سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
کاربردی

سر والتر اسکات در جلد دوم  کتاب "زندگی ناپلئون  " عنوان می دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است ! مقاله ای که در آن به بررسی وضعیت خاندان روچیلد خواهیم پرداخت ، امیدوارم مورد رضای قرار گیرد. ” اگر کنترل امور مالی یک ملت را به من بسپارید ، دیگر برایم مهم نیست که قوانین حاکم بر آن را چه کسی وضع خواهد کرد.”این گفته­ ی مایر روچیلد است . یکی از قدرتمند ترین کسانی که تاریخ بشر تا کنون به خود دیده است.سال­ها بود که کلمات ” بانکدار جهانی”، ” روچیلد”، ” پول” و ” طلا” نوعی شیفتگی مرموز در بسیاری از مردم سراسر جهان ، علی­ الخصوص مردم آمریکا، به وجود می­ آورد.اما اکنون چندین سال است که در آمریکا، بارانی از انتقاد توسط طیف وسیعی از کسانی که از پایگاه رفیعی در اعتماد عمومی برخوردارند، بر سر بانکداران جهانی در حال باریدن است. این افراد کسانی هستند که نظراتشان قابل تامل است و به دلیل مسئولت­هایشان موقعیتی دارند که باعث می­شود بدانند در پشت پرده­ ی سیاست و اقتصاد چه می گذرد.رئیس جمهور اندرو جکسون [2] ، تنها رئیس­ جمهور ما که با سیاست هایش موفق شد بدهی ملی را منسوخ کند، از بانکداران جهانی با لفظ ” لانه­­ ی افعی­ ها ” نام برد و با تمام توان تلاش کرد آن­ها را از عرصه­ ی آمریکا محو کند. جکسون معتقد بود که اگر روزی مردم آمریکا بفهمند که چه­ طور این افعی­ ها کشورشان را اداره می­ کنند، پیش از آن که آفتاب روز بعد طلوع کند انقلابی به وقوع خواهد پیوست.لوئیس تی مک­ فیدن [3] نماینده کنگره که بیشتر از 10 سال به عنوان رئیس کمیته بانکداری و امور مالی مشغول به کار بوده است عنوان می­ کند که بانکداران جهانی ” خدمه­ ی تبه­کار دزدان دریایی مالی هستند که برای بیرون کشیدن یک دلار از جیب افراد حاضرند حتی گلوی آنها را هم ببرند … از نظر آنها مردم ایالات متحده طعمه­ ای بیش نیستند.”جان . اف. هایلان [4] ، شهردار نیویورک، در سال 1911 گفت : ” بزرگترین تهدید برای جمهوری ما حکومت نامرئی ا­ست که مانند هشت­ پایی عظیم الجثه سیطره­ ی لزجش را بر شهر، ایالت و ملت ما گسترانیده است. در راس آن هم گروه کوچکی از بانکداران هستند که به طور کلی با نام ” بانک­داران جهانی” شناخته می ­شوند.آیا این چهره­ های مطرح توصیف درستی از اوضاع ارائه کرده­اند، یا اینکه به نوع بسیار حادی از بیماری پارانویا مبتلا بوده اند؟بیایید به دور از احساسات تاریخ را واکاوی کرده و به حقایق بشت پرده دست بیابیم. حقایقی که پس از روشن شدن، چشمانمان را به روی واقعیت های بسیاری گشوده، و برای کسانی که می خواهند از اتفاقات محیرالعقولی که در صحنه های ملی و بین المللی روی داده ( و می­ دهد ) درک بهتری داشته باشند، آموزنده خواهد بود.آغازی نه چندان شکوهمند اروپا در واپسین سالهای قرن هجدهم ، همزمان با انقلاب آمریکا ، با آنچه ما امروز می بینیم ، تفاوت زیادی داشت. اروپای آن روزگار از مجموعه ای از کشورهای پادشاهی کوچک و بزرگ، دوک نشین ها ، و ایالت هایی تشکیل شده بود که مدام با یکدیگر در حال جنگ و ستیز بودند. بیشتر مردم تا رده­ ی رعیتی تنزل داده شده و از هیچ­گونه حقوق سیاسی برخوردار نبودند. امتیازات ناچیزی هم که توسط “مالکانشان” به آنها داده شده بود، می­ توانست با کوچکترین اشاره ­ای بازپس گرفته شود.

آشنایی با خاندان شیطانی روچیلد

در چنین روزگاری مرد جوانی در صحنه­ ی اروپا پدیدار شد که مقدر بود تاثیرات شگرفی برتاریخ جهان بگذارد. نام او مایر آمشل باوئر[5] بود. سالها بعد نام او ، که البته آن را تغییر داده بود ، مترادف با ثروت، قدرت و نفوذ گردید. او نخستین فرد از خاندان روچیلد بود ، اولین بانکدار واقعاً جهانی ! مایر آمشل باوئر در سال 1743 در فرانکفورت به دنیا آمد. پدرش ، موسس[6] آمشل باوئر طلافروش و صراف دوره­ گردی بود که دیگر از آوارگی و سرگردانی در اروپای شرقی خسته شده و تصمیم گرفت در همان شهری که نخستین پسرش در آن به دنیا آمد ساکن شود. او در جودن استراس (خیابان یهودی­ ها) مغازه – یا بهتر است بگوییم ربا خانه ای باز کرد و صلیب بزرگ سرخ­ رنگی در مقابل در ورودی مغازه­ اش آویخت.مایر آمشل از همان ابتدای کودکی نشان داد که از توانایی ذهنی خارق العاده­ ای بهره­مند است و پدرش زمان زیادی را صرف آموختن راه و رسم ربا خواری و تمام آنچه که از منابع مختلف آموخته بود به وی کرد. باوئر پدر امیدوار بود که پسرش مثل یک خاخام تربیت شود، ولی مرگ زودهنگامش این برنامه را ناتمام گذاشت.چند سال پس از مرگ پدر، مایر آمشل باوئر به هانور رفت و به ­عنوان کارمند در بانکی که به اوپنهایمرها [7] تعلق داشت، مشغول به کار گردید. چیزی نگذشت که توانایی­ های چشم­گیرش مورد توجه قرار گرفت و مدارج ترقی در آن موسسه را به سرعت طی نمود. پاداش این پیشرفت دستیابی به سهامداری جزء بود.اندکی بعد به فرانکفورت بازگشت و توانست کسب و کاری را که پدرش از سال 1750 آغاز کرده بود، از سر بگیرد. صلیب بزرگ سرخ رنگ هنوز هم بر سردر مغازه خودنمایی می­کرد. پدرش آن را به عنوان یک نماد، از پرچم­های سرخ­رنگ یهودیان انقلابی اروپای شرقی اقتباس کرده بود. از آنجا که مایر آمشل باوئر مفهوم واقعی آن را درک می­ کرد، نام خانوادگی خود را به روچیلد (سپر سرخ) تغییر داد، و از همین جا بود که خاندان روچیلد به وجود آمد.پایه ­ی انباشت این ثروت هنگفت در دهه­ی 1970 گذاشته شد: زمانی که آمشل روچیلد دوباره با ژنرال وان استورف[8] ، که در دوران استخدامش در بانک اوپنهایمر پیغام های بانک را به او می­رساند ، ملاقات کرد.وقتی روچیلد متوجه شد ژنرال، که حالا دیگر با دربار پرنس ویلیام هانائو[9] ارتباط داشت ، به سکه­ های کمیاب علاقمند است، تصمیم گرفت از این فرصت نهایت استفاده را ببرد. طولی نکشید که با خودشیرینی­ هایی مثل عرضه ­­ی سکه و جواهرات بدلی با قیمت­های ناچیز به آنان، توانست نظر مساعد ژنرال و سایر درباریان را به خود جلب نماید .تا این که یک روز به حضور شخص پرنس ویلیام بار یافت. پرنس یک دست از کمیاب­ ترین سکه­ های او را خرید، و این نخستین معامله ­ای بود که میان یک روچیلد و حاکم یک منطقه صورت گرفت. کمی بعد روچیلد با سایر حاکمان منطقه هم ارتباط تجاری برقرار کرده بود.چیزی نگذشت که برنامه­ ی دیگری را به اجرا گذاشت تا جای پای خود را در دربار حاکمان گوناگون منطقه­ محکم ­تر کرده و راه رسیدن به اهدافش را هموارتر نماید. او نامه ­هایی به آنان نوشت که در آنها پس از چرب زبانی فراوان درباره­ ی قدرت و شوکت شاهانه­ شان، از ایشان درخواست می­ کرد که او را تحت حمایت خود قرار دهند. متن زیر نمونه­ ای از این نامه­ هاست:” بخت بلند خویش را شاکرم که بارها و بارها توفیق خدمت­ رسانی به آن بارگاه رفیع و ملوکانه را به من ارزانی داشت. هنوز هم هرگاه خاطر خطیر والاحضرت این حقیر را شایسته ­ی دریافت اوامر ملوکانه بداند، همچون گذشته از دل و جان و با تمام قوا آماده به خدمتم. و اگر آن عالیجناب مرا قابل دانسته و رسماً به عنوان یکی از چاکران آستان منصوب نماید، انگیزه­ ی حقیر برای چاکری صد چندان خواهد شد. به شما اطمینان می­ دهم که این لطف هیچگونه مزاحمتی برای دستگاه با شکوه شما نخواهد داشت، ولی در عوض برای موجود حقیری مثل من منشا برکات فراوان از جمله ارتقاء موقعیت تجاری خواهد گردید. تا جایی که می­توانم بدون هیچ تردیدی آینده و مسیر زندگی­ ام را در فرانکفورت تثبیت نمایم. “شگرد او نتیجه داد. در 21 سپتامبر 1769 ، روچیلد موفق شد لوحی با نشان خاندان هس – هانائو را بر سردر مغازه­اش نصب کند، که با حروف سرخ بر آن نوشته شده بود: ” ام. ای. روچیلد، عضو رسمی دربار ملائک پاسبان شاهزاده ویلیام هانائو.”در سال 1770 روچیلد با گتل اشنپر که 17 سال داشت ازدواج کرد، و خانواده­ی بزرگی متشکل از 5 پسر و 5 دختر بوجود آورد. پسرهایشان آمشل، سالامون، ناتان، کالمان (کارل) و جیکوب (جیمز) نام داشتند.در تاریخ اینطور آمده که ویلیام هانائو “که صلیبش از قرون وسطی در آلمان برای همه شناخته شده بود”، در کار تجارت گوشت انسان! (قاچاق انسان) دست داشت. این شاهزاده که با خاندان های سلطنتی متعددی در اروپا قرابت داشت، در ازای دریافت مبلغ مورد نظرش، به کشورهای مختلف سرباز اجاره می­ داد. مشتری پر و پا قرصش هم دولت انگستان بود که برای کارهایی مثل سربه راه نگه داشتن مستعمره­ نشینان در آمریکا، به چنین سربازانی نیاز داشت.تجارت سرباز برای او سود سرشاری به بار آورد، به طوری که وقتی مرد 200,000,000 دلار از خود به جای گذاشت: بیشترین ثروتی که تا آن زمان در اروپا انباشته شده شده بود. فردریک مورتون[10]، نویسنده­ ی زندگینامه­ ی روچیلد، ویلیام را با عبارت ” خونسردترین اشراف زاده و در عین حال حقه باز­ترین دلال اروپا ” توصیف می کند. ( روچیلدها [11]، 1961، ص. 40)روچیلد به خدمت این دلال ” گله­ های انسان” درآمد و در این موقعیت جدید چنان جدیت و مسئولیت ­پذیری از خود نشان داد که وقتی ویلیام بالاجبار به دانمارک گریخت، 600,000 پوند (که در آن موقع 30,000,000 دلار ارزش داشت) را برای نگهداری به او سپرد.به گفته ­ی مرحوم ویلیام گای کار[12]، ناخدا سوم و افسر اطلاعاتی نیروی دریایی سلطنتی کانادا، که ارتباطات نزدیکی با حلقه ­های اطلاعاتی در سراسر جهان داشت، این بنیانگذار سلسله­ ی روچیلد بود که سنگ­ بنای تشکیل ایلومیناتی را طرح­ ریزی کرد و سپس اجرا و گسترش آن را به آدام ویشاپت[13] واگذارد.سر والتر اسکات [14] در جلد دوم کتاب “زندگی ناپلئون[15] ” عنوان می­ دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ­ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است !حقایق برای این که بدانیم پس از آن چه اتفاقی افتاد، به سراغ دایره المعارف یهودشناسی[16] ، چاپ 1905، جلد 10، ص. 494 رفته و در آن می­خوانیم : ” بر اساس افسانه­ ها، این پول هنگفت در بشکه­ های شراب جاسازی شد تا از بازرسی­ های سربازان ناپلئون که وارد فرانکفورت شده بودند، جان سالم بدر ببرد و تا سال 1814 همان طور دست نخورده آنجا ماند.حقایق حکایت از این دارد که این اقدام نه از روی احساس بلکه با اهداف تجاری صورت گرفته است.”اگر جمله ی آخر را با دقت بیشتری مرور کنید، متوجه خواهید شد که معانی زیادی در آن نهفته است. این منبع برجسته و موثق یهودی در اینجا اظهار می­ کند که آنچه روچیلد با آن 30,000,000 دلار انجام داد بیشتر تجارت بوده تا آنطور که در افسانه آمده است، امانتداری!به بیان ساده ­تر روچیلد آن پول را از پرنس ویلیام بالا کشید. اما نکته این جاست که این پول پیش از آن که به دست روچیلد برسد هم آن قدرها پاک و مطهر نبود! دولت انگلستان این پول هنگفت را بابت خدماتی که سربازان ویلیام انجام داده بودند به او پرداخت کرده بود. در واقع ویلیام هم این پول را قبلاً از سربازانش که مالک واقعی آن بودند بالا کشیده بود.به پشتوانه­ ی این پول دو بار بالا کشیده شده بود که مایر آمشل روچیلد تصمیم گرفت اقداماتش را به طور چشم­گیری گسترش داده و در نهایت به اولین بانکدار جهانی تبدیل گردد.یکی دو سال قبل، روچیلد پسرش ناتان را به انگلستان فرستاده بود تا حافظ منافع تجاری خانواده در آن کشور باشد. ناتان بعد از یک اقامت کوتاه در منچستر و انجام چند معامله، به توصیه پدرش به لندن رفت و در آنجا با عنوان تاجر و صراف مغازه­ ای برپا کرد. روچیلد برای سرپوش گذاردن بر آنچه انجام داده بود 3 میلیون دلاری که از ویلیام هس بالا کشیده بود را به عنوان سرمایه به پسرش داد.دایره ­المعارف یهودشناسی سال 1905 به ما می­گوید که ناتان با این پول غارت شده، در طلای کمپانی هند شرقی سرمایه­ گذاری کرد. چون می­ دانست که هنگام لشگرکشی ­های ولینگتون به آن نیاز خواهد شد. با استفاده از این پول دزدی ناتان از چهار جنبه­ ی مختلف سود برد: 1? از فروش سهام ولینگتون، 2? از فروش طلا به ولینگتون، 3? از بازخرید آن ، 4? از حواله کردن آن به پرتقال … و این نقطه­ ی شروع اموال و دارایی­ های عظیم خانواده بود. ( ص. 494 )بله! دایره­ المعارف یهودشناسی به ما می­ گوید که زیربنای تمام این ثروت افسانه­ ای که در طول سال ها برای خاندان روچیلد گردآمده، یک روش تجارت­ گونه­ برای کلاهبرداری بوده است.خاندان روچیلد با ثروت هنگفتی که از چنین راه ­های نامشروعی انباشته شده بود، شعبه­ های دیگر بنیاد روچیلدها را در برلین، وین، پاریس و ناپل افتتاح کرد. روچیلد هر یک از پسرانش را برای اداره­ ی یکی از این شعبه ها برگزید. آمشل برای اداره شعبه ­ی برلین درنظر گرفته شد، سالامون مسئول شعبه ­ی وین گردید، جاکوب (جیمز) به پاریس رفت و کالمان ( کارل) بانک روچیلد در ناپل را افتتاح نمود. مقر اصلی بنیاد روچیلد هم در لندن قرار گرفت و هنوز هم همان جاست. ناتانیکی از معاصرین ناتان روچیلد او را که در بازار سهام لندن به ستون روچیلد تکیه داده، دست های پر قدرتش را در جیبهایش فرو برده و سکوت، بی رحمی و حیله­ گری از او می­ تراود، چنین توصیف می­ کند:” همه می­ گویند چشم­ ها پنجره­ ی روح هستند. اما در باره­ ی روچیلد چاره­ ای نیست جز این که بپذیریم که یا پنجره ها پنجره نیستند، و یا اصلاً روحی در کار نیست که بخواهد از آن ها به بیرون نگاه کند. دریغ از ذره ­ای نور که از درون این موجود به بیرون راه بیابد. این دو سوراخ به داخل پوسته ا­ی توخالی راه دارند که آدم می­ ماند بدون این که چیزی در آن باشد چطور هنوز سرپا مانده است! در برخورد با افراد مختلفی که به دیدارش می ­آیند، پاهایش را به فاصله از هم ­گذارده و متوقعانه ­ترین نگاهی که تا کنون دیده ­اید یا حتی به فکرتان رسیده است از آن چشمان سربی به بیرون پرتاب می­شود. درست مثل این که کسی شمشیری را از نیام کشیده باشد. ملاقات کننده ، که انگار نه با قرار قبلی، که به صورت اتفاقی به آنجا آمده است یکی دو ثانیه می­ ایستد و نگاه­ هایشان با هم تلاقی می­ کند. نگاهی که اگرچه معنایش قابل فهم نیست، اما می ­توان فهمید که معانی مهمی در پشت آن نهفته است. پس از آن چشم­ ها دوباره در غلاف خود فرو می­ روند و او حالت سنگی همیشگی ­اش را باز می­ یابد.در تمام طول صبح ملاقات­ کنندگان بسیاری می ­آیند، و همگی به همین صورت پذیرفته شده و به یک صورت ناپدید می­ شوند. آخر از همه هم خود او ناپدید می­ شود و شما را در حالی که مطلقاً چیزی نصیبتان نشده، برجا می­ گذارد! ” ( فردریک مورتون، روچیلدها، ص. 65) وصیتنامه­ ی مایر آمشلوقتی بنیانگدار خاندان روچیلد در 19 سپتامبر 1812 از دنیا رفت وصیتنامه ­ای از خود به جای گذاشت که فقط چند روز از نگارشش می­ گذشت. او در آن وصیتنامه قوانین ویژه­ ای وضع کرده و نحوه­ ی عملکرد خاندانی که نام او را یدک می­ کشید را در سال­ های آتی مشخص کرده بود. آن قوانین از این قرار بودند:1? تمام پست های کلیدی بنیاد روچیلد باید در اختیار افراد خانواده باشد، نه افراد اجیر شده. فقط افراد مذکر خانواده اجازه ­ی مشارکت در فعالیت های تجاری را دارا می ­باشند.پسر ارشد و بزرگترین پسر خانواده باید به عنوان بزرگ و سرپرست خاندان منصوب شود، مگر این که اکثریت خاندان بر کس دیگری اتفاق نظر داشته باشند. (به خاطر همین استثنا بود که در سال 1812 ناتان به خاطر نبوغ سرشارش به عنوان بزرگ خاندان روچیلد منصوب گردید.)2? افراد خانواده می­ بایست با ازدواج ­های درون­ خانواده­ ای با عموزاده­ های درجه اول یا دوم خود، از پراکنده شدن ثروت کلان خانواده جلوگیری نمایند. ( این قانون در ابتدا به شدت مراعات می ­شد، اما بعدها که خانواده­ های یهودی و بانکدار دیگری هم پا به عرصه وجود گذاشتند، این امکان فراهم شد که برخی از افراد خانواده با افراد برگزیده­­ ای از این طبقات ازدواج نمایند.)3? آمشل به صراحت تمام وارثینش را تحت هر شرایطی از داشتن “هرگونه سیاهه ی اموال و املاک که توسط دولت تنظیم شده و در دسترس عموم باشد” منع کرده است. ” … ” همچنین هرگونه اقدام قانونی برای مشخص شدن یا چاپ میزان مبلغ به ارث گذاشته شده را ممنوع اعلام می­ کنم … هرکس این قوانین را نادیده گرفته و هرگونه اقدامی مغایر آنها انجام دهد، اقدام او به عنوان مخالفت با وصیتنامه تلقی شده و به سزای چنین اقدامی خواهد رسید.4? روچیلد خانواده را به داشتن مشارکت دائمی با یکدیگر دستور داد و مقرر کرد بخشی از سود حاصل از املاک که به افراد مونث فامیل تعلق می ­گیرد در اختیار همسر و پسرانشان قرار گرفته و توسط آن ها مدیریت شود. زنان هیچ نقشی در اداره­ ی امور تجاری نخواهند داشت، و هر کدام از آنها که با این موضوع مخالفت کند سهم سود خود از املاک را از دست خواهد داد. ( این بند آخر برای این بود که هرگونه فکر جدا شدن از خانواده را در نطفه خفه کند. بدون شک روچیلد احساس می­ کرد چیزهای زیادی در زیر قالیچه­ ی خانواده پنهان است که به هیچ قیمت نمی بایست نور روز را به خود ببیند.)استحکام مقتدرانه­ ی خاندان روچیلد در چند عامل مهم ریشه داشت:الف – رازداری تمام و کمال همه­ ی افراد خانواده درباره کلیه­ ی فعالیتهای تجاری که درنتیجه­ ی مراقبت دائمی آنها از یکدیگر حاصل شده است.ب – توانایی غیر طبیعی یا بهتر است بگوییم فوق طبیعی آنها در دیدن فرصت ها و استفاده­ ی از آن ها به بهترین نحو ممکن. تمام افراد این خاندان از ولع سیری­ ناپذیری برای جمع­ آوری قدرت و ثروت برخوردارند و در همه­ ی معاملاتشان نهایت بیرحمی و سنگدلی را به خرج می­ دهند.فردریک مورتون، نویسنده­ ی شرح حال روچیلدها به ما می­ گوید که مایر آمشل روچیلد و پنج پسرش “جادوگران” امور مالی و “حساب گران دیو صفتی” بودند که با کمک یک نیروی محرکه­ ی شیطانی قدرت انجام چنین امور مخفیانه­ ای را به دست آورد­ه­اند.


 

[1] – Rothschild/[2] Andrew Jackson/[3] Louis T. McFadden/[4] John F. Hylan/[5] Mayer Amschel Bauer/[6] Moses/[7] Oppenheimers/[8] /eneral /on Estorff/[9] Prince William of Hanau/[10] Frederic Morton/[11] The Rothschilds/[12] William Guy Carr/Adam Weishaupt [13]/[14] /ir Walter Scott/[15] Life of Napoleon/[16] Jewish Encyclopedia/ نویسنده : وعده صادق/ گردآوری : ظهور12







      

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ «رونالدو» ستاره سابق فوتبال برزیل برای بالا بردن شانس انتخاب یک فیلم سینمایی فلسطینی به عنوان بهترین فیلم، قراردادی را با این فیلم به ثبت رساند.رونالدو در این فیلم نقش «حمد النیرب» یک جوان فلسطینی را که به "رونالدو فلسطینی" شهرت دارد، بازی می‌کند. این جوان در حمله هواپیماهای رژیم غاصب صهیونیستی به غزه پای خود را از دست می‌دهد. تصویربردازی این فیلم در نیمه سپتامبر آینده در لبنان آغاز می‌شود. پیش از این، رونالدو به عنوان سفیر صلح در سال 2005 برای بازدید از وضعیت کودکان فلسطین به این کشور سفر کرده بود. رونالدو چند سال پیش نیز پیشنهاد بازی در یک فیلم ایرانی به تهیه‌کنندگی و کارگردانی «منصور سهراب‌پور» و «محمدحسین لطیفی» که درباره یک دختر فلسطینی است را پذیرفته بود. یادآور می‌شود رونالدو (با نام کامل Ronaldo Luís Nazário de Lima) جام جهانی 1994 و 2002 را برای کشورش به ارمغان آورد و سه بار در سال‌های 1996، 1997 و 2002 جایزه بهترین بازیکن جهان را به خود اختصاص داد.







      

  چندی پیش پایگاه اینترنتی اخبار روز وابسته به گروهک های ضد انقلابِ مقیم آلمان با اشاره به بی رونقی شبکه های ماهواره ای دارای گرایش سیاسی ازعان داشت :  (امروز حتی تلویزیون های سیاسی مانند صدای آمریکا هم دریافته اند که مخاطب برای اخبار و تحلیل های سیاسی پای آن ها نمی نشیند) کانال من و تو در اواخر اکتبر (2010) آبان ‌ماه 1389 در کشور انگلستان و شهر لندن راه اندازی شد . امواج این کانال از طریق ماهواره ‌هاتبرد ، برای ایرانیان سراسر جهان ،‌ خصوصا ایرانیان داخل کشور پخش می ‌شود . همه ی اهداف و برنامه‌ ها روشن بود ؛ کارمندان ، گردانندگان ، مجریان و حتی سرمایه ‌گذاران از روز اول خود را نمایان کردند .بدین ترتیب این طور القا شد که قرار بر مخفی ‌کاری نیست .  گفته می ‌شود ، برادر و خواهری با نام‌ های کیوان و مرجان عباسی ( که هم اکنون زن و شوهر هستند) مدیران اصلی این کانال هستند و گروه تلویزیونی مرجان ، صاحب اصلی کانال من‌ و تو محسوب می‌شود اما شایعات دیگری وجود دارد که عنوان می‌ کند سرمایه‌ گذار اصلی این کانال یک خواننده فراری به نام فائقه آتشین و یا فرد مجهول دیگری است. پدر این دو تن مالک تلویزیون آزادی در واشنگتن دی سی و شبکه پورنوی  Hostlertv  در کانادا می باشد ، باید توجه نمود که بخش عمده ای از بودجه ی شبکه های من و تو ، یک و دو از وزارت امور خارجه انگلیس گرفته شده است . رابطِ این افراد نیز فردی به نام مک وولین می باشد که به عنوان مدیر و یکی از مشاورین ارشد این گروه فعالیت می کند و با همکاری وی ، وزارت امور خارجه انگلیس بودجه ی راه اندازی این دو شبکه را تامین نموده . اما برای سال 2011 با همکاری عباسی پدر، یک بودجه ی هنگفت 40 میلیون دلاری را از محل بودجه ی امنیتی و هجوم رسانه ای آمریکا برای ایران در پنتاگون دریافت می کند . براساس گزارش ها بودجه ی 40 میلیون دلاری این شبکه در حقیقت 40 برابر بیشتر از بودجه ی شبکه اسطوره ای فارسی 1 است و باید توجه داشت که این شبکه  تحت حمایت مستقیم سازمان MI5 انگلیس است.نکته‏ ی ابتدایی انتخاب اسم برای این شبکه است ، دست ‏اندرکاران این شبکه با انتخاب اسم من و توعملاً خواستار تعامل و ارتباط با مردم ایران هستند و سیاست خود را پخش فیلم ، سریال ، اخبار و گزارش‏های متنوع برای من و تو قرار داده‏ اند . باید توجه نمود که بخش عمده ای از بودجه ی شبکه های من و تو ، یک و دو از وزارت امور خارجه انگلیس گرفته شده است . باید توجه داشت که هدف عمده ی این شبکه ، قشر مادران و زنان جامعه ‏ی ایران هستند و در این راستا سعی شده با چاشنی‏ هایی از جمله آشپزی ، طنز و حتی رقص به جذب مخاطب هدف خود پرداخته شود . از دیگر استراتژی این شبکه استفاده از خوانندگان خارج ‏نشین و کپی ‏برداری از برنامه‏ های شبکه‏ های انگلستان می باشد . این شبکه با رویکردی کاملاً ضد ایرانی حتی در تیتر یک اخبار سایت خود ، خبری را با عنوان (پشتیبانی جمهوری ‏خواهان از حمله ی نظامی به ایران) آورده است که این امر ناخواسته به هویدا سازی اهداف پشت پرده ی این شبکه انجامید . تلویزیون(فارسی 1و من و تو )برای جلب مخاطب راه اندازی شدند . فارسی وان با پخش سریال های مطرح جهانی به صورت دوبله شده مخاطبانی را جذب کرد اما به دلیل همین جنبه ی سرگرمی صِرف ، آرام آرام دچار یک فرودستی در جذب مخاطب شد . من و توتجربه ی مشابهی است که به بخش سبک زندگی غربی و شوهای تلویزیونی و... می پردازد و در کنار شام ، مشروب خواری را ترویج می کند.  هر چند که سایر بخش‏ های این شبکه رویکردی سرگرم کننده دارند ، اما اهداف آن کاملاً مغایر با فلسفه ‏ی نظام اسلامی بوده و دقیقاً رویکردی اومانیستی و مادی‏محور را دنبال می‏کند .

 اما مهم آن است که در پس این شبکه چه می گذرد ؟ و این شبکه چه رویکردی دارد ؟

 این روند باز می گردد به جنگ های نظامی دشمنان دیرینه ی نظام جمهوری اسلامی ایران که طی 8 سال دفاع مقدس به شکسته شدن دندان های تیز شده برای تصاحب این مرز و بوم انجامید و آنان را در نیل به اهداف شومشان ناکام گذاشت ؛ از آن زمان به بعد بود که جهان خواران استعمارگر وارد فاز جدید جنگی شدند ، این فاز جنگ نرم نام دارد . مرحله ای دیگر نه جان و مال ما بلکه افکار و عقاید انسان ها مورد هجوم و تخریب قرار می گیرد . یکی از حربه های این نوع جنگ استفاده از رسانه ها بالاخص شبکه های ماهواره ای و فیلم ها و اینترنت می باشد . شبکه ی من و تو نیز درصدد است تا با تزریق سبک زندگی غربی که در محتوای تمام برنامه ‏های این شبکه مشاهده می‏ شود افکار و عقاید و سبک زندگی ایرانیان را تحت تاثیر قرار دهد . تغییر رفتار و سبک زندگی و الگوی رفتاری که بیشتر زنان جامعه ی ایرانی را هدف قرار داده ، و نشان می‏ دهد که هدف‏‏ گزاری مسئولان این شبکه کدام قشر از جامعه ایرانی را نشانه گرفته است. اگرچه در کانالی مثل فارسی‌ وان اهداف سیاسی زیاد ، موضع ‌گیری علیه نظام مشهود و بارز نبود ، اما در شبکه ی من ‌و تو این اهداف سیاسی با پخش چند برنامه‌ مثل ، اتاق خبر ، دکتر کپی ، سالی تالک و انقلاب به روایت تصویر و ... به صورت علنی دنبال می ‌شود . اما باز هم نباید از پشت پرده ی این شبکه غافل شد که نشان دهنده ی عمده‌ترین فعالیت رسانه ‌ای این شبکه ، یعنی تلاش بی‌ وقفه ، هماهنگ و برنامه ‌ریزی شده برای تغییر سبک و روش زندگی و معاشرت افراد در جامعه است . این جوامع از کوچک ترین نهاد آن یعنی خانواده ، جمع دوستان ، آشنایان و اقوام شروع می‌ شود و تا سطح همکاران ، همشهریان ، هموطنان و هم‌ نوعان را در بر می‌ گیرد . مصادیق فراوان ترویج فرهنگ مبتذل غربی ، در همه برنامه‌های این شبکه فراوان دیده می‌شود که به چند نمونه بسنده می‌کنیم : شبکه ی من و تو نیز درصدد است تا با تزریق سبک زندگی غربی که در محتوای تمام برنامه ‏های این شبکه مشاهده می‏ شود افکار و عقاید و سبک زندگی ایرانیان را تحت تاثیر قرار دهد . در برنامه ی بفرمائید شام ، عمده افراد شرکت ‌کننده در ضیافت شام ، از گونه‌ های مختلفی انتخاب شده‌اند تا مخاطب با هر نوع سبک و روش زندگی ، بالاخره با یکی از این افراد احساس همزاد پنداری بیشتری کند تا در ادامه ، قبح برخی رفتارها با مشاهده ی تحقق آن ها در فرد مشابه ، زدوده و انجام آن نوع از معاشرت و زندگی برایش محقق شود . بسیار دیده شده در صورتی که میهمان و میزبان از جنس مخالف بوده اند و هنگام ورود میهمان ، گوینده ی برنامه تذکر می ‌دهد که بوسیدن طرف مقابل فراموش نشود و در صورت انجام ندادن این کار ، فرد فراموش ‌کار را بی‌ فرهنگ خطاب می ‌کند و این گونه هنجار و ضدهنجار ، یا ارزش و ضدارزش را برعکس به مخاطب القا می ‌کنند . در آخر باید خاطر نشان شویم که هرچند رسانه‏ ی ملی در شرایط فعلی و با هجوم این تعداد شبکه سرگرم کننده ، قدری در موضع انفعال قرار دارد ، اما همواره نشان داده با حرکت‏های درخشان مثل تولید سریال مختارنامه و یا مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر، می‏توان رسانه‏ای دینی و در عین حال با نشاط داشت. با این حال، نباید از یاد برد که (سرگرم سازی) یک صنعت است با تمام قواعدی که برای خود دارد. یکی از قواعد پذیرفته شده در این صنعت به رسمیت شناختن نیاز مخاطب به شادی و سرگرمی ، و تلاش برای استفاده از همین اصل جهت رقابت با دیگران است .







      

در واکنش به جنایات فاجعه آمیز رژیم غاصب صهیونیستی، روز گذشته و به همت جنبش عدالتخواه دانشجویی، مراسمی تحت عنوان «قصاص جالوت» در سالن اسوه برگزار شد. در این مراسم که دانشجویان، طلاب و عده ای از مردم در آن حضور داشتند، دانشجویان ضمن بازخوانی آیات جهاد و قتال با مستکبرین و بویژه کفار یهود، با مروری کوتاه بر گفتمان حضرت امام، بر مبارزه با غاصبان قدس و دفاع از مظلومین فلسطین و تشکیل جبهه واحد جهانی مردمی در این زمینه تاکید کردند. دانشجویان حاضر در این مراسم تاکید نمودند: "در حالی که بیش از 60 سال از اشغال فلسطین توسط رژیم جعلی صهیونیستی و جنگ نابرابر گلوله و سنگ می گذرد، این رژِیم سفاک همچنان به قتل عام و کشتار بی رحمانه کودکان شیرخوار و زنان بی گناه و مظلوم فلسطینی دست می یازد و این اتفاقات درانفعال ذلت بار کشورهای اسلامی و سکوت معنادار سازمانها و مجامع بین المللی مدعی حقوق بشر هر روز بارها و بارها تکرار می شود. هر روز کودکان شیرخوار و زنان فلسطینی، مبارزان انتفاضه فلسطین، رزمندگان حزب الله، فرماندهانی چون شهید حاج عماد مغنیه و… قربانی حملات وحشیانه و جوخه های ترور این رژیم که سردمدار ترورسیم دولتی است، می شوند." دانشجویان عدالتخواه تصریح کردند "این حرکت تلاشی است برای قصاص جنایتکاران جنگی رژِیم منحوس و جعلی اشغالگر قدس و اعلام حمایت رسمی از عملیات استشهادی مبارزان و جهادگران عرصه شهادت فی سبیل الله. اگرچه پاداش حقیقی همان رضوان الهی و بهشت جاودانی است که وعده حتمی و یقینی خداوند برای مجاهدان فی سبیل الله است." دانشجویان اظهار امیدواری کردند "با تداوم خط سرخ شهادت، شادی قلبی مستضعفان و لبخند کودکان معصوم فلسطینی و دعای خیر و سرور مسلمانان و همه مظلومان و مستضعفان جهان از نابودی این رژیم اشغالگر را در جهان شاهد خواهیم بود انشاالله." در این مراسم اعلام شد: "این هدیه از طرف مردم ایران برای حمایت از خانواده های شهدای استشهادی ای که برای اعدام انقلابی این سه جنایتکار ارتش این رژیم اقدام به عملیات استشهادی کنند در نظر گرفته شده تا با گسترش عملیات استشهادی سران جنایتکار این رژیم هر لحظه برای مرگ جهنمی خود لحظه شماری کنند." همچنین در این مراسم خانم رجایی فر دبیر ستاد پاسداشت شهدای جهان اسلام ضمن حمایت از این برنامه، خواستار ترویج فرهنگ جهاد و شهادت در میان جوانان و خصوصاً دانشجویان شد. ایشان با انتقاد از سیاست خارجی کشور در تجدید رابطه با کشورهایی چون مصر و لیبی، این مشی را در تضاد با منافع ایدولوژیک و آرمان های انقلاب اسلامی دانست و شخص حسنی مبارک و دولت مصر را در کشتار فلسطینیان شریک دانست و خواستار تجدید نظر در ارتباط با کشور مصر شد. ایشان با نقد نظام سلطه سرمایه داری جهان و تشریح این نکته گفت: جریان سلطه سرمایه داری جهان به دنبال ارتباط با جریان سرمایه داری داخلی است و این زنگ خطری برای نابودی آرمانهای انقلابی اسلامی است. وی ریشه های جنبش ضد عدالت جهانی را نظام سلطه سرمایه داری جهانی و در راس آن زرسالاران صهیونیست دانست و خواستار مقابله با جریان بنیان افکن ضد عدالت شد. وی مذاکره ایران با آمریکا برای امنیت در عراق را بدلیل  آتش افروزی امریکا و ایجاد تفرقه میان مسلمانان عراق  بی تأثیر دانست و گفت که اصلی ترین عامل ناامنی در عراق حضور اشغالگران است. جایزه تعیین شده برای اعدام انقلابی ایهود باراک (وزیر جنگ اسراییل) 400هزار دلار، آموس یادلین (فرمانده اطلاعات ارتش) 300هزار دلار ومئیر داگان (رییس سازمان موساد) 300 هزار دلار، در مجموع 1میلیون دلار به عنوان حداقل جایزه تعیین شد. از آنجایی که دیگر نهادهای مردمی و NGO های حمایت از فلسطین با اعلام و ارسال کمک های نقدی برای افزایش جایزه قصاص این جنایتکاران حمایت خود را ادامه خواهند داد این جایزه افزایش خواهد یافت. همچنین در این مراسم سایت www.qesas.ir     برای ثبت نام داوطلبان اهدای کلیه برای افزایش جایزه قصاص سران این رژیم  راه اندازی شد. همچنین چند تن از حضار و طلاب و دانشجویان دانشگاههای مختلف، به نمایندگی از جمع فرم های اعلام آمادگی برای اهدای کلیه را پرکردند. در این برنامه اعلام شد این جایزه به هرکس که اقدام به اعدام انقلابی این سه نفر کند اعم از مسلمانان (شیعه و سنی)، مسیحیان مؤمن و یهودیان مؤمن در هر نقطه ای از جهان که این اعدام انقلابی (قصاص) را به سرانجام برساند، به خود یا خانواده و بازماندگانشان تعلق خواهد گرفت. این برنامه به همت جنبش عدالتخواه دانشجویی و با حضور نهادهای غیر دولتی حامی مردم فلسطین و جمعی از دانشجویان دانشگاههای تهران و طلاب حوزه های علمیه برگزار شد. همچنین برخی بازتاب‌های این مراسم به نقل از سایت «جنبش عدالتخواه دانشجویی» به این شرح است:

http://www.qodsna.com/NewsContent-id_5646.aspx

http://palestine-persian.info/fa/

http://www.ynetnews.com/articles/0,7340,L-3517016,00.html

http://www.israelenews.com/view.asp?ID=1349

http://eye-on-the-world.blogspot.com/2008/03/islam-is-peace-and-love-iranian-student.html

http://gatewaypundit.blogspot.com/2008/03/iran-announces-kidney-donation-drive-to.html

http://jesusraptureme.blogspot.com/2008/03/iranian-group-calls-to-kill-israeli.html

http://www.israelforum.com/blog_article.php?aid=1319523

http://www.alqabas.com.kw/Final/NewspaperWebsite/NewspaperPublic/ArticlePage.aspx?ArticleID=368901

http://www.alkhaleej.ae/articles/show_article.cfm?val=489615

http://members.nowpublic.com/barry_artiste

http://www.infolive.tv/en/infolive.tv-19494-israelnews-iranian-group-vows-give-money-whoever-kills-ehud-barak-meir-dagan-or

http://www.almanar.com.lb/NewsSite/News.aspx?language=en

http://www.worldnetdaily.com

http://www.almanar.com.lb/NewsSite/NewsDetails.aspx?id=37410

http://www.nowpublic.com/world/islamic-student-justice-seekers-flying-paradise

http://www.wikio.com/news/Amos+Yadlin

http://motnews.blogspot.com/2008/03/iran-planning-to-assassinate-israeli.html

http://backspin.typepad.com/backspin/2008/03/iranian-style-s.html

http://www.ynetnews.com/articles/0,7340,L-3517016,00.html

http://www.iol.co.za/widgets/rss_redirect.php?artid=nw20080310115032798C474927 & setid=1 & sectid=123 & url=iol & vne=0 & csect=Middle+East

http://www.einnews.com/syria/newsfeed-syria-law

http://antonyloewenstein.com/blog/2008/03/09/a-state-like-no-other

http://www.haaretz.com/hasen/pages/ShArt.jhtml?itemNo=543087 & contrassID=1 & subContrassID=5 & sbSubContrassID=0 & listSrc=Y







      

به گزارش گروه بین الملل مشرق، گردهمایی بیلدربرگ از 9 تا 12 ژوئن (پنجشنبه 19 تا یکشنبه 22 خرداد) در هتل "سورتا هاوس" در "سنت موریتز" سوئیس برگزار شد که در آن موضوع تغییر حکومت سوریه و راه انداختن یک جنگ بزرگ در خاورمیانه مورد بحث قرار گرفت.
این هتل در ناحیه حنوب شرقی سوئیس بوده و امسال محل حضور پر هزینه ثروتمندترین افراد کره زمین و رهبران سیاسی بود که خود را انجمن اقتصادی و سیاسی جهان می نامند حال آنکه برخی معتقدند این نشست بیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی است. این دسته از تحلیلگران معتقدند سران فراماسونری جهانی سه نشست سالانه برگزار می کنند که بخش اقتصادی آن در گردهمایی "داووس" بخش امنیتی آن در گردهمایی "مونیخ" و بخش سیاسی آن در گردهمایی "بیلدربرگ" برگزار می شود که بیلدربرگ از همه مخفیانه تر و بدون پوشش خبری است و تنها یکی از خروجی های آن، نشست سران "گروه هشت" است.

بیلدربرگ اگرچه مدتی است با حضور رسانه ها در مقابل در هتل مخالفت نمی کند اما در داخل محل برگزاری، رازهای بسیاری نهفته است.

هتل بسیار زیبا و مجلل "سورتا هاوس" که به شکل کاخ ساخته شده است، در دل طبیعت جای گرفته که چشم انداز بسیار زیبایی به سمت کوهستان و دریاچه دارد. این هتل یک کیلومتر و850 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و در دو کیلومتری سنت موریتز مستقر است.

سوئیس بار دیگر برای چهارمین بار میزبان این گروه بود. . افراد این گروه مرموز امسال همراهانی نیز با خود داشتند. این در حالی رخ داد که همدست جنایتکار این گروه که «کمیسیون سه ضلعی» نام دارد در آمریکا نشستی برگزار کرد اما بیلدربرگ برای منحرف کردن رسانه ها، از برگزاری نشست در آمریکا اجتناب کرد. بنیاد (باشگاه) بیلدربرگ، بسیار محرمانه و انحصاری به فعالیت خود ادامه می دهد. برای اینکه در این بنیاد پذیرفته شوید، حتماً باید دارای یک بانک چند ملیتی، شرکت چند ملیتی و یا کشور چند ملیتی باشید. این بنیاد پیوسته مورد علاقه سوداگران قدرت، مغزهای متفکر اقتصادی و رهبران جهانی بوده است. آرزوی اعضای این گروه، نیل به هدف مشترک نهایی شان با «کمیسیون سه ضلعی» می باشد: یعنی حمله آمریکا به لیبی برای تشدید ناآرامی منطقه و نهایتاً حمله آمریکا به ایران و سوریه و لبنان به جانبداری از رژیم اسرائیل.

بیلدر برگ کلوپ

در طی سال‌های اخیر بیلدربرگی‌ها بسیار از تلاش کسانی که خود آنها را «ناسیونالیست‌های شیطان صفت» می‌خوانند و مانع از تشکیل «دولت واحد جهانی» توسط این گروه شده‌اند گله‌مند و شاکی هستند. این گروه می‌خواهد قیمت نفت تغییر پیدا کند تا بدین‌وسیله آن‌دسته از مردم آمریکا که مخالف تشکیل «حکومت واحد جهانی» هستند نهایتاً سر تسلیم خم کنند. آنها می‌خواهند در آینده جنگ‌ها را راه بیندازند تا به سود برسند و با «حکومت واحد جهانی» خود نهایتاً صلح را به وجود بیاورند؛ البته اگر در آن زمان بشود صلح ایجاد کرد. پیداست که سوئیس باید جایگاه مطلوب آنها باشد. چرا که سوئیس به دور از چالش‌های سیاسی سال‌هاست که خود را از نظر سیاسی بی‌طرف اعلام کرده است و این برای آنها یعنی جایگاه آرام برای جلسات‌شان.

به غیر از چند رسانه غیر مستقل در اروپا و آمریکا، هیچ رسانه ای در جهان اخبار و حواشی این جلسه بسیار مهم سری را تحت پوشش قرار نمی‌دهد. نیویورک تایمز، واشنگتن پست، لس‌آنجلس تایمز و امثالهم به هیچ وجه خود را در جریان این نشست سالیانه و فعالیت‌های این بنیاد مخوف قرار نمی‌دهند چرا که اعضای این روزنامه ها خود از شرکت‌کنندگان نشست‌های بیلدربرگ هستند.
طبق اخبار موثق ارسالی توسط عوامل "جیم تاکر" و "الکس جونز" خبرنگاران نفوذی به داخل گردهمایی بیلدربرگ 2011 میلادی، چند مورد بسیار حیاتی و مهم در برنامه کاری امسال گروه گنجانده شده است:
1- بهار عربی: بیلدربرگی‌ها بسیار از این نگرانند که مجلس نمایندگان آمریکا بزودی با ادامه حملات غیرقانونی نیروهای ناتو و سازمان ملل به لیبی مخالفت کنند. هم‌اکنون زمزمه‌هایی در مجلس نمایندگان بخصوص در میان جمهوریخواهان وجود دارد که نیروهای ناتو که مسبب شکل گیری جنگ داخلی در لیبی هستند عقب نشینی کنند. بیلدربرگی‌ها شدیداً خواستار یک جنگ بزرگ در خاورمیانه می‌باشند تا بدین‌وسیله در اثر جنگ و کشتارجمعی، کیسه‌ پول روانه جیب رؤسای تجاری این بنیاد شود. "ناتان روچیلد" کسی بود که علاوه بر سرمایه‌گذاری برای ارتش ناپلئون در نبرد واترلو برای ارتش حریف و دشمن او یعنی "دوک ولینگتون" هم سرمایه‌گذاری کرد. بنیاد روچیلد در جنگ‌های پروس، جزیره کریمه، تسخیر کانال سوئز توسط انگلیس علیه فرانسه، جنگ مکزیک، و جنگ‌هانی داخلی آمریکا سرمایه‌گذاری کرد.

2- سانسور اینترنتی: بیلدربرگ قویاً نگران تأثیر اینترنت بر حرکت‌های آزادی‌خواهانه جهان امروز است. بدین‌وسیله سعی شده که اخیراً بسته‌های پیشنهادی ارائه‌شده در کنگره آمریکا برای اختصاص سرمایه به منظور تنزل دادن اینترنت به محدودترین و پایین‌ترین سطح ممکن مورد توجه جدی قرار گیرد.

کمیسیون اروپا هم بتازگی به اِعمال قوانین شدید و سختگیرانه برای محدود کردن آزادی‌های فردی در اینترنت و نابودی فضای بی‌طرفی و دموکراسی چراغ سبز نشان داده است. در آمریکا هم رسانه‌هایی که حکم مرغ مقلد را دارند بظاهر مخالف مجموعه این قوانین که ACTA نام دارد هستند و در خفا دست در دست بیلدربرگی‌ها دارند چرا که خود از بیلدربرگی‌ها هستند. این قوانین، یعنی خفه‌کردن انسان‌های وارسته که براستی به نام و اعتقاد حفظ کپی‌رایت و مبارزه با تروریسم قصد دارند جلوی بیلدربرگ و دستان نامرئی مدعیان مالکیت کره زمین بایستند.

طرفداران جهانی‌شدن با وجود اینترنت مخالفتی ندارند چرا که برای آنها پولساز است. این افراد جایی با اینترنت مخالفت میکنند که آزادانه و شجاعانه دست آنها را رو کرده و با سیاست‌های جهانی‌شدن آنها مخالفت کند. در آینده شاهد ظهور وسیع همین نوابغ بیلدربرگی در عرضه سیاست خواهیم بود که از مردمان جهان می‌خواهند از اینترنت استفاده نکنند چون در حال تبدیل‌شدن به یک سلاح تروریستی برای نابودی نوع بشر است و باید برای سلامتی خود و کودکانشان سرشان را پایین بیندازند.

3- به درازا کشاندن بحران اقتصادی: بیلدربرگی‌ها سعی دارند تا میزان ورشکستگی‌های بانکی و مردمی را تا حد اعلا بالا ببرند. آنها کشورهای پرتغال، ایرلند، یونان و دیگر اعضای اتحادیه اروپا در درجه اول اهمیت قرار داده‌اند.

مغز شرور پنهان (بیلدربرگ) خواستار افزایش چشمگیر قیمت نفت و گاز و سقوط اقتصاد کشورهاست؛ کافی است به مرگ دلار، افزایش قیمت انرژی، و شلوغیها واعتراضات سراسر دنیا توجه کنید؛ آن‌وقت خواهید یافت بیلدربرگ چه می‌خواهد.

این بنیاد تصمیم دارد تا با نابودکردن درآمد و دارایی ملی کشورها، آشتی بیشتر قدرت و پول، و بهره‌وری از یک بحران اقتصادی یک دولت جهانی با یک ارز رایج و حکومت پلیسی بوجود آورد.

4- تعیین رئیس جدید صندوق بین‌المللی پول: این شخص در این گردهمایی مشخص شد. استانلی فیشر، رئیس بانک مرکزی رژیم صهیونیستی، پیش‌تر آمادگی خود را برای تصدی پست ریاست صندوق بین‌المللی پول اعلام کرده بود. مقامی که قبلاً دومینیک استراسکان آن را بر عهده داشت که خود نیز از دعوت‌شدگان چندساله جلسات بیلدربرگ بوده است. فیشر همچنین یکی از اعضای شورای مناسبات خارجه کمیسیون سه ضلعی است.

استراسکان پس از اتهام مبنی بر تجاوز به یک پیشخدمت هتل از این پست استعفا داد. بسیاری معتقدند که بیلدربرگ، طراح این داستان و عامل به جریان افتادن مجدد این پرونده پس از گذشت سال‌ها بوده تا بدین‌وسیله او را از این پست کنار بگذارد.

تا همین اواخر، رقابت میان فیشر، آگوستین کارستنس (رئیس بانک مرکزی مکزیک) و کریستین لگارد (وزیر دارایی فرانسه) وجود داشت اما باید دید رئیس انتخاب‌شده، نهایتاً کدامیک از این سه نفر خواهد بود.

5- افزایش جنگ و کشتار: منبع خبری جیم تاکر در جلسه بیلدربرگ گفته است که ایجاد جنگ در خاورمیانه یکی از مهمترین برنامه‌های بیلدربرگ است. این منبع گفته که بیلدربرگی‌ها بر این اعتقادند که جمعیت جهان بسیار زیاد شده و فقط جنگ می‌تواند تا حدودی این مشکل را چاره کند. وی به جیم تاکر گفته است که تمامی افراد عضو بیلدربرگ بصورت متحد‌الرأی بر این تصمیم استوار بوده و لزوم بروز جنگ را قطعی می‌دانند.

کشتار و ذبح انسان و دامن زدن به مرگ و میر در فرقه های ماسونی از جمله بیلدربرگ، جزء اصول اصلی است و عوامل این گروه ها موظفند، تا حد ممکن به جنگ و نسل کشی دامن بزنند تا جمعیت جهان کاهش یابد.

جیم تاکر به عصبانیت شدید بیلدربرگی‌ها اشاره کرده است که ناشی از حضور خبرنگاران و رسانه‌ها در محل نشست و بروز خبر از داخل به بیرون توسط عوامل شناخته‌نشده می‌باشد. او گفت که روبرت مردوخ، یهودی صهیونیست متنفذ رسانه‌های جهان، از طرف بیلدربرگ مأمور شده بود تا روزنامه‌های گاردین و آیریش‌تایمز را از پوشش خبری گردهمایی منصرف کند که موفق نشد.

منابع تاکر به وی گفته‌اند که بیلدربرگی‌ها بشدت از حضور رسانه‌ها و معترضان در جلوی هتل محل برگزاری گردهمایی شوکه شده‌اند.

بیلدر برگ کسینجر

حواشی گردهمایی امسال (2011)

1- مقامات سوئیسی مدعی بودند که احتمال بمب‌گذاری وجود داشته و به همین دلیل شاهراه ارتباطی به محل برگزاری گردهمایی را که از کنار روستایی در دامنه آلپ می‌گذرد تا دو ساعت مسدود کرده بودند.

2- در روز 9 و 10 ژوئن، "ماریو بورگزیو" عضو حزب لگانورد ایتالیا و کمیته آزادی‌های مدنی، عدالت و امور رفاهی پارلمان اروپا، خواستار ورود به گردهمایی و اعتراض به بیلدربرگ شد که سرانجام از سوی تیم محافظان گردهمایی بشدت مورد حمله قرار گرفته و با بینی شکسته بازداشت شد. بورگزیو طبق یک عمل قانونی خواستار ورود به سالن بوده و به همین دلیل از گارد امنیتی و پلیس سوئیس شکایت کرده است. سفارت ایتالیا در سوئیس هم خواستار بررسی اتفاقات شده است. بورگزیو خود در این مورد می‌گوید: "در اغاز پلیس سوئیس مرا بازداشت کرد و سپس گارد امنیتی با وحشیانه‌ترین حالت به من حمله کرد. بله، من به بیلدربرگی‌ها اعتراض میکنم چون بدون رضایت انسانهای این کره خاکی هر چه دل‌شان بخواهد می‌کنند و در مورد سرنوشت‌ها انسان‌ها تصمیم‌گیری می‌کنند. این بنیاد با مخفی‌کاری کارش را جلو می‌برد."

3- عده‌ای از نمایندگان مجلس سوئیس به رهبری "دومینیک بائتیگ" در مقابل محل برگزاری گردهمایی تجمع کردند و خواستار دستگیری چند تن از اعضای این محفل ماسونی از جمله هنری کسینجر، جرج دبلیو بوش، دیک چنی، و ریچارد پرل که از سوی دادگاه‌های بین المللی جنایتکار جنگی شناخته شده و تحت پیگرد هستند، شدند. کسینجر و پرل از مدعوین همیشگی بیلدربرگ هستند و کسینجر که یک یهودی صهیونیست سرشناس است معمولاً ریاست جلسات را بر عهده دارد. ریچارد پرل، یهودی صهیونیست و از اصلی‌ترین استراتژیست‌های سیاست خارجی و راهبردهای نظامی پنتاگون و طراح اصلی جنگ عراق و افغانستان و اشغال این دو کشور بود که اکنون به عنوان طراح سرنگونی حکومت سوریه مطرح است.

جرج دبلیو بوش در ماه فوریه به دلیل صدور حکم بین‌المللی مبنی بر دستگیری وی به علت جنایت در گوانتانامو به سوئیس پناه برد.

لوکاس رایمن، یکی از سیاستمداران سوئیسی اذعان داشت که «حزب مردم» مجلس سوئیس قویاً با اعمال صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و بنیاد بیلدربرگ آشنا و با آنها مخالف است.

گفتنی است که بائتیگ شجاعانه گارد امنیتی محل برگزاری گردهمایی و بلدربرگی ها را متوجه عواقب اعمالشان و مخفی‌سازی‌های علیه حقوق بشر کرده است.

4- حضور جوانان همجنس‌باز در ساعات پذیرایی گردهمایی: منابع جیم تاکر از حضور مردان تن‌فروش همجنس‌باز در خلال ساعات پذایرایی از میهمانان گردهمایی خبر دادند. به گفته این منابع، این افراد پیش از حضور میهمانان، وارد تالار «ال پارادیزو» شده و همراه با متصدیان پخش مشروبات الکلی، نمایش‌ها و پذیرایی‌های مختلفی را در آنجا انجام داده‌اند که بسیار هم هزینه در بر داشت. یکی از متصدیان مشروبات الکلی، چاقوی کوچکی را که ابزار کار وی بوده همراه داشته است که به علت یافتن آن در جیب او، ساعت‌ها توسط تیم امنیتی مورد سؤال قرار گرفته است.

5- در روز 11 ژوئن، بیلدربرگی‌ها با خیل عظیمی از معترضان روبرو شدند. "اریخ اشمیت" مدیر اجرایی گوگل، "فرانکو برنابی" مدیر اجرایی تله‌کام ایتالیا، "یینگ فو" وزیر امور خارجه چین، "جاکوب والنبرگ" بانکدار و سرمایه‌دار میلیاردر سوئدی، "توماس اندرز" مدیر اجرایی ایرباس، سر "ریچارد لمبرت" مدیر بنیاد ارنست و یانگ، و "راری استوارت" نماینده محافظه‌‌کار مجلس انگلیس، زمان خروج از هتل همراه یکدیگر بودند و وقتی در حال ورود به مینی‌بوس برای ترک محل برگزاری گردهمایی بودند، با سیل عظیمی از اعتراض روبرو می‌شوند.

وقتی علی اصلان، از فعالان «جبهه ضد بیلدربرگ» خود را به نزدیکی توماس اندرز می‌رساند و از او می‌پرسد که چه در گردهمایی گذشت، اندرز پاسخ می دهد: "چیز بدی نبود، ما فقط برنامه‌ هامون رو بررسی کردیم!" و وقتی علی اصلان می‌گوید: "من متوجه نمی‌شوم؛ این‌همه سیاستمدار داخل اون سالن بودند. پس حتماً درباره چیزهای خیلی مهمی صحبت شده؛ چرا ما اجازه نداریم بدونیم اون تو چی گذشته؟"، توماس اندرز لبخندی زده و فقط میگوید: "من نمیتونم به شما بگم چی اون تو گذشته و شما هم نمیتونید بدونید".

 

بیلدر برگ

 

باشگاه بیلدربرگ: حکومت نامرئی جهان

«بیلدربرگ» یک سازمان جهانی مرموز است که محافل مختلف سیاسی به دیده مشکوک به آن نگریسته و بسیاری آن را «حکومت پنهان جهان» می‌دانند.

بررسی موشکافانه روند مناسبات بین المللی، پرده از ماهیت «بظاهر متفاوت» دولت‌های غربی برداشته و همه آنها را در یک «مسیر واحد» قرار می دهد. مسیری که در آن، سیاست و اقتصاد و اصول ارزش های یک دولت و کشور خاص مطرح نیست و موجودیت نظام های سیاسی، فقط در قالب این «واحد» قابل تعریف است. اگر اروپا و آمریکا اختلافات جزیی با هم دارند، در سیاست شعارهایی چون دموکراسی، آزادی، حقوق بشر؛ و در اقتصاد نئولیبرالیسم، آنها را به هم پیوند زده است. اگرچه این پیوند در خدمت توهین به دموکراسی، سلب آزادی، نقض حقوق بشر و استثمار جهان سوم قرار گرفته، اما دولت های غربی با بهره گیری از بلندگوهای تبلیغاتی خود و سانسور واقعیت ها، در مقابل آگاهی افکار عمومی نیز ایستاده اند. این همسویی و وحدت رویه، حکایت از یک معمار پشت پرده دارد که با «تعیین مسیر» و «تعریف اصول» می خواهد دنیا را بر محور خواسته هایش بچرخاند.

به راستی، این معمار کیست؟ چه شخص یا گروهی دستور روز جهان را مشخص می کنند؟ آیا امکان دارد که گروهی کوچک بر کل دنیا حکومت کند و تعیین سران کشورها در دست آن باشد؟ تعیین کننده قیمت نفت و طلا باشد؟

با در نظر گرفتن گروهی متشکل از بزرگترین سرمایه داران جهان، سران رسانه های پرمخاطب و تأثیرگذار دنیا، رهبران کشورهای صنعتی، افراد بانفوذ و تاثیرگذار در عرصه سیاست بین الملل و... تصور این «گروه معمار» چندان هم مشکل نیست.

«بیلدربرگ» یک سازمان جهانی مرموز است که محافل مختلف سیاسی به دیده مشکوک به آن نگریسته و بسیاری آن را «حکومت پنهان جهان» می دانند.

صهیونیست ها در راستای اهداف خود برای تسخیر جهان و تشکیل یک «حکومت واحد» تحت کنترل خود، پس از برنامه ریزی برای در دست گرفتن اهرم های سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی جهان، حال به این نتیجه رسیده بودند که باید این اهرم ها را در رأس یک هرم جمع کرده و از یک منبع فکری و ایدئولوژیک تغذیه کنند. «بیلدربرگ» این منبع ایدئولوژیک است که تقریباً هر سال یکبار رهبران سیاسی جهان، رؤسای شرکت های بزرگ و محافل مالی عظیم که بازوهای اقتصادی و بازرگانی دنیا را در انحصار دارند و نیز صاحب‌نظران عرصه های سیاسی، اجتماعی و تبلیغاتی را در یک نقطه جمع کرده و پشت درهای بسته دستور کار سال آینده جهان را تعیین می کند.

این نهاد تحت کنترل صهیونیست ها همه ابزارهای لازم را برای تحقق اهداف خود در اختیار دارد. با بهره گیری از رسانه ها و منابع عظیم مالی، قدرت و حکومت در کشورها را به افراد موردنظر خود می سپارد؛ با استفاده از اهرم هایی چون بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و مانند آنها، قیمت نفت و طلای سال را تعیین می کند. به واسطه بازوهای اجتماعی و حقوقی خود قوانینی را برای کشورها وضع می کند که جلو هرگونه تحرک علیه اهداف صهیونیسم را بگیرد.

براساس مدارک موجود، پیوند اروپا و آمریکا به وسیله ناتو، ایجاد بازار مشترک اروپا، روی کارآمدن کسانی چون کلینتون، بلر و بسیاری که هنوز نامشان در خفا مانده، استعفای مارگارت تاچر، وقوع جنگ خلیج فارس، تحول نهضت اروپا، تخریب وجهه ژان ماری لوپن ناسیونالیست در فرانسه، تحریم آرژانتین در جریان جنگ «فالک لند»، تقسیم آلمان به دو قسمت شرقی و غربی، همه و همه در جلسات بیلدربرگ تصمیم گیری شده اند.

بیلدربرگ به دنبال ایجاد یک دولت جهانی است. دولتی که اقتصاد و سیاست و حتی مذهب آن فقط یک بعد داشته باشد: صهیونیسم.

جلسات بیلدربرگ هر سال در یکی از هتل های پنج ستاره دنیا و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی تشکیل می شود. از آنجایی که صهیونیسم، رمز موفقیت خود را «پنهان کاری» می داند، هیچ رسانه ای حق ورود به جلسات آن را ندارد. هتل مورد نظر 48 ساعت قبل از شروع اجلاس قُرق می شود. مأموران سیا و کشور برگزارکننده، در جای جای هتل مستقر می شوند. به آنها دستور داده می شود که هر جنبنده ای را در محدوده چند کیلومتری هتل تحت کنترل داشته و در صورت نیاز، افراد مشکوک را خلاص کنند.

کشور برگزارکننده اجلاس، از سوی منابع مالی بیلدربرگ برای رزرو هتل تغذیه می شود. اسامی دعوت شدگان به اجلاس کاملاً محرمانه می ماند و کشور میزبان برای دعوت شدگان ویزا هم صادر نمی کند تا نام آنها در جایی ثبت نشود. محتوای اجلاس کاملا محرمانه می ماند و هیچ یک از اعضا حق انتشار مطالب مطروحه در جریان نشست ها را ندارد.

تمامی ورود و خروج ها در جریان این نشست های چهار روزه تحت کنترل است. حتی میوه ها و مواد غذایی که برای شرکت کنندگان تهیه می شود، کاملاً بازرسی می شوند. سؤال منتقدان این است که «اگر هدف از برگزاری این اجلاس توطئه چینی علیه ملت ها و کشورها، استثمار جهان سوم، استحمار افکار عمومی، و پیشبرد اهداف شوم صهیونیسم نیست، چرا این اصل دموکراسی مبنی بر «بحث و تبادل نظر علنی در مورد مسائل» در بیلدربرگ رعایت نمی شود؟»

سال ها بود که حتی مکان و زمان برگزاری اجلاس بیلدربرگ نیز فاش نمی شد اما خبرنگاران جسوری هستند که سال ها به تعقیب بیلدربرگی‌ها پرداخته و به اسناد قابل توجهی در این مورد دست یافته اند.

از آنجایی که سران رسانه های بزرگ دنیا خود در خدمت بیلدربرگ هستند، این رسانه ها هیچ گاه اقدام به تشریح کارکرد این سازمان مخوف نکرده اند. «گوردن تتر» ستون نویس روزنامه انگلیسی «فایننشال تایمز» در سال 1974 میلادی در مطلبی فقط چند سؤال در مورد جلسات بیلدربرگ مطرح کرد، اما بلافاصله توسط گردانندگان روزنامه مذکور، از کار برکنار شد .

البته نباید فراموش کرد که این اطلاعات تمام آنچه در میان ایشان گذشته است نیست . البته بسیاری از اقدامات ایشان نیازی به داشتن جاسوس ندارد برای نمونه قطعا ایشان خواستار ادامه جنگ در منطقه هستند و از هر طریق ممکن به آن دامن خواهند زد.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.







      

سابقه اقامت یهودیان در ایران به روزگار کورش پادشاه هخامنش و قبل از آن باز می گردد، که تاریخ آن مفصل بوده لیکن از اهمیت خاصی برخوردار است، و یهودیان پیوسته در شهرهای گوناگون ایران به عنوان یک اقلیت، زندگانی آرام و سالمی داشته اند، اما از آغاز حکومت صفویه و به قدرت رسیدن کشورهای اروپایی و یهود، و ضعیت اجتماعی و اقتصادی یهودیان در اروپا، و موقعیت یهودیان در ایران تغییر کلی یافت و تعدادی از کشورها و گروه های تبلیغی صهیونیستی با یهودیان ایران روابط مشکوک برقرار نمودند.
در سال های 972 تا 1005 هجری شمسی مطابق 1593 تا 1626 میلادی "ربی موشه" و "ربی باروخ گارد" به نمایندگی از یهودیان اروپا به ایران و عراق آمدند و مراکزی برای یهودیان ایران فراهم کرده، آنان را فعال نمودند، ربی موشه مقرر کرد تا هر خانواده یهودی سالانه نیم مثقال طلا برای تبلیغ یهودیان بپردازند.
شاه عباس صفوی با اینکه از فعالیت های اقلیت مذهبی استقبال نمود، مع ذلک اقدامات یهودیان را نوعی توطئه تلقی کرده محدودیت هایی برای آنان مقرر داشت. احتمالاً پادشاهان صفوی در این مورد متاثر از دولتهای اسپانیا و پرتقال بودند که با یهودیان رفتار خصمانه داشتند.
در روزگار صفویه از انجا که حکومت صبغه مذهبی و شیعی داشت،
یهودیان میدانی برای انجام توطئه های خود نداشتند و از هر لحاظ مورد سوء ظن مردم و حکومت و علماء بودند.
لیکن در زمان نادرشاه افشار و نسخ و طرد شیوه های سلاطین صفوی، یهودیان از آزادی بیشتری برخوردار گردیده به دستگاه حکومت نزدیک شدند، مع ذلک در این دوره نیز یهودیان از موقعیت ممتازی برخوردار نبودند.
نقش اجتماعی و سیاسی یهودیان از اوائل حکومت قاجاریه رو به گسترش نهاد و حکومت انگلستان و فرانسه برای اعمال سلطه و نفوذ بر اکثریت ملت ها در همه جا متوجه اقلیت های مذهبی و قومی شدند، و از این میان یهودیان تحقیر شده و مطرود بیش از دیگر اقلیت ها مورد توجه خارجی و استعمار گران قرار گرفتند.
و سرانجام هنگامی که نهضت صهیونیستی در اروپا گسترش یافت، و یهودیان برای مزدوری استعمارگران سازماندهی شدند، مقرر گردید تا در سراسرکشورهای اسلامی موسسات فرهنگی توسط یهودیان تاسیس شود و نسل های جوان کشورهای اسلامی در این مدارس تحت آموزش قرار گیرند.
بنابراین هنگامی که ناصرالدین شاه قاجار، با جیب خالی و اندیشه های بلند روانه اروپا شد، یهودیان همدان، اصفهان و تهران، از جامعه یهود فرانسه و موسسه انگلیس "الیانس" خواستند تا ضمن ملاقات با شاه قاجار از او خواستار تاسیس موسسه الیانس در ایران شوند.
یهودیان فرانسه با همکاری سفیر ایران در پاریس برنامه خود را با دقت انجام داده، اجازه تاسیس مدارس الیانس را در 252 ش از نامبرده گرفتند، و ناصرالدین شاه محل زمین را در تهران در اختیار یهودیان قرار داده، که بعدها این مدارس به محل جاسوسی و جاسوس پروری برای خارجیان از جمله فرانسوی ها تبدیل گردید.
موسسات فرهنگی الیانس، در حقیقت مرکزی برای گردآوری کمک های خیریه برای یهودیان و توسعه و گسترش نفوذ صهیونیزم در داخل ایران بود و بسیاری از موسسات فرهنگی و اقتصادی یهودیان در آمریکا با موسسه الیانس همکاری می کردند، و برای پیشرفت یهودیان در ایران آموزش های کشاورزی و اقتصادی و حزبی را ارائه می دادند تا اقلیت یهودیان به یک اقلیت ممتاز و پیشرفته تبدیل شوندو کارهای کلیدی را تصاحب کنند.







      

ابا ابان وزیر خارجه در راه پاریس بود که در آنجا با پرزیدنت شارل دوگل ملاقات کرد.سپس به لندن و از آنجا به واشنگتن رفت و به ترتیب با هارولد ویلسن نخست وزیر انگلستان و پرزیدنت لیندن بی جانسون رئیس جمهوری آمریکا مذاکره نمود.همه به طرزی مبهم امیدوار بودند و هیچ کس تصور نمی کرد که ناصر خواهان جنگ باشد.
-25
در 26 مه سفیر کبیر آمریکا در مصر، ریچارد نوست که فقط پنج روز زودتر از شروع قضایا وارد قاهره شده بود پیشنهاد جانسون را درباره یک راه حل صلح آمیز به ناصر تسلیم کرد ولی درقاهره استقبالی از این پیشنهاد نشد.
26
ناصر همچنان بر موضع قاطع خود علیه اسرائیل تاکید می کرد.وی در 28 مه با صدور بیانیه ای سیاسی اعلام کرد: «ما مصمم هستیم که یک حمله عمومی به اسرائیل را آغاز کنیم.این جنگ یک جنگ تمام عیار خواهد بود.هدف اساسی ما انهدام اسرائیل است.

27» وی همچنین گفت: »اگر ما موفق شدیم که وضع را به آنچه که پیش از 1956 بود بازگردانیم بدون شک خداوند به ما کمک خواهد کرد تا وضع را به صورتی که پیش از 1948 بود درآوریم.....اخیراً ما احساس کردیم که با ورود در نبردی با اسرائیل با یاری یزدان خواهیم توانست پیروز شویم.
28»
کلیه قرائن موجود نشان می داد که ناصر خود را برای حمله به اسرائیل آماده کرده بود اما روسها به ناصر تأکید کرده بودند که ملایمت پیشه کند.
29»
در 30 مه فعالیتهای ناصر به منتهای درجه شدت رسید.ملک حسین پادشاه اردن به قاهره رفته و یک معاهده نظامی با جمهوری متحده عرب امضأ کرد.همه شرایط برای جنگ با اسرائیل فراهم شده بود.ناصر با اقدامات خود حمله به اسرائیل را در افکار سیاستمداران و مردم این رژیم مسجل کرده بود.بیگمن بعدها در سال 1977 به سادات در اینمورد گفت: »مگر مصر نبود که نیروهای خود را در سال 1967 برای تدارک حمله به اسرائیل در سینا متمرکز کرد؟....مگر در جهان عرب فریاد نمی کردند یهودیان را به دریا بریزید؟....مگر نبود که مصر اسرائیل را محاصره کرد و می خواست آن را از لحاظ اقتصادی و سیاسی و نظامی خفه کند؟....
بنابراین حضرت ریاست جمهوری شما با ما موافق هستید که در سال 1967 مصر جنگ تهاجمی را آغاز کرد.







      

در ماه مه (شانزدهم) مصر از اوتانت دبیر کل سازمان ملل متحد رسماً خواست تا قوای 3000 نفری این سازمان را از سینا و مرز بین مصر و اسرائیل فرا بخواند.اوتانت بی درنگ به خواسته مصر پاسخ مساعد داد.از آن پس موقعیت هر دم خطرناک تر می شد.نیرویی که یازده سال پی در پی صلح و آرامش را در مرزهای اسرائیل و مصر برقرار کرده بود از مواضع خود خارج شد و سینا را تخلیه کرد و مصر نیروهای خود را در امتداد کانال سوئز به سوی سینا مستقر ساخت.21 پس از خروج نیروهای سازمان ملل از صحرای سینا ناصر در نطقهای بعدی به مخالف صریح و علنی با اسرائیل پرداخت و می گفت: «ما امروزه کاملاً رو به روی اسرائیل قرار گرفته ایم بر خلاف آنچه که در سال 1956 به وقوع پیوست در آن سال فرانسه و انگلستان به طرفداری اسرائیل برخاسته بودند. خوشبختانه امروز اسرائیل از طرف کشورهای اروپایی پشتیبانی نمی شود....نیروی مسلح ما در صحرای سینا تمرکز یافته و نیروی احتیاطی سازمان ملل متحد هم عقب نشینی نموده است.بنابراین ما تنها در برابر اسرائیل واقع شده ایم....از این به بعد اختیار در دست ماست.یهودیان می خواستند با ما جنگ کنند ولی من به آنها پاسخ می دهم از خانه ما بیرون بروید در غیر اینصورت آماده جنگ می شویم.
22»
با استقرار نیروهای مصری در مرز با اسرائیل و سخنان صریح و بی پرده ناصر کم کم اسرائیل را به این باور رساند که هر لحظه امکان دارد که از جانب مصر مورد تهاجم قرار بگیرد.این باور موقعی به یقین تبدیل شد که مصر اعلان کرد تنگه تیران را بر روی کشتی هایی که پرچم اسرائیل بر روی آنها نصب شده باشد و کشتی هایی که کالاهای استراتژیک به مقصد اسرائیل حمل می کنند خواهد بست.
23
این حرکت ناصر دوباره بر ابهت وی در جهان عرب افزود.وحشت و تفکر جنگ از سوی ناصر اسرائیل را دربر گرفت.اسرائیل مشاهده کرد که ناصر با اقدامات خود علناً اعلام موضع کرده است. »اگر اسرائیل ما را به جنگ تهدید کند، ما این طور جواب می دهیم: »پس شروع کنید.
»24
در همان هنگام عقاید بین المللی احتمال می داد که راهی برای خروج از بن بست پیدا شود.در 24 مه اوتانت وارد قاهره شد تا با ناصر مذاکره کند.ابا ابان وزیر خارجه در راه پاریس بود که در آنجا با پرزیدنت شارل دوگل ملاقات کرد.سپس به لندن و از آنجا به واشنگتن رفت و به ترتیب با هارولد ویلسن نخست وزیر انگلستان و پرزیدنت لیندن بی جانسون رئیس جمهوری آمریکا مذاکره نمود.همه به طرزی مبهم امیدوار بودند و هیچ کس تصور نمی کرد که ناصر خواهان جنگ باشد.







      

در طول سالی که از 1966 آغاز شد و در 1967 به پایان رسید موازنه خاور میانه ظاهراً تغییر کرد. شاید بتوان گفت که جمال عبدالناصر خود را مجبور یافت که ماجرای دیگری با اسرائیل را به عهده بگیرد تا حیثیت از دست رفته خود را باز یابد.منتقدان داخلی خود را خاموش سازد و سروری مصر را تقویت کند.18 ناصر در هشتم ماه مه 1967 گفت: »فلسطینی ها حق دارند به اسرائیل حمله کنند زیرا می خواهند حقوقی را که از آنها غصب شده، پس بگیرند، اگر جنگ آزادی فلسطین تبدیل به جنگی همگانی در خاور میانه بشود ما برای مبارزه حاضر هستیم.»19 در نوامبر 1967 ناصر زیر فشار شدید حکومت سوریه، باامضای پیمان دفاعی با این کشور موافقت کرد.برابر این پیمان در صورت بروز جنگ، ستاد مشترک و فرماندهی مشترک نظامی بین دو کشور برقرار می شد.چند روز پس از این پیمان اسرائیل به سه دهکده اردونی هبرون حمله شدیدی کرد که باعث تظاهرات فلسطینی ها در کناره غربی شد.ناصر تلویحاً از ساف و این تظاهرات حمایت کرد.جمال عبدالناصر در ماه مه 1967 اطلاعاتی مبنی بر تجمع نیروهای اسرائیل در امتداد مرزهای سوریه یعنی کشوری که با مصر اتحاد نظامی داشت دریافت کرد.مصر به حمایت از سوریه نیرویی به استمداد دو لشگر را به سمت مرزهای اسرائیل گسیل داشت.20 این در حالی بود که احمد شکری که از طرف ناصر به سمت فرماندهی ساف تعیین شده بود با نطقها و خطابه های شدید جنگ بر علیه اسرائیل را تشدید می ساخت.ناصر در مقر حمله چریکها گفت: «چریکهای عرب که گاهی اوقات به خاک اسرائیل تجاوز می کنند نام این عمل را نباید تجاوز گذاشت زیرا این کشور متعلق به آنهاست و هر وجب از خاک اسرائیل ملک شخصی آنان به حساب می آید و صهیونیستها که بدون حق در فلسطین راه پیدا کرده اند غاصب به شمار می آیند.»20 پر واضح است که اسرائیل نیز در مقابل این فعالیتهای دامنه دار گوش به زنگ و آماده ایستاده بود و به نسبتی که تهدیدات دولت مصر شدت می یافت مقدمات جنگی او نیز از هر جهت فراهم می شد.در ماه مه (شانزدهم) مصر از اوتانت دبیر کل سازمان ملل متحد رسماً خواست تا قوای 3000 نفری این سازمان را از سینا و مرز بین مصر و اسرائیل فرا بخواند.اوتانت بی درنگ به خواسته مصر پاسخ مساعد داد.از آن پس موقعیت هر دم خطرناک تر می شد.







      
<      1   2