این که فیلمسازها از وسایل و ابزار نظامی استفاده کنند، تازگی نداشت: نخستین فیلمی که اسکار بهترین فیلم سال را برد، بال ها(1927)- ملودرامی جنگی در مورد جنگ جهانی اول- بود که به خاطر نبردهای هوایی واقع گرایانه اش مورد توجه قرار گرفته و فیلمبرداری اش با استفاده از هواپیما های جنگی نیروی هوایی امکان پذیر شده بود. ولی در سال های پس از پایان جنگ جهانی دوم و با تعطیل دفتر ممیزی، نظامی ها نه تنها وسایل خود را در اختیار فیلمسازها می گذاشتند بلکه« اصلاحیه» هایی نیز به فیلمنامه هایشان سنجاق می کردند.در دهه 1950 در مقابل استفادة مجانی از آلات و ادوات جنگی پنتاگون و بنابراین، تولیداتی ارزان تر و واقع گراتر، تهیه کننده ها باید طوری فیلمنامه های خود را « تنظیم» کنند که فیلم هایشان نتواند توسط پروپاگاند کمونیست ها مورد سوء استفاده قرار گیرد. یعنی به عبارت دیگر، هالیوود یک بار دیگر بخشی از ماشین پروپاگاند حکومت شد. حکایت های قهرمانانه از دوران جنگ جهانی دوم از ترس و بزدلی، نژاد پرستی یا خشونت آمریکایی خالی شد. فیلم های دوران جنگ سرد مانند فرماندهی استراتژیک نیروی هوایی (1955) و گردهمایی عقاب ها(1963) از نیروهای نظامی آمریکا تجلیل می کردند و بر تهدید کمونیسم تاکید داشتند. برای ارتش، این نه تنها به معنای تاکید بر بالا نگاه داشتن بودجه دفاعی و گوشزد این موضوع به سیاست گذاران و مردم بود بلکه باعث می شد داوطلبان ورود به ارتش نیز کماکان پشت درها صف ببندند. اما فروپاشی نظام استودیویی و ظهور فیلمسازان «‌ضد فرهنگ» در اوایل دهه 1970، باعث تولید فیلم های ضد جنگی شد که همگی بدون کمک ارتش ساخته شدند؛ البته این مساله و بعد، تشکیل دو کمیسیون تحقیق درباره دخالت نظامی ها در تولید فیلم ها، باعث قطع شدن رابطه پنتاگون با هالیوود نگردید. به گفته دیوید راب که کتابی در مورد ارتباط پنتاگون با هالیوود نوشته: «امروزه، جنگ سرد تمام شده و اتحاد شوروی نیز از هم فرو پاشیده است ولی نوعی سانسور، کمافی السابق، ادامه دارد. تاپ گان، پرل هاربر یا حتی پارک ژوراسیک3 جزو فیلم های پرفروشی هستند که همگی با همکاری پنتاگون ساخته شده اند.»به گفته اولیور استون که هرگز نتوانسته از کمک های نظامی بهره بگیرد: « می خواهند از ما موجودات هرجایی بسازند، نمی خواهند به جنبه های منفی جنگ پرداخته شود. آنها به فیلم هایی که در تلاش اند تا حقیقت را بگویند، کمک نمی کنند؛ بنا براین اکثر فیلم های جنگی در واقع،‌پوستر های تبلیغاتی برای جلب داوطلبانی جدید برای ارتش هستند.» به قول راب: « چیزی که هالیوود بیشتر از یک فیلم خوب دوست دارد، یک معامله خوب است؛ بنابر این از آنجا که می توانند با استفاده از آلات جنگی پنتاگون، میلیون ها دلار صرفه جویی کنند، برایشان معامله خوبی است.» فیلیپ استراب، مدیر روابط سینمایی پنتاگون، این معامله ها را به عنوان کمکی برای « جذب افراد جدید و حفظ شان» تلقی می کند. سایر یادداشت های رسمی پنتاگون فیلم هایی چون پرل هاربر را به عنوان« فیلم های تبلیغاتی» برای ارتش می بینند. فیلمسازها و نیروهای ارتش ضمنا صحبت از واقع گرایی ای به میان می آورند که اتحاد مصلحتی شان برای فیلم ها به ارمغان می آورد. مثلا ریدلی اسکات در مورد سقوط شاهین سیاه گفته است: «می توانستیم فیلم را بدون کمک ارتش بسازیم، ولی در آن صورت اسم اش می شد سقوط گنجشک سیاه.» (شاهین سیاهHAWK BLACK نام یکی از معروف ترین هلی کوپترهای جنگی آمریکایی است.) طرفه آن که تغییراتی که ارتش خواست در فیلم اسکات صورت بگیرد، باعث گردید چند مورد حیاتی در زمینه غافلگیر شدن نیروهای آمریکایی در سومالی حذف یا تغییر و بخشی از بلاهای وحشتناکی که به سر نیروهایشان آمده، نادیده گرفته شد. همان طور که استراب می گوید: «هر فیلمی که از ارتش تصویری منفی ارائه دهد، به نظر ما واقع گرایانه نیست.»