشان با اجتهاد، شرح و تاویل نص پاسخگوى مسایل مستحدثه بودند. اما دیرى نپایید که شکوه و عظمت‏حاکمیت دینى و سیاسى یهودیان بر سرزمین فلسطین، بار دیگر پس از حمله لشکریان «بخت النصر» 258 (597 ق.م.( توسط سپاهیان روم درهم کوبیده شد و بساط سنهدرین برچیده گشت; و معبد، این کانون اجتماعات مذهبى و عبادى، منهدم گردید. اکثر یهودیان از سرزمین فلسطین رانده شدند و دوران «پراکندگى‏» فرا رسید; دورانى بس سرنوشت‏ساز و در عین حال پر از درد و رنج، براى قومى که طبق تعالیم دینى خود، اتکایى بسیار زیاد بر معبد، فقیهان دین و سرزمین خود دارد. اینک جامعه یهودى با چالشى بزرگ مواجه بود، چالشى که آینده حیات معنوى قوم را سخت تهدید مى‏کرد. حال قوم یهود با این پرسشهاى اساسى روبه‏رو بود که: چگونه باید اعمال عبادى خود را که بسیارى از آنها بر معبد و سرزمین فلسطین متکى است، به‏جاى آورد؟ در نبود سنهدرین، مسایل شرعى خود را چگونه و با مراجعه به چه کسانى حل و فصل نماید؟ و از همه مهم‏تر، تورات که منبع اصلى حیات معنوى قوم یهود است و در نظر آنها، تمسک به آن و عمل به احکامش به عنوان تنها راه نجات است در حصار تنگ کلمات و عبارات چگونه مى‏تواند پاسخگوى نیازمندیهاى دنیوى و اخروى این قوم باشد؟







      

سیر تکون تلمود

«اگر در میان تو امرى که حکم به آن مشکل شود به ظهور آید... آنگاه برخاسته به مکانى که خدایت‏یهوه برگزیند برو و نزد لاویان کهنه و نزد داورى که در آن روزها باشد، رفته، مسئلت نما و ایشان تو را از فتواى قضا مخبر خواهند ساخت و بر حسب فتوایى که ایشان از مکانى که خداوند برگزیند براى تو بیان مى‏کنند، عمل نما و هوشیار باش تا موافق هر آن چه بر تو تعلیم دهند عمل نمایى موافق مضمون شریعتى که به تو تعلیم دهند و مطابق حکمى که به تو گویند عمل نما و از فتوایى که براى تو بیان کنند، به طرف راست‏یا چپ تجاوز مکن ». 238 دین و دین دارى هیچ‏گاه از حیات مادى و معنوى انسان جدا نبوده است. دین به هر معنایى که تعریف شود و تدین به هر شکلى که ترسیم گردد، مقوله‏اى جدایى‏ناپذیر از فرآیند تکاملى انسان است. شناخت مصادیق مقوله دین مستلزم پژوهشى ژرف در هفت آسمان معنوى و برچیدن خوشه‏اى از این هستى روحانى است. در این راه باید از حصار تنگ تعصبات نابه‏جا که مانعى بزرگ بر سر راه دین پژوهى است، رهید و پاى در عرصه‏اى نهاد که رنج تحقیق و تفحص آن را، سرانجامى شیرین و آکنده از رضایت و آرامش باشد. نگاه ما در اینجا نگاهى پدیدار شناسانه است و از حق و باطل و یا صدق و کذب گزاره‏ها که وظیفه دین پژوهى ارزش داورانه است، سخن نمى‏گوییم. محور و موضوع اصلى این پژوهه، یکى از مؤلفه‏هاى اصلى شریعت‏یهود است: دینى که به نظر صاحب این قلم آموزه‏هاى مشترک آن با اسلام بیشتر از هر دین دیگرى است. برخلاف مسیحیت، که مدعى است «یوغ شریعت‏» 239 را از گردن پیروان مسیح برداشته است، یهودیت نه تنها از شریعت‏به یوغ تعبیر نمى‏کند، که آن را تنها راه نجاتى مى‏شمارد که «تجاوز» از آن ممنوع است. 240 تاکید یهودیت‏بر شریعت و پیروى از تعالیم و احکام کتاب و سنت، تداعى کننده تاکید اسلام بر کتاب و سنت نبوى (ص) و تعالیم ائمه اطهار (ع) است. با اندک مسامحه‏اى مى‏توان کتاب و سنت اسلام را با «شریعت مکتوب‏» 241 و «شریعت‏شفاهى‏» 242 یهود مقایسه کرد، در عین حال که ممکن است تفاوتهایى نیز با هم داشته باشند. قوم یهود که همواره مطابق شریعت موسوى زندگى مى‏کرد، به «کتاب‏»، یعنى همان تورات یا به طور کلى‏تر «عهد عتیق‏» 243 نگاهى ویژه داشت. آنان همه چیز خود را در تبعیت محض از فرامین و احکام آن مى‏دانستند و از تورات به حیات و زندگى یهود تعبیر مى‏کردند. از این رو یکى از دغدغه‏هاى فکرى عالمان یهود، یافتن راه کارهاى مناسب براى استفاده بهتر از این منبع وحیانى و منشا حیات معنوى قوم یهود بود. در میان فرقه‏هاى مختلف یهودیت که با گذشت زمان شکل گرفتند، بر خلاف دیگر فرقه‏ها، به اینکه موسى علاوه بر شریعت مکتوب یک «سنت‏شفاهى‏» 245 نیز به یادگار گذاشته، اعتقادى نداشتند. البته وقتى از سنت‏شفاهى یهود سخن مى‏گوییم، چیزى فراتر از صرف سنت‏شفاهى موسوى منظور است. آنچه امروز از سنت‏یهودى مد نظر است، مجموعه‏اى از نظرات و فتاواى فقیهان و عالمان یهود نیز هست، و به نظر مى‏رسد که افتراق میان سنت، در آموزه‏هاى اسلام با شریعت‏یا سنت‏شفاهى در یهودیت، اساسا در همین نکته باشد. در اینجا مجال آن نیست که از تفاوتهاى مفهومى و مصداقى سنت در نگاه اسلام و یهودیت‏سخن بگوییم و آن را به فرصتى دیگر وا مى‏نهیم. کاربرد سنت‏شفاهى در یهودیت، بیشتر در تاویل و تفسیر نص و تجزیه و تحلیل واژگان، اصطلاحات و عبارات «کتاب‏» است.







      

ص 222، پ آخر: "نداى عهد عتیق ندایى است خشن، سخت‏گیر و..." تا آخر پاراگراف.نویسنده مقاله باز آیاتى (از جمله سفر خروج: فصل 34 آیه 7 و 8) را نادیده گرفته که بر پرحوصلگى و تحمل خداوند در مقابل گناهان انسان‏ها اشاره دارد. اگر منظور نویسنده این است که خداوند هر گناهى را با نگاه عفو نگریسته، بدون اقدامى از جانب انسان (توبه) گذشت نماید، طبق هیچ آیین توحیدى صحیح به نظر نمى‏رسد. در مورد انتقال گناه پدران تا پشت سوم و چهارم نیز نگارنده به سهو و یا عمد کلمه "دشمنانم" را جا انداخته است که خداوند انتقال گناه پدران را تا پشت سوم و چهارم براى دشمنان خداوند، یعنى خاندانى که به راه بد پدر ادامه مى‏دهند، در نظر گرفته است.ص 223، پ 2: "در تمام سفر پیدایش این خداى خشن..." این خداى خشن [طبق تفسیر نگارنده] آنقدر مهربان است که حتى در مورد افراد خطاکارى مانند افراد شهرهاى سدوم و عَمُورا با حضرت ابراهیم به گفت‏وگو مى‏پردازد و نمونه‏هاى دیگر.ص 223، پ 3: جارى‏نساختن بیهوده نام (اعظم) خداوند: طبق احکام یهود نام خداوند آنقدر با ارزش است که نباید در هر جا و مکانى و بیهوده به زبان آید؛ مگر در شرایط و مکان خاص (بیت‏المقدس). جارى‏نساختن نام خداوند در هر مورد ناشى از ترس و هراس نیست، بلکه از جنبه حرمت، تقدس و عشق به خداست زیرا عاشقْ نام معشوق را در هر جا عرضه نمى‏دارد.ص 224، پ 4: خداوند پدرى مهربان است، اما پدر نیز اگر در موارد لازم به تنبیه و تربیت فرزند خود نپردازد، حق پدرى را به درستى ادا ننموده است، پس خداوند نیز بجا مى‏بخشد، لطف مى‏کند و تأدیب نیز مى‏کند، اما تنبیه خداوند نیز براى انتقام و از روى کینه نیست، بلکه از سر لطف و براى اصلاح آن فرد یا گروه خاص است.ص 224، پ 1: "براساس عهد قدیم... خدایى است کاملاً ملى و شخصى..."
تورات چنین بیان نمى‏دارد، بلکه حتى قبل از اعطاى ده فرمان به بنى‏اسرائیل تأکید مى‏کند که حال اگر مطیع من باشید "عهد مرا نگهدارید از میان همه اقدام، شما قوم حاضر من خواهید بود؛ هر چند سراسر جهان مال من است" (خروج 19: آیه5) و آیاتى مشابه. اگر گفته مى‏شود "خداى بنى‏اسرائیل"، "خداى خالق ما" این عبارات ردکننده این موضوع نیست که خداوند خالق دیگران یا خداى دیگران باشد؛ همانطور که وقتى فردى مى‏گوید "پدر من" این عبارت بدان معنا نیست که او پدر فرد دیگرى نباشد. در آیاتى به وضوح به این مطلب اشاره مى‏گردد که خدا، خداى سرزمین خاص یا امت خاصى نیست، بلکه یک سرزمین یا یک امت مى‏تواند خاص خدا باشد.ص 225، پ 1: خداوند در شرایط خاص توسط پیامبرانش با انسان‏ها پیمان‏هایى مى‏بندد که همان قوانین و شریعت خداست که در صورت اجرا، پاداش‏هایى در نظر گرفته شده و در صورت عدمِ اجرا، تنبیهاتى. و به صورت معمول، پیمان خداوند شرطى است؛ چون مفهومى ندارد که خداوند پاداش‏هایى براى فرد یا گروهى در نظر بگیرد، بدون این‏که آن گروه به تعهدات خود الزامى داشته باشند. در مورد پیمان حضرت داوود نیز مشروط است؛ همانطور که در پادشاهان، کتاب اول، فصل 2، آیه 4 ذکر شده است.







      

ص220، پ2: "در عهد عتیق دو جنبه بارز از شخصیت خدا.... و در تاریخ آن مداخله مى‏کند". این‏که نگارنده پس از ذکر اوصاف متعددى از خداوند فقط دو جنبه را بارز مى‏شمارد و مانند گفتار قبلى بین آفریدگاربودن خداوند، حاکم‏بودن یا رحیم‏بودن و آمرزشگربودن و... جدایى قائل مى‏شود، جاى بررسى دارد؛ چرا که خداوند در همان حال که آفریدگار است، در همان زمان رحیم، بخشنده، آمرزشگر و غیره نیز مى‏باشد. این صفات از همدیگر قابل جداکردن نیستند. "خدا در سرنوشت مردم دخالت مستقیمى دارد": در این گفتار موضوع جبر یا اختیار نمى‏گنجد، ولى حداقل با نگاه اجمالى به آیات تورات، انسان در انتخاب خوب یا بدبودن خود کاملاً آزاد و مختار است و همین حد کفایت مى‏کند، تا انسان مسئول اعمال خود شناخته شده، براساس آن سنجیده شود.ص 220 پ 3: "براساس کتاب مقدس، شروع زندگى با عنوان "خداى طوفان" بوده است؛ آن‏گاه که عبرانیان را از وزش باد و از دست تعقیب‏کنندگان مصرى رهانید".وجود خدا و ایمان به او بر طبق ایمان یهودیان و براساس کتاب مقدس، از زمان آفرینش است و این‏که نگارنده شروع زندگى خدا را در میان عبرانیان از زمان خروج از مصر تصور مى‏کند، نیاز به بررسى بیشترى دارد؛ چرا که قبل از خروج از مصر حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسحق، یعقوب و... را نادیده انگاشته است.ص 220 پ آخر: "خدایى است قانون‏گذار که براى کمترین چیزها سخت‏ترین قانون‏ها و کمرشکن‏ترین آنها را وضع مى‏کند". قانون‏گذارى نیز یکى از صفات الهى است که نمى‏توان با نادیده‏گرفتن دیگر صفت‏ها آن را به صورت انتزاعى بررسى کرد. وجود دین و مذهب بدون قانون نیز بى‏معنى است. اما این تصور نگارنده که خدا براى کمترین چیزها سخت‏ترین قانون‏ها را وضع مى‏کند، نیز جاى تأمل دارد. علت بسیارى از قوانین الهى براى ما ناشناخته بوده و امروزه نیز با پیشرفت‏هاى علمى، علت بعضى از آنها براى ما آشکار شده است. پس این نتیجه‏گیرى که فلان چیز کم‏اهمیت است و نباید قانونى داشته باشد، منطقى نیست. اما در مورد "سخت‏ترین قانون‏ها و کمرشکن‏ترین آنها" باید گفت که براساس کتاب مقدس و ایمان یهودیت، چنین نیست و اگر نگارنده خداى عهد عتیق را بررسى مى‏کند، باید از این دیدگاه پیروى نماید که در بسیارى از آیات تورات، قوانین به نفع انسان‏ها و نیکى به آنها (از جنبه مادى و معنوى) است و طبق ایمان یهود که در گفتارى از تلمود [رساله آووت (فصول پدران) فصل 6] بر آن تأکید مى‏شود، فرمان‏هاى الهى تنها جنبه موفقیت و کامیابى انسان را در امور مادى و معنوى دارد و به هیچ یک از فرمان‏هاى الهى به دید تنبیه یا مجازات نگاه نمى‏شود.ص 221، پ اول: "این قانون یک حکم بیرونى است و نه درونى، رابطه انسان با خدا... رابطه‏اى که در سایه‏سارِ آن، آدمى هیچگاه به احساس آرامش نمى‏رسد".براساس توضیح قبلى نتیجه‏گیرى بالا صحیح نیست و نگارنده به آیاتى نظیر (مزامیر، فصل 19:7 و 8 و 9: فرامین خداوند شایسته است و جان را شاد مى‏سازد....) بى‏توجه بوده است و به تبع گفتار بالا، نتیجه‏گیرى در پاراگراف بعد نیز بى‏معنى خواهد بود.ص 222، پ اول: در هر دین و آیینى افراد مؤمن و غیرمؤمن وجود دارند. نسبت‏دادن خطاى یک گروه از جامعه به کل و همه را با یک دیدانگاشتن اشتباه بزرگى است."







      

بررسى هر متن در صورتى که به شکل جامع نباشد، مسلما بدون اشتباه و حداقل بدون ایراد نخواهد بود؛ همانطور که جمله معروف توحید یعنى "لا اله الا اللّه" اگر به صورت ناقص "لا اله" مورد بررسى قرار گیرد یا قسمت دوم آن بى‏اهمیت تلقى شود و نادیده گرفته شود، نه تنها جمله‏اى توحیدى نخواهد بود، بلکه به کفر خواهد انجامید: "خدایى وجود ندارد". مقاله خداى عهد عتیق(2) نیز چون با چنین پیش‏فرضى به یک سونگرى پرداخته و آیاتى را که بر خلاف نظرش بوده، نادیده یا بى‏اهمیت انگاشته است، از این امر مستثنا نیست. در این رابطه، ذکر مواردى ضرورى به نظر مى‏رسد:
ص 219، پ اول: (براى مثال، اگر شریعت، رابطه خدا با انسان و رابطه عبد و مولا درست است و... که تفاوت میان تعریف اول و به دوم به اندازه تفاوت میان خداى حاکم و خداى پدر است.)
نگارنده خواسته است خطى مستقیم و جداکننده میان صفات الهى کشیده، آنها را کاملاً از هم جدا سازد؛ در حالى که خداى مولا یا خداى حاکم یا خداى پدر در یک آن، همه یکى است. نویسنده همه انسان‏ها را با یک دید و یک میزان شناخت در نظر گرفته است؛ در حالى که یک پدر که ارتباطش با فرزندانش ارتباط پدر و فرزندى است، در بعضى موارد، حکم نیز مى‏کند و از بازوى زور نیز استفاده مى‏نماید. همین پدر در محیط کار مى‏تواند مدیر باشد و با کارمندش رابطه‏اى دیگر داشته باشد و در کوچه و بازار به شکل دیگر. پدر تغییر نکرده است، بلکه افراد طرف مقابل متفاوت مى‏باشند. همان پدر در خانه با فرزندانش یک نوع رابطه دارد و در محیط کار اگر فرزندش به عنوان کارمند باشد، نوع دیگرى رابطه. انسان‏ها نیز بر اساس شناخت خود از خداوند روابط متفاوتى را با خدا برقرار مى‏سازند و یک فرد نیز براساس میزان معرفتش در زمان‏هاى مختلف ارتباطى متفاوت را احساس مى‏نماید. (درباره همین موضوع، مراجعه شود به دین‏شناسى تطبیقى اثر کدارناث تیوارى، ترجمه مرضیه شنکایى، انتشارات سمت، 1381، فصل یهودیت، تیتر خدا، ص 127).
همان صفحه، پ2: "تأکید بر این که او خدایى غیور است، به طور ضمنى مى‏رساند که آن خدایان به اندازه خداى حقیقى از واقعیت بهره داشته‏اند". این‏که چگونه نگارنده به این نتیجه رسیده است، جاى تأمل و شگفتى دارد. تأکید بر غیوربودن خداوند در آن آیه از تورات با توجه به مضمون گفتار، تأکید بر دقت خداوند در آن امر است و فردى که به عمد از آن تخطى نماید، بى‏گناه و مبرا محسوب نخواهد شد.ادامه پاراگراف فوق: "بنى‏اسرائیل ناگزیرند.... ولى به هیچ‏وجه ازنظر مفهومى بر یگانگى و یکتایى خدا رهنمون نمى‏شود". نگارنده آیات متعدد تأکیدکننده بر یگانگى خدا را نادیده‏گرفته، طبق پیش‏فرض‏خود به‏عمد یا سهو به‏گرفتن نتیجه موردنظر خود مى‏پردازد.







      
<      1   2   3   4