میزان فروش فیلم غارتگران ((Predatorsدر باکس آفیس فروشی معادل بافروش نخستین نسخه غارتگر (Predator) درآمریکا داشت.. نخستین ورسیون از مجموعه هیولایی غارتگر ((Predator که جزفیلم های ترسناک هیولایی درجه 2 بود سال 1987 بیست و چهار سال قبل ساخته شد. باید اذعان داشت که دهه هشتاد دهه ورود دو هیولای کلاسیک در عرصه سینما بود. نخستین هیولا در سال 1979 با نام بیگانه ALLIEN)) و با فیلمی با همین عنوان ساخته شد و در سینماها سراسر جهان به نمایش درآمد. هیولای بعدی غارتگر بود که در 1987 پای در میان هیولاهای کلاسیک سینما نهاد و فیلم غارتگر (Predator) در کنار بیگانه، به یکی دیگر از نمونه های کلاسیک این ژانر تبدل شد. داستان نسخه اولیه غارتگران درباره قلدران شکارگری بود که خودشان برای هیولای تخیلی غارتگر طعمه بودند. قسمت دوم این مجموعه در سال 1990 ساخته شد و پای این هیولای ناشناخته به یک داستان پلیسی - جنایی و مرموز پیوند زده شد. اما هیولای مرموز دراین فیلم پلیسی، با هنرمندی «دنی گلاور» در نقش «مایک هاریگان» جذابیت فیلم نخست را نداشت و پروژه غارتگر تقریبا در دومین گام سینمایی خود موفقیتی کسب نکرد و فیلم با شکست تجاری درگیشه مواجه شد، طبیعتا پروژه دنباله سازی آن مثل مجموعه بیگانه که به قسمت چهارم رسید ،فراموش شد.سال 2003 بود که کمپانی فاکس قرن بیست ویکم خالقان دو هیولای پیشتاز دهه هشتاد، دان .ا. بانن(بیگانه Alien) و رونالد شوست (غارتگر) را برای ترکیب این هیولاها در قالب یک فیلمنامه دعوت به همکاری نمود، ماحصل این گرده همایی ساخت دو فیلم با عنوان «بیگانه علیه غارتگر» بود، در این دو فیلم خصوصا در قسمت اول هیولایی شکارچی کلاسیک فیلمی که در 1987 جان مک تیرنان سکان هدایتش را بر عهده داشت، به جنگ بیگانه فرستاده شد. نسخه دوم در سال 2007 ساخته وعدم استقبال مخاطبان سبب شد پرونده این هیولای دهه هشتاد برای مدتی بسته شود. علاقه مندان فیلم های هیولایی از ترکیب این هیولا با هیولای کلاسیک دیگر یعنی بیگانه، در فیلم« بیگانه علیه غارتگر» زیاد استقبال نکردند. تا اینکه دو سال قبل رابرت رودریگوئز که به اتفاق تارانتینو یکی ازاحیا کنندگان فیلم های درجه دو پر خشونت «بی مووی ها» شناخته می شود، تصمیم به احیای مجدد این فیلم گرفتند. نسخه تازه غارتگر با عنوان «غارتگران، کوششی موفق، در احیای این هیولا از طریق ترکیبش با کلیشه های چند فیلم دیگر است ،که به صورت فرمولی خط روایی عامه پسندانه تری دارد. خط اصلی داستان به فیلم « 12 مرد خبیث» و همچنین داستان سریال « گمشدگان» شباهت فراوانی دارد. همان سکانس ابتدایی سقوط کاراکتر«رویس» (آدرین برودی ) گواه این مدعاست و نمایی که از بالا از این کاراکتر گرفته می شود به یکی از نماهای معروف سریال لاست شباهت فراوانی دارد .فیلم غارتگران را فیلمساز معروف مجارستانی تبار نیمرود آنتال ساخته است . وی مثل رابرت رودریگوئز - تهیه کننده فیلم - کارش را با ساخت که فیلم های کم بودجه آغاز کرد .در سال 2003 در زیر زمینی در مجارستان نخستین فیلمش راساخت ،او فیلمسازی است که در یک محصول کاملا هالیوودی تلاش می کند، خلاف جریان آب شنا کند ، وی توانسته با چرخش کلیشه ها وتغییر الگو توانسته آنرا به یک محصول کلاسیک غیر متعارف بدل کند.هیولاهای غارتگر در اثر تازه آنتال ، یادآورجانوری تخیلی است که بیست و چهار سال قبل حریف دو بازیگر عضلانی (آرنولد شوایتزنگر و جسی ونتورا) بود،در ورسیون تازه غارتگر آدرین برودی و تافر گریس بازیگران باریک اندام نقش های احساسی، جای این هنرپیشه عضلانی را پر کرده اند .حضور آدرین برودی برای علاقمندان نسخه کلاسیک این فیلم ، با همان تصویر و پیش فرضی که ازآرنولد عضلانی در ذهن دارند ثقیل به نظر می رسد، کسانی که نسخه اولیه این فیلم را به یاد دارند طبعا آنرا با نسخه ای که آرنولد در آن حضور داشته است مقایسه خواهد نمود. اما برودی در این نقش شکل خاصی از یک سوپر قهرمان را ایفا کرده است و مجموعه بازیگران این فیلم به دنیای عضلانی های بازیگری تعلق ندارند، اما هنرمندانی هستند که در برون ریختن احساسات قهرمانه در مبارزه با «شرغریب» تبحرخاصی دارند. حضور برودی و بازیگران باریک اندام در این فیلم برای علاقه مندان امروز هالیوود معنا پیدا خواهد کرد و باور پذیرتر خواهد بود. تغییر نوع بازیگران و اضافه کردن لایه تازه ای به کلیشه نسخه کلاسیک، حاصل همکاری کارگردان نیمرو آنتلال با تهیه کننده –کارگردان مکزیکی رابرت رودریگوئز است.شخصیت های این فیلم با نمونه کلاسیک کاملا متفاوت هستند حتی در مرحله نگارش فیلمنامه قرار بود که غارتگران نمونه باسازی شده فیلم غارتگر باشد، اما زمانیکه تهیه کننده و نویسندگان متوجه شدند، ایده حضور هنرپیشه عضلانی دیگر جوابگو نخواهد بود و عضلانی محبوبی برای ایفای این نقش پیدا نکردند، تصمیم گرفتند در جهت عکس قصه اصلی با اضافه کردن لایه های متعدد داستان ورسیون اولیه را با کلی تغییر به سمت و سوی دیگری هدایت کنند. اما پرسش قابل تعمق و بررسی این است که نبود بازیگران عضلانی معنی و مفهوم فیلم را تغییر می دهد؟در آن فیلم آرنولد با آنهمه عظمت و قدرت در فیلم ، هیولا- غارتگر- را از بین نمی برد، بلکه هیولا (غارتگر) خودش را منفجر می کند، اما در فیلم نبرد تن به تن میان موجودات ناشناخته و تبعید شدگان به این جزیره صورت می پذیرد و انسانها موفق به کشتن موجودات غارتگر می شوند. ضمن اینکه انتخاب برودی درنقش اصلی با هوشمندی خاصی صورت پذیرفته است، وی خباثت و خشونتگری ذهنی را جانشین قلدری و عضلانی شوایتزنگر می کند، این موضوع تاکیدی است براینکه قابلیت خشونت ورزی و کشتار به درشتی اندام ارتباطی ندارد. این شکل انتخاب بازیگر در کسوت قهرمانی کمتر پیش می آید، چرا که از منظرسازندگان جثه برودی با قدرت بازوتطبیق نمی کند تا در چنین نقشی قرار بگیرد ،اما این نقش فرصتی برای برودی است تا ارائه قدرت وکیفیت بازی درونی یک مرد قوی(قهرمان) را کاملا بازتاب می دهد.جانشین کردن آدمهایی که با قد و قامت متوسط به جای مردان عضلانی فیلم های قدیم در فیلم های سینمایی تولید دوران کنونی حضور پیدا می کنند گرایشی است که در فیلم های حادثه ای بیشترمی بینیم و توجیه اش از جانب استودیوهای این است که تماشاگرراحت تربا قهرمانی که هم وزن و هم هیکل خودش باشداحساس قرابت وهمزاد پنداری بیشتری می کند تا با یک مرد عضلانی غول پیکر.در این فیلم مثل سریال لاست جنگل تبدل به یک شخصیت ترسناک می شود و جایی نیست که بخواهید درنگ کنید،این لوکیشن جایی است که همه می خواهند از آن فرار کنید و مانند کابوسی است که سرانجام همه شخصیت ها را به تراژدی پیوند می زند.در چنین آثاری جنبه های تفکربرانگیز فیلم تحت تاثیر جنبه های تفریحی و سرگرم کننده قرار می گیرد ،این دو جنبه در فیلم نمود پررنگی دارد ، دو ساعت وحشت و خون ریزی آنچنان معنی خاصی ندارد اما حضور این هیولا دارای لایه های عمیق تری است که از این منظر فیلم قابل بررسی های بیشتری است. قهرمان فیلم نسخه کلاسیک غارتگر دو مرد عضلانی و بدنساز بودند (آرنولد شوایتزنگر و جسی ونتورا) در نقش دو ارتشی کارآزموده که در جنگل های آمریکای لاتین به دنبال دفع گروه های چریکی ضد آمریکایی رفته بودند ،ناگهان هدف این شکارچی مهاجم- غارتگر - قرار گرفتند،غارتگراز تاریکی و فضای جنگل استفاده می کند تا نیروهای مزدور را از پای درآورد. آن زمان ریگان رئیس جمهور آمریکا بود و مداخله آمریکا در نیکاراگوئه و سایر کشورها آمریکایی جنوبی و کابوس زنده چه گورا ،همچنان سبب ترس دولت ایالات متحده بود. فیلم غارتگر محصول سال 87 هشداری بود در مورد خطرناشناخته ای که در جنگل های آمریکای لاتین ممکن است سلطه آمریکایی را تهدید کند. وجود این هیولا به نوعی هجواین گردن کشی بود. اما انتخاب این بازیگران عضله مند آرنولد و جسی ونتورا به سمت فرماندار کالیفرنیا و فرماندار مینه سوتا نشان می دهد که این دو خود حتی رونالد ریگان نماینده تصویری بودند که رای دهنده آمریکایی معمولا انتظار دارد.حالا اوباما رئیس جمهور آمریکا است و فیلم غارتگران آدرین بروی را در صف قهرمانانش می آزماید، حتی مزدور و نماینده غارتگران در این گروه تا پایان ناشناخته می ماند و همه چیز رنگ وبوی مرموزی دارد.تقاوت عمده فیلم غارتگران محصول اخیر هالیوود با غارتگر محصول سال 87 در این است که در ورسیون تازه ما با ضد قهرمانهایی آشنا می شویم که هر کدام در زندگی خودشان غارتگر خشن و خونخواری هستند وبه نوعی سزای کارهایشان را در این جزیره می بینند ،این اهالی گرد هم آمده عبارتند از یک سرباز مزدور، آدم کش شمشیر بدست، رئیس کارتل قاچاق کوکائین، قاتل حرفه ای، پزشک نابکار و همه این افرادی که در دنیای خود یک غارتگر سلاخ هستند در دام غارتگران می افتند.همانطور که پیش از این عنوان شد تا قبل از این فیلم هیولای غارتگر مجبوبیتش را کاملا از دست داده بود در دوگانه «بیگاه علیه غارتگر» داستان این دو هیولای با یکدیگر گره خورد که هوادران این دو مجموعه سینمایی، این دو گانه را تحویل نگرفتند. استودیو قرن بیستم به این موضوع پی برد که ترکیب این دو هیولا با یکدیگر هیچ جنبه انسانی ندارد وزمانیکه قهرمانی با کالبد پوست و گوشت در مقابل این هیولاها ایستادگی می کند طبیعتا مخاطب از آن استقبال بیشتری به عمل خواهد آورد.استودیو متوجه شد که در احیا این دکان دونبش کفگیرش به ته دیگ خورده است و کشش ترکیب این دو هیولا به اندازه کافی جذاب نیست. و تصمیم گرفت این دو هیولا را در مجموعه جداگانه به روی پرده بفرستند که ماحصل این تصمیم منجر به تولید دو فیلم گاوچرانها و بیگانه ((COWBOYS &ALIENS و فیلم غارتگران شد .دقت کنید در فیلم گاوچرانها ...... بیگانه های مدرن به جنگ قبیله وسترن های می روند و در غارتگران ملیتاریسم آمریکایی هیولای غارتگر را به یک دوئل فرامی خواند.فیلم غارتگران به کارگردانی نیمرود آنتال هیولای تخیلی غارتگر را دوباره احیا می کند واین فیلم از سینمای میکانیکی دهه هشتاد به لطف متدهای پیشرفته تروکاژ و شگردهای نوین فیلمسازی،به قرن بیست و یکم آورده می شود و همین شگردهاو فن آوری های مدرن سینما سبب می شود تا این فیلم جذابیت بیشتری برای تماشاگر داشته باشد .اما فارغ از این همه مسائل غارتگران را به تکرار کلیشه و سطحی بودن قصه می توان متهم نمود ،این ملغمه پرهرج و مرج ار آتش ، خون و انفجار به قدری خالی از وحشت و تعلیق سینمایی است که هر نوع تجزیه و تحلیل تمثیلی را از محتوای فیلم می کاهد .غارتگران اثر متعادل و فرمی خوبی نیست اما برخی ترفند های سازندگان جذابیتی شگرف دارد . یکی از این ترفندها این است که تا دقیقه چهل و پنج هیولای غارتگر را به تماشاگر نشان نمی دهد و تمرکز خود را بر وحشتی منشعب از جغرافیای جنگل و مرموز بودن پرسوناژها متمرکز می کند .از موجود ناشناخته و برخورد شخصیت ها و ترس پرسوناژها از یکدیگر قسمت اول را به خوبی پوشش می دهد ،در قسمت دوم فیلم هیولا غارتگرو حتی جانوارن دست آموزشان ظاهره می شوند وهمان فضای آشنا فیلمی آرنولد در سال 1987 را رقم می زنند وکلیت اثر فرمولی و کلیشه ای می شود .