یهود در قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

به نقل از خبرگزاری شبستان: وقتی با نظامیان اسلامی و امدادهای غیبی رو به رو شدند، معلوم شد کاری از آنان ساخته نیست؛ بَأسُهُمْ بِینَهُم‎ْ شَدید. و در مقایسه با مسلمین خیلی ذلیلند؛ تَحسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی. تنها قدرت ظاهری دارند...

در سورة حشر راجع به یهودیان مدینه می فرماید : لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمیعاً إلا فِی قُریً مُحَصَّنَهٍ أوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأسُهُمْ بَینَهُمْ شَدیدٌ تَحسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُم‎ْ شَتّی ذلِکَ بِأنَّهُمْ قَومٌ لا یَعقِلُونْ (1). یهودیان هرگز قدرت ندارند که در یک جنگ تن به تن و در یک میدان باز به جنگ شما بیایند، با اینکه عِدّه و عُدّة آنها کم نیست! آنها فقط در سنگر با شما می جنگند و هنر بیرون آمدن از سنگر را ندارند و فقط در قریه هائی که دارای حصار و قلعه های محکم است، سنگر می گیرند. یا اگر هم از آن قلعه و آن سنگر بیرون آمدند، از خاکریز بیرون نمی آیند. این هنر را ندارند که جنگ تن به تن بکنند؛ چون آن روز جنگ تن به تن متداول بود. فرمود: اگر چنانچه آنها از آن قلعه و سنگر هم بیرون بیایند، از خاکریز و پشت دیوار بیرون نمی آیند و از پشت دیوار سنگ و تیر می زنند ؛ أو مِنْ وَراءِ جُدُر. در قدیم که مبارزان و جنگ آوران که به میدان می رفتند و رَجَز می خواندند، می رساند که جنگ تن به تن بوده ، در کتاب های ما هم هست که اگر مبارزی از جبهة کفر آمد و گفت: ألا رَجُلاً بِرَجُلْ، دیگر نباید دو نفر علیه او به میدان فرستاد. او که یک نفر است، یک نفر فقط به جنگ او برود، ولو این مسلمانی که رفته است، کشته بشود. این گونه تعهّدات نظامی، ولو با دولت کفر هم مورد قبول است. پس جنگ رسمی ، هَل مِنْ مُبارز بود. خداوند سبحان می فرماید: آنها اهل این جنگ ها نیستند. یا داخل سنگرند و یا پشت خاکریز. این منافقان خودشان که هستند، بَأسُهُمْ بِینَهُمْ شَدید. خود را بسیار نیرومند می بینند، برای اینکه نه از سنگر بیرون آمدند ، نه از خاکریز بیرون آمدند؛ چیزی را ندیدند، لذا فکر نمی کنند که شکست بخورند! ظَنُّوا أنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ الله (2). امّا وقتی با نظامیان اسلامی و امدادهای غیبی رو به رو شدند، معلوم می شود کاری از آنان ساخته نیست؛ بَأسُهُمْ بِینَهُم‎ْ شَدید . امّا نسبت به مسلمین که مقایسه کنند، خیلی ذلیل اند و شدید نیستند؛ تَحسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی. آنان، امکانات و قدرت ظاهری در اختیارشان هست، امّا از آن طرف چون للهِ خَزائِنُ السَّمواتِ‌ وَالأرضْ (3)، کاری از آنان ساخته نیست. حتّی قدرت اتّحاد با یکدیگر را هم ندارند! شما به حسب ظاهر فکر می کنید با هم متّحد اند ؛ تَحسَبُهُمْ جَمیعاً. امّا در واقع اینطور نیست. بلکه دلهایشان پراکنده است ؛ وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی . چون عامل وحدت عقل است که انسان را به خدای واحد فرا می خواند. اگر عقل نبود و حواس و غرائز درونی و شهوت و غضب میان دار بود، سخن از وحدت، سخنی ظاهری و بیهوده است. اگر عقل رخت بر بست، شهوت و غضب فرمانروائی می کند و آنها هم هر کدام به سمت خود می کشند . استدلالی که قرآن کریم فرمود، این است که: چون عاقل نیستند، با هم متّحد نیستند. چون موحّد نیستند، از هم می ترسند. نفی توحیدشان زمینة ترس را فراهم کرده و نفی عقل زمینة اختلاف را فراهم کرده است. در یکی از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) هست که به عدّه ای خطاب کرده ؛ فرمود : أیُّهَا النّاس ! اَلمُجتَمِعَهُ اَبدانَهُمْ، اَلمُختَلِفَهُ اَهواؤُهُمْ (4). بدن های شما به هم نزدیک است ، امّا امیال و هواهای شما مختلف است. اگر عقل ممکن نباشد، ممکن نیست در میان جامعه ای اتّحاد برقرار باشد. اگر ذات أقدس إله نعمت توحید را در صدر اسلام به مسلمین مرحمت کرد و فرمود: وَ ألَّفَ بِینَ قُلُوبُهُمْ (5)، برای آن است که نعمت عقل را به آنان داد ؛ چون نعمت عقل را به آنان داد، چون نعمت عقل را به اینها اعطاء کرده است. اینها برکت اتّحاد را چشیده اند. پس چند مدّعا در این سه کریمه آمده است: 1 ـ منافقان رو بر می گردانند؛ چون از شما می ترسند. 2 ـ یهودیان و منافقان نیروی معنوی اتّحاد و وحدت ندارند. زیرا عاقل نیستند. پس از نیروی مادّی شان کاری ساخته نیست. حالا معلوم می شود که چرا قرآن کریم گاهی از منافقین به عنوان « لا یَفقَهُون »، زمانی با « لا یَعلَمُون » و وقتی با « لا یَعقِلُون » یاد کرده است. و یا این که چرا قرآن از آنان به « وَ إذَا خَلَوا إلی شَیاطینَهُمْ »(6) نام می برد. چون وقتی توحید نباشد، وحدت و اتّحاد هم نیست. قهراً شیطان که مظهر این گونه از پراکندگی ها است، ظهور می کند. * برگرفته از درس تفسیر سورة مبارکة حشر « آیة 14 » مفسّر حکیم آیت الله جوادی آملی (مدظلّه) در جمع طلاب و فضلای حوزة علمیة قم ایراد گردیده است.
(1) سورة حشر / آیة 14
(2) سورة حشر / آیة 2
(3) سورة منافقون / آیة 7
(4) نهج البلاغه / خطبة 29
(5) سورة انفال / آیة 63
(6) سورة بقره / آیة 14