بعد از خرابی اورشلیم به دست بخت النصر بابلی و به اسارت رفتن یهود در شهر بابل ، این اندیشه در یهودیان قوت گرفت که سلامت قومشان در این است که هرگز در اورشلیم گرد نیایند و تشکیل حکومت ندهند، زیرا آن شهر سرزمینی است که یهود را هرگز نخواهد پذیرفت و هر گاه یهودیان به آنجا باز گردند ، گرفتار عقوبات الهی خواهند شد . بنابراین هنگامی که کورش بعد از هفتاد سال یهودیان را از اسارت بابل آزاد ساخت و ایشان را روانه اورشلیم نمود ، گروهی از آنان ترجیح دادند که در سرزمین غربت بمانند ولی به شهر اورشلیم باز نگردند. و سرانجام در طول تاریخ پر ماجرای یهود و وارد شدن مصیبت ها و گرفتاری های فراوان به انان ، در سرزمین اورشلیم و ویرانی عظیم و سرتاسری این شهر در روزگار تیتوس امپراتور روم و آوارگی قوم یهود،این اندیشه در آنان گسترش یافت که شهر اورشلیم اصولا سرزمین قدس و دیار فلسطین جایگاه آنان نیست و سکونت ایشان در این سرزمین جایز نمی باشد. سلامت ایشان در اوارگی ، وآسایش ایشان در پراکندگی است.و سرزمین مقدس اورشلیم جایی نیست که آنان بتوانند با اراده بشری و بدون اذن پروردگار در آنجا سکونت نموده تشکیل حکومت دهند . بنابراین تشکیل حکومت یهود، کاری است که تنها در زمان مسیح (ع) انجام خواهد شد و یک کار الهی است و نه انسانی و بشری . بنابراین در اندیشه هر انسان یهودی در طول قرون بعد از خرابی اورشلیم تاکنون این فکر و این ندا بوده است که رگاه بار دیگر به اورشلیم باز گردند و در آنجا اجتماع کنند ، اجتماع ایشان یک اجتماع غیر الهی و غیر صحیح بوده به عذاب و هلاکت و نابودی مجدد ایشان خواهد انجامید. این هشدار پیامبران بنی اسرائیل به قوم یهود بوده است که جزای کفر و عناد آنان بوده وهمان حقیقتی که قران کریم هم اعلام فرموده: "ان عدتم عدنا" یعنی " اگر بازگردید ما نیز بر میگردانیم" به این معنی که اگر بار دیگر به اورشلیم باز گردید و طغیان کنید ، بار دیگر ما باز می گردیم به عذاب و هلاکت شما ، و این یک پیش آگاهی موجود در همه قوم یهود در طول تاریخ بوده که تااین اواخر و تا به امروز نیز ادامه دارد و در هنگامی به که حرکت صهیونیستی اخیر شروع شد و تئودور هرتسل اندیشه باز گشت به ارض موعود و فلسطین را پیشنهاد کرد ،گروه بسیاری از یهودیان با پیشنهاد او مخالفت کردند واعلام داشتند بازگشت به اورشلیم همان چیزی است که که یهود را بار دیگر به دام خاهد افکند و آنان را طعمه هلاکت خواهد ساخت.

این اندیشه حاکم بر قوم یهود بود تا اواسط قرن 18 میلادی ، لیکن در اواخر این قرن و بعد از آن ، با ظهور ضعف و پراکندگی در امپراتوری خلافت عثمانی و قدرت یافتن وسلطه غرب بر آفریقا و آسیا ، دولت های اروپائی در فکر یافتن دست هایی در درون آسیا افتادند، که بتوانند در دولت عثمانی رخنه پیدا کرده ، سرزمین های وسیع و قدرتمند اسلامی را مورد حمله و دستبرد و غارت قرار داده ودر نهایت تحت سلطه خود در آورند و اینان خیلی زود در یافتند که مزدوران یهودی بهترین عوامل برای انجام این امر مهم خواهند بود ، بنابراین قبل از آنکه یهودیان به اندیشه کوچ کردن به فلسطین و تشکیل یک مجتمع یهودی در اورشلیم بر ایند ، این سران کشورهای اروپائی بودند که به سراغ قوم یهود ، به عنوان آلات و ابزار کار رفتند ، و نه خود آمدند ، که دیگران آنان را به سرزمین منهیه و ممنوعه آوردند. حل نهایی مسئله خلافت عثمانی و تسلط بر سرزمین های اسلامی ، اندیشه ای بود که زعمای کشورهای بزرگ اروپایی را به خود مشغول داشته بود ، و اولین بار ناپلئون بناپارت بود که به یهودیان پیشنهاد و وعده داد که حکومتی مقتدر در فلسطین پدید آورند، و در نقطه ای که مرکز عالم است و حد فاصل آسیا ، اروپا ، اقیانوس هند و دریای مدیترانه می باشد، یک مرکز تجاری جهانی بوجود آورند . این پیشنهاد در 10 ژانویه 1798 در روزنامه " کوریر" و " دلندرز" و سپس در جریده " سانت جیمس " خطاب به یهودیان فرانسه منتشر شد . در ایامی که ناپلئون عازم فتح عکا بود و نیازمند بود که سرمایه داران یهودی در همه اکناف عالم از او حمایت نمایند.
هر چند ناپلئون بناپارت اولین کسی است که اندیشه تشکیل یک مرکز یهودی را در فلسطین پیشنهاد داده است ، لیکن در حقیقت فکر تسلط بر آبراهه سوئز و برقراری رابطه با هند و اسیا و از طریق دریای مدیترانه و دریای احمر شده و در اندیشه نفوذ در خاور میانه و یافتن همپیمانانی در سرزمین های اسلامی افتاد که تحقیقا این گروه نفوذی همان اقلیت یهود موجود در حکومت عثمانی و ساکن در فلسطین و در سایر نقاط بودند ، امپراتوری انگلستان برای دستیابی به معادن طلا و نقره و ثروت های سرزمین های اسلامی و کشورهای آسیایی نیازمند کسانی بودند که دلال طلا و جواهرات و حافظ منافع انگلستان باشند که اینان همان قوم یهود می باشند جز اینکه تسلط فرانسه بر مصر و حمله ناپلئون بناپارت به سوریه و شام ، بین انگلستان و مقاصد او جدایی انداخت و نقشه ای را که انگلستان در فکر انجامش بود توسط ناپلئون مطرح گردید ، بنابراین یهودیان، نه توسط مسیح بلکه به اشاره و پیشنهاد استعمارگران متوجه سرزمین قدس و ارض فلسطین و شهر اورشلیم گردیدند و طغیانگران ایشان روی به کاری آوردند که پیوسته و در طول تاریخ از آن بر حذر می بودند ، و سرانجام یهودیان با خواست استعمار گران روانه سرزمین قدس گردیدند و مطرح کردن اسکان یهودیان در قدس شریف و مساله ایجاد یک وطن یهودی بهانه ای شد ، در دست استعمارگران برای جلب رضایت و همکاری یهودیان و انتقال کانون فتنه از داخل اروپا به سرزمین های اسلامی.