بسم الله الرحمن الرحیم

امروز هشتم فروردین یک هزار و سیصدو هشتاد و نه است که همراه با کاروان بچه هایی که در مقوله جنگ نرم کار می کنند . من کجا و جنگ نرم کجا ! عازم سرزمین های حماسه و نور ( راهیان نور ) می شویم ، کلیه دوستان در طول مسیر از هر دری صحبت شد ؛ از تبادل اطلاعات گرفته تا مباحث سیاسی روز و پخش فیلم هایی درباره فتنه اخیر (انتخابات هشتاد و هشت ) و چند تا کلیپ مداحی و دفاع مقدس ، تا ساعت یازده یا دوازده شب که به دوکوهه در جاده اندیمشک -اهواز رسیدیم . همان دوکوهه ای که روزی تمامی رزمندگان ، طی هشت سال دفاع مقدس هر کدام جهت مداوا و استراحت و نفرات جدید هم برای سازماندهی به اینجا می آمدند . به راستی که دوکوهه است ، محل قرار عاشقان روح الله که به عشق الهی ( شهادت ) می انجامید . حال بعد از بیست و دو سال پس از پایان جنگ ، دوباره تمامی اهالی سایبری را که همان رزمندگانند ولی از نسل رایانه و اینترنت و لب تاب و وبلاگ و هک و صفر و یک و کلی بگویم اهل علم روز دنیا که همه زبانش را خوب می فهمند و از روی تکلیفی که بر روی دوششان حس کرده اند هر کدام در گوشه ای از این سرزمین اسلامی در تلاشند هم دشمن را به دنیا بشناسانند و هم بر علیه او اقداماتی هر چند ناچیز انجام دهند و هم بر علیه تهاجم فرهنگی دشمن که به هر نحو ممکن هر کاری که از دستش بر بیاید انجام می دهد ؛ ولی به نظر من این جوانان ادامه راه همان رزمندگان هستند چون روزی دشمن تا دندان مسلح شده بود تا روبروی جوانان ما بایستد و چشم در چشم شلیک می کرد ؛ ولی الآن بعد از بیست و دو سال هم جبهه عوض شده و هم سربازانش و هم فهمیده که از طریق نظامی تا زمانی که این جوانان معنی شهادت را می فهمند نمی تواند کاری از پیش برده و بر ما غلبه پیدا کند ، به همین خاطر زمین بازی جنگ را عوض کرده و دوست و دشمن تناه از راه هایی خاص شناخته می شود. برای همین سعی دارد کاری کند که دیگر اگر دوباره خواست حمله نظامی کند ، جوانان ایران اسلامی دیگر انگیزه ای برای دفاع و فدا کردن جان عزیز خود نداشته باشند و مانند جوانان عراقی پا پس کشیده تا دشمنی بزرگتر از صدام در طول مدت چهار یا پنج روز عراق را کاملاً غارت کند .حال از هر طریق ممکن که شده گاه از یه طرف با فیلم ها و سریالهایی که به روز در کل ایران توسط عوامل خود برای آنهایی که به ماهواره دسترسی ندارند و یا توسط پدر خانه از آن محرومند هم بتوانند از طریق DVD و یا VCD و یا نوار های VHS به دستشان برساند و یا از طریق تشکیل گروه های موسیقی گوناگون ، فکر جوانان را بربایند و بدون آنکه بدانند معنی و مفهوم آن شعر چه هست ؛ خواه کفرآنگیز باشد یا حتی معانی شرم آوری هم داشته باشد و یا گاهی هم از طریق ماهواره که متأسفاه اکثر خانواده های ایرانی دسترسی دارند و با حدود پنجاه یا شصت هزار تومان قابل نصب می باشد. و بدون آنکه خود متوجه باشند خود و خانواده را در تیررس شدید تهاجم افکار فاسد آنها قرار می دهند و زمانی که با ایشان صحبت می کنی خودش را گول زده و می گوید ما خودمان عقلمان می رسد که چه چیزی برایمان خوب است وچه برنامه ای بد !!! بعد می بینی که رفتار و قیافه خانواده یواش یواش عوض می شود و کودکی که باید از دوران کودکی ذهنش را با حفظ سوره هایی هر چند کوچک از قرآن کریم پرورش داده و پربار کند ، بالعکس تمام ترانه ها و کلپ های مبتذل را با جزئیاتش حفظ است و پدر و مادر از همه جا بی خبر هم به خود می بالند که به به عجب بچه باهوشی داریم !! ولی به همین بچه باهوش بگو سوره حمد را بخوان ، آنوقت می بینی می ایستد و مانند عکسِ روی دیوار به تو مات و مبهوت نگاه می کند که اصلاً سوره چیه ، حمد کدام است ؟؟؟ و مادر هم همینطور دیگر یواش یواش برایش محرم و نامحرم بی معنی می شود و دیگر چادر روی سرش سنگینی می کند و بعد از یه مدت هم چمع شده و فقط برای مشهد رفتنش می گذارد داخل کمد ! (چون برای حفظ حرمت حرم های مطهر و امام زادگان ، چادر برای خانمها الزامی است !!!) و دختر خانه هم همان تکه روسری هم مدام از روی سرش سر میخورد و عقب سر می رود که هر کس ببیند می گوید که همان را هم سرت نکنی سنگین تری !! زیادی بیراهه رفتم ، به جای سفرنامه همه اش شد درد دل ! شب ساعت دوازده بود که به دوکوهه رسیدیم و بعد از صرف شام و توزیع پتوها بایستی می خوابیدیم ، ولی ما که برای خواب نیامده بودیم . بعد از پهن کردن جا به محوطه رفتیم و در جای جای دوکوهه نشسته و دعا کرده و زیارت خواندیم تا شاید صدای دعا و زیارتمان با صدای شهدا هم نوا شود و این سرزمین روز جزا به داد نداری ها یمان برسد ، به راستی که دوکوهه قطعه ای از بهشت است ؛ چرا که هرجا می روی هر ساختمان به نام کسانی است که جایشان صد در صد در بهشت است و در همین حال هر کدام از این اسامی یکی از شخصیت های برجسته صدر اسلام بوده اند مانند : عمار ، کمیل ، مقداد ، یاسر ، حنظله و ... و هم نام گردان های لشگر همیشه پیروز بیست و هفت محمد رسول الله ! که روزگاری در هر کدام از این گردانها با لای چند صد نفر آمده و رفته اند که یا شهید شده اند و یا جانباز و شیمیایی و مجروح و مفقود و اسیر و ... شده اند  و یا ستارگانی شده اند که اگر دور و بر خود را ببینیم حداقل چند نفری را می بینیم !! آری منظورم همان رزمندگانی است که هر کدام روزی و روزگاری در این مکان و یا مناطق عملیاتی دیگر حضور داشته اند و در محافل خانوادگی هر وقت صحبت از جنگ و خاطرات می شود می بینی که اشک در چشمانشان حلقه می بندد و هر کدام چندین کتاب قطور خاطره دارند که برایمان تعریف کنند ، که یا برای سربازی و یا داوطلب بسیجی ، ارتشی ، ژاندارمری سابق ، سپاهی اعزام شده اند ، ولی میایم یک مرحله بالاتر ، عزیزانی که بال و پر فرشته ها به جای جای بدنشان گرفته و قسمتی از بدن خود را با خدا معامله کرده اند ولی من در عالم خودم می گویم آنهایی که سالم برگشتند ، خودشان پیش خدای خود می دانند چه کرده اند که حتی لیاقت جانبازی را هم نداشته اند !!! و بدون حتی یک خراش از میان جمع شهدا بیرونشان کردند .ولی جانبازان هم مقداری خورده شیشه داشتند و گرنه همان یک ذره از بدنشان را هم خدا قبول نمی کرد !! ولی ، ولی ..... خوشا به حال کسانی که خدا همه بدنشان را قبول کرده و برده پیش خودش ! همانطور که شنیدیم همسر شهدا به فرزندانشان می گویند بابا رفته پیش خدا !!!!!! ای کاش ما را هم خدا قبول کند و برای خودش جدا کند ، اگر هم گناهی کرده ایم ، بهتر می دانیم که از سست ایمانی خودمان بوده چون نه در کار خدا می توان عیب جست و تقصیر را بر دوش دیگری نهاد و نه می توان (نعوذباالله) برای خدا تعیین تکلیف کرد ، فقط می خواهم بگویم اگر فقط لحظه ای از ما (نعوذباالله) غافل شود و روی برگرداند ، دیگر نفسی نمی آید و یا حتی اگر قلب یک بار فقط پمپاژ نکند شخص را باید رو به قبله کرد !<\/h1><\/h1>