11 نوامبر سال 2001 ، بورلی هیلز، دو ماه از حادثة یازده سپتامبر گذشته و قرار است جلسة مخفیانه ای در«هتل پننسولا» با آن معماری باشکوه « نو استعماری اش» صورت بگیرد. یک طرف میز، کارل گرو، مشاور و در واقع متخصص ماست مالی های جرج بوش نشسته (متخصص ماست مالی، کسی است که رویدادهای سیاسی را به نفع ارباب یا حزب خود تعبیر و تفسیر می کند) و طرف دیگر، چهل نفر از قدرتمند ترین دست اندرکاران هالیوودی نشسته اند؛ بهانة ملاقات آنها این است که ببینند صنعت سینمای آمریکا چه کار می تواند بکند تا به پیروزی در «جنگ با تروریسم»کمک کند. میزان قدرت و نفوذ این « نقشه چینان»خودش حکایتی جداگانه دارد. کارل گرو- که به «مغز بوش»نیز شهرت دارد- نه یک ماهی کوچک، بلکه از آن کوسه های بزرگ حوضچة کاخ سفید است. و از طرف هالیوود نیز تقریبا همه سران استودیوها و دفاتر تولید فیلم حاضرند؛ از مدیر « ویاکام» گرفته تا جفری کتزنبرگ یکی از بنیانگذاران « دریم ورکز». دود سیگاری که فضای تالار را پر کرده، حتما خفه کننده بوده است. پس از پایان جلسه، شری لنزینگ، مدیر کمپانی «پارامونت» گفت:« این نشست دربارة جنگ و سیاستی که باید در پیش گرفت، نبود؛ صرفا گردهمایی عده ای آدم بود که علیه دشمنی مشترک، متحد شده اند.» ولی دیگران با این گفتة لنزینگ موافق نبودند و « پیچک» های بلند قدرت را می دیدند که از واشنگتن کشیده شده و دنبال داربست و تکیه گاهی در هالیوود می گردد. آنها ادعا می کردند که سر و کلة «پروپاگاند» دوباره پیدا شده است. اشتباه می کردند: واقعیت این است که « پروپاگاند» جایی نرفته بوده که حالا برگردد!