در طول سالی که از 1966 آغاز شد و در 1967 به پایان رسید موازنه خاور میانه ظاهراً تغییر کرد. شاید بتوان گفت که جمال عبدالناصر خود را مجبور یافت که ماجرای دیگری با اسرائیل را به عهده بگیرد تا حیثیت از دست رفته خود را باز یابد.منتقدان داخلی خود را خاموش سازد و سروری مصر را تقویت کند.18 ناصر در هشتم ماه مه 1967 گفت: »فلسطینی ها حق دارند به اسرائیل حمله کنند زیرا می خواهند حقوقی را که از آنها غصب شده، پس بگیرند، اگر جنگ آزادی فلسطین تبدیل به جنگی همگانی در خاور میانه بشود ما برای مبارزه حاضر هستیم.»19 در نوامبر 1967 ناصر زیر فشار شدید حکومت سوریه، باامضای پیمان دفاعی با این کشور موافقت کرد.برابر این پیمان در صورت بروز جنگ، ستاد مشترک و فرماندهی مشترک نظامی بین دو کشور برقرار می شد.چند روز پس از این پیمان اسرائیل به سه دهکده اردونی هبرون حمله شدیدی کرد که باعث تظاهرات فلسطینی ها در کناره غربی شد.ناصر تلویحاً از ساف و این تظاهرات حمایت کرد.جمال عبدالناصر در ماه مه 1967 اطلاعاتی مبنی بر تجمع نیروهای اسرائیل در امتداد مرزهای سوریه یعنی کشوری که با مصر اتحاد نظامی داشت دریافت کرد.مصر به حمایت از سوریه نیرویی به استمداد دو لشگر را به سمت مرزهای اسرائیل گسیل داشت.20 این در حالی بود که احمد شکری که از طرف ناصر به سمت فرماندهی ساف تعیین شده بود با نطقها و خطابه های شدید جنگ بر علیه اسرائیل را تشدید می ساخت.ناصر در مقر حمله چریکها گفت: «چریکهای عرب که گاهی اوقات به خاک اسرائیل تجاوز می کنند نام این عمل را نباید تجاوز گذاشت زیرا این کشور متعلق به آنهاست و هر وجب از خاک اسرائیل ملک شخصی آنان به حساب می آید و صهیونیستها که بدون حق در فلسطین راه پیدا کرده اند غاصب به شمار می آیند.»20 پر واضح است که اسرائیل نیز در مقابل این فعالیتهای دامنه دار گوش به زنگ و آماده ایستاده بود و به نسبتی که تهدیدات دولت مصر شدت می یافت مقدمات جنگی او نیز از هر جهت فراهم می شد.در ماه مه (شانزدهم) مصر از اوتانت دبیر کل سازمان ملل متحد رسماً خواست تا قوای 3000 نفری این سازمان را از سینا و مرز بین مصر و اسرائیل فرا بخواند.اوتانت بی درنگ به خواسته مصر پاسخ مساعد داد.از آن پس موقعیت هر دم خطرناک تر می شد.